و اءَمَّا حَقُّ بصرك فغضُّهُ عمَّا لا يحلُّ لك و تَركُ ابتذالهِ الا لموضعِ عبرة تستقبل بها بصرا اءو تعتقد بها علما فانَّ البصرَ بابُ الاعتبار.
((اما حق چشم تو آن است كه آن را از هر ناروا بپوشانى و با استفاده از چشم ، عبرت آموزى و جز بدين منظور آن را به كار نگيرى و از هرزه نگرى و بيهوده نگاه كردن پروا كنى ؛ زيرا با چشم يا بايد بر دانش خود بيفزايى و يا بينش خود را افزون كنى ، چرا كه چشم ، وسيله عبرت آموزى است )).
همان طور كه در آغاز حق گوش گفته شد، چشم و گوش دو راه ورودى دل و انديشه بشرند. بنابراين در معارف تربيتى بر صيانت و نگهدارى اين دو تاكيد شده ، و كيفيت استفاده صحيح از آنها نيز تبيين شده است .
پوشيده داشتن چشم از نگاه حرام
در اين جا امام سجاد عليه السلام ، اولين گام را در رعايت حقوق چشم ، پوشيده داشتن از هر ناروا، زشتى و حرام و پيشگيرى از هرزه نگرى ذكر فرموده است ؛ و اين تعبير امام عليه السلام كه حق بصرك فغضه عما لا يحل لك برگرفته از آيه شريفه سوره مباركه نور است :
قل للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم انّ اللّه خبير بما يصنعون # و قل للمومنات يغضضن من ابصارهنَّ و يحفظنَ فروجهنَّ و لا يُبدينَ زينتهنَّ الا ما ظَهَرَ منها وَليَضربنَ بخُمُرِهنَّ على جُيُوبهنَّ و لا يبدين زينتهن (247).
((به مومنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان ) فروگيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه تر است ؛ خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است ؛ و به زنان باايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند، و (اطراف ) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند)).
به هرحال ؛ از نظر معارف دين ؛ چشم و گوش ، در حكم يك دريچه اند و آنچه را مى بينند يا مى شنوند در خود نگه نمى دارند؛ حاصل نگاه ، بسان مايعى روان تا اعماق جان و دل نفوذ مى كند؛ حال اگر اين مايع ، زلال و پاكيزه بود، جان و دل تشنه را، از علم ، ادب و انديشه سيراب و بهره مند مى كند و اگر آلوده و مسموم باشد، دل و فكر را پژمرده و مريض كرده ، در نهايت آن را مى ميرانند. بنابراين در معارف ما آمده است :
ايَّاكم والنَّظر فانَّها تزرَعُ فى قلب صاحبه الشهوةَ و كفى بها لصاحبها فتنة (248).
((از نگاه كردن ناروا پرهيز كنيد؛ چون اين نگاه در قلب و دل انسان شهوت پرست ، هوى و هوس مى روياند و او را در معرض خطرات قرار مى دهد)).
در اين حكم ، بين پير و جوان ، عالم و جاهل ، زاهد و فاسق فرقى نيست ؛ همه در اطلاق اين حكم و خطاب مساويند. هركس كه چشم را به هرزگى عادت دهد و نپوشاند، ثمره اين كشت و زرع در قلب او نمايان مى شود.
حكايت برصيصاى عابد
مرحوم طبرسى صاحب تفسير مجمع البيان در تفسير اين آيه مباركه از سوره حشر كه مى فرمايد:
كَمَثَلِ الشَّيطان اذ قالَ لِلانسان اكفر فلمَّا كفر قال انِّى برى ء منك انِّى اَخافُ اللّه رب العالمين (249).
((كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت : كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم ) اما هنگامى كه كافر شد گفت : من از تو بيزارم ، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم )).
از ابن عباس داستانى شيرين و شنيدنى نقل مى كند و مى نويسد:
كان فى بنى اسرائيل عابد اسمه برصيصا عبداللّه زمانا من الدهر حتى كان يؤ تى بالمجانين يُداويهم و يعودهم فيَبرَءون على يده و انَّه اءَتى بامراءة فى شرف قد جُنَّت ... فاءُمر به فصُلِب فلمّا رُفع على خشبتِهِ تَمَثَّل له الشيطان فقال : اءنا الَّذى اَلقَيتُك فى هذا فهل انت مطيعى فيما اءقول لك فَاُخَلِّصُك ممَّا انت فيه ؟ قال : نعم ، قال اسجد لى سجدة واحدة ، فقال : كيف اسجد لك و انا على هذه الحالة ؟ فقال اكتفى منك بالايماء فاءوماءَ له بالسّجود فكفر باللّه و قُتِل الرجل (250).
در ميان قوم بنى اسرائيل عابدى به نام برصيصا بود. ديوانگان و مريضان را نزد او مى آوردند و او در سايه عبادت زياد و نفس گرمى كه داشت ، آنها را درمان مى كرد. تا اين كه روزى ، زنى از اشراف زادگان محترم را كه ديوانه شده بود براى درمان نزد وى بردند داستان طولانى است و مرحوم طبرسى آن را به تفصيل نقل كرده است عابد با يك نگاه همه ايمان و اندوخته هاى عبادى خويش را به باد داد؛ و در نتيجه براى فرار از رسوايى ، زن ديوانه را كشت و پنهانى دفن كرد. برادرانى كه خواهر را براى درمان نزد عابد برده بودند از ماجرا خبردار شدند. به سلطان و حاكم وقت اطلاع دادند. سلطان ، عابد را احضار كرد و او نيز به گناه خود اعتراف كرد.
بنابه دستور حكومتى عابد را بر چوبه دار آويختند. چوبه هاى دار آن زمان اينگونه نبود كه زود انسان را خفه كرده و به حيات او خاتمه دهد؛ انسان را براى مدتى به چوبه اى آويزان مى كردند تا در اثر سرما، گرما، گرسنگى و تشنگى از دنيا مى رفت .
در آن حال شيطان به نزد او آمد و گفت : من بودم كه اين مصيبت را براى تو به وجود آوردم . حالا اگر صادقانه بگويى كه از من اطاعت مى كنى ، تو را از اين مهلكه نجات مى دهم . عابد گفت : من تسليمم . شيطان گفت : مرا سجده كن . عابد گفت : من در حالى كه بالاى چوبه دار هستم ، چگونه سجده كنم ؟ شيطان گفت : من به اشاره چشم تو قانعم . او در بالاى چوبه دار، با ايما و اشاره چشم بر شيطان سجده كرد و بعد از عمرى عبادت به درگاه خداى متعال ، كافر شد و آنگاه شيطان هم از او تبرّى جست و سپس كشته شد.
يك نگاه از دريچه چشم عبور كرد و حاصل آن ، دل را متحول كرد؛ گناه زنا و قتل واقع شد و در نهايت با كفر، الحاد و سجده بر شيطان پايان پذيرفت .
بر اساس همين خطرات است كه تعبيرات عجيبى در تحذير و تخويف و هشدار انسان ها، نسبت به كيفيت استفاده از چشم آمده است :
النظرةُ سهم من سهام ابليس (251).
((نگاه به سان تيرى از تيرهاى شيطان است )).
واقعا اينگونه است ؛ چون شيطان به عزت و جلال خدا قسم خورده است كه همه بندگان خدا را گمراه كند و ابزارى كه او براى گمراهى انسان به كار مى گيرد، همان وسايل و ابزارى است كه خداوند متعال براى تحصيل كمال در اختيار بشر قرار داده است ؛ در حقيقت آلات و ابزار كمال و انحراف ، ابزار مشتركى است ؛ در صورت استفاده صحيح مى تواند انسان را در صعود و ترقى و وصول به مراتب عالى انسانى يارى كند، و برعكس مى تواند انسان را از عالى ترين كمالاتى كه تحصيل كرده به نازل ترين مرتبه ؛ يعنى كفر و شرك و عبوديت شيطان ساقط نمايد.
پس وظايف اين ابزار در مكتب اخلاقى دين به صورت بايدها و نبايدهاى اخلاقى و ارشادى و هدايتى آمده ، و به تعبيرى در قالب احكام فقهى به شكل واجب ، حرام ، مستحب ، مكروه و مباح ذكر شده است . بنابراين مى توان گفت كه چشم يكى از ابزار بسيار گران سنگ و توانمند براى سير به سوى كمال است و به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
ليس فى الحواس الظاهرة شى ء اءشرف من العين فلا تعطوها سؤ لها فتشغلكم عن ذكر اللّه (252).
