فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 31
87% این مطلب را پسندیده اند

رفیق صمیمی امام حسین (ع)

 رفیق صمیمی امام حسین (ع)

 امام حسين(عليه السلام) يك رفيق صميمى داشت، ابن زياد با هزار مأمور به دنبال او مى گشت و او را نمى يافت. مى گفت: هرجا او را ديديد امانش ندهيد، اما پيدايش نمى كرد.
 رفيق امام اين را هم شنيده بود كه امام حسين(عليه السلام) به كربلا آمده است.  دل او در كربلا بود. دروازه ها همه بسته بود، راه ها همه كنترل مى شد. اسم اين شخص و قيافه او را براى مأموران توصيف كرده بودند و او هم تنها بود.

 همكارى هاى سنگينى با مسلم بن عقيل داشت و جزء افرادى بود كه نامه هاى ابى عبدالله را امضا كرده بود، جزء افرادى بود كه مردم را عليه ابن زياد مى شوراند. و ابن زياد در به در دنبال او مى گشت و او هم شخص آبرودارى بود. و اعتبار داشت. در آخر نقشه اى كشيد.

 گفت: اين طور نمى شود كه ما زير زمين به زير زمين برويم. امام، كربلا باشد و ما نباشيم. يك روز صبح بلند شد و خودش به بارگاه ابن زياد آمد. به مأمورها: گفت من فلانى هستم. كه در آسمانها دنبال من مى گرديد. مرا نزد ابن زياد ببريد. جشن گرفتند، كه خودش به پاى خودش آمده است. وقتى او را روبروى ابن زياد آوردند، گفت: من در آسمانها دنبال تو مى گشتم. تو را چه كسى به اينجا آورد؟
 گفت: من خودم آمدم.
 گفت: براى چه آمده اى؟
 گفت: آمدم كه بگويم من از همكارى با مسلم، ارتباط با حسين بن على(عليه السلام) سخت پشيمانم و حق بودن شما براى من ثابت است. به من پول و اسلحه و اسب بده، و با يك گردان كه به كربلا مى رود، مرا هم به كربلا بفرست.

 ابن زياد گفت: جلو بيا. پيشانى او را بوسيد. گفت: آفرين.
 گفت: به او حواله اسلحه و حواله لباس و حواله اسب بدهند. و او را با يك گردان به كربلا فرستاد.

 وقتى به كربلا رسيد و خيمه هاى ابى عبدالله(عليه السلام) را كه ديد، به گردان گفت: اگر زنده برگشتيد به اربابتان بگوييد: تدبير ما از شما شيطان ها خيلى بيشتر است.
 من ديدم هيچ راهى براى رسيدن به مولايم ابى عبدالله عليه السلام ندارم، جز اين كه خاندان شما پليدان را جلوى چشمتان بياورم.


منبع : پایگاه عرفان
  • کربلا
  • عاشورا
  • مسلم بن عقيل
  • دوست امام حسین
  • 1
    87% (نفر 31)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    حکایت توبه «وحشى»
    بيست و چهار خزانه براى بيست و چهار ساعت
    تو را چگونه ببينم
    مواردى از تاريخ اسلام‏
    سه مسلمان تائب
    از عجايبى كه ديده‏اى برايم بازگو كن‏
    استغراق در حق‏
    پیامبر سه شبانه روز گریست
    حکایتی از بی ارزشی دنیا
    اى خليفه! راه تنگ نبود كه بر تو گشاد گردانم!

    بیشترین بازدید این مجموعه

    پیامبر سه شبانه روز گریست
    توبه شقیق بلخی
    سه مسلمان تائب
    تو را چگونه ببينم
    گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
    حکایت توبه «وحشى»
    حکایت خدمت به پدر و مادر
    حکایتی از بی ارزشی دنیا
    فروش خانه همسایه امام صادق(ع)
    اى خليفه! راه تنگ نبود كه بر تو گشاد گردانم!

     
    نظرات کاربر

    ضرابی ، سعید
    بسمه تعالی سلام علیکم با تشکر ماجرای جالبی بود ولی نام رفیق صمصمی اباعبدالله در متن درج نشده است؟؟؟
    پاسخ
    3     0
    2 مهر 1398 ساعت 11:07 صبح
    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^