بدیهى است قیام و انقلاب پاک و خونین اباعبدالله الحسین علیه السلام به بشر درس فداکارى آموخت. نتیجه قیام تنها این نبود که یزید را نابود کند، بلکه او مى خواست با مجاهدت خود لکه هاى ننگین را از دامن اجتماع پاک کند و ریشه اهریمنان را از بن براندازد و کاخ ستمگران را ویران کند و درس شجاعت به جهانیان بیاموزد و محیط تازه اى به وجود آورد و جامعه اى بر اساس عقل و منطق و عدل و انصاف پایه گذارى کند. لذا نتیجه زحمات طاقت فرساى حضرت آن شد که موقعیت درخشان و بى نظیر نصیبش گردد. واقعا این فداکار قرآن را نمى شود گفت مرده است، بلکه به مصداق آیه شریفه:
و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (۱)
قیام سید الشهدا علیه السلام براى این بود که پرده از کار بنى امیه بردارد و آنها را به جوامع اسلامى معرفى کند و هم احساسات دینى مردم را علیه آنان بسیج کند و عواطف جامعه را به سوى خاندان پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام جلب نماید تا بنى امیه بر قلوب مردم حکمرانى کنند و مالک دل ها شوند و شعایر اسلام مانند اذان را موقوف سازند. (۲)
امام حسین علیه السلام و آشفتگى زمانش
بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله، حکومت اسلامى دستخوش خواهش هاى دنیاپرستان قرار گرفت و عده اى به عنوان دل سوزى و تعیین سرپرست براى امت در سقیفه بنى ساعده اجتماع کرده و وصى و جانشین واقعى پیغمبر اکرم را کنار زده و مسیر خلافت را تغییر دادند، و در سایه آن توانستند احکام اسلام را دگرگون کنند و به نفع خود توجیه نمایند.
در زمان حکومت ابوبکر، حق مسلم دختر پیغمبر گرفته شد و اعتنایى به موازین قطعى اسلام نکردند. و نیز در زمان حکومت عمر به گفته خودش:
متعتان محللتان فى زمن رسول الله صلى الله علیه و آله انا احرمهما
دو چیز (متعه) در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حلال بود که من (به اجتهاد خود) آنها را حرام مى کنم...
حلال مبین شرعى را حرام اعلام و دو حکم مسلم اسلام را نسخ کرد همچنین عثمان که حکومت را به دست گرفت، دوستان امیرالمومنین و مردان حق پرست را به هر بهانه اى آزار و شکنجه مى داد و از طرفى خاندان کثیف بنى امیه را وارد حکومت اسلامى نمود و بیت المال مسلمین را بر خلاف سیره رسول الله صلى الله علیه و آله در تیول آنها قرار داد، تا آن که امت اسلامى از تحمل آن همه ظلم و ستم به ستوه آمده و در حقیقت نتیجه کارهایش گیرش شده و به زندگى ننگینش خاتمه داد.
