فارسی
سه شنبه 08 خرداد 1403 - الثلاثاء 19 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

پاداش حسينى

پاداش حسينى

ان بنى اسرائیل، کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الى طلوع الشمس سبعین نبیا ثم یجلسون فى الاسواق یبیعون و یشترون کانهم لم یصنعوا شیئا فامهلهم الله فاخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذى انتقام (۱)
((آنان (بنى اسرائیل) گاهى پیامبرانى را در بین طلوع و غروب خورشید مى کشتند، سپس در بازار مشغول کسب و کار خود مى شدند، گویى هیچ کارى نکرده اند (هیچ چیزى نشده است). خداوند به آنان مهلت (فرصت) داد و انتقام گرفت.))
حسین بن على (علیه السلام) فرمود: ((از ناچیزى دنیا و از موهوم بودن دنیا در پیش خداست که سر یحیى فرزند زکریا براى نابکارى از نابکاران بنى اسرائیل فرستاده شد. او را ذبح کردند، (پیامبر بنى اسرائیل را کشتند). و سرش را براى نابکارى از بنى اسرائیل فرستادند. سر من را براى نابکارى از آل امیه خواهند فرستاد))(۲)
درس بزرگى که ما از این جمله مى توانیم فرابگیریم ، این است که از نتایج کارمان وقتى مهلت هایى پیش مى آید، غفلت نکنیم. این مهلت ها در جویبار زمان براى ما مطرح است که ما حوادث و حقایق را در طول هم یکى پس از دیگرى مى بینیم : دیروز، امروز، فردا، یک سال پیش، حالا، یک سال بعد، یک قرن پیش ، یک قرن بعد. مهلت ها در جویبار زمان ، پشت سر هم مى آیند و نباید ما را فریب دهند. در بالا یکى در کنار دیگرى است . این که یکى پس ‍ از دیگرى است ، فقط براى ما که اولاد آدم که در جویبار زمان قرار گرفته ایم، جلوه نموده است . مثال ؛
اگر در جایى بایستید و یک قطار شتر از مقابل شما عبور کند، دومى بعد از اولى، سومى بعد از دومى، چهارمى بعد از سومى، پنجمى بعد از چهارمى حرکت مى کنند. فرض مى کنیم که حرکت این ها هم در یک شعاع بسیار وسیع دایره اى است. شما مى گویید آن اولى بعد دومى، سومى، چهارمى یکى پس از دیگرى .
اما اگر از یک جاى مرتفع نگاه کنید، مى بینید که حرکت آنان، مثل حرکت یکى در کنار دیگرى است، یعنى به همه آن ها مشرف هستید. خدا به همه حوادث مشرف است. اى لشکریان ابن زیاد، شما که به این جنایت بزرگ دست زدید، گمان مى کنید که معناى مهلت آن است که قضیه چیزى نبود، و گرنه خداوند همان روز انتقام مى کشید. فامهلهم الله ((خدا به آنان مهلت داد)).
براى خداوند، حادثه و انتقام حادثه، یکى در کنار دیگرى است . یعنى در حقیقت ، ستمکاران و خونخواران دنیا گمان مى کنند، بین کار آن ها و انتقام - که حتى ممکن است بعد از هفت نسل در عرصه طبیعت بروز کند - در طول هم است .
از تیر آه مظلوم ، ظالم امان نیابد

پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان را

وقتى که شما خواستید تیر را رها کنید، اول خود این (دل ) صدا مى کند، سپس به نشانه اصابت مى کند.
پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان را. اگر یک سیلى به یک انسان زدید، {ابتدا} همان سیلى به خود شما خورده است . منتها، در عالم طبیعت، حوادث یکى در کنار دیگرى براى ما نمایش ندارد، بلکه یکى پس از دیگرى است .
زمانى این پیشنهاد را کرده بودم که بیایید با یک کار آسان ، یک انقلاب فرهنگى در تمام دنیا ایجاد بکنیم . ابتدا بناى یک مجله را پایه ریزى کنیم. سپس از شهرستان ها و روستاهاى ایران ، هر کس حادثه اى براى او پیش ‍ آمده و بعد عکس العمل آن را دیده است، براى ما بنویسد. مثلا اگر کسى یک سیلى زده است ، یک سیلى هم خورده است . قطعا هر چه که سن بالاتر برود، از این حوادث زیادتر دیده مى شود. مثال :
یکى از آقایان مى گفت : در همسایگى آنان ، دو گنجشک بالاى دیوار آشیانه گذاشته و بچه هایشان از تخم در آمده بودند و به آن ها پرواز یاد مى دادند. روزى کمى کاه از دیوار، بر روى زمین ریخته بود. مرد به خانه آمد و ضمن پرخاش به همسر خود گفت : این لانه را از بین ببر، زیرا خانه را کثیف مى کنند. زن گفت که چند روز دیگر جوجه هاى آن ها به پرواز در مى آیند و بعد ما لانه را خراب مى کنیم، الان به لانه دست نزن .
مرد گفت تو همیشه تو با من مخالفت مى کنى . سپس یک نردبان آورده و با بیل لانه را خراب کرد! موقعى که این بیل را مى زد، یکى از این بچه گنجشک ها نصف شده و پایین افتاد! همسر این مرد حامله بود و همان روز، بعد از یک ساعت ، شروع کرد به گفتن این که دلم درد گرفته است . گفتند شاید درد زایمان است . او را به بیمارستان بردند، {و در حین زایمان} بچه را نصف کرده و بیرون آوردند. این داستان را شخصى که ناظر و شاهد ماجرا بود، براى من نقل کرده است .
این داستان کنش و واکنش است . و به قدرى نمونه هاى این مطلب زیاد است که اصلا آدم نمى داند به کدام یک اشاره کند.
شخصى نزد من آمد و گفت: مى خواهم خدا را ببینم . به او گفتم اگر خدا را به تو نشان بدهم ، لجاجت نمى کنى ؟ گفت نه . گفتم به {قانون} کنش ها و واکنش ها توجه کن . قطعا در پشت پرده خبرى است که وقتى نواختى ، خواهند نواخت . این را یقین بدانید. این پیشنهاد را مدت ها پیش داده بودم که مجله اى منتشر کنید که از شهرستان ها و از روستاها و نقاط دور دست، هر کس حادثه اى را که نمونه اى از ((کنش واکنش)) است ، بنویسد و براى ما ارسال کند. مدتى به این منوال بگذرد، سپس وقتى منعکس شد که چنین مجموعه اى هست ، در تابستان وقتى مدارس و دانشگاهها تعطیل شدند، دانش آموزان و دانشجویان را با ضبط صوت به این روستاها و شهرستان ها بفرستید. تصور کردیم که یک میلیون از این قبیل حادثه ها را مى توان در یک نسل چهل - پنجاه ساله جمع آورى کرد. یک میلیون حادثه ! تصور کنید هر حادثه یک صفحه باشد و در کل ، یک کتاب پانصد صفحه اى در نظر گرفته شود. بعد از محاسبه تقریبى ، ملاحظه شد که دو هزار جلد دایره المعارف تولید مى شود، مبنى بر این که نزن، زیرا خواهى خورد! گفتم من هم مقدمه اش را مى نویسم .
اى کسانى که ختم کلمه علم را گرفته اید و همه چیز را قربانى این کلمه بیچاره صاف و ساده بى تقصیر مى کنید! همه ما علم را دوست داریم ، ولى از علم چه استفاده اى مى خواهیم بکنیم ؟ بسیار خوب ، مى گویید از نظر علمى تصادف است ، اگرچه تصادف محال است ، ولى من قول مى دهم و مى نویسم : تصادفا یک میلیون حادثه در این چند ساله اتفاق افتاده است که : زدند، خوردند. این است که حسین فرمود: فامهلهم الله .
یا سبو یا خم مى یا قدح باده کنند

یک کف خاک در این میکده ضایع نشود

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا(۳)

