بر اساس آيات شريفه قرآن و روايات معتبره روشن شد كه خداوند مهربان بر مبناى مصلحت خواهى و عشق به انسان و رشد و كمال او، مسئله نماز را به عنوان يك فريضه و واجب حتمى از بندگانش خواسته و در اين زمينه هيچ امت و ملتى استثنا نشده است.
نماز، امر خداست و امر مسئله اى نيست كه از طرف انسان، ساده و سبك انگاشته شود.
آمر اين امر خداست، خداى رحيم و كريم و رحمان و خالق و بارى و مصور و رزاق و جليل و قهار و ودود و غفور.
ارزش اين امر به تناسب ارزش آمر اوست و عظمت بزرگى اين امر در ارتباط با عظمت و بزرگى آمر است.
پيروى از امر اين آمر واجب و لازم است، چون تجلى صلاح و دور بودن فساد و به پا بودن نظام متين و نظم دقيق حيات، مرهون پيروى از امر اوست.
مسئله تجلى نظم و صلاح در حيات كه محصول پيروى انسان از امر مولاست، اختصاص به انسان ندارد، بلكه برپايى نظام احسن هستى، در كل جهان خلقت و در ذره ذره ساختمان كوچك ترين عنصر، تا گسترده ترين موجود، معلول پيروى و اتباع از امر الهى است!
[ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها] «1».
آن گاه آهنگ آفرينش آسمان كرد، در حالى كه به صورت دود بود، پس به آن و به زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانبردار آمديم.* پس آن ها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانيد و [محكم و استوار ساخت ]، و در هر آسمانى كار آن را وحى كرد.
مسئله تجلى نظام در سايه امر الهى نه تنها در زندگى انسان و آسمان و زمين معلوم است، بلكه در اصناف موجودات هستى اعم از غيب و شهود، اين برنامه هم چون آفتاب روشن است.
حقيقت امر الهى
اصولًا مى توان گفت كه نظام دقيق وجود هر موجودى از اتم و هسته هاى آن گرفته تا عرش خدا، در حقيقت همان امر خداست!
كدام آمر بالاتر و برتر از خداست، مگر نه اين است كه وجود مقدس او مالك ملك هستى و پروردگار عالميان است؟
مگر نه اين است كه، مهندس و بانى و به وجود آورنده كل هستى حضرت اوست و مصلحت تمام موجودات در اختيار جناب اوست و كسى جز حضرتش صاحب هستى نيست؟
مگر نه اين است كه تمام هستى مملوك او و در يد قدرت و در آغوش رحمت و عنايت اوست؟
آيا جز حضرت او كسى سزاوار امر كردن به موجودات است و آيا موجودات جهان هستى حق دارند از امر كسى جز او پيروى كنند؟!
انبياى گرامى و ائمه طاهرين و اولياى كامل الهى، در خط سير نبوت و امامت و ولايت جز تبليغ امر و نهى حضرت او برنامه اى نداشتند؛ آن بزرگواران، مأمور رساندن امر حق به خلق بوده و تكليف داشتند زمينه برپا شدن امر او را در تمام شؤون زندگى بشر اعم از عبادت، سياست، اقتصاد، اخلاق، اجتماع و خانواده فراهم آورند.
در زمينه اوامر حضرت حق نسبت به انسان، آن هم در ميان احكام شرعيه هيچ امرى شدت و اهميت و عظمتش هم چون امر به نماز نيست.
نماز، امر خداست؛ نماز، خواسته پروردگار عالم، عادل و حكيم است؛ نماز، بر اساس مصلحت خواهى او نسبت به انسان امر شده است.
پيروى از اين امر ضامن سعادت و باعث خير دنيا و آخرت و عامل رشد و كمال آدم است و بر هر مرد و زن و عالى و دانى اطاعت از اين امر واجب و لازم و سرپيچى از آن مايه خوارى و ذلت در دنيا و آتش و عذاب در عالم آخرت است.
نماز، برنامه اى است الهى كه براى انسان سود مادى و معنوى دارد و براى حل بسيارى از مشكلات زندگى به منزله بهترين كليد است؛ پيروى از اين امر پر اهميت، پاك كننده صفحه حيات از انواع رذايل و پليدى ها و آلودگى هاست.
امر الهى به نماز
نمونه اى از آيات قرآن كه در آن امر به نماز شده، لازم است از نظر شما بگذرد:
[وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ ] «2»:
و نماز را بر پا داريد، و زكات بپردازيد، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد [كه نماز خواندن با جماعت محبوب خداست ].
[وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ ] «3»:
و [ياد كنيد] زمانى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر و خويشان ويتيمان ومستمندان نيكى كنيد، و با مردم با خوش زبانى سخن گوييد، و نماز را بر پا داريد، و زكات بپردازيد، سپس همه شما جز اندكى [از پيمان خدا] روى گردانيديد و شما [به طور عادت ] روى گردان هستيد.
[حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ ] «4»:
بر تمام نمازها و به خصوص نماز ميانه [كه بر اساس پاره اى از روايات، نماز ظهر است ] محافظت و مراقبت كنيد، و [در حال طاعت و عبادت ] فروتنانه براى خدا بپا خيزيد.
[فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً] «5»:
نماز را [به صورت معمولش ] اقامه كنيد. مسلماً نماز همواره در اوقاتى مشخص و معين وظيفه اى مقرّر و لازم بر مؤمنان است.
[وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى ] «6».
و خانواده ات را به نماز فرمان بده و خود نيز بر آن شكيبايى ورز؛ از تو رزقى نمى طلبيم، ما به تو روزى مى دهيم و عاقبت نيك براى پرهيزكارى است.
[فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ] «7».
پس نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و به خدا تمسّك جوييد. او سرپرست و ياور شماست؛ چه خوب سرپرست و ياورى و چه نيكو يارى دهنده اى است.
در سوره هاى نور آيه 56 و عنكبوت آيه 45 و روم آيه 31 و احزاب آيه 33 و جمعه آيه 9 نسبت به نماز امر مؤكّد شده و به طور جدى و قاطع از همه مرد و زن خواسته شده كه نماز را بپا دارند و مواظب باشند از اين حكم حكيمانه حضرت حق غفلت نورزند.
نماز مقبول
اكنون كه عظمت نماز در پرتو امر حضرت ذوالجلال روشن شد و موقف و موضع اين برنامه حياتى در ميان احكام و اوامر خداوند معلوم گرديد، جاى اين سؤال است كه در ميان اجراكنندگان اين امر و عمل كنندگان به اين مسئله، عمل
كدام طايفه از ميان همه عمل كنندگان مورد پذيرش خداست و نماز كدام دسته از نمازگزاران به مرحله قبولى حضرت حق مى رسد؟
در اين زمينه بايد گفت:
بر اساس آيات كتاب خدا و روايات و اخبار، نمازى كه مقرون به سه شرط است بدون شك مورد قبول خداست:
1- ايمان.
2- تقوا.
3- جمع بودن شرايط ظاهرى و باطنى نماز در حد وسع مكلف، از قبيل طهارت صحيح، نيت خالص، وقت، مكان مباح، صحت قرائت، ترتيب، موالات، طمأنينه، قبله و ساير شرايط.
نماز كسى كه اعتقاد صحيحى به حق و قيامت و نبوت و كتاب و ملائكه ندارد قابل قبول نيست.
نماز كسى كه از گناه و پليدى و ظلم و ستم و پايمال كردن حقوق ابا ندارد قبول نيست:
[إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ] «8».
خدا فقط از پرهيزكاران مى پذيرد.
عزيزان! توجه داشته باشيد كه به هنگام نماز، به پيشگاه چه آقايى قرار مى گيريد و در برابر كدام مولا مى ايستيد و آقا و مولاى شما چه مى خواهد! آيا نمازى كه شما مى خواهيد، يا دلخواه شماست بايد تقديم محضر او كنيد، يا نمازى كه او مى خواهد و به آن امر كرده بايد بجا آوريد؟!
آن نمازى كه او به آن امر فرموده، به جا آوردنش بايد انسان را از همه فحشا و منكرات باز دارد و آدمى را تا پيشگاه قرب حضرتش رهنمون گردد و براى دين و ايمان انسان به منزله عمود خيمه باشد و باطن آدمى را به معراج برده و به نقطه وصل برساند.
در روايتى از رسول اسلام آمده:
خداوند به نمازى كه قلب نمازگزار با بدنش هماهنگ نباشد، نمى نگرد «9».
و در جاى ديگر فرموده:
خشوع زينت نماز است «10».
نمازگزاران واقعى
عارف معارف الهى مرحوم ملكى تبريزى در كتابش به چند روايت كه نمايان گر حال نمازگزاران واقعى است به اين مضمون اشاره فرموده:
ابراهيم عليه السلام به وقت نماز، سينه اش هم چون ديگ جوشان در اضطراب بود.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به وقت نماز حال عجيبى داشت كه كسى را به آن حال نديده بودند.
يكى از همسران حضرت مى گويد:
پيامبر با ما سخن مى گفت و ما با آن جناب حرف مى زديم، ولى به محض رسيدن وقت نماز، گويى اصلًا ما را نمى شناسد و ما هم او را نمى شناسيم.
اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى وضو مى گرفت، رنگ چهره اش از خوف خدا تغيير مى كرد و به وقت نماز بدنش مى لرزيد و رنگ مى باخت. به او مى گفتند: شما را چه مى شود؟ مى فرمود:
وقت اداى امانتى رسيده كه خداوند آن را بر آسمان ها و زمين و جبال ارائه كرد و آن ها از قبول آن امتناع كردند!!
حضرت زهرا عليها السلام به وقت نماز، از هيبت و عظمت حضرت ذوالجلال، نفس نفس مى زد.
امام مجتبى عليه السلام هرگاه از وضو فارغ مى شد، رنگ به صورتش نبود. مى پرسيدند:
اين چه حال است؟ مى فرمود:
هر كس بر صاحب عرش وارد شود و به خدمت او رسد، سزاوار است اين چنين شود.