امت اسلامى که از بى سرو سامانى به جان آمده براى سر و سامان گرفتن اوضاع مسلمین با اصرار تمام با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کردند، اما در زمان خلفاى سه گانه مسیر افکار مردم آنچنان به انحراف کشانده شده بود که آن حضرت با تمام تدبیر و لیاقت نتوانست آنها را به راه راست و مسیر پیغمبر صلى الله علیه و آله باز گرداند. گویى مردم ستعداد و فکر خود را از دست داده بودند و نتوانست به مردم بفهماند که معاویه صلاحیت زعامت امت اسلامى را ندارد، تا این که به دست بدترین خلق در محراب عبادت، و در حالى که جرمى جز حق طلبى و عدالت خواهى نداشت به شهادت رسید. پس از کشته شدن آن حضرت، حسن بن على علیه السلام فرزند برومندش که از هر جهت صلاحیت رهبرى مسلمین را داشت با وضع آشفته ترى روبه رو گردید، چنان که عده اى از کسانى که با او بیعت کرده بودند با تطمیع معاویه او را وادار به صلح کردند و در نتیجه پسر ابوسفیان حکومت اسلامى را قبضه کرد، و با اعمال قدرت، شرایط صلح از جمله انتخاب نکردن یزید به ولایت عهدى را نادیده گرفته بلکه براى باقى ماندن قدرت و حکومت و سلطنت در خاندان بنى امیه در مقام کشتن حسن بن على علیه السلام بر آمد تا آن که یزید را ولیعهد خود قرار دهد و با مسموم کردن فرزند پیغمبر نور چشمى خود یزید را به جامعه اسلامى تحمیل کند. ولیعهدى یزید نه تنها بر خلاف مصالح على اسلام و مسلمین بود بلکه با قوانین و مقررات اجتماعى هم توافق نداشت، زیرا پر واضح است جوانى قمار باز سگ باز دائم الخمر هرزه و بیگانه از احکام اسلام نه تنها جامعه مسلمین را رهبرى نمى کند، بلکه موجب انحطاط و سقوط اسلام و مسلمین خواهد شد.
هر چه بود خواسته معاویه است باید انجام شود، و مخالفت شخصیت هایى چون امام حسین علیه السلام و بزرگانى از مردان حق او را از راه باز نداشت و سرانجام یزید وارث مقام خلافت که در زمان معاویه از آن صورت ساده و بى آلایش به طور کلى خارج شده و به صورت دربار امپراتوران روم درآمده بوده گردید.
به موجب عوامل وراثت و تربیت و وضع خانوادگى که شقاوت و پستى را از ابوسفیان و آل امیه به ارث برده و در دامن مادرى هم چون میسون که سابقه مسیحیت داشته تربیت شده و در نتیجه، بغضى نسبت به اسلام در قلب او رسوخ کرده و نیز با فراهم بودن همه گونه وسایل عیاشى و هرزگى در دربار معاویه جرثومه اى از رذالت و ناپاکى و بوالهوسى زمام حکومت را به دست گرفته بود و همچون کرم درخت که ارتزاقش از درخت است، اما درخت را مى خشکاند، یزید هم عنوان و شخصیتش به اسلام بستگى دارد، و به عنوان خلیفه مسلمین بر مقدرات امت اسلامى حکومت مى کند، اما در صدد محو اسلام و نابودى احکام قرآن است.
این جاست حسین بن على علیه السلام که در حقیقت حافظ حوزه دیانت است و به حکم یک وظیفه الهى مى بایست از حریم اسلام و مسلمین دفاع کند، حاضر نمى شود خلافت او را امضا کند و دست بیعت به او بدهد و در پاسخ مروان که به عنوان نصیحت و خیرخواهى او را به بیعت با یزید مى خواند مى گوید:
على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید
اگر چنین است که یزید زمامدار امر مسلمین باشد باید با اسلام وداع کرد و براى همیشه فاتحه اش خواند (۳)
امام حسین علیه السلام و شجره طیبه
قیام امام حسین علیه السلام براى حفظ شجره طیبه لااله الا الله بود، ولى خود آن حضرت مى دانست که وسیله غلبه ظاهرى فراهم نمى شود. از این رو حرکت آن حضرت با هشتاد و چهار تن به همراه زن و فرزند براى یک نتیجه نهایى و اساس بود. چرا که امام مى دید شجره طیبه لا اله الا الله را که جد بزرگوارش خاتم الانبیا صلى الله علیه و آله با خون جگر غرس کرده و آن را با خون شهداى بدر و احد و حنین آبیارى نموده و به دست باغبانى چون على بن ابى طالب علیه السلام سپرد که از آن نگهدارى نماید، ولى به واسطه خارج نمودن باغبان دانا با ظلم و تعدى و تهدید به شمشیر و قتل و آتش و کوتاه نمودن دست او از آبیارى شجره طیبه، بنیان باغ توحید و نبوت رو به نابودى مى رفت.
