منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد ششم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
وقتى انسان با روى دل روى به سوى محبوب كند، وقتى انسان خويش را از شوائب امراض نفسانى علاج كند، وقتى انسان با تمام وجود حق را بخواهد، چرا تمام درهاى خير دنيا و آخرت به رويش باز نگردد؟
محمد بن حسين خطيبى بلخى در اين زمينه در توضيح آيه:
[إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً] «1».
به راستى ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم آورديم.
مى گويد: شما درهاى غيب را بزنيد تا ما گشاييم، آخر سنگ خارا توانستيم شكافتن و آب خوش از وى پديد آورديم و آتش از وى ظاهر كرديم، چون تو طالب باشى دل سنگين تو را هم توانيم شكافتن و از وى آتش محبت و آب راحت توانيم ظاهر كردن.
آخر بنگر كه خاك تيره پى كوب كرده را، بشكافتيم و سبزه جان فزا رويانيديم و پيدا آورديم، هم چنين از زمين مجاهده توهّم توانيم گلستان آخرتى ظاهر كردن و پيدا آوردن.
آخر بدين خوان كرم ما چه نقصان ديده اى كه چنين نوميد شده اى.
[اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ] «2».
خداى يكتا كه جز او هيچ معبودى نيست.
يعنى چون اللّه يكى است تقدير او برآيد و بس، تو دل به اللّه نه و اين تدبيرها و آرزوها را از كتف هاى خود بيرون انداز و برو اين بيخك هاى مرادها و پيشنهادها را از خود بتراش و از هر چه مى ترسى كه بيايد، آمده گير و اين شيشه وجود را شكسته گير، چو هم چنين خواهد شدن، پس مشغول شدن به حضرت بارى اولى بود.
سؤال كرد كه كريم چون چيزى بدهد باز بستاند نان داد باز ستاند، جان داد باز ستاند، گفتم: اگر پدر درست هاى زر و سيم را بيارد و پيش دختر و پسر بريزد و گويد: كه اين از آن شماست و باز از پيش ايشان برگيرد تا به جايى نهد و ايشان بگريند كه چرا از پيش ما برداشتى و باز بردى، پدر گويد: از بهر آن برمى دارم تا روز جهاز و عروسيتان بباشد، اگر همين ساعت شما را بدهم بنا جايگاه خرج كنيد و آن روز كه بايستتان شود شرم زده و با تشويش بمانيد، كرم اين است كه از پيش شما برگيرم، نه آنك كار را به شما مهمل فرو گذارم و ديگر آنك شما را درين حجره به مهمانى فرود آورده ايم، چون يگانگى ورزيديت به سراى خاص برم و در آنجايتان ساكن گردانم، اگر شما را داديمى همه را تلف كردتانى و ربايندگان ربودندى و به غارت بردندى و به هوا و آفتاب سوخته شدندى و از سرما فرسوده گشتيديتى، پس كرباس ها را در آن عيبه پم دانه نهاديم و ابريشمين را در گنجينه تخم پيله نهاديم، تا اگر دزدان اين را ببرند كليد آن گنجينه را بانيابند كه ببرند و آن قفل را نتوانند كه بگشايند.
اين بود قسمت بسيار كمى از حكمت ها كه هم چون درياى خروشان بى پايانى در برابر ديدگان دل موج مى زند، به فرموده حضرت صادق عليه السلام در متن روايت، از جمله مراحل زكات گوش استماع حكمت و عمل به آن است، تا بدينوسيله خير كثير نصيب انسان گردد.
در دنباله روايت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
مرحله ديگر زكات گوش استماع قرآن و فوائد دين از موعظه و نصيحت و اعراض از كذب و غيبت و اشباه آن است.
توضيح و تشريح استماع قرآن و موعظه و نصيحت را بخواست خدا در باب هفتاد و دوم و هفتاد و سوم كتاب و كذب را در باب چهل و ششم و غيبت را در باب چهل و نهم خواهيد خواند.
در اين قسمت براى خالى نبودن عريضه، كلماتى را در باب نصيحت از كتاب «انسان كامل» براى شما نقل مى كنيم كه دقت در همين نصيحت مختصر براى بيدارى و بينايى بس است.
كمال انسان
بدان كه آدميان چون بى اختيار خود به اين عالم آمدند، از صدهزار كس كه بيامدند و برفتند، يكى چنان بود كه خود را به حقيقت دانست و اين عالم را چنان كه اين عالم است بشناخت و بدانست كه از كجا مى آيد و به كجا مى رود، يعنى مبدأ و معاد خود را به علم اليقين و عين اليقين بشناخت و بديد.
باقى، جمله نابينا آمدند و نابينا رفتند.
[وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا] «3».
و كسى كه در اين دنيا كوردل باشد، در آخرت هم كوردل و گمراه تر است.
هر يك در مرتبه اى از مراتب حيوانى فرو رفتند و به مرتبه انسانى نرسيدند، از جهت آن كه در اين عالم به شهوت بطن و فرج و دوستى فرزند مشغول بودند و از اول عمر تا آخر عمر سعى و كوشش ايشان و جنگ و صلح ايشان از بهر اين بود و به غير از اين سه چيز، چيزى ندانستند و نديدند.
[وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ] «4».
و مسلماً بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم [زيرا] آنان را دل هايى است كه به وسيله آن [معارف الهى را] در نمى يابند و چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانه هاى حق را] نمى بينند و گوش هايى است كه به وسيله آن [سخن خدا و پيامبران را] نمى شنوند، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند؛ اينانند كه بى خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى ] اند.
و بعضى كسان از اين سه بت خلاص يافتند و به سه بت ديگر، عظيم تر از اين گرفتار شدند و از اين سه حجاب بگذشتند و به سه حجاب ديگر، قوى تر از اين فرو ماندند و آن:
1- دوستى آرايش ظاهر.
2- و دوستى مال.
3- و دوستى جاه هستند.
و اين سه بتان عظيم تراند و اين سه حجاب قوى تر است، اى درويش! دنيا همين بيش نيست و اين هر شش شاخه هاى دنيااند و اين سه شاخه آخرين چون قوى شوند و غالب گردند، آن سه شاخه اول ضعيف شوند و مغلوب گردند.
و اهل دنيا هر يك در زير سايه يكى از اين شاخه ها نشسته اند، يا در زير جمله نشسته اند و پناه به سايه اين شاخه ها برده اند، از جهت آن كه تا راحتى و لذتى به نفس ايشان برسد و مراد نفس ايشان حاصل گردد.
نمى دانند كه زير هر مرادى ده نامرادى تعبيه است، بلكه صد، بلكه هزار و كسى از بهر يك خوشى تحمل هزار ناخوشى چون كند.
دانا هرگز اين تحمل نكند، ترك آن يك خوشى كند، اما نادان ترك آن يك خوشى نكند، از سبب غفلت بنابر غفلت، يعنى نادان طلب آن يك خوشى كند و غافل باشد از آن كه اين يك خوشى را چندين ناخوشى از غفلت است.
[أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ] «5».
آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند؛ اينانند كه بى خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى ] اند.
اى درويش! اين شاخه هاى دنيا كه گفته شد خود سايه است، نه اين كه اين شاخه ها سايه اى دارد، از جهت آن كه دنيا خود سايه است و وجود ظلّى دارد، مى نمايد اما حقيقتى ندارد و از اين سايه، راحتى به كسى نرسد، بلكه از اين سايه رنج و زحمت زيادت شود، از اين جهت آن كه اين سايه خنكى ندارد و دفع گرما نمى كند بلكه حرارت و آتش مى انگيزد.
اى درويش به حقيقت حجاب هفت آمد، يكى دوستى نفس و دوستى اين شش چيز ديگر از براى نفس، اين هفت چيز هر يك دوزخى اند، دوزخ هاى بى پايان و هر يك نهنگى اند، نهنگان گرسنه، هر زمانى چندين هزار كس فرو مى برند و هم چنان گرسنه اند.
جمله اوصاف ذميمه و اخلاق ناپسنديده در آدمى بواسطه اين هفت چيز باز پيدا مى آيند و اين چندين هزار بلا و فتنه و رنج و عذاب كه با آدمى رسد در دنيا و آخرت بواسطه اين هفت چيز مى رسد، آدمى از اين همه غافل و به غفلت روزگار مى گذارد.
[أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ] «6».
آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند؛ اينانند كه بى خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى ] اند.
چون از خواب غفلت بيدار شود و از مستى هشيار گردد و به مرتبه انسانى به كمال عقل رسد و اين عالم را چنان كه اين عالم است بداند و ببيند، البته از اين عالم سير شود و نفرت گيرد و علامت اين آن باشد كه در اين عالم چنان باشد كه مرغ در قفس، يا كسى كه در زندان است.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤمِنِ «7».
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: دنيا، زندان مؤمن است.
و علامت اين آن باشد كه در وقتى كه از اين عالم خواهد كه بيرون رود، سخن او اين باشد كه:
«فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ» «8» به خداى كعبه قسم، رستگار شدم.
[وَزَكاةُ اللِّسانِ النُّصْحُ لِلْمُسْلِمينَ وَالتَّيَقُّظُ لِلْغافِلينَ وَكَثْرَةُ التَّسْبيحِ وَغَيْرُهُ ]
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
براى زبان دو زكات است:
1- نصيحت مسلمانان و بيدار كردن غافلان.
2- كثرت تسبيح و ذكر و تحميد و تهليل.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- فتح (48): 1.
(2)- بقره (2): 255.
(3)- اسراء (17): 72.
(4)- اعراف (7): 179.
(5)- اعراف (7): 179.
(6)- اعراف (7): 179.
(7)- من لا يحضره الفقيه: 4/ 362، باب النوادر، حديث 5762؛ بحار الأنوار: 64/ 238، باب 12، حديث 56.
(8)- المناقب: 2/ 119؛ بحار الأنوار: 41/ 2، باب 99، حديث 4.
منبع : پایگاه عرفان