((در حواس ظاهرى بشر، چيزى اشرف و ارجمندتر از چشم نيست ؛ هرچه كه او ميل دارد به او ندهيد كه نتيجه آن فراموشى ياد خداست )).
چشم و مسؤ وليتهاى آن
چشم وظايفى دارد كه اگر به آنها عمل شود حق او ادا مى شود كه اهم آن وظايف ، بستن آن به روى صحنه هاى منحرف كننده دل ، انديشه و فكر است .
وظيفه اول : پرهيز از نگاه حرام
در قرآن صريحا آمده است كه :
قل للمؤ منين يَغُضُّوا مِن اءَبصارهم (253).
((به مردان مومن بگو تا چشم از نگاه ناروا بپوشند)).
و قل للمؤ منات يَغضُضنَ مِن اَبصارِهنّ(254).
((به زنان مومن بگو تا چشم از نگاه ناروا بپوشند)).
جالب اين است كه اين آيات كريمه ، از يك طرف حكم تربيتى و اخلاقى دين است و از طرف ديگر، حكم فقهى مساله پوشش و حجاب در اجتماع .
برخلاف آنچه گفته شده يا نقل مى شود، اعراب نسبت به پوشش در كمال آزادى و بى پروايى بودند و اصلا چيزى به عنوان سنت پوشش و حجاب در ميان ايشان متعارف نبود؛ برخلاف ايران باستان ، هند، روم ، قوم يهود و همه ملل و اقوامى كه از نوعى مدنيت و فرهنگ ريشه دار نسبتا صحيحى برخوردار بودند و بر اساس آن به حجاب و تقيدات شبيه آن پايبند بودند، تاريخ به صورت قطعى و صحيح شهادت مى دهد كه زن هاى عرب ، با بهترين زينت و بدون پوشش ، از خانه بيرون آمده ، در مجامع عمومى ظاهر مى شدند. و همچنين تاريخ گواهى مى دهد كه هرچه فاصله اجتماعات آن زمان از فرهنگ دورتر بود، تقيد به پوشش ضعيف تر بود تا جايى كه در احكام فقهى ما اين تاثير روشن را مى بينيم .
حجاب و پوشش اسلامى
مرحوم كلينى ، روايتى را از عباد بن صهيب به اين مضمون نقل مى كند كه :
سمعت اباعبداللّه عليه السلام يقول : لا باءسَ بالنَّظر الى رُءوس اهل التهامة ، و الاعراب و اهل السّواد و العلوج ، لانَّهم اذا نُهوا لا ينتهون (255).
((از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: نگاه كردن به زن هاى باديه نشين ، بيابانى ، و اهل سواد و علوج زنانى كه از قسمت هاى مختلف آفريقا به عنوان برده و اسير به منطقه حجاز آورده مى شدند جايز است ؛ زيرا اگر آنها از بدحجابى نهى شوند، نمى پذيرند)).
روايت عجيبى است ، صرف نظر از جنبه هاى فقهى و فتوايى ، گوياى يك حقيقت بسيار روشن تاريخى است كه اهل سواد و علوج ؛ يعنى همان برده ها و اسيرانى كه از قسمت هاى مختلف آفريقا، به حجاز آورده مى شدند، هيچ حجاب و استتارى نداشتند. بنابراين به علت عدم تقيد به حجاب و دارا نبودن استعداد پذيرش اين فرمان ، شامل قاعده واذا نهين لا ينتهين شدند؛ يعنى از كسانى بودند كه از بيرون آمدن بدون حجاب نهى شدند ولى نپذيرفتند، بنابراين نگاه كردن به آنها جايز شد مانند نگاه كردن به ديوانگان .