ولو آن که گاهى به توجه باغبان اصلى تقویتى مى شد، ولى نه تقویت کامل حقیقتى، تا آن که زمام باغ به کلى به دست باغبان جهول عنود لجوج (یعنى بنى امیه) افتاد. از زمان خلافت خلیفه سوم عثمان بن عفان دست بنى امیه باز شد و زمامدار امور شدند. ابوسفیان لعین که در آن موقع نابینا شده بود، دستش را گرفتند به مجلس آوردند، با صداى بلند گفت:
دولت بى پایان خلافت را دست به دست دهید، زیرا بهشت و دوزخى در کار نیست. اى بنى امیه، بکوشید و خلافت را مانند گوى به چنگ آورید. سوگند به آن چیزى که قسم مى خورم به آن (مراد بت هاست که همیشه به آن قسم مى خوردند) پیوسته طالب و شایق همچو سلطنت و پادشاهى براى شما بوده ام، شما هم نگهبان آن باشید تا به اولاد خود به ارث برسانید.
آن قوم رسوا تمام راه ها را مسدود نمودند و دست باغبان معنوى و حقیقى را به کلى از تصرف در باغ کوتاه کردد و مانع از ظهور آب حیات شدند. کم کم شجره طیبه رو به ضعف گذارد تا در دوره خلافت یزید پلید نزدیک بود شجره طیبه لااله الاالله به کلى خشک شود و نام خدا از میان برود و حقیقت دین محو گردد.
بدیهى است هر باغبان عالمى وقتى فهمید از هر طرف آفات به باغش روى کرده، فورى باید در مقام علاج برآید، و الا به کلى ثمرات باغش از میان خواهد رفت.
در آن موقع هم که باغبانى باغ توحید و رسالت به باغبان عالم دین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام سپرده شد، متوجه شد که لجاج و عناد و الحاد بنى امیه کار را به جایى رسانیده که نزدیک است درخت توحید خشک شود. بلکه قصد دارند شجره طیبه لااله ز لا الله را از ریشه برکنند و دور بیندازند. قامت مردانگى برافراشت. فقط و فقط براى آبیارى باغ رسالت و تقویت شجره طیبه لااله الا الله به سوى کربلا حرکت کرد، ولى به خوبى مى دانست بى آبى به ریشه درخت اثر کرده و دیگر آب هاى معمولى اثرى ندارد و احتیاج به تقویت قوى دارند. چنان که در کشاورزى رسم است وقتى باغبان دانشمند دیدند درختى به کلى بى قوت شده تقویت قوى لازم دارد او را با قربانى علاج مى کنند، یعنى گوسفندى یا موجود جان دارى را کنار آن درخت ذبح و با پوست و گوشت و خون در پاى درخت دفن مى کنند تا درخت از نو قوت و قدرت بگیرد. (۴)
آثار و نتایج نهضت امام حسین علیه السلام
آثار و نتایج نهضتى که سیدالشهدا علیه السلام بر پا نمود، مزایاى آن تمام شدنى نیست و درس عبرتى است براى آیندگان و سرمشق نهضتى است بر از جان گذشتگان، بر آنها که در راه دین و در احیاى شریعت سیدالمرسلین صلى الله علیه و آله جان خود را نثار مى کنند و نفس هاى خود را قربانى مى دهند. و در فکر آنند که ظلم و ستم هاى بنى امیه را با مرور زمان به یاد علاقمندان اسلام و قرآن بیاورند و جنایاتى که آن شجره خبیثه در حق خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله کرده اند، با گذشت زمان کهنه و فراموش نگردد و جنایتکاران دوران نتوانند انکار نمایند، چنان که در گذشته اشاره شد که ابن تیمیه با تمام بى حیایى و پروریى چه کلمات جنایتکارانه اى به قلم آورده و چطور کارى را که مثل آفتاب است خواسته انکار نماید. ابن تیمیه ها در هر زمان در کمینند و در هر دوران مى خواهند طرفداران اهل بیت علیه السلام را هدف اکاذیب خودشان قرار بدهند.
