فارسی
پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 - الخميس 29 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 2
100% این مطلب را پسندیده اند

حکایتی از مقام سكوت‏

 

زمانى كه فرزندان آدم و فرزندان فرزندانش زياد شدند در كنار او با هم سخن مى گفتند ولى آدم ساكت بود،

به او گفتند؛ پدر چرا سخن نمى گويى،

پاسخ داد: فرزندانم زمانى كه خداوند بزرگ مرا از جوار رحمتش اخراج كرد با من قرارداد بست در زندگى دنيا سخن كم بگو تا به جوارم بازگردى ..

 

 


منبع : پایگاه عرفان
1
100% (نفر 2)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

داستان زاهدان و قانعان‏
توفیق درک محضر امام حسین(ع)
توبه فضیل عیاض
مناجات تا طلوع فجر
داستانى عجيب از انسانى عجيب‏
شيطان تو را گيج كرده!
قانع باشیم
بهترين درسها از سليمان نبى‏
حکایت من راهب نیستم
حکایت جنيد بغدادى و مریدانش

بیشترین بازدید این مجموعه

تعبیر خواب ابن سیرین
توبه فضیل عیاض
حکایتى به نقل از میرزا طاهر تنکابنى
حكايت‏ دلبستگي به دنيا
حكايت ابراهيم ادهم‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
حکایت جنيد بغدادى و مریدانش
حکایت من راهب نیستم
آيا مى‏دانى در حضور كه بودم؟
مگر قيامت شده؟

 
نظرات کاربر

مجيدسليمي
باسلام وتشكر و عرض خسته نباشيد
پاسخ
0     0
26 بهمن 1391 ساعت 10:06 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^