منابع مقاله:
کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد دو
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
اين فراز از دعا يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ و هُمْ لَا يُظْلَمُونَ برگرفته از آيه اى در سوره جاثيه است كه فرمود:
وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» «1»
و تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است، پاداش يابد و آنان مورد ستم قرار نمى گيرند.
سراسر عالم نشان مى دهد كه آفريننده جهان آن را بر محور حق قرار داده و در همه جا حق و عدالت حاكم است. آنها كه هماهنگ با اين قانون حق و عدالت حركت مى كنند بايد از بركات عالم هستى و الطاف الهى بهره مند شوند و آنها كه بر ضد آن گام برمى دارند بايد طعمه آتش سوزان و قهر و غضب خداوند شوند و عدالت اين را ايجاب مى كند.
خلقت عالم با حق بوده و خداوند براى خلقت آنها هدفى ثابت قرار داده و آفرينش هدفمند اين بوده كه هر نفسى در مقابل آنچه مرتكب شد جزا داده شود، اگر طاعت كرده ثواب بيند و اگر معصيت كرده عقاب شود و اين جزا مطابق عدل خواهد بود، جزاى آنها همان عمل آنهاست، در نتيجه بايد از سوء سابقه ترسيد نه سوء عاقبت، آنچه بر ستمگران از عذاب آتش و سختى ها مى رسد نتيجه اعمال آنها در دنياست يعنى ظلمشان سابقه در دنيا دارد و آيات دلالت دارد كه منشأ عذاب آخرت، جهل و دورى از يادگيرى حكمت است.
ثواب و عقاب در آخرت به نفس و اعمال و اخلاق خوب و ناپسند است. پس لذّت و درد و نعمت و بهشت و آتش در آخرت، نفس صورت هاى اعمال و آثار است.
عذاب هاى الهى براى مجرمان از باب انتقام نيست و درد و شدّت از امور خارج از ذات و صفات مترتّب بر آنها نيست، بلكه كارهاى قبيح واقع در دنيا به خاطر ضمير و نيّات نادرست آنهاست كه فطرت اصلى آنها را، منحرف كرده است.
چون حجاب برداشته شود، در قبر صور اشكال را با معانى مشاهده كند. و اوّلين چيزى كه مطابق با عمل مى بيند عقرب ها و مارهايى است كه در پيرامون او هستند كه صفات و تخيّلات اويند، اكنون صورت آنها كشف شده است و او در فكر راه فرار از اين صحنه هاست چگونه مى تواند از نفسانيّات خود و لازمه آنها بگريزد.
بنابراين كسى كه ذرّه اى ايمان در او باشد از آتش نجات يابد و اعمال حسنه او به صورت لذّت مانند: حوريه، غلمان و جنّت و رضوان است و حقيقت اين صور، مخفى در باطن است كه در قيامت با رفع حجاب آشكار مى شود.
آثار باقيمانده ايمان و عمل صالح و گناه، انسان را در حدّ و مرز جاذبه كلى حق و شعاع آن نگاه داشته گرچه سنگينى و آلودگى به گناه او را رها نمى كند.
نيروهاى معنوى برتر به شفاعت آن برمى خيزند و بيش از استحقاق او را به سوى خويش مى كشانند و از آلودگى گناه و تاريكى آن پاك و روشنش مى سازند و اگر با اصرار بر گناه و تكرار آن خطرات، آدمى از حركت به سوى خير و حق باز ايستد و از جاذبه آن دور نگه داشته شود از رحمت برخوردار نمى گردد.
معانى نفس
مراد از نفس، حقيقت انسان است كه در دنيا، بدن مادّى به عنوان ابزار فعل آن است و در هنگام مرگ تعلّقش از آن قطع شده و به عالم ديگر سفر مى كند.
و خداوند در وصف اين حال مى فرمايد:
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِي عِبَادِى* وَادْخُلِى جَنَّتِى» «2»
اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته!* به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در ميان بندگانم درآى* و در بهشتم وارد شو.
اين اصطلاح از نفس در دين، «روح» گفته مى شود و در قرآن، روح به اين معنا است.
روح موجودى آسمانى است كه به دليل شرافتش به خداوند نسبت داده شده است، اين موجود آسمانى مانند فرشتگان داراى وجودى مستقلّ است. او پس از رشد و كمال جسم كه تسويه نام گرفته، خلقتى ديگر در او ايجاد مى شود و آفرينش دوّم، چيزى جز ايجاد حيات انسانى نيست كه توسّط روح صورت مى گيرد. پس از تعلّق روح به بدن، حقيقت انسان شكل مى گيرد كه اين حقيقت، در زبان قرآن «نفس» است.
از ديدگاه اهل لغت «نفس» همان روحى است كه هستى و حيات جسد به آن وابسته است، مراد از نفس همان روح است كه حيات و هستى جسد و بدن وابسته به آن مى باشد و هر انسانى به آن، نفس اطلاق مى گردد و حتى حضرت آدم عليه السلام، زن باشد يا مرد در اين مورد مساوى است و هر شيئى به ملاحظه ذاتش، نفس شى ء گفته مى شود و نيز گفته مى شود كسى كه داراى نفس است يعنى صفات پسنديده داشته، داراى ذكاوت و سخاوت است.