لذا شیعه در تمامى روزها سوگوار حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و از آنهاست روز اربعین آن حضرت که در تظاهر به زیارت و اقامه ماتم و عزادارى کوتاهى نکرده و نباید بکنند و از این جاست که امام حسن عسکرى علیه السلام زیارت اربعین را از علایم ایمان شمرده اند، چون مومن واقعى کسى است که نگذارد آثار نهضت حسینى فراموش شود و از شرکت در هدف آن حضرت کوتاهى نورزد. (۵)
چون حسن بن على علیه السلام شهید شد، شیعیان (۶) عراق به جنبش آمدند و به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند در خلع معاویه و بیعت با آن حضرت. اما او امتناع کرد و فرمود: میان ما و معاویه (۷) پیمان و عقدى است که شکستن آن روا نباشد تا مدت آن سرآید و چون معاویه بمیرد در این کار باید نگریست.
معاویه در نیمه ماه رجب سال ۶۰ هجرى در دمشق به جهنم واصل شد. یزید وقت مرگ پدرش در حوران بود. (۸) ضحاک بن قیس پس از مرگ معاویه به منبر رفت و کفن معاویه را به دست گرفت، خداى را سپاس گفت و ستایش کرد و گفت: معاویه پناه عرب بود. خداوند فتنه ها را به وسیله او از بین برد و او براى عرب پشتیبانى بزرگى بود. او را بندگان فرمانروایى داد و شهرها را به دست او گشود. (۹)
اینک معاویه از این جهان رفت و این کفن اوست که او را در آن بپیچیم و در گور کنیم و او را به اعمالش واگذاریم تا پس از برزخ در قیامت حاضر گردد و نتیجه کارهایش را ببیند. هرکس میل دارد او را تشییع کند بیاید. سپس ضحاک بر وى نماز گزارد و او را در مقبره باب الصغیر دفن کردند، و بلافاصله توسط پیک مخصوص جریان را به یزید اطلاع داد و تاکید کرد که هر چه زودتر در قصر خلافت حاضر شود و از مردم مجددا بیعت گیرد. (۱۰)
یزید پس از اطلاع از حوران بیرون شد و بعد از سه روز خود را به دمشق رسانید ضحاک با گروهى از وى استقبال کردند. پس از آن که به همدیگر رسیدند ضحاک او را بالاى قبر پدرش برد و او بر قبر پدرش نماز گزارد و پس از آن داخل شهر شد و در مسجد جامع بر منبر قرار گرفت و گفت:
اى مردم، معاویه یکى از بندگان خدا بود، خداوند بر وى احسان کرد و سپس به سوى خود فراخواند. معاویه از جانشین بهتر و از سابقینش پایین تر بود. من از اعمال و کردار او سخن نمى گویم، زیرا خداوند به اسرار آن داناتر است. اگر پروردگار از وى درگذرد با رحمت خود از وى در گذشته و اگر او را عقوبت کند، به سبب گناهانى است که وى مرتکب شده، من اینک بعد از وى به مقام خلافت نشسته ام. من اکنون در نظر ندارم حادثه ایجاد کنم و در تعقیب کسى باشم ولیکن اگر کسى بخواهد از حدش تجاوز کند از او عذرى نخواهم پذیرفت. پدرم معاویه شما را در دریا به جنگ وامى داشت ولیکن من این برنامه را اجرا نخواهم کرد و شما را به جنگ دریایى نخواهم فرستاد. پدرم در تابستان با رومیان جنگ مى کرد و من این کار را نخواهم کرد. پدرم حقوق شما را در سه قسمت مى پرداخت ولیکن من یکجا پرداخت مى کنم (۱۱)
آرى، او باید حقوق زیاد به سربازان بى دینش بدهد تا فرزندان على علیه السلام را اذیت و آزار نمایند.