کل نفس بما کسبت رهینه .(۴) ((هر کسى در گرو دستاورد خویش ‍ است .)) صدق الله العلى العظیم . چرا امام حسین (علیه السلام) حتى یک ذره مضطرب نشده بود؟ چون مى دانست انتقام هست . حسین مشرف است و گام به فراسوى زمان گذاشته، و مى بیند که سر عمربن سعد را در رختخواب بریدند، و ابن زیاد به چه حال افتاد. به همین علت ، از کمال آرامش برخوردار است و دیگر اضطراب ندارد. این جهل ماست که گمان مى کنیم حادثه اى بود و اتفاق افتاد.
این قانون کنش و واکنش را که عرض کردم ، در تاریخ فقط براى هشدار است تا بدانید که عدالت الهى پشت پرده است و این جا (عرصه طبیعت) جاى {انتقام خدا} نیست . خداوند مى خواهد از قاتلان حسین انتقام بگیرد، آیا جاى انتقام این جاست ؟ بسیار خوب، یک تیر به او مى زنند و راحت مى شود. عذاب این قاتل باید عذاب ابدى باشد. جان کندن دو دقیقه اى و سه دقیقه اى که عذاب نیست. آیا درست دقت مى کنید یا نه ؟ یا به عکس ، مى خواهیم به خاطر فداکارى {امام حسین (علیه السلام)} در این دنیا، به او پاداش بدهیم .
چه {پاداشى} بدهیم ؟ مثلا هزار واحد آپارتمان به حسین بن على بدهید. این تصورات ، نه تنها کودکانه و عامیانه ، بلکه اصلا اهانت بر حسین است . این جا جاى این حرف ها نیست ، نه پاداش عدالت و نه کیفر عقاب . این دنیا کوچک است . {مثلا} به على بن ابى طالب مى خواهیم در این دنیا جایزه بدهیم . براى یک لحظه اش دنیا کم است . اما براى این که خواب بشر خیلى سنگین نشود و خیلى زیاد به خواب سنگین فرو نرود، گاهى مساءله کنش و واکنش را براى او دلیل مى آوریم .
همان شخص به من گفت : چند سال قبل عازم شهر قم بودیم . در مسیر خود جهت صرف صبحانه ، در قهوه خانه اى نشسته بودیم. در این هنگام سرگردى {با لباس نظامى} همراه همسر و دو فرزند خود وارد شد. دو نفر طلبه هم یک طرف نشسته بودند و با هم صبحانه مى خوردند. قهوه چى ، قفسى داشت که دو پرستو در آن بود و یکى بال هایش کمى درازتر از دیگرى بود. بچه هاى سرگرد به پدرشان گفتند: این ها (پرستوها) را براى ما بخر. پدر گفت : بسیار خوب . به قهوه چى گفت : آیا این پرستوها را مى فروشى ؟ او که دید، این شخص مقامى نظامى است ، گفت بله . صاحب قهوه خانه پرستوها را به مبلغ سى یا چهل تومان - البته به پول آن موقع - به سرگرد فروخت . بچه ها ناگهان به فکرشان افتاد که این ها را آتش بزنند! به پدرشان گفتند: کمى نفت بگیریم و بریزیم تا بال هاى این پرستوها را آتش بزنیم و ببینیم چه کار مى کنند!!؟ طلبه ها گفتند: نه، این کار بدى است ، خوب نیست . سوزاندن حیوان بدون دلیل ! پدرشان برگشت و گفت : دخالت به شما نیامده است. به دنبال آن، نفت را آوردند و به روى پرنده ها ریختند و کبریت زدند! این دو حیوان ، دو - سه دفعه جیغ زدند، و با اضطراب پر و بال زدند و سپس ‍ مردند. شخصى که این ماجرا را تعریف کرد، مى گفت حادثه را دقیقا به یاد دارم که این سرگرد یک خودروى فولکس به رنگ آبى روشن داشت . کمى بعد، این سرگرد با همسر و فرزندانش سوار شده و راه افتادند. بعد از این حادثه ، ما اصلا نتوانستیم صبحانه مان را بخوریم . آن طلبه ها هم بسیار ناراحت شدند. پس از آن که سرگرد و خانواده اش رفتند، ما هم سه الى چهار دقیقه بعد به راه افتادیم . ناگهان در طول مسیر دیدیم که راه بسته است . پرسیدیم چه خبر است ؟ گفتند یک فولکس آتش گرفته و ماءمورین در حال تحقیق هستند تا ببینند آتش از کجاست ؟ مى گفت : ما خودمان هم رفتیم و دیدیم . هنوز مشکل این آتش حل نشده بود، که خطاب به آنها گفتیم : علت این آتش در قهوه خانه حسن آباد (على آباد)، است .(۵)
همان طور که عرض کردم ، اگر این نمونه ها را بنویسید، تعداد آن ها در چندین دهه زندگى در این جامعه ، واقعا از یک میلیون مورد بیشتر است . {این موارد} براى بشر یک هشدار است که بداند پشت پرده ، خبر بزرگى است .
آرى ، امام حسین فرمود: فامهلهم الله فاخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذى انتقام ، ((خدا به آنان مهلت داد و انتقام گرفت )). این هم درس بزرگى است که از برکت امام حسین (علیه السلام) نصیب ما شد.
مسأله بعدى این است که ؛ دشمنان امام حسین (علیه السلام) در آغاز شب عجله داشتند و نمى خواستند مجالى براى فکر باشد. ممکن بود کار دو الى سه روز به تاءخیر بیفتد و سپاهیان بگویند، چرا ما را به این جا آوردید؟ پس ‍ این عجله خیلى هم بى ربط نبود. اصحاب امام ، هنگام عصر، در خیمه براى نماز مغرب و عشا آماده مى شدند، که دیدند آنان هجوم آوردند. امام حسین (علیه السلام) برادرش ابوالفضل را فرستاد و به او گفت :
((برادر، برو از این ها بپرس چه مى خواهند و براى چه آمده اند؟)) {آنان در جواب } گفتند: ((همین که گفتیم ، یا ایشان بیاید به ابن زیاد تسلیم بشود، یا ما کشتار و جنگ را شروع مى کنیم )). حضرت فرمود: ((برو به آن ها بگو، شما امشب به ما مهلت بدهید، تا ما با خداى خود به راز و نیاز بپردازیم .)) بعضى از آنها گفتند:
((نه ، مهلت ندهید.)) رسوایى بشر بالاتر از این حرف هاست که شما خیال مى کنید.
گفتند نه ، بعضى ها گفتند حمله را شروع کنیم . بعضى ها گفتند اگر کفار این مهلت را از ما مى خواستند، به آنها مهلت مى دادیم، این پسر فاطمه و پسر على است . نگفتند که او پسر کسى است که ما را از جهالت و از ظلمت و بدبختى نجات داده است و دنیا را به دست ما داده است ، و این پسر اوست و ذره اى هم گناه نکرده است . این را هم نگفتند که ؛ نه خون کسى را ریخته و نه مال کسى را غارت کرده است ، و هیچ گونه دلیلى هم بر این محاصره او نداریم . گفتند اگر کفار هم بودند، ما مهلت مى دادیم ، پس شما از هجوم جلوگیرى کنید.
در آن موقع حضرت فرمود: من مى خواهم نماز بخوانم . اولاد آدم اگر بیدار شوند، بالاخره باید پیشانى او به عنوان سجده و اطاعت ، در جایى به زمین بخورد، زیرا تمایل به پرستش در فطرت انسان است ، در اختیار خود انسان نیست . پرستش را از انسان نمى توان گرفت و انسان در این جهان ، گرایش به این ارتباط دارد.
بالاخره ، یک حالت رکوع و سجودى مى خواهد، یا به اولاد، یا به مقام ، یا به مال دنیا. خیلى معبودهاى دست اول و دوم وجود دارد که آخرالامر، پیشانى ما را به خاک خواهند زد. این پیشانى را مى توانیم براى خدا به زمین بزنیم ، تا این قدر به خودمان ظلم ننموده و خودمان را کوچک نکنیم .
بر آستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ سر بلندى بر آسمان توان زد