همچنين مى بينيم امام عليه السلام اهل تهامه ، باديه نشين ها، اعراب و اهل سواد و علوج را استثنا كرده است . شايد علتش اين بوده كه اين افراد از فرهنگ ، مدنيت ، آداب و ادب شهرنشينى دور و تقيدشان به حجاب و پوشش كمتر بوده است . صرف نظر از استفاده هاى فقهى كه فقها از اين روايات و امثال آن فرموده اند، به يك حقيقت تاريخى برمى خوريم و آن اين كه به شهادت صحيح تاريخ و برخلاف آنچه كه گفته مى شود، سنت حجاب برخاسته از سنت جاهليت است كه حرف غلط و ناتمامى است ، يك ابتكار و دستورالعمل تاءسيسى از شرع مقدس اسلام است و سرّ آن هم روشن است ؛ به همان ملاكى كه انسان در اساس آفرينش با ساير موجودات و حيوانات متفاوت است ، براى دوام و بقاى زندگى و رسيدن به كمال و سعادت و صعود به اوج انسانيت نيز نيازمند وضع قانون و مقررات فراوانى است و طبيعتا از جمله اين قوانين مساله ضرورت پوشش در شكل هاى متفاوت براى زن و مرد است ؛ يعنى از نظر قانون حجاب ، نه مرد حق دارد آن گونه كه جنس نر حيوانات در جنگل ها زيست مى كنند، در جوامع انسانى ظاهر شود و نه زن مجاز است مانند جنس ماده ساير حيوانات در جوامع انسانى ظهور پيدا كند. در كهن ترين تواريخ اثرى از قانون مدون ، براى همزيستى حيوانات نمى يابيم ؛ اما در ميان انسان ها هر چه كند و كاو تاريخى ، عميق تر و دقيق تر مى شود، به آثار جالب تر و جديدتر از مدنيت مى رسيم .
براساس همين نكته است كه مى گوييم : انسانها، هميشه در چهارچوب قوانينى محصور بوده اند؛ هرچند اين قوانين ناقص و غلط بوده ؛ چون ساخته خود انسان بوده است . ولى اساسا حيات انسانى با آزادى مطلق هيچ گاه قابل دوام و بقا نبوده است ، بنابراين در همه اديان الهى علاوه بر قانونمند بودن همه امور زندگى ، درباره ضرورت پوشش زن و مرد ردّ پايى مى يابيم ؛ و شايد يكى از عوامل آن ، شخصيّت دادن به زن و بيرون كشيدن او از مقهوريت صاحبان قدرت است . كسانى كه مثل حيوانات جنگل با تكيه بر قدرت خود، ديگران را براى رفاه و آسايش و تامين اميال منافع خود به خدمت مى گيرند. در جوامع انسانى هم ، چون مردها هميشه چنين تخيل و احساسى داشته و براى زن ارزشى قائل نبوده اند، دستور حجاب آمد تا مانع اين تفكر غلط باشد.
در همين غرب مدعى تمدن ، در روزگارى نه چندان دور، زن را از اتباع كشور خود نمى دانستند؛ همان گونه كه در هيچ مملكتى هنوز هم متعارف نيست كه حيوانات را از اتباع آن حساب كنند. در بين اعراب اصلا زن حق حيات نداشت . و اين يك عرف بود كه به هنگام زايمان ، زن ها بايد به صحرا مى رفتند؛ اگر مولود آنها پسر بود باعث افتخار مى شد و اگر دختر بود همان جا دفن مى كردند و به خانه برمى گشتند(256).
بنابراين اديان الهى به خصوص اسلام ، با وضع قانون ضرورت پوشش و تعالى و تشخص بخشيدن به شخصيّت زن ، او را از طعمه شدن براى قدرتمندان و صاحبان قدرت نجات داد.
حجاب موجب تحكيم خانواده ها
در نگاه دين ، خانواده از منزلت و جايگاه ويژه اى برخوردار است كه سكون و ثبات فردى و اجتماعى و رشد زن و مرد را در گرو خانواده اى صميمى ، گرم و فعال مى بيند و با هر عاملى كه استوارى و استحكام اين پيوند را متزلزل كند، مبارزه مى كند.