یزید پول هاى زیادى براى بیعت گرفتن تقسیم کرد
هیچ کس از حاضران به یزید پاسخى نداد و او را تسلیت نگفت تا آن گاه که عبدالله بن مهام سلولى در مجلس حاضر شد و چند بیت در تسلیت یزید گفت: و سپس مردم به سخن آمدند. یکى از مردان ثقیف به عنوان امیر المومنین بر وى سلام کرد و گفت:
اى یزید! تو اگر بهترین پدر را از دست دادى اینک به همه چیز رسیده اى. در مصیبت صبر کن و خداوند را با این عطاى بزرگى که نصیب تو کرد سپاسگزار باش. البته هیچ کس مانند تو مصیبت زده نیست، همان طور که هیچ کس مانند تو به منصب بزرگى نرسیده است. در این هنگام مردم به طرف او رو آوردند و وى را تسلیت و تهنیت گفتند.
مردم شام که در مسجد اجتماع کرده بودند فریاد برآوردند: هرجا میل دارید ما را با خود ببرید، همان شمشیرهایى را که در جنگ با اهل عراق در صفین به کار بردیم هم اکنون آماده است. یزید از آنان سپاسگزارى کرد و پول هاى زیادى بین آن ها تقسیم کرد. (۱۲)
یزید بیعت مى خواهد
یزید بن معاویه بعد از پدر خود جانشین پدر شد، به ولید بن عتبه بن ابى سفیان که از طرف معاویه حاکم مدینه بود، نامه اى به این مضمون نوشت:
اى ولید! از ابو عبدالله الحسین و عبدالله بن عمرو عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابى بکر براى من بیعت بگیر، اگر از بیعت من سرپیچى نمودند گردن آنها را بزن و براى من بفرست.
نامه به ولید رسد. ولید مروان را طلبید و در این قضیه با او مشورت کرد. (۱۳) مروان گفت تا آنان از مرگ معاویه خبردار نشده اند آنان را خواسته و براى یزید بیعت بگیر و هر کدام بیعت نکردند به قتل برسان.
ولید نیمه شب مامور فرستاد. آنان در آن وقت در کنار آرامگاه رسول اکرم صلى الله علیه و آله جمع بودند، امام حسین علیه السلام چون از جریان به طریق علم غیب آگاه بود به ابن زبیر فرمود: معاویه هلاک شده است و ولید دعوتش براى بیعت است.
امام حسین علیه السلام فرمود: من در خواب دیدم در خانه معاویه آتش سوزى روى داده و منبرش هم وارونه شده است. ابن زبیر فهمید که امام حسین علیه السلام تصمیم دارد با ولید ملاقات کند، وى به سیدالشهدا علیه السلام گفت: پیش ولید نرو، ممکن است او ناگهان شما را از پاى درآورد، اما امام حسین علیه السلام فهماند که ولید نمى تواند به او صدمه برساند.
گفتگوى امام حسین علیه السلام با ولید
سید الشهدا علیه السلام سى نفر از موالیان و بنى هاشم را طلبید و به آنان فرمود سلاح جنگى بپوشند، و بعد از آن به طرف منزل ولید حرکت نمودند به آنان دستور داد که بیرون منزل بمانند، اگر صدایى از امام شنیدند وارد شوند. (۱۴) امام حسین علیه السلام بر آنها داخل شد. دید مروان هم نزد ولید است. امام علیه السلام نشست ولید خبر مرگ معاویه را به حضرت داد. حضرت علیه السلام کلمه استرجاع فرمود: انالله و انا الیه راجعون.