نفس مى تواند معانى گوناگونى داشته باشد:
1- نفس به معناى شخص.
2- نفس به معناى روح. در مورد انسانى كه مالك بر نفس خويش باشد، كلمه نفس بر او اطلاق مى گردد.
از برخى عارفان چنين نقل شده است:
ادله قطعى وجود دارد كه مراد از نفوس همان ارواحى باشد كه هستى انسان ها به آنها قائم است و اين ارواح اوّلين مخلوق خداست.
چنان كه از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز نقل شده است كه:
أوَّلُ ما ابْدَعَ اللَّهُ سُبْحانَهُ وَتَعالى هِىَ النُّفُوسُ المُقَدَّسَةُ المُطَهَّرَةُ فَانطَقَها بِتَوْحيِدِه ثُمَّ خَلَقَ بَعْدَ ذلِكَ سائِرَ خَلْقِهِ
[وانَّها خُلِقَتْ لِلبَقاء وَلَمْ تُخْلَقُ لِلفَناءِ
] لِقَولِهِ ما خُلِقْتُمْ لِلفَناءِ بَلْ خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَإنَّما تُنْقَلُونَ مِنْ دارٍ الى دارٍ
[وَانَّها فِى الأَرْضِ غَرِيبَةٌ وَفِى الأبْدانِ مَسْجُونَةٌ
] «3» اوّلين موجودى را كه خداوند ايجاد كرده است، همان نفوس قدسى پاك ارواح مى باشد پس خداوند بعد از آفرينش، آنان را به سخن درآورد و آنان اقرار به توحيد خداوند كرده، سپس ساير مخلوقات را آفريد و به يقين، اين ارواح براى بقا آفريده شده اند نه براى فنا، چنانكه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله خطاب به انسان ها مى فرمايد:
شما اى انسان ها براى فنا آفريده نشده ايد، بلكه براى بقا به وجود آمده ايد و تنها كارى كه انجام مى دهيد، اين است كه از منزل دنيايى به منزل ابدى آخرت حركت مى كنيد و اين كه ارواح شما در روى زمين غريب بوده و در قالب بدن ها، زندانى محسوب مى شوند.
3- جسم صنوبرى.
4- نفس حيوانى كه عبارت از حقيقت روح بوده كه جز خداوند از مخلوقات بر حقيقت او آگاهى ندارد.
5- جسم لطيف كه داخل در ظرف بدن بوده مثل آب كه داخل درخت است.
6- جوهر بخارى و لطيف كه منشأ پيدايش حيات و هستى و گرما و حركت ارادى در يك موجود است و آن جوهرى است كه در بدن اشراق دارد و به هنگام موت از بدن خارج مى گردد.
لذا دانشمندان تصريح كرده اند كه: رابطه و وابستگى نفس يعنى روح در انسان بر سه نوع است:
اول: روشنايى و رابطه آن در جميع حالات بدن انسان در ظاهر و باطن برقرار است؛ و آن حالت بيدارى است.
دوم: رابطه و روشنايى آن از ظاهر بدن قطع مى شود نه باطن آن؛ و آن حالت خواب است.
سوم: به طور كلى رابطه و روشنايى آن از بدن انسان قطع مى گردد؛ و آن حالت مرگ است.
7- نفس، جوهر روحانى است ك نه جسم است و نه حالت و خاصيت جسمانيت را دارد، نه داخل در بدن است و نه خارج از آن، تنها يك نوع رابطه اى با اجساد دارند، مثل: رابطه عاشق با معشوق.
8- نفس يعنى خون.
9- نفس امّاره: نفس در آيات قرآنى نيز به معناى نفس امّاره هم آمده است: وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى » «4» يعنى نفسى كه امر كننده به بدى است.
برخى گفته اند:
جزا دادن در برابر كسب، اشاره به اين است كه: دادن حسنه در برابر طاعت و عذاب در مقابل گناهان ظلم نيست، بلكه عين عدل است.
هر كه هواى نفسش را در تجاوز به حدود الهى و انجام شهوات قرار دهد گناهان در قلب او تأثير گذارد و موجب اعراض از خداوند مى گردد. «5»
[ «16» حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ و نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِي لَا تَزُولُ و مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِي لَا تَحُولُ «17» وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ وَأَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ ]
سپاسى كه به وسيله آن، همدوش فرشتگان شويم و در پيشگاه رحمتش جاى را بر آنان تنگ كنيم و به سبب آن، در سراى جاودانى كه از بين نمى رود و محل كرامتش كه دگرگونى نمى پذيرد با پيامبران مرسل همراه شويم. و سپاس مخصوص خداست كه زيبايى هاى آفرينش را براى ما برگزيد و روزى هاى پاكيزه را به سوى ما روان ساخت.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- جاثيه (45): 22.
(2)- فجر (89): 27- 30.
(3)- الاعتقادات، شيخ صدوق: 47؛ بحار الأنوار: 6/ 249، باب 8، حديث 87؛ مجموعة ورّام: 2/ 243.
(4)- نازعات (79): 40.
(5)- رياض السالكين فى شرح صحيفة سيد الساجدين: 4/ 83- 88.
منبع : پایگاه عرفان