واضح است كه پوشش و حجاب يكى از عوامل قطعى و مسلم در استوارى و استحكام خانواده هاست ، البته مدعى نيستيم كه اين مساله ، تنها عامل ثبات خانواده است ، ولى يقينا يكى از عوامل تعيين كننده در حفظ، صيانت و نگهدارى پيوند خانواده است و تحقيقا نبود حجاب ، آزادى اختلاط و پروا نكردن از محرم و نامحرم يكى از عمده ترين عوامل متلاشى شدن و گسستگى خانواده هاست و اين همان چيزى است كه مكتب تربيتى اسلام در هر شكل و صورتى با آن مبارزه كرده است ؛ حتى از طلاق كه پيوند خانواده را مى گشايد و در بعضى موارد هم جدا يك مساله ضرورى است تعبير به اءبغض الحلال (257) شده است ، در اشعار مثنوى هم آمده :
تا توانى ، پا منه اندر فراق | ابغض الاشياء عندى الطلاق (258) |
در فقه براى وقوع حتمى طلاق ، شرايط بسيار سخت و دشوارى مى بينيم كه فرموده اند: در قدم اول براى تحقق مساله طلاق بايد نسبت به حقوق مالى زوجين بر يكديگرى تفاهم كامل شود؛ نكته دوم اين كه زمان اجراى صيغه طلاق به تعبير فقهى ، بايد در طهر غير مواقعه باشد؛ يعنى بايد در زمان پاكى زن كه هيچ نوع عمل زناشويى صورت نگرفته واقع شود؛ نكته سوم اين كه به هنگام اجراى صيغه طلاق حتما بايد دو شاهد عادل حضور داشته و صيغه طلاق را بشنوند؛ نكته چهارم اينكه حتى بعد از اجراى صيغه طلاق ، زن بايد سه طهر، عده نگه دارد و اين كه بعضى عده را فقط براى پاكيزگى نسل و عدم اختلاط مياه دانسته اند، به نص قرآن مطلب غير صحيحى است ؛ چون قرآن در سياق آيات عده مى فرمايد:
لعلّ اللّه يُحدث بعد ذلك امرا(259).
((شايد خداوند بعد از اين ، وضع تازه (وسيله اصلاحى ) فراهم كند)).
قرار دادن عده براى اين است كه شايد در فاصله بين اجراى صيغه طلاق و چند ماهى كه زن بايد عده نگه دارد، بين آن دو دوباره صلح و صلاح برقرار شود.
بنابراين ، نكته اساسى اين است كه مقررات اساسى و اصلى شرع مقدس از طريق وحى گرفته مى شود و خداوند متعال در باب الزام به حجاب و رعايت پوشش ، نكات متعددى را در نظر گرفته كه يكى از آنها توجه به مساله خانواده و استحكام اين پيوند و علقه خانوادگى است .
حجاب موجب پاكيزگى محيط اجتماع
علاوه بر اين موارد، به نص آيات كريمه قرآن ، يكى از آثار بسيار ارزشمند رعايت پوشش و حجاب ، پاكيزگى محيط اجتماعى و دل هاست .
قل للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم (260).
((به مومنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه تر است )).
حجاب و پوشش ، پاكيزگى و تنزيه اجتماعى و عمومى را براى مومنان به ارمغان مى آورد و رعايت كردن اين قانون ، آلودگى ، اضطراب و فساد روحى را از بين مى برد.
بنابراين اگر به آيات تشريع حجاب و ادله و براهينى كه قرآن ذكر مى كند دقت كنيم ، مى بينيم كه به طهارت و پاكيزگى اجتماعى عنايت خاصى دارند. خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها النَّبى قُل لازوَاجِكَ و بَنَاتِكَ و نِسآء المؤ منينَ يُدنِينَ عَلَيهنَّ مِن جَلابِيبِهِنَّ ذلك اَدنى اَن يُعرفنَ لا يُؤ ذينَ و كان اللّه غفورا رحيما(261).
((اى پيامبر! به زنان و دخترانت و زنان مومنان بگو: جلباب ها ((روسرى هاى بلند)) خود را بر خويش فروافكنند، اين كار براى آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است ؛ خداوند همواره آمرزنده و رحيم است )).
نكته مهم در آيه 59 سوره احزاب اين است كه در حقيقت ، رعايت حجاب ، نشانه شرافت خانواده و بى حجابى دليل پستى خانواده است ، همان طور كه اشاره شد، سنت بوده كه كنيزها و باديه نشين ها و آنهايى كه در اجتماع از منزلت پايين اجتماعى برخوردار بودند، بدون پوشش و حجاب از خانه بيرون مى آمدند.