درباره حضرت سجاد عليه السلام آمده:
هرگاه وضو مى گرفت، رنگ از چهره مباركش مى پريد. به آن جناب مى گفتند:
چرا در وقت وضو اين چنين مى شوى؟ مى فرمود: مى دانيد در مقابل چه كسى مى خواهم قرار بگيرم؟
روزى در حال نماز ردا از دوش مباركش افتاد و آن جناب اعتنا نكرده تا از نماز بيرون شد. عرضه داشتند: چرا جلوى افتادن ردا را نگرفتى؟ فرمود: مى دانيد در مقابل چه كسى ايستاده بودم؟! بدان كه نماز عبد جز به همان مقدار كه داراى توجه بوده قابل قبول نيست. راوى مى گويد: به حضرت عرض كردم: فدايت شوم پس همه ما در هلاكت هستيم؟ فرمود: نه، خداوند از باب رحمت و لطفش اين نمازهاى ناقص را با نوافل و نمازهاى مستحبى كامل مى سازد.
از حضرت صادق عليه السلام نقل شده:
هرگاه على بن الحسين عليه السلام به نماز مى ايستاد، رنگ از چهره اش مى رفت و هرگاه سر به سجده مى گذاشت تا عرق از سر و رويش جارى نمى شد، سر از سجده برنمى داشت.
و نيز در روايت آمده كه امام فرمود:
پدرم على بن الحسين عليهما السلام هرگاه براى نماز برمى خاست، چنان بود كه گويا شاخه درختى است كه جز آنچه كه باد حركت مى دهد، حركتى از خود ندارد.
از ما دعوت نمى كنند كه وضو و نماز ما به تمام معنى مانند نماز آن بزرگواران باشد، بلكه از ما مى خواهند كه در وسع خود پس از ايمان و تقوا، حداقل به شرايط صحت نماز و مقدمات و مقارنات آن پاى بند بوده و نمازى در خور لياقت مولاى خود به جاى آريم، تا پس از اتمام آن به مهر قبولى آن جناب برسد.
درباره طائفه اى كه نمازشان مورد قبول خداوند مهربان است، حديثى قدسى در كتاب «المحاسن» نقل شده است كه لازم است به متن عالى آن اشاره شود:
انَّما اقْبَلُ الصَّلاةَ لِمَنْ تَواضَعَ لِعَظَمتَى وَيَكُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اجْلى وَيَقْطَعُ نَهارَهُ بِذِكْرى وَالْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفى وَكَفَّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اجْلى وَلا يَتَعاظَمُ عَلى خَلقى وَيُطْعِمُ الْجائِعَ وَيَكْسُو الْعارى وَيَرْحَمُ الْمُصابَ وَيُؤوى الْغَريبَ فَذلِكَ يُشْرِقُ نَورُهُ مِثْلَ الشَّمْسِ اجْعَلُ لَهُ فى الظُّلُماتِ نُوراً وَفى الْجَهالَةِ عِلْماً اكْلَأُهُ بِعِزَّتى وَاسْتَحفِظُهُ مَلائِكَتى يَدْعُونى فَالَبيّهِ يَسْالُنى فَاعْطِيَهُ فَمَثَلُ ذلِكَ عِنْدى مَثَلُ الْفِرْدَوْسِ لايَسْمُو لَمَرُها وَلا يَتَغَيَّرُ وَرَقُها «11»:
نماز را از كسى قبول مى كنم كه براى بزرگى من تواضع كند و به خاطر من از شهوات شيطانى خويشتن دار باشد و روزش را به ياد من تمام كند و دلش ملازم خوف از من باشد و نفسش را از شهوات، براى خاطر من حفظ نمايد و بر خلق من بزرگى نكرده و گرسنه را سير كند و برهنه را بپوشاند و به مصيبت زده ترحم آرد و غريب را پناه دهد؛ نور چنين آدمى همانند نور خورشيد مى درخشد، من براى او در تاريكى ها نور قرار مى دهم و جهلش را مبدل به علم كرده و به عزتم پناهش مى دهم و به وسيله ملائكه از حوادث نگاهش مى دارم؛ دعا مى كند دعايش را اجابت مى نمايم، از من طلب حاجت مى كند، حاجتش را مى دهم، او نزد من مانند فردوس است كه ميوه اش از دسترس خارج نمى شود و برگش تغيير پيدا نمى كند.
(1)- فصلت (41): 11- 12.
(2)- بقره (2): 43.
(3)- بقره (2): 83.
(4)- بقره (2): 238.
(5)- نساء (4): 103.
(6)- طه (20): 132.
(7)- حج (22): 78.
(8)- مائده (5): 27.
(9)-/ المحاسن: 1/ 406.
(10)-/ جامع الأخبار: 337؛ بحار الأنوار: 74/ 133، باب 6، حديث 41.
(11)- المحاسن: 1/ 293، باب 47، حديث 455؛ بحار الأنوار: 66/ 391، باب 38، حديث 66.
*کتاب: عرفان اسلامى(جلد پنجم) نوشته استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان