منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد دو
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
غفلت براى قلب از خطرناك ترين و زيانبارترين عوامل است. قلب غافل قلبى است كه از وحى و الهام و دستورات انبيا و اوليا و امامان و حكماى الهى دور افتاده باشد.
كار علوم مادّى و ظاهرى بيدار كردن قلب و صفا دادن جان نيست. اگر علوم مادى چنين هنرى داشتند، بايد تاكنون عوامل بدبختى را از ميدان حيات بشر دور مى كردند؛ ولى تجربه ثابت كرده كه علوم مادى تنها بر قدرت قدرتمندان و زور زورمداران و قلدرى قلدران افزوده و درنده خويى آنان را بيش تر كرده و هزاران بار گرفتارى هاى بشر را افزون نموده است.
فيلسوف عارف مرحوم ملا صدرا در ابتداى كتاب پرمايه «اسرار الآيات» مى فرمايد:
منشأ و مبدأ سعادت ها و رئيس تمام حسنات، كسب حكمت حقّه است. اين حكمت، عبارت است از: آگاهى و علم به خدا و صفات و افعال مُلك و ملكوت حق و علم به آخرت و منازل و مقامات آن جهان، كه بعث و حشر و كتاب و ميزان و حساب و بهشت و جهنم است «1».
ايمان حقيقى و خير كثير و فضل عظيم كه در قرآن به آن اشاره شده همين آگاهى به مسائل حقّه است «2».
و جهل به اين معارف و انكار آن با وجود استعداد تحصيل علم و امكان آگاهى به حقايق عالى عالم، رأس بدبختى ها و موجب جريمه هاى اخروى است.
اين جهل ريشه هر مرض و نفاق نفسانى و زمينه پرورش هر شجره ملعونه و خبيثه در دنيا و آخرت است و اين جهل منشأ عذاب دردناك فردا و خسران عظيم و پشيمانى غير قابل جبران در قيامت است.
قرآن درباره اين گونه غافلان از حقايق و دور از حريم بيداران مى فرمايد:
[أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ* لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ ] «3».
اينان كسانى هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر [شقاوت ] زده و اينان بى خبران واقعى اند.* ثابت و يقينى است كه آنان در آخرت زيانكارند.
[اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ ] «4».
شيطان بر آنان چيره و مسلط شده و ياد خدا را از خاطرشان برده است، آنان حزب شيطان اند، آگاه باش كه حزب شيطان يقيناً همان زيان كاران اند!
در هر صورت از قرآن مجيد استفاده مى شود كه غفلت از حقايق، موجب هر نوع شقاوت و جهل به معارف، علت هر نوع فساد و بى توجهى به واقعيّت هاى الهى، مورث هر نوع بدبختى است.
غفلت در قرآن «5»
قرآن مجيد در آيات متعدّدى به مسئله غفلت بشر از حقايق الهيّه اشاره كرده و اهل غفلت را اهل عذاب و خسران و در صورت عدم بازگشت از اين گناه بزرگ، مستعدّ خلود در جهنّم مى داند.
پيروى نكردن از غافلان
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً] «6».
با كسانى كه صبح و شام، پروردگارشان را مى خوانند در حالى كه همواره خشنودى او را مى طلبند، خود را پايدار و شكيبا دار و در طلب زينت و زيور زندگى دنيا ديدگانت [از التفات ] به آنان [به سوى ثروتمندان ] برنگردد و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش ] از ياد خود غافل كرده ايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زياده روى است، اطاعت مكن.
در «تفسير برهان» از على بن ابراهيم روايت است كه اين آيه در برخورد يك متكبّر ثروتمند با سلمان نازل شد.
داستان از اين قرار است كه سلمان، پوششى از پشم داشت كه از آن براى سفره و پوشش استفاده مى كرد روزى بود به شدّت گرم، سلمان در آن پوشش پشمى عرق كرده بود، مردى به نام عيينة بن حصين وارد بر پيامبر صلى الله عليه و آله شد، در حالى كه سلمان خدمت حضرت بود. فرياد زد: يا رسول اللّه! وقتى ما بر تو وارد مى شويم اين مرد و هم نوعانش را از نزد خود بيرون كن، پس از رفتن ما هركس را مى خواهى بپذير!! «7» براى اين گونه مردمان بى خبر از حقايق كه جز با ديد مادّى به جهان و حوادثش نمى نگرند و از عالم پر شكوه خلقت جز ظاهرى نمى بينند و همه چيز را با ترازوى مادّيگرى مى سنجند، اين آيه نازل شد و ديد مادّى اين ظاهرپرستان را معلول غفلت دل آنان و فراموشى خدا دانست و اعلام كرد: اينان از خطّ حق خارجند و انسان نبايد از مردان الهى و پيروان راه عشق دست برداشته و با اينان همنشين و مصاحب گردد، ارزش از آنِ رهروان طريق اوست، گرچه دستشان از مال دنيا به كلّى تهى باشد.