ولید نامه یزید را خواند و سخنانى میان آنان رد وبدل شد. ولید گفت: معاویه درگذشت، باید با یزید بیعت کنید. امام علیه السلام فرمود: کسى مانند من د رپنهانى بیعت نمى کند. هنگامى که مردم را براى این امر دعوت کردى ما را هم با آنها دعوت کن. در آن وقت تصمیم خود را خواهم گرفت. (۱۵)
امام علیه السلام نگفت بیعت مى کنم، فرمود: تصمیم خود را خواهم گفت. بشکند آن قلم هاى مسموم که به امام نسبت هاى ناروا مى دهند، قطعا نطفه هاشان خراب است. ولید به همین بیانات اکتفا نکرد. در این هنگام مروان پیش آمد و گفت: اگر حسین علیه السلام اکون بیعت نکند و بیرون رود، دیگر به او دست پیدا نمى کنى. اکنون او را حبس کن تا بیعت کند، و اگر امتناع کرد او را گردن بزن. امام حسین علیه السلام فرمود: اى پسر زرقاء (۱۶) تو مرا مى کشى یا او، دروغ گفتى و مرتکب معصیت شدى.
قال الحسین بن على علیه السلام:
انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه بنا فتح الله و بنا ختم... (۱۷)
ماییم اهل نبوت و مرکز علم و کمال و دارنده پرچم توحید. ملائکه بر منزل ما قدم مى نهند. خلافت به دست ما فتح گردید و امامت هم با ما به پایان مى رسد و یزید مردى است فاسق و شرابخوار و کشنده مردم به ناحق مثل من کسى با او که به انواع معاصى مشغول است بیعت نمى کند. جهاد امام حسین علیه السلام در راه خدا از همین مجلس شروع شد. امام حسین علیه السلام براى خدا قدم بر مى دارد به میدان خونین مى رود و سرش بالاى نیزه ها مى رود. (۱۸)
امام حسین علیه السلام و قبر جدش
ولید از سخنان امام حسین علیه السلام به غضب آمد و فریاد از مجلس بلند شد. در این هنگام، گروهى از یاران سیدالشهدا علیه السلام به فرماندهى قمر بنى هاشم علمدار امام حسین حضرت ابوالفضل العباس علیهما السلام در خانه ولید ملعون را شکستند و همانند شیر غران بر آنان حمله بردند و حسین علیه السلام را در برگرفتند و او را با زور از منزل خارج کردند. (۱۹)
مروان به ولید گفت: تو به سخن من توجه نکردى، به خداوند سوگند دیگر او را نخواهى دید. ولید گفت: اى مروان، پیشنهاد کردى که اگر آن را انجام دهم دین خود را از دست خواهم داد، اگر حسین بیعت نکرد من او را بکشم؟ به خدا سوگند، اگر کسى خود را به خون حسین آلوده کند روز قیامت اعمالش در کفه میزان سبک خواهد شد، و خداوند هرگز به وى نظر رحمت نخواهد کرد و او را پاک نخواهد نمود و گرفتار عذاب دردناکى مى گردد. (۲۰)
امام حسین علیه السلام شبانه قبر جدش را زیارت کرد و نورى در این شب از قبر ساطع شد. امام حسین علیه السلام به جدش عرضه کرد: من فرزند دختر فاطمه هستم، یا رسول الله، من سبط تو هستم که مرا در میان امت گذاشتى. اینک گواه باش که امت مرا تنها گذاشتند و از من نگهدارى نکردن این است شکایت من تا آنگاه که تو را ملاقات کنم. امام حسین علیه السلام در این شب تا صبح در کنار قبر جدش به سر برد و همواره اوقات خود را با رکوع و سجود گذرانید.
معاویه را بکشید
ولید افرادى فرستاد که از امام حسین علیه السلام خبر بیاورند. فرستادگان ولید حضرت را در مدینه ندیدند و گمان کردند که در خارج مدینه است. ولید خداى را سپاسگزارى کرد که با وى درگیر نشد.
هنگام صبح مروان امام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و او را نصیحت نمود. مروان گفت: خیر دنیا و دین در این است که با یزید بیعت کنید! امام حسین علیه السلام کلمه استرجاع بر زبان جارى کرد و فرمود: انا لله و اناالیه راجعون اگر من با یزید بیعت کنم باید فاتحه اسلام را خواند. امروز ملت اسلام مبتلاى یک رهبرى مانند یزید شده اند.