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند

عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد

بالاخره، اولاد آدم کرنش و گرایشى پیدا خواهند کرد. چه بهتر که این رابطه را، ((من)) بى نهایت کوچک را، با یک ذات بى نهایت بزرگ در حال معرفت، در ارتباط بگذاریم. این {ارتباط} نماز نامیده مى شود. ارتباط یک ((من)) کوچک با خدا، مى شود بى نهایت بزرگ : الله اکبر، بشر چه چیزى را از دست مى دهد، با تخیلاتى که به خود مى گوید، ان شاءالله از فردا نماز مى خوانیم! حالا که جوان هستیم، چیزى نیست !
عمر من شد برخى (۶) فرداى من

واى از این فرداى ناپیداى من

یا این که مى گویند اگر قلب انسان صاف باشد، کافى است . عزیزان من ، قلب صاف اگر مبناى صاف ندارد، به چه درد خواهد خورد؟ البته خود آن (قلب صاف) براى خودش امتیازاتى دارد که قبلا عرض شد.
ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکنوا احرارا فى دنیاکم . البته مراعات اصول و این که قلب انسان صاف باشد، خودش امتیازى دارد. حواس ما جمع است و نمى خواهیم کودکانه صحبت کنیم . اما بسیار خوب ، صفا دارم و قلبم صاف است. به هیچ کس نمى خواهم خیانت و ظلم کنم . آیا کار تمام است ؟ بسیار خوب، اى قلب صاف ! این جا (در بدن انسان) چه کار دارى ؟ آیا براى این که به آقا و به خانم خیانت نکنى ؟
یا به جامعه خیانت نکنى ؟ تازه ، معناى عدم خیانت این است که مى خواهیم زندگى کنیم . ((براى چه زندگى مى کنیم )) را چه کار کنیم؟ بعضى ها واقعا در این مساءله اشتباه مى کنند و مى گویند؛ بسیار خوب ، وقتى جامعه اصلاح شد و دیگر کسى به کسى خیانت نکرد و همه زندگى هماهنگ داشته باشند، کافى است .