با على گفتا يكى در رهگذار |
از چه باشد جامه تو وصله دار |
|
تو اميرىّ و شهىّ و سرورى |
از تمام رادمردان برترى |
|
هستى ما جملگى از هست توست |
اختيار عالمى در دست توست |
|
اى امير تيز رأى و تيزهوش |
جامه اى چون جامه شاهان بپوش |
|
از چه باشد اى جهانى را پناه |
جامه صد وصله در اندام شاه |
|
گفت صاحب جامه را بين جامه چيست |
ديد بايد در درون خانه كيست |
|
جامه زيبا نمى آيد به كار |
حرفى از معنى اگر دارى بيار |
|
اهل سيرت را به صورت كار نيست |
جامه گر صد وصله دارد عار نيست «8» |
|
غفلت ملت ها
[ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ ] «9».
اين [فرستادن پيامبران ] براى اين است كه پروردگارت مردم شهرها و آبادى ها را در حالى كه اهلشان [پيش از آمدن پيامبران ] بى خبر [از توحيد و معاد و حقايق ] باشند، از روى ستم هلاك نمى كند.
در توضيح اين آيه بايد گفت: غفلت ملّت ها بر دو قسم است:
اوّل: غفلت قبل از بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى. البتّه اين غفلت كه معلول عدم ارسال و انزال كتب است، مايه عذاب و هلاك نيست؛ زيرا قاعده ريشه دار عقلى قبح عقاب بلا بيان، به اين معنى توجه مى دهد كه خداوند بزرگ در حالى كه خواسته هايش را به ملّتى اعلام نكرده باشد، آنان را مسؤول ندانسته و به خاطر عدم طاعت، عذاب نمى كند.
دوّم: غفلت بعد از نبوت انبيا و امامت امامان است. در حالى كه انبياى خدا با بيّنات و معجزات، صدق ادعاى خود را ثابت مى كنند و براى خير دنيا و آخرت بشر از اعلام فرهنگ خدا تا آخرين نفس دست برنمى دارند، اما ملّت ها به خاطر شهوت پرستى با آنان به ستيز برخاسته و به قبول قواعد الهى تن نمى دهند و به زندگى سراسر غافلانه خود ادامه مى دهند، البته مستحق عذابند و اين حقيقتى است كه از مفهوم آيه شريفه استفاده مى شود.
آرى، با بودن انبيا و امامان و كتب الهى و فقيهان جامع الشرايط، بى خبر از فرهنگ حق زيستن مولد تمام مفاسد و پليدى ها و معاصى و تجاوزات است و سنّت الهى بر اين قرار گرفته كه ملت هاى فاسد و مجرم به علت فساد و جرمشان به هلاكت برسند.
انسان هاى پست تر از حيوان
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ] «10».
و مسلماً بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم [زيرا] آنان را دل هايى است كه به وسيله آن [معارف الهى را] در نمى يابند و چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانه هاى حق را] نمى بينند و گوش هايى است كه به وسيله آن [سخن خدا و پيامبران را] نمى شنوند، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند؛ اينانند كه بى خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى ] اند.
از آيات قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود كه مقصود حق از خلقت انسان، رسيدن او به رشد و كمال الهى و قرار گرفتنش در بهشت برين است.
تمام مايه هاى رشد و كمال و سعادت و سلامت در وجود هر انسانى بالقوّه موجود است و به فعليّت رسيدن آن در گرو اتّصال انسان به نبوّت انبيا و امامت امامان است.
اين اسلام است كه از روستايى ايرانى، سلمان و از بيابان گرد ربذه، ابوذر و از سياه حبشى، بلال و از دو كارگر ساده و گرفتار در بند رقيّت، ياسر و سميّه مى سازد.
مقصد اصلى از خلقت انسان، كمال در اين دنيا و بهشت در آن عالم است.
خلقت بسيارى از جن و انس براى جهنم، مقصد واقعى و اصلى نيست بلكه اين يك امر تبعى است، به اين معنى كه جهنمى شدن انسان در اراده حق تابع عدم قبول شرايط كمال از طرف انسان است و جمله [ذَرَأْنَا] كه به معناى (خلقنا) است مفهومى بيش از اين ندارد.
