در حيات الحيوان دميرى نقل شده: روزى رسول خدا در سفرى كه داشتند به شخصى برخوردند و ميهمان او شدند، آن شخص به اندازه همتش از حضرت پذيرائى كرد، پيامبر هنگام رفتن به او فرمود: چنانچه خواسته اى از من داشته باشى، از خدا مى خواهم تو را به خواسته ات برساند.
عرضه داشت از خدا بخواهيد شترى به من عنايت كند كه اسباب و لوازم زندگى ام را بر آن حمل كنم، و چند گوسپند كه از شير آنها بهره مند شوم، پيامبر برايش دعا كرد كه خدا آنچه مى خواهد به او لطف فرمايد، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود اى كاش همت اين مرد مانند عجوزه بنى اسرائيل بلند بود، از ما مى خواست كه خير دنيا و آخرت را براى او بخواهيم.
عرض كردند داستان پيره زن بنى اسرائيل چگونه بوده؟ حضرت فرمود: هنگامى كه حضرت موسى خواست با بنى اسرائيل از منطقه مصر به سوى شام برود راه را گم كردند، از هر طرف به جستجو برخاستند ولى از راه اثرى نبود.
حضرت ترسيد مانند گذشته كه در بيابان تيه سرگردان شدند اين بار هم سرگردان شوند، اصحاب خود را جمع كرد، پرسيد آيا شما به مردم مصر وعده اى داده ايد كه با رفتن از اين شهر خلف وعده شود؟ در پاسخ گفتند آرى از پدران خود شنيده ايم زمانى كه حضرت يوسف مشرف به مرگ شد از مصريان تقاضا كرد هر وقت خواستند به شام بروند جنازه او را همراه خود ببرند و در كنار قبر پدرش يعقوب به خاك بسپارند، اجداد ما با يوسف عهد بستند كه اين برنامه را عملى سازند، موسى فرمود به مصر برگرديد تا به وعده خود وفا نمائيد، و گرنه هرگز از اين سرگردانى نجات پيدا نمى كنيد، مردمى با موسى به مصر بازگشتند، سپس از هر كس جوياى محل قبر يوسف شدند اظهار بى اطلاعى مى كرد، تا به آن حضرت خبر دادند پيره زنى است كه ادعا دارد من محل قبر يوسف را مى دانم، فرمود او را احضار كنيد، فرستاده موسى نزد پيره زن آمد و او را از جريان آگاه كرد، آن زن گفت به موسى بگوئيد اگر نياز به دانش من نسبت به اين موضوع پيدا كرده، او بايد نزد من آيد، زيرا ارزش دانش اقتضا مى كند كه متعلم نزد معلم برود، چون پيام عجوزه به موسى رسيد سخن او را تصديق كرد و از همت عالى و نظر رفيعش شگفت زده شد، نزد آن زن آمد و از محل قبر يوسف جويا شد، عجوزه گفت: اى موسى دانش قدر و قيمت دارد من ساليان طولانى است كه اين راز را در سينه نگاه داشته ام در صورتى براى شما اظهار مى كنم كه سه حاجت از من برآورده سازى، حضرت فرمود حاجت هايت را بگو.
گفت اول آن كه از سختى پيرى در آيم و وضع جوانى به من دست دهد، دوم آن كه همسر شما شوم، سوم آن كه در آخرت هم افتخار همسرى شما را داشته باشم، موسى (ع) از بلند همتى او كه با خواسته هايش ميان سعادت دنيا و آخرت را جمع مى كرد شگفت زده شد، از حضرت حق درخواست كرد هر سه حاجت او برآورده شود.
در اين هنگام محل قبر يوسف را به اين شرح بيان كرد: زمانى كه يوسف از دنيا رفت مصريان در محل قبر او اختلاف كردند، هر طايفه اى مى خواستند قبر آن حضرت در محله ايشان باشد، دامنه اختلاف نزديك بود به درگيرى مسلحانه بيانجامد، قرار شد براى رفع اختلاف بدن حضرت يوسف را در تابوتى بلورين بگذارند و روزنه هاى آن را مسدود نمايند و تابوت را در داخل نهرى كه وارد مصر مى شود دفن كنند تا آب شهر مصر از روى شهر مصر از روى قبر يوسف بگذرد و در محلات گردش كند تا همه از فيض قبر او استفاده نمايند.
سپس محل قبر را به حضرت نشان داد، موسى تابوت را بيرون آورد و در شش فرسخى بيت المقدس محلى كه معروف به خليل قدس است روبروى قبر يعقوب كنار قبر ابراهيم دفن نمود.
در هر صورت اگر دعا كننده واجد شرايط لازم باشد، و دعايش تناسب با حيات دنيا و آخرتش داشته باشد، مستجاب خواهد شد.
فيض كاشانى در باب دعاى محجة البيضاء غير از شروطى كه در سطور گذشته نقل شد، جهت استجابت دعا شرايط ديگرى را نقل مى كند از جمله:
1- اظهار و بيان حاجات 2- داخل نمودن همه مردم در دعا 3- دعا كردن به صورت اجتماع 4- گريه در حال دعا. 5- اعتراف به گناه در پيشگاه حق پيش از بيان حاجت 6- دعا از روى قلب نه با زبان تنها. 7- عرفان و معرفت به پروردگار و توجه به حضرت او قبل از دعا 8- پيش انداختن برادران مؤمن در دعا و سپس براى خود دعا كردن. 9- در درخواست حوائج فقط به خدا اعتماد كردن. 10- حفظ آداب دعا.
منبع : پایگاه عرفان