بسیار خوب، مثلا آقایان و خانم ها، فردا شب به این جلسه تشریف بیاورند، خیلى مؤ دب بنشینیم و هیچ کس به هیچ کس بد نگاه نکند. موقع شام هم شام را بیاورند و ما از صاحب خانه خواهش مى کنیم که گلاب هم بپاشد و روشنایى و نور را هم ده برابر کند. آیا این سؤ ال به مغز شما خطور نمى کند که اى اولاد آدم ، به چه علت در این مکان نشسته اید؟ آمدیم نشستیم ، خیلى هم قشنگ ، خیلى خوب ، همه با هم مهربانیم .
مى گوییم و مى خندیم ، یک نفر به یک نفر کج نگاه نمى کند. سپس چه ؟ یعنى چه مى خواهید بنوازید؟ آهنگ شما چیست ؟
همان طور که قبلا عرض شد، شخصى از روان پزشکان آلمان با من مصاحبه اى داشت (۷) و سؤال او این بود که ضرورت دین براى بشر چیست ؟ همین مثال را نیز براى او ذکر کردم . به خاطر دارم که حتى یادداشت کرد. مترجم هم شخص آزموده اى بود و به او گفتم این مثال بسیار مناسب را مطرح کن . چون همان طور که مى دانید، متفکران غربى به مثال و محسوسات ، گرایش عجیبى دارند. فرضا ما اومانیسم را به کار بستیم و بشر وضع اخلاقى خود را اداره کرد، آیا فقط براى این آمده بود؟ آیا براى این آمده بود که بدون زحمت در این جا زندگى کند؟ موریانه ها و زنبورهاى عسل هم بدون زحمت زندگى مى کنند. مترجم به من گفت : ایشان (روان پزشک آلمانى ) مى گوید: آیا به نظر شما، بشر آن چه باید بنوازد، ننواخته است ؟ آیا بشر در امتداد تاریخ ، به آن هدف که باید برسد، نرسیده است ؟ در جواب گفتم : پس فلسفه پوچى را من در تهران نوشته ام ؟ آیا فلسفه نیهیلیستى را در خراسان ، یا در اصفهان ، شیراز، تبریز و یا بوشهر نوشته اند؟ در مرکز مغرب زمین شما نوشته اند. اگر بشر آهنگ خود را نواخته بود، چنین نمى نوشتید که نمى دانیم چه کار کنیم ؟
معناى فلسفه پوچى یعنى نمى دانیم چه کار کنیم . این که شاعر مى گوید:
ما ز آغاز و ز انجام جهان بى خبریم

اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است

نخیر، {اول و آخر این کهنه کتاب} افتاده نیست و خیلى هم خوب مى خوانیم . خط آن خیلى هم خواناست .
نماز یعنى؛ ارتباط با موجود برین. گاهى هم آدمى خود را توجیه مى کند و مى گوید: ((بشر باید بدون تکیه به موجودات دیگر زندگى کند. باید استقلال داشته باشد و این وابستگى (وابستگى به خدا، وابستگى به موجود برین) آدم را تنبل و وابسته به بار مى آورد!)) {در این مورد بهتر است} کمى با مطالعه صحبت کنیم و اقلا خودمان را قانع کنیم. روى سخن شما با کیست؟ هیچ جاى تردید نیست که همین حسین بن على که ما در این جلسه درباره او صحبت مى کنیم و به یاد او نشسته ایم، بعد از جدش و پدرش، فعال ترین و تکاپوگرترین مرد تاریخ بود و با خدا ارتباط داشت. امشب (شب عاشورا) هم یک شب او و تکاپوى او بود.
على بن ابى طالب (علیه السلام) یک لحظه در این دنیا راکد ننشست . تکیه او هم به خدا بود، نه تکیه بر موجودى که بالاى عرش نشسته و یک بنده را مى کشد و یکى را خلق مى کند. تکیه بر خداى فعال ، انسان را فعال مى کند. یک مثال کوچک ، همین ملاى رومى است که تا قبل از ملاقات خود با آن عارف (شمس تبریزى )، یک ملاى مفسر و فقیه و اصولى و فیلسوف و متکلم بود، اما همین که با او ملاقات کرد، مبدل به مغز فعالى شد که در هفت قرن ، بشر نظیر آن را ندیده است . این مرد در این دنیا، لحظه اى آرام و قرار نداشت .
حسین بن على با هر کلامش پاسخ ما را مى دهد. از او مى پرسیم : این حرکت براى چیست ؟ مى گوید من پیش او (خدا) مسؤ ول هستم . در پاسخ این که چرا حرکت فعالانه را شروع کرده است ، مى گوید: ((چون تکیه بر خدا دارم )). یا على ، یا امیرالمؤمنین ، به راستى در این دنیا چه مى کنى ؟
راز بگشاى اى على مرتضى