آيه [لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها] و دنباله آن به معناى نابود كردن استعدادهاى خدا دادى است و اين نابودى، معلول هواپرستى انسان و متابعت او از شياطين درونى و برونى است. هنگامى كه انسان در تمام شؤون حيات، دچار افراط و تفريط شد و از جادّه اعتدال و صراط مستقيم بيرون رفت و جز حاكميّت طاغوت و شهوت و شكم و مال و منال و دنيا و ماديّت چيزى را قبول نكرد، مشاهده آيات و آثار الهى و شنيدن كلمات حق از زبان انبيا و امامان نفعى به حال او ندارد و همين است معناى: [لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها] و چنين انسان هايى از چهارپايان گمراه تر و در حقيقت اهل غفلت اند؛ غفلتى كه علت هلاك آنان و موجب قرار گرفتنشان در عذاب دوزخ قيامت است.
انسان اگر با اتصال به وحى و اجراى دستورات الهى، از بند مادّه پرستى آزاد گردد و از مرض خطرناك غفلت برهد و زندگى خود را بر بيدارى و هشيارى و توجّه بنا نهد، از تمام موجودات عالم برتر مى گردد.
عبداللّه بن سنان مى گويد:
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: ملائكه بالاترند يا بنى آدم؟ فرمود: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مى گفت: خداوند در ملائكه عقل بدون شهوت قرار داده و در حيوانات شهوت بدون عقل گذاشت و در بنى آدم عقل و شهوت قرار داد؛ كسى كه عقلش بر شهوتش حاكم شود از ملائكه بهتر است و كسى كه شهوتش بر عقلش غلبه كند از بهائم بدتر است «11».
عذاب الهى به خاطر غفلت
إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ* أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ] «12».
مسلماً كسانى كه ديدارِ [قيامتِ ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان ] را اميد ندارند و به زندگى دنيا خشنود شده اند و به آن آرام يافته اند و آنان كه از آيات ما بى خبرند.* آنانند كه به كيفر گناهانى كه همواره مرتكب مى شدند، جايگاهشان آتش است.
اميد به لقاى حق- با توجه به آيات قرآن- عبارت است از: ايمان و يقين نسبت به عالم آخرت. بدون شك كسى كه به انكار قيامت برخيزد، به انكار حساب و جزا و بهشت و جهنم و امر و نهى حق و در نتيجه به انكار وحى و نبوّت و آنچه متفرّع بر رسالت انبيا است برخاسته است!!
در انكار قيامت است كه تمام همّت انسان متوجّه حيات مادى محض گشته و جز به زندگى اين دنيا نمى انديشد.
ما مى دانيم كه هر موجودى فطرتاً بقا و سعادت خود را مى خواهد، انسان كه امتيازات زيادى بر ساير موجودات دارد، به طريق اولى خواهان سعادت و بقاء است.
اگر دلش منوّر به نور ايمان و يقين باشد، خواستار سعادت دنيا و آخرت است، امّا اگر جز حيات دنيا، قائل به زندگى ديگرى نباشد، تمام همّت و اراده اش به اين حيات محدود تعلّق خواهد گرفت و از آخرت، خود را بى نياز دانسته دل به دنيا خوش خواهد كرد.
اين گونه برداشت از زندگى و تصور حيات انسانى، معلول غفلت از آيات خداست.
انكار لقاى حق و فراموش كردن روز حساب موجب خشنودى و اطمينان به حيات دنيا و علت منحصر شدن علم انسان نسبت به حيات حيوانى است.
و اعتقاد به معاد، كه صد و چهارده كتاب آسمانى و صد و بيست و چهار هزار پيامبر و دوازده امام و تمام عاشقان جمال حق با استدلالات متين و براهين واضح حتمى بودن آن را ثابت كرده اند، پايه دين و علّت باور داشتن امر و نهى و وعده و وعيد و وحى و نبوّت و حلال و حرام خدا و تربيت و تزكيه نفوس است.
بدون ترديد منكران آن روز كه در اعمال و رفتار و اخلاق و روابط و معاملاتشان با مردم حسابى نيست و هرآنچه نفس آنان بخواهد عمل مى كنند، مستحقّ عذاب ابد در آتش جهنّم اند!!
در «تفسير برهان» از على بن ابراهيم نقل است كه معصوم عليه السلام فرمود:
مراد از آيات در اين آيه، اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السلام هستند و دليل بر اين مطلب، قول اميرالمؤمنين عليه السلام است كه فرمود: به خدا قسم خدا را آيه اى بزرگ تر از من نيست «13».
غفلت گروه زيادى از مردم
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ ] «14».
پس امروز تو را با بدن بى جانت نجات مى دهم [وبر بلندايى از ساحل دريا مى گذارم ] تا براى آيندگانت نشانه اى [از قدرت ما و زبونى و خوارى گردنكشان ] باشى و يقيناً بسيارى از مردم از نشانه هاى ما بى خبرند.
داستان فرعون و برخورد ظالمانه او با موسى و هارون، از عجايب روزگار و از بهترين عبرت ها و پندها براى عبرت گيرندگان است.