و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید
حسین بن على علیه السلام فرمود: از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
الخلافه محرمه على آل ابى سفیان. (۲۱)
و نیز فرموده است:
اذا رایتم معاویه على منبرى فاقتلوه. (۲۲)
هرگاه دیدید معاویه بالاى منبر من رفته است، او را به قتل برسانید اهل مدینه او را بالاى منبر رسول خدا صلى الله علیه و آله مشاهده کردند و سکوت نمودند. اینک مبتلا به یزید فاسق شده اند. گفت و گوى امام حسین علیه السلام و مروان به طول انجامید، و مروان با غضب از حضرت جدا شد.
وداع امام حسین علیه السلام با قبر رسول الله صلى الله علیه و آله
در شب دوم، حضرت امام حسین علیه السلام کنار قبر جدش آمد. چند رکعت نماز خواند و فرمود: خداوندا، این قبر پیغمبر توست و من هم فرزند دختر پیغمبرت هستم. در آن شب امام علیه السلام با خداوند راز و نیاز طولانى نمود و عرضه داشت: اى خداى بزرگ، به حق این قبر و آن کسى که در این قبر آرمیده، از تو مى خواهم آنچه مورد رضایت تو و رسولت است براى من مقدر کنى. سپس حضرت گریست. (۲۳)
نزدیک صبح سرش رابالاى قبر گذاشت و خوابش برد. در خواب دید که جدش از شهادت و کربلاى حسینى خبر داد و از تشنه شدن حضرت در روز عاشورا خبر داد و حسین و فرمود: حسین جان، پدر و مادر و برادر تو، همه مشتاق ملاقات تو هستند.
امام حسین علیه السلام از خواب بیدار شد و خواب خویش را براى اهل بیت نقل کرد. پس از نقل این خواب حزن آنها زیاد شد و به گریه و زارى پرداختند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
اخرج الى العراق فان الله قد شاء ان یراک قتیلا (۲۴)
نویسنده:على ربانى خلخالى
پی نوشت:
۱-سوره آل عمران، آیه ۱۶۳
۲-پرتوى از عظمت حسین علیه السلام، ص ۲۶۲
۳-با استفاده از نشریات حسینیه آیت الله العظمى نجفى، سال ۱۳۹۳ قمرى
۴-شبهاى پیشاور، ص ۵۳۸
۵-تحقیق درباره روز اربعین، ص ۲۵۸
۶-نفس المهموم، ص ۲۸
۷-ارشاد مفید، ص ۲۰۰
۸-حوران به ضم حاء و تشدید از قراى شهر حلب در سوریه است.
۹-نفس المهموم، ص ۲۹
۱۰-چهره خونین، ص ۱۴۵ به نقل از مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۷
۱۱-چهره خونین، ص ۱۴۵، به نقل از البدایه و النهایه، ص ۱۴۳۸
۱۲-چهره خونین، ص ۱۴۶
۱۳-منتهى الامال، ج ۱ ص ۲۹۷
۱۴-منتهى الامال، ج ۱، ص ۲۹۷
۱۵-چهره خونین، ص ۱۴۹، به نقل از مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۳
۱۶-لهوف، ترجمه زنجانى، ص ۲۲
۱۷-اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۱۲
۱۸-بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵، دمعه الساکبه، ص ۲۷۳، جلا العیون، ص ۱۸۰، مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۴
۱۹-چهره خونین، ص ۱۵۰
۲۰-تاریخ طبرى، ج ۶، ص ۱۹۰
۲۱-جلاء العیون، ص ۱۸۰، لهوف، ص ۲۴
۲۲-الغدیر، ج ۱۰، ص ۱۴۲
۲۳-ارشاد مفید، چاپ قدیم، ص ۱۸۰
۲۴-بحار، چاپ قدیم، ج ۱۰، امالى صدوق، ص ۹۲
منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی (علیه السلام)