اى پس از سوء القضا حسن القضا

اى على که جمله عقل و دیده اى

شمه اى واگو از آن چه دیده اى (۸)

فجر تا سینه آفاق شکافت

چشم بیدار على خفته نیافت

اى بیدار میان مستان ، اى بیدار میان خواب رفتگان ، این قدر بیدارى براى چیست ؟ مى گوید به جهت این که با خدا هستم و تکیه من به اوست .
لا تاءخذه سنه و لا نوم (۹)
((نه خوابى سبک او را فرا مى گیرد و نه خوابى گران .))
آیا مى بینید که بعضى ها این مساءله را چگونه معکوس مطرح مى کنند؟ آیا آن چه که من مى گویم {یعنى انسان بدون ارتباط با خدا، صحیح است ؟} اى جوانان ! شما را به خدا فریب کسانى را که در طول تاریخ شهرتى پیدا کرده اند، نخورید. باید خودتان به مطلب دقت کنید. همان طور که قبلا مثال آن را بیان کردم .
پس تکیه بر خدا به وسیله نماز، تکیه بر یک حقیقت فعال است ... کل یوم هو فى شاءن (۱۰)، ((او هر روز در کارى است )). آیا من بر خدا تکیه کنم و براى بى کارى خودم عذر و دلیل بیاورم ، که خودش فعال است ؟
کل یوم هو فى شاءن را بخوان

مر ورا بى کار و بى فعلى مدان

کمترین کارش به هر روز آن بود

کاو سه لشکر را روانه مى کند

لشکرى زاصلاب سوى امهات

بهر آن تا در رحم روید نبات

لشکرى زارحام سوى خاکدان

تا ز نر و ماده پر گردد جهان

لشکرى از خاکدان سوى اجل

تا ببیند هر کسى عکس العمل

باز بى شک بیش از آن ها مى رسد

آن چه از حق سوى جان ها مى رسد

آن چه از جان ها به دل ها مى رسد

آن چه از دل ها به گل ها مى رسد

اینت لشکرهاى حق بى حد و مر

بهر این فرمود: ذکرى للبشر(۱۱)

این لشکرهاى حق ، لحظه اى بیکار نیستند. بحث سر همان است . در این گونه موارد، وقتى کسى این صحبت را مطرح کرد که تکیه به خدا انسان را بیکار مى کند، بگویید کدام خدا؟ خداى چه کسى را شما مى گویید؟ خواهید دید که مساءله در یک لحظه حل مى شود. خداى که مى گوید:
و ان لیس للانسان الا ماسعى (۱۲)
((و این که براى انسان ، جز حاصل تلاش او نیست .))
خدایى که این دنیا را میدان مسابقه معرفى مى کند:
السابقون السابقون ، اولئک المقربون (۱۳)
((سبقت گیرندگان مقدمند، آنانند همان مقربان {خدا}.))
آیا این خدا را مى گویید که مى فرماید:
یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (۱۴)
((اى ساخته من ، اى انسان ، تو فقط در حال کوشش و تلاش جدى به دیدار من خواهى رسید.))
آیا خداهاى ساخته شده مغز بشرى را مى گویید، یا این خدا را: ایاک نعبد.(۱۵) (({بارالها} تنها تو را مى پرستیم .))
هیچ حقیقتى مثل نماز، فلسفه اش را در خودش ندارد. اصلا فلسفه نماز در خود نماز است . گاهى بعضى از اشخاص مى پرسند فلسفه نماز چیست ؟ {شاید بتوان گفت }، فقط الله اکبر، ((خدا بزرگ تر از آن است که توصیف شود)). نماز، یک خداشناسى بسیار باعظمت است .
بسم الله الرحمن الرحیم ، ((به نام خداوند رحمان و رحیم )). الحمد لله رب العالمین ،(۱۶) ((حمد بر خداى رب العالمین که دائما بر هستى اشراف دارد، که رب و مربى اوست )). الرحمن الرحیم ،(۱۷) ((بخشاینده مهربان )).
سراینده اشعار زیر، مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى رحمه الله علیه معروف به کمپانى است . یمثل ، یعنى ((نماز خواندن نمازگزاران حقیقى))، که با رکوع خویش ، جلوه گاه عظیم باشید. وقتى مى گویید: سبحان ربى العظیم و بحمده، ((پاکیزه پروردگار من که عظیم است))، درست رکوع کنید، زیرا بى نهایت در درون شما به موج در مى آید.
یمثل العظیم فى رکوعه