سرنگون شدن مهم ترين قدرت زمان به دست يك نفر، كه تمام قدرت و اسلحه ظاهرى او چوب دستى چوپانى بود، بايد بهترين پند براى صاحبان زر و زور باشد.
اين مسئله در تاريخ ثابت شده است كه حق در هر جلوه اى كه باشد، بر باطل در هر قيافه و قدرتى كه باشد، پيروز است.
فرعون آن چنان در اوج قدرت بود كه بنى اسرائيل پس از بيرون آمدن از دريا، غرق شدنش را باور نمى كردند، موسى از خداوند بزرگ چاره خواست، خداوند بدن فرعون را از لابلاى امواج خروشان نيل به خشكى انداخت، بنى اسرائيل دسته دسته به تماشاى بدن او آمده و غلبه حق را بر باطل باور كردند.
آن گاه علاقه مندان به آن قلدر، بدنش را به مصر حمل كرده و در موميا پيچيدند و هم اكنون آن بدن در موزه بزرگ مصر موجود و همان طور كه قرآن مى گويد، درس عبرت براى جهانيان است.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در باب حكمت هاى «نهج البلاغة» مى فرمايد:
ما أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَأَقَلَّ الإِعْتِبارَ «15»،
عبرت ها و پندها بسيار است، ولى عبرت گيرنده كم است.
انسان اگر در جزئى ترين اجزاى عالم و كلّى ترين آن اندكى انديشه كند، درمى يابد كه تمام حركات و حوادث به انسان پند مى دهند.
بيداران راه حق، براى بيدارى انسان از آنچه بر جهان مى گذرد به زبان نثر و نظم پندها ساخته و زنگ هاى بيدارباشى به صدا درآورده اند. حافظ قدسى در ديوان پر
قدرش گويد:
بر لب جوى نشين و گذر عمر ببين |
كاين اشارت زجهان گذران ما را بس |
|
***
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو |
يادم از كِشته خويش آمد و هنگام درو |
|
ديگرى گويد:
تمام قصر شهان جايگاه جغد شود |
بساز قصر محبّت كه خالى از خلل است |
|
و شاعرى ديگر گويد:
جوانى گفت با پيرى دل آگاه |
كه خم گشتى چه مى جويى در اين راه |
|
جوابش گفت پير خوش تكلّم |
كه ايّام جوانى كرده ام گُم |
|
پروين اعتصامى گويد:
چنين گفت روزى به پيرى جوانى |
كه چون است با پيريت زندگانى |
|
بگفتش در اين نامه حرفى است مبهم |
كه معنيش جز وقت پيرى ندانى |
|
تو بِه كز توانايى خويش گويى |
چه مى پرسى از دوره ناتوانى |
|
جوانى نگهدار كاين مرغ زيبا |
نماند در اين خانه استخوانى |
|
چو من گنج خود رايگان دادم از كف |
تو گر مى توانى مده رايگانى |
|
چو سرمايه ام رفت بى مايه ماندم |
كه بازيست بى مايه بازارگانى |
|
هر آن سرگرانى كه با چرخ كردم |
جهان بيش تر كرد از آن سرگرانى |
|
از آن برد گنج مرا دزد گيتى |
كه در خواب بودم گه پاسبانى |
|
اما با اين همه عبرت و پند كه بهترين وسيله بيدارى هر انسان است و بدون شك انديشه در حوادث، از برترين علل سعادت آدمى است، به فرموده قرآن كريم در آيه، بسيارى از انسان ها غافلند!! و همين غفلت قلب، از حقايقى است كه انسان را به سراشيبى سقوط و هلاك برده و محصول عمر انسان و زحمات آدمى را به تاراج شيطان داده و در پايان كار از انسان جز حسرت و ندامت و اندوه و شرمسارى و بار سنگينى از معاصى و گناهان، چيز ديگرى بجاى نخواهد گذاشت.
قرآن مجيد باز در داستان فرعون و عبرت گرفتن از آن مى فرمايد:
عاقبت غافلان
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ ] «16».
نهايتاً به سبب اين كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن ها غافل و بى خبر بودند، از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان كرديم.
علّت بدبختى بنى اسرائيل و هر قومى در تاريخ، غفلت از حلال و حرام و خواسته هاى خدا است، خداوند متعال، به دنبال سرگذشت فرعون و بنى اسرائيل مى فرمايد:
[سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ ] «17».
به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق گردنكشى و تكبّر مى كنند از [فهم ] آياتم بازمى دارم كه اگر هر آيه اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند و چون راه هدايت را مشاهده كنند، آن را راه و رسم زندگى نگيرند و اگر راه گمراهى را ببينند، آن را راه و روش خود گيرند؛ اين [بازداشتن از فهم آياتم ]
به سبب آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن ها غافل و بى خبر بودند.
