آرى از حضور مردى در جنگ بدر سوال مى کنند، که جنگ بدر جز با همت بلند او پیروز نشد و او به تنهائى معادل ملائکه و مسلمین جهاد کرد و کفار را قلع و قمع نمود.
۲ - در شهر حران مردم آنچنان سب و بدگوئى از حضرت امیر علیه السلام را لازم مى شمردند که مى گفتند: لا صلاه الا بلعن ابى تراب یعنى (العیاذ بالله ) نماز درست نیست مگر با لعن حضرت على علیه السلام .
۳ - در جنگ صفین از سپاه معاویه جوانى در حالى که رجز مى خواند به میدان آمد و شروع کرد به حضرت امیر علیه السلام ناسزا گفتن .
یکى از یاران حضرت بنام هاشم مرقال به او گفت : بعد از این نبرد باید حساب پس داد، از خدا بترس تو نزد خدا خواهى یافت و از هدف و جایگاه فعلى تو سؤ ال خواهد نمود،
آن جوان گفت : من با شما مى جنگم چون صاحب خدا (حضرت على علیه السلام ) آنچنان که بمن گفته اند، نماز نمى خواند، شماها هم نماز نمى خوانید، با شما مى جنگم چون صاحب شما خلیفه ما (عثمان ) را کشته است ، شما هم کمک کرده اید، سپس هاشم مرقال جوان را موعظه کرد و فرمود: اما اینکه گفتى صاحب ما نماز نمى خواند، او اول کسى است که با پیامبر نماز خوانده ، از همه در دین خدا آگاه تر و نزدیکتر به پیامبر است ، اما اطرافیان او همگى قاریان قرآن هستند که شب را به تهجد بیدارند(۲).الخ
۴ - عبدالله ابن محمد واسطى وقتى حدیث طیر(۳) را در فضیلت امیرالمؤ منین علیه السلام در شهر واسط قرائت نمود، مردم به او حمله کردند، و او را بیرون نموده و جاى او را شستند(۴).
۵ - احمد ابن شعیب نسائى که صاحب یکى از صحاح ششگانه اهل سنت است ، زمانى به دمشق رفت ، در آنجا از او راجع به فضائل معاویه درخواست کردند، او پاسخ داد: آیا معاویه راضى نیست که مثل یک نفر آدم باشد، مى خواهد برتر شود، و در روایت دیگرى گفت : من براى معاویه فضیلتى نمى شناسم مگر اینکه پیامبر فرمود: خدا شکمش را سیر نکند، مردم با شنیدن این کلمات ، او را زیردست و پا له کردند، به گونه اى که وقتى او را با حالت مجروح به بیرون شهر بردند، جان سپرد(۵).
۶ - در ایام متوکل عباسى بود که نصر ابن على ابن صهبان روایتى نقل نمود که پیامبر اکرم دست امام حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر که ایندو را و پدر و مادر ایندو را دوست بدارد با من در قیامت هم درجه است ، متوکل دستور داد تا او را هزار تازیانه بزنند، در این میان فردى بنام جعفر ابن عبدالواحد آنقدر وساطت کرد و گفت این مرد از اهل سنت است تا اینکه متوکل دست از او برداشت !(۶)
نویسنده: سید محمد نجفى یزدى
پی نوشت:
۱- صحیح بخارى ج ۳ باب قتل ابى جهل (دلائل الصدوق ج ۱ ص ۷)
۲- کتاب صفین به نقل الغدیر ج ۱۰ ص ۲۹۰
۳- روزى براى پیامبر اکرم مرغ بریانى را هدیه آوردند، حضرت دعا نمود که خدایا محبوبترین خلق خود را نزد من بفرست تا با من از این مرغ بخورد، و على آمد، و طبق برخى روایات انس ابن مالک آنجا حضور داشت ، آرزو کرد تا ابوبکر و یا عمر بیایند، لذا چند بار حضرت امیر را برگرداند، تا بالاخره پیامبر متوجه شده و فرمود: برو در را باز کن و حضرت على تشریف آورد، حدیث مذکور را بسیارى از علماء اهل سنت روایت کرده اند.
۴- دلائل الصدق ج ۱ ص ۴ از ذهبى در تذکره الحفاظ
۵- دلائل الصدق ج ۱ ص ۵ از ابن خلکان در وفیات الاعیان .
۶- دلائل الصدق ج ۱ از ابن حجر در تهذیب التهذیب
منبع : کتاب اسرار عاشورا