و هو على ما هو من خضوعه

کما یمثل العلى الاعلى

عند سجوده اذا تدلى

سبحان ربى الاعلى و بحمده . طعم اعلى را بچشید و با اعلى در ارتباط قرار بگیرید.
یمثل المشهود فى تشهده

مذبلغ الغایه فى تجرده

یمثل السلام فى سلامه

المسک کل المسک فى ختامه

حسین بن على (علیه السلام) گفت : ما امشب مى خواهیم نماز بخوانیم . خدا مى داند که من نماز را خیلى دوست دارم . امشب به نیایش بپردازیم ، چون شب آخر ما در این دنیاست . امشب با این مبعد و با این مسجد بزرگ که ناآگاهان ، دنیایش نامیده اند، مى خواهیم وداع کنیم . دیگر، از در این مسجد بیرون مى رویم و به این مسجد باز نمى گردیم . بگذارید چند سجده و چند رکوع دیگر بکنیم . دقت کنید: حضرت نفرمود که بالاخره با یک شب به تاءخیر انداختن جریان ، آیا غیر از اضطراب چیز دیگرى هست ؟ نه ، زیرا ایاک نعبد خواهیم گفت ، چه اضطرابى ؟ آیا حسین را مى خواهید بشناسید؟ حسین این است . اگر واقعا غیر از این بود، اگر معمولى بود، مى گفت : کار را تمام کنیم ، زیرا قضیه معلوم است . حداقل چهل هزار نفر در یک طرف ، و هفتاد و دو نفر در طرف مقابل و این اصلا معنا ندارد. {یا} اصلا این ها خودشان را مى زدند به عنوان خودکشى .
نخیر، از این شوخى ها نداریم . یک لحظه زندگى در این دنیا در حال ارتباط با خدا، طعم ابدیت مى دهد.
فرمود: برادر برو از آن ها مهلت بگیر، تا امشب ما به نیایش بپردازیم . اما عجب حالى حسینیان داشتند و {لشکریان یزید} در چه حالى بودند؟ طبل و کرناى مى زدند، بوق مى زدند و پایکوبى مى کردند.
در جهان دو بانگ مى آید به ضد