قرآن به دنبال تمام اين واقعيّت ها، در سوره مريم به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
[وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ ] «18».
و آنان را از روز حسرت- آن گاه كه كار از كار بگذرد- بترسان، در حالى كه آنان در بى خبرى [شديدى ] هستند و ايمان نمى آورند.
و در سوره انبياء مى فرمايد:
[اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ] «19».
مردم را [هنگام ] حسابرسى [آنچه در مدت عمرشان انجام داده اند] نزديك شده در حالى كه آنان [با فرو افتادن ] در غفلت [از دلايل اثبات كننده معاد] روى گردانند.
و به دنبال اين حقيقت در آخر سوره انبياء مى فرمايد:
[وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ ] «20».
و آن وعده حق [كه قيامت است ] نزديك شود، پس ناگهان چشم هاى كافران خيره شود [و گويند:] واى بر ما! كه ما از اين روز در بى خبرى سنگينى قرار داشتيم، بلكه ما ستمكار بوديم.
و در سوره روم درباره آن كه عينك مادّى نگرى به چشم زده و غير از اين ظاهر محدود دنيا و نمودهاى بى ارزش چيزى نمى بينند مى فرمايد:
[يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ ] «21».
[تنها] ظاهرى [محسوس ] از زندگى دنيا را مى شناسند و آنان از آخرت [كه سراى ابدى و داراى نعمت هاى جاودانى و حيات سرمدى است ] بى خبرند «22».
غفلت در روايات
توجه در كلام گهربار ائمه عليهم السلام كه برخواسته از قلوب نورانى و خالى از غفلت و گمراهى است، موجب روشنى قلوب زنگار گرفته و پى بردن به حقايق هستى است. در ميان كلمات مقدسه اى كه آن اولياى عظام در جهت برطرف كردن حجاب غفلت از قلوب آدميان فرموده اند، كلام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در جواب سائلى كه تقاضاى موعظه از حضرتش را مى نمايد از جايگاه خاصى برخوردار است، تا آنجا كه گردآورنده كتاب پر قيمت «نهج البلاغة» مرحوم سيد رضى اعلى اللّه مقامه نسبت به اين گفتار حضرت مى گويد:
اگر در «نهج البلاغة» به غير از اين موعظه سودمند و حكمت عالى و روشنگر هر روشن خواه و عبرت هر ناظر انديشمند، نبود، براى بيدارى همگان كافى بود.
امام عليه السلام فرمود:
از آن هايى نباش كه آخرتِ آباد و عيش عالى فردا را بدون عمل بخواهند و با آرزوهاى طولانى، اميد توبه داشته باشند، چون درباره دنيا سخن گويند، گويى از بهترين زاهدانند، اما در عمل به دنيا آن ها را بهترين خواهان برنامه هاى مادّى مى بينى!
هرچه از دنيا به دستشان آيد سير نمى شوند و اگر در حدّ لازم به آنان برسد قناعت نمى ورزند. از شكر آنچه به آنان داده شده عاجزند و نسبت به آنچه مانده براى بدست آوردنش در تكاپو و كوششند.
ديگران را نهى از بدى ها مى كنند، اما خود از منكرات كناره گيرى ندارند؛ امر به خوبى ها دارند، اما خودشان اهل عمل نيستند.
نيكان را دوست دارند، ولى به نيكى آنان آراسته نيستند و نسبت به گنهكاران كينه دارند، ولى خودشان از آنانند.
به خاطر گناه زياد از مردن ناراحتند، اما در عين حال مقيم كوى معصيتند! چون مريض شوند، به بدرفتارى هاى خود در روزگار سلامتى پشيمان شوند، ولى پس از عافيت يافتن خود را مأمون از عذاب فردا مى بينند!
چون به نعمت و سلامت و عافيت دست يابند اعجاب به نفس و خودبينى پيدا كرده، اما به محض مريض شدن و مبتلا شدن به آزمايش هاى الهى نااميد مى شوند.
اگر به بلا دچار شوند، چون يك فرد بيچاره بى نوا به دعا برخيزند و به هنگامى كه توانگر گردند مغرور مى شوند.
به طور قطع مى داند كه سعادت در زهد و شرف و كرامت و عبادت و فضيلت است، ولى خود را وادار به كسب اين حقايق نمى كند، اما در برخورد به لذّات امروز و عيش و نوش زود گذر، تسليم شده گرچه باعث هلاكت گردد.
چون گناه كمى از ديگرى ببيند، به او اعلام وحشت مى كند كه آه! با اين گناه در قيامت چه مى كنى؟ ولى با اين كه خودش غرق در گناهان زيادى است و عمل نيكش نسبت به معصيتش كم است به نجات خود اميدوار است.
چون توانگر شود و مالى بدست آرد، به مرز كفر كشيده شود و به نعمت مغرور گردد، ولى به وقت از دست رفتن نعمت نااميد شده و ضعف و سستى بر او چيره گردد.
در عمل به فرمان هاى حق كوتاهى كند و كوشش در خواسته هاى نامشروعش را از حد بگذراند، چون ميدان شهوتى برايش فراهم گردد، به سرعت در آن وارد شده و براى توبه از گناه، امروز و فردا كند.
اگر محنت و بلايى رخ دهد، براى خلاص از آن صبر و استقامت نكند.
بهترين مطالب عبرت آموز را مى گويد، ولى خود عبرت نمى گيرد. به بهترين وجه مردم را موعظه مى كند، اما خود از موعظه اثر برنمى دارد!
به گفتار حق و كلام نيك مسلّط است، ولى در عمل كم قدرت و ناتوان. امور فانى و از دست رفتنى را به هر قيمتى كه شده مى خواهد، امّا نسبت به آخرت ابدى و اعمال صالحه مسامحه كار است.
عالى ترين برنامه هاى الهى را كه غنيمت خردمندان است ضرر دانسته و شهوات و بدكردارى ها را غنيمت و منفعت مى داند!!
از مرگ مى ترسد، ولى براى حفظ فرصت ها و جلوگيرى از انقضاى مهلت ها عجله نمى كند.
آنچه از معصيت خود كم مى داند، براى ديگران زياد به حساب مى آورد و آنچه از طاعت ديگران كم مى داند، براى خود فراوان حساب مى كند.
به مردم نسبت به اعمالشان طعنه مى زند، ولى نسبت به خود توجهى ندارد. لغو با ثروتمندان برايش محبوب تر از ذكر با فقرا است.
به نفع خودش به ضرر ديگران حكم مى كند، ولى به نفع ديگران به ضرر خود حكم نمى نمايد. ديگرى را هدايت مى كند، ولى خود را به گمراهى مى كشد.
مى خواهد كه ديگران از او پيروى كنند، ولى خودش نسبت به مردم نافرمان است.
علاقه دارد ديگران نسبت به او به وعده هايشان عمل كنند، ولى خود وفاى به عهد نمى كند. از ترس مردم براى غير خدا خوب عمل مى كند، امّا در ميان خلق ازخداى خود نمى ترسد. آنجا كه بايد براى خدا به مردم نفع برساند نمى رساند و آنجا كه بايد از زيان زدن به مردم به خاطر خدا بگريزد نمى گريزد!! «23» آرى، بهتر از اين امكان معرفى چهره غافل براى احدى وجود ندارد و اين اميرالمؤمنين عليه السلام درياى موّاج علم الهى است كه به طور كامل، غافلان را معرفى فرموده است.
در اين باب روايات متعددى در آثار اسلامى به چشم مى خورد كه به بعضى از روايات اشاره مى شود:
قالَ الصَّادِقُ عليه السلام: إِنْ كانَ الشَّيْطانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِماذا وَإِنْ كانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِماذا «24».
اگر شيطان، يك دشمن (شناخته شده است)، پس غفلت (شما از واقعيت ها و حقايق) براى چيست و اگر مرگ (براى شما يك مسئله) حتمى است، پس خوشحالى (شما از آنچه نبايد نسبت به آن خوشحال شويد) چه علّت دارد؟
رُوىَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرى فى حَديثٍ أَنَّ أَميرَالْمُؤْمِنينَ عليه السلام دَخَلَ سُوقَ الْبَصْرَةِ، فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ يَبيعُونَ وَيَشْتَرونَ، فَبَكا بُكاءً شَديداً، ثُمَّ قالَ: يا عَبيدَ الدُّنْيا وَعُمّالَ أَهْلِها! إِذا كُنْتُمْ بِالنَّهارِ تَحْلِفُونَ وَبِاللَّيْلِ فى فراشِكُمْ تَنامُونَ وَفى خِلالِ ذلِكَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ، فَمَتى تَجَهَّزُونَ الزَّادَ وَتَفَكَّرُونَ فى الْمَعادِ «25».
از حسن بصرى در حديثى روايت شده: اميرالمؤمنين عليه السلام وارد بازار بصره شد و ديد مردم مشغول خريد و فروشند، پس به شدّت گريست، سپس گفت: اى بندگان دنيا و عمله هاى دنياپرستان، روز خود را كه به خريد و فروش تمام مى كنيد و شب را در رختخواب به صبح مى رسانيد و در خلال اين امور از آخرت غافل هستيد، پس چه وقت براى آخرت زاد و توشه برمى داريد و كى به فكر معاد مى افتيد؟!
قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: مَنْ غَفَلَ غَرَّتْهُ الأَمانِىُّ وَأَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ إِذَ انْكَشَفَ الْغِطا وَبَدا لَهُ مِنَ اللّهِ مالَمْ يَكُنْ يَحْتَسِبُ «26».
حضرت امام على عليه السلام فرمود: آدم غافل مغرور آرزوها مى شود و پس از آشكار شدن قيامت دچار حسرت مى گردد و چيزهايى كه به حساب نمى آورد برايش ظاهر مى شود كه در پرونده او به حساب آمده.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أَغْفَلَ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيا مِنْ حالٍ إِلى حالٍ «27».
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: غافل ترين مردم كسى است كه از دگرگونى هاى دنيا پند نگيرد.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: وَأَمَّا عَلامَةُ الغافِلِ فَأَرْبَعَةٌ: العَمى ، وَالسَّهْوُ، وَاللَّهْوُ، وَالنِّسْيانُ «28».
پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله فرمود: نشانه غافل چهار چيز است: كوردلى، اشتباه كارى، بازيگرى، فراموشى از حق.
بيان حال غافلان در كلام مرحوم نراقى
مرحوم ملا احمد نراقى در اشعارى پر محتوا با بيان تمثيلى، حال غافلان را بيان مى كند كه مضمون اشعار به اين صورت است:
اى غافل بى خبر! داستان بى خبرى و غفلت داستان آن مردى را مى ماند كه در بيابانى هولناك شير درنده مستى به او حمله برد.
آرى، كسى كه از خدا و حق دور بماند در بيابان زندگى با صد خطر روبرو مى شود.
آن مرد براى نجات از حمله شير به چاهى پناه برد كه طنابى در آن آويخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شير هم سر چاه متوقف گشت تا با بيرون آمدن او به او حمله كند.
در وسط چاه چشمش به اژدهايى افتاد كه در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است. در حالى كه غرق ترس و وحشت شده بود، صدايى توجه او را جلب كرد.
ديد دو موش مشغول جويدن طناب اند. آن مرد خود را از بالا و پايين چاه و در كنار كار آن دو موش در خطر حتمى ديد، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد كه در كمر گاه چاه عسل اندوخته اند، با ديدن عسل شيرين خاك آلود كه در حقيقت زهر تلخ دنياى هلاك كننده بود به سوى عسل دست برد تا از آن عسل تناول كند و در حال خوردن عسل از شير و اژدها و دو موش كه رشته عمرش را قطع مى كردند، غافل و بى خبر ماند؛ با خوردن عسل از نيش زنبورها هم در امان نبود.
هست اين دنيا چَه و عمرت رسن |
روز و شب هستند موشان بى سخن |
|
رشته عمر تو را ليل و نهار |
پاره سازد لحظه لحظه تار تار |
|
اژدها قبر است بُگشوده دهان |
منتظر تا پاره گردد ريسمان |
|
مرگ باشد شير مست پر غرور |
تا كشد جان تو را از تن به زور |
|
مال دنيا انگبين و اهل آن |
جمله زنبورند نى بل برغمان |
|
از پى اين شهد زهرآلوده چند |
در جدل با ريش مالان اى لوند |
|
شهد نبود زهر جانفرساست اين |
نوش نبود نيش درد افزاست اين |
|
مهر تابان نيستند اين دوستان |
دشمنانند اى برادر دشمنان |
|
زاهل دنيا تا توانى اى عزيز |
مى گريز و مى گريز و مى گريز «29» |
|
آرى، غفلت از خدا و بى توجهى به آخرت و فراموشى حقايق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى را- مرحوم ملا احمد نراقى در اشعار بالا فرمود- گرفتار دام خطر كرده و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد كرد.
در كتاب با ارزش «نهج البلاغة» نقل شده است كه:
جنازه اى را به گورستان مى بردند، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام شنيد مردى مى خندد، خنده اى كه ناشى از غفلت بود. فرمود: گويا مردن بر غير ما نوشته شده و خيال مى كنى كه حق در اين دنيا بر غير ما لازم گشته و مى پندارى مرده هايى كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما بازمى گردند، ايشان را در قبرهايشان مى گذاريم و اموالشان را مى خوريم مثل اين كه ما پس از آن ها جاويد خواهيم ماند. واى بر ما، مرگ مردم كه براى ما پند و عبرت است فراموش كرده ايم و به هر آفت و زيانى گرفتار آمده ايم.
خوش به حال كسى كه نفسش رام شد و عمل و كردارش پاك و شايسته و قصدش پسنديده و اخلاقش نيكو گشت و زيادى مالش را در راه خدا صدقه داد و زياده گويى زبانش را مهار نمود، از آزار مردم خوددارى كرد و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله بر او سخت نيامد و به بدعت نسبت داده نشد .