تا کدامین را تو باشى مستعد

رگ رگ است این آب شیرین و آب شور

در خلایق مى رود تا نفخ صور

این ها در چه حالى بودند؟ آن ها در چه حالى بودند؟ براى همه آن ها امشب گذشت ، فردا هم گذشت ، اما در چه چیز گذشت ؟ در ظاهر طبیعت . ولى در پشت پرده طبیعت ، هم حسین و هم حسینیان به سعادت ابدى رسیدند. اشقیا هم که مورد لعن و نفرت تاریخ قرار گرفتند. خداوندا! پروردگارا! ما را جزء نمازگزاران قرار بده . با جملاتى دیگر بحث را تمام مى کنم .
این قضیه را هم شنیده اید، ولى به جهت عظمت مطلب ، اگر هر روز هم از آن بحث کنیم باز کم است .
آن مرد بسیار خبیث {شمر}، در شب تاسوعا، امان نامه اى براى ابوالفضل (علیه السلام) و برادرانش آورد.
ام البنین هم از قبیله اى بود که در آن ، با {شمر} نسبت داشتند.
{شمر} ندا داد: یا عباس یا ابوالفضل ! اما این ها جواب ندادند، (مى خواهیم در این جا یک درس دیگر هم بیاموزیم). یاران حسین جواب ندادند، زیرا {یزیدیان} خیلى شقى و خبیث بودند که در مقابل حسین ایستاده بودند. امام حسین (علیه السلام) متوجه شد که آن ها (ابوالفضل و...) را صدا کردند ولى جواب ندادند.
حضرت فرمود: ((جواب آنان را بدهید و ببینید چه مى خواهند.))
ببینید ریشه هاى انسانى کجاست ؟ این تجسمى از ابراهیم خلیل است . حسین مى گوید: سلامشان را جواب بدهید، اگرچه پلیدند. عظمت دین را از این نکته ها باید آموخت . این موارد را تحلیل کنید و در اختیار جوانان ما بگذارید. اظهارنظر درباره دین خیلى مشکل است ، زیرا امثال مطالب مذکور و نمونه جملات عبرت انگیز، هم چنان در لابه لاى این مسائل افتاده است . انسان وقتى به تاریخ نظر مى کند، از این موارد به سرعت عبور مى کند. انسان مى خواهد تاریخ حسین را ببیند، اما متوجه نمى شود که این نیت چیست و چه بود؟ ((جواب {شمر} را بدهید، اگرچه خبیث ترین فرد است )).
خداوندا! پروردگارا! تو را به نمازهاى حسین و یاران و اصحابش سوگند مى دهیم ، ما را از نمازگزاران محسوب بفرما. خدایا! لذت ابدى نماز را بر ما قابل دریافت بفرما. پروردگارا! خداوندا! در موقع نماز ما را موفق بفرما که ارتباط ما با تو، ارتبابط صحیح باشد. به حق حسین (علیه السلام) افتخار برقرار کردن ارتباط با خودت را که نماز نامیده مى شود، از ما مگیر.
((آمین))

نویسنده: علامه محمدتقى جعفرى

پی نوشت:


۱-شب دهم محرم ، ۱۸/۳/۱۳۷۴. ۱- بحارالانوار، علامه مجلسى . ج ۴۴، ص ۳۶۵، چاپ بیروت .
عبارت فامهلهم الله فاخذهم ... در بحارالانوار، بدین صورت ذکر شده است : فلم یعجل الله علیهم بل اخذهم ...
۲-همان ماءخذ.
۳-ر.ک : تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج ۱، ص ۱۲۵.
۴-سوره مدثر، آیه ۳۸.
۵-گوینده واقعه ، مرحوم احمد اولى از اهالى مراغه است ، و داستان مربوط به سال هاى دهه ۵۰ مى باشد.
۶-برخى = قربانى .
۷-ر.ک تکاپوى اندیشه ها، مجموعه مصاحبه ها، محمدتقى جعفرى ، ج ۱، ص ۸۵، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
۸-ر.ک : تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج ۱۰ / ص ۱۶.
۹-سوره بقره ، آیه ۲۵۵.
۱۰-سوره رحمن ، آیه ۲۹.
۱۱-ر.ک : تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج ۲، ص ۴۲۹.
۱۲-سوره نجم ، آیه ۳۹.
۱۳-سوره واقعه ، آیات ۱۰ و ۱۱.
۱۴-سوره انشقاق ، آیه ۶.
۱۵-سوره فاتحه ، آیه ۵.
۱۶-همان سوره ، آیه ۲.
۱۷-همان سوره ، آیه ۳.

 

 


منبع : کتاب امام حسین (علیه السلام) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حریت و آزادگی در مکتب حسینی
نگاهی به پیشینه عزاداری در اسلام (قبل از صفویه)
وای بر حال ظالمانی که حسین (ع) را آزار دادند
امام زین العابدین(ع) در بیانات مقام معظم رهبری
احضار امام حسين(ع) توسط مروان
متن کامل زیارت عاشورا با ترجمه فارسی
تحقیق و بررسی سند و متن زیارت عاشورا
نقش نهضت عاشورا در عزت مسلمین
فرهنگ عاشورا(16)
زیارت ناحیه مقدسه

بیشترین بازدید این مجموعه

امام زین العابدین(ع) در بیانات مقام معظم رهبری
نگاهی به پیشینه عزاداری در اسلام (قبل از صفویه)
پژوهش در اسناد و نسخه هاي زيارت عاشورا
وای بر حال ظالمانی که حسین (ع) را آزار دادند
حریت و آزادگی در مکتب حسینی
کرامت انسانی در نهضت حسینی
متن کامل زیارت عاشورا با ترجمه فارسی
احضار امام حسين(ع) توسط مروان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^