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- در تفسير آيه شريفه «يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ» حكمت چنين معنى شده است: اطاعت از خدا و معرفت امام و اجتناب از گناهان كبيره اى كه خداوند بر آنها وعده عذاب را داده است و تفقه در دين...
الكافى: 1/ 185، باب معرفة الامام...، حديث 11 و 2/ 284، باب الكبائر...، حديث 20؛ المحاسن: 1/ 148، باب 19، حديث 60؛ وسائل الشيعة: 15/ 315، باب 45، حديث 20169؛ بحار الأنوار: 1/ 215، باب 6، حديث 22، 23، 24، 25.
(2)- «يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً» بقره (2): 269.
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُبِينٍ» آل عمران (3): 164.
«وَلَوْلَا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَىْ ءٍ وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً» نساء (4): 113.
(3)- نحل (16): 108- 109.
(4)- مجادله (58): 19.
(5)- نكته مورد توجه در اين باب اين است كه خداى متعال در آيات متعدد خود را از صفت غفلت برى دانسته و به بندگان نيز امر به «وَلَا تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ» اعراف (7): 205، فرموده است. آيات متعددى از قرآن كريم به اين مطالب اشاره دارند مانند:
«وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» بقره (2) 74 و...
«وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ» بقره (2) 144 و...
«وَلَا تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» ابراهيم (14): 42.
«وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ» مؤمنون (23): 17.
(6)- كهف (18): 28.
(7)- تفسير برهان: 2/ 465.
(8)- عباس فرات.
(9)- انعام (6): 131.
(10)- اعراف (7): 179.
(11)- علل الشرايع: 1/ 4، باب 6، حديث 1؛ بحار الأنوار: 57/ 299، باب 39، حديث 5.
(12)- يونس (10): 7- 8.
(13)- تفسير برهان: 2/ 178.
(14)- يونس (10): 92.
(15)- نهج البلاغة: حكمت 297؛ بحار الأنوار: 68/ 328، باب 80.
(16)- اعراف (7): 136.
(17)- اعراف (7): 146.
(18)- مريم (19): 39.
(19)- انبياء (21): 1.
(20)- انبياء (21): 97.
(21)- روم (30): 7.
(22)- در كتاب حضرت حق آيات ديگر در باب غفلت با مفاهيم متفاوت وجود دارد كه مى توان به اين آيات اشاره كرد:
«أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» نحل (16): 108.
«لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ» يس (36): 6.
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ» اعراف (7): 172.
زمانى كه سكرات مرگ فرا مى رسد و به صور دميده مى شود و روز قيامت فرا مى رسد و هر انسانى وارد محشر مى شود، خطابى كه بر او مى شود اين است كه «لَقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» ق (50): 22، چرا كه اين روز، يوم تبلى السرائر و يوم البروز و يوم الشهود است و حجاب هاى آمال و آرزوها و عشق و علاقه به دنيا و زن و فرزند و... كه به خاطر غفلت، بر دل ها افكنده شده بود و مانع ديدن آخرت بود كنار مى رود.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه چنين نيست، در هر جاى از قرآن كريم لفظ غفلت آمده معناى صفت رذيله را داشته باشد و مخاطب به اين لفظ از كسانى باشد كه اين رذيله را در قلب مى پروراند؛ چرا كه در آيه سوّم سوره يوسف مخاطب به لفظ غفلت وجود مقدس حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است.
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ» يوسف (12): 3.
(23)- نهج البلاغة: حكمت 150؛ بحار الأنوار: 69/ 199، باب 105، حديث 30.
(24)- سفينة البحار: 2/ 323؛ الأمالى، شيخ صدوق: 7، المجلس الثانى، حديث 5؛ بحار الأنوار: 70/ 157، باب 125، حديث 1.
(25)- سفينة البحار: 1/ 674؛ الأمالى، شيخ مفيد: 118، المجلس الرابع عشر، حديث 3؛ بحار الأنوار: 74/ 424، باب 15، حديث 41.
(26)- الخصال: 1/ 231، حديث 74؛ بحار الأنوار: 69/ 122، باب 99، حديث 19.
(27)- الأمالى، شيخ صدوق: 20، المجلس السادس، حديث 4؛ من لا يحضره الفقيه: 4/ 394، حديث 5840؛ بحار الأنوار: 70/ 88، باب 122، حديث 55.
(28)- تحف العقول: 21، ومن حكمه صلى الله عليه و آله؛ بحار الأنوار: 1/ 120، باب 4، حديث 11.
(29)- نهج البلاغة: حكمت 122؛ بحار الأنوار: 78/ 268، باب 7، حديث 27.
منبع : پایگاه عرفان