منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد نهم
نوشته : حضرت استاد حسین انصاریان
قرآن مجيد در مواردى از پيامبر اسلام و شخصيت او و كمالات و عظمتش به اين صورت ياد كرده است:
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ: «1»
و تو را جز رحمت و كانون مهر و محبت براى جهانيان نفرستاديم.
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ: «2»
هر كه از پيامبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده است
إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ «3»
به يقين كسانى كه با تو بيعت مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند.
وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ «4»
شكستناپذيرى براى خدا و رسول اوست.
وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ «5»
شايستهتر آن است كه مردم در هر امرى خدا و رسولش را خشنود كنند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ ... «6»
اى اهل ايمان چون خدا و پيامبر شما را دعوت كنند اجابت نمائيد.
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ «7»
بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد.
إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً*
قطعاً ما تو را بر اساس حق و درستى و راستى، به خاطر بشارت دادن به نيكان و بيمدهنده به بدكاران فرستاديم.
آرى او را بر اساس حق و درستى و راستى فرستاد، و كسى كه بر پايه حق فرستاده شده هرگز در نبوت خود ترديد نميكند، كه اين اتهامات فقط از سوى مشركان و كافران به او زده شد، و قرآن بر اساس دلايل استوار اين اتهامات را مردود نمود، و تهمتزنندگان را به عذاب دردناك بيم داد.
در آيه 105 سوره نساء كه مورد شرح و توضيح است اعلام ميكند:
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِ
بر اساس آيه 119 سوره بقره پيامبر بر حق است.
و بر اساس آيه 105 سوره نساء وحى الهى كه بر پيامبر به عنوان قرآن هدايتگر نازل شده نيز بر حق است.
و عجيب است كه عالمان مكتب خلفا بر ضد قرآن و با توجه به حيات ملكوتى و الهى پيامبر چگونه و چرا حاضر شدهاند با گرفتن اندكى پول و متاع ناپايدار دنيا هر باطلى را به پيامبر كه همه وجودش، و ظاهر و باطنش بر پايه قرآن بر اساس حق است نسبت دهيد؟
آيا جز اين است كه خواستهاند با اين گونه روايات شخصيت پيامبر را بشكنند، و او را از عاديترين و معموليترين مردم عاديتر و معموليتر نشاندهنده تا به تدريج چراغ اسلام و ديندارى در خيمه حيات مردم خاموش شود و ميدان براى معاويهها از دينداران واقعى خالى بماند و آنان بدون مزاحمت از جانب اهل خدا به حكومت و ستمگرى و غارتگرى و منيت و فرعونيت ادامه دهند، و اين چند روزه محدود زندگى دنيا به هر كيفيتى كه بخواهند خوش باشند.
در پايان اين بحث بسيار مهم كه تدوينش بسيار ضرورى و واجب به نظر ميرسيد، نگاهى ديگر از يعوب دين، امام عارفين، چراغ قلب عاشقين امير المؤمنين را در رابطه با شخصيت پيامبر اسلام بنگريد:
«كان رسول الله اخشى الناس لربه، و اتقاهم له، و اعلمهم سبه، و اقواهم فى طاعته، و اصبرهم على عبادته و اكثرهم حبا لمولاه و ازهدهم فيما سواه:» «8»
رسول خدا با خشيتترين مردم نسبت به پروردگارش، و با تقواترين در پيشگاه خداوندش، و آگاهترين آنان به حضرت ربش، و قويترين همه انسانها در طاعت معبودش، و صابرترين مردم در عبادت خداوندش، و عاشقترين انسانها نسبت به مولايش، و زاهدترين همه مردم نسبت به غير خدا بود.
داورى و قضاوت
مسئله داورى بر اساس قرآن و بينش و بصيرت لازم دومين حقيقتى است كه در آيه شريفه 105 آيه مورد شرح و توضيح مطرح است كه به خواست خداوند مهربان اين مسئله را در ضمن آيه 135 سوره نساء كه در رابطه با فضا و داورى است به طور مفصل شرح خواهم داد.
پرهيز از حمايت خائنان
كتاب خداوند در رابطه با اين مسئله كه راه خيانت به چه امورى باز است مطالبى را به اين صورته مطرح كرده است:
1- خيانت به خدا و رسول او
اين خيانت عبارت از پشت كردن به فرامين و خواستههاى خدا و پيامبر، و عمل نكردن به فرهنگ سعادتبخش اسلام، و سازش با دشمنان دين بر ضد خدا و پيامبر و مسلمانان است.
قرآن به شدت از آلوده شدن انسان به چنين خيانتى نهى ميكند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ «9»
2- خيانت به امانت
اين خيانت عبارت از تملك غاصبانه مالى است كه كسى انسان را امين دانسته و براى حفظ مالش آن را به امانت نزد آدمى گذاشته تا در وقت معينش آن را پس گرفته و در زندگياش هزينه كند، يا عبارت از فاش كردن سرّى است كه به علّتى مثبت و بخاطر هدفى معين به انسان گفته شده است، يا عبارت از جاسوسى بر ضد مسلمانان و به نفع كافران و مشركان است، بر همه واجب و لازم است اين امانات را حفظ كرده و لازم است اين امانات را حفظ كرده و به صاحبانش بازگردانده شود.
لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ. «10»
3- خيانت با چشم
اين خيانت عبارت از اين است كه انسان نسبت به ناموس مردم و نامحرمان احتمالًا بدون اين كه كسى بفهمد چشمچرانى و نظربازى نمايد، و افكار زشت و پريشان، ونيتهاى پليد و آلوده در درونش جريان دهد.
يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ «11»
خداوند در قرآن مجيد به صراحت سه مطلب را بر ضد خائنان اعلام داشته، كه انسان از اعلام اين سه مطلب ميفهمد كه خيانت چه گناه بزرگ و چه عملى زشتى است، و اين كار نشاندهنده بيمروتى، ناجوانمردى، بيانصافى و خباثت روح خائن است.
1- إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ. «12»
2- أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ. «13»
3- وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً. «14»
يقيناً خداوند خائنان را دوست ندارد، خدا نقشه خائنان را نقش بر آب ميكند، و كيد آنان را نميگذارد به ثمر بنشيند، دفاعگر از خائنان مباش.
شأن نزول آيه شريفه
على بن ابراهيم قمى در تفسيرش ذيل اين آيه شريفه نقل ميكند: علت نزول اين آيات 112- 105 اين بود كه سه برادر انصارى از طايفه بنى ابيرق به نام بشر، بشير، مبشّر كه هر سه از منافقان شمرده ميشدند، ديوار خانه عموى قتاد بن نعمان را سوراخ كردند، شمشير و زره و خوراكى كه براى عيالش آماده كرده بود دزديدند، قتادى بدرى بود، نزد رسول خدا شكايت برد كه: اى پيامبر خدا عدهاى ديوار منزل عموى مرا سوراخ كرده خوراكى و شمشير و زرهش را بردهاند، و آنان خاندان فاسد و بدى هستند، ولى در اين زمينه مرد مؤمنى به نام لبيد بن سهل با آنان همرأى بوده است.
بنى ابيرق به قتاده گفتند، اين دزدى كار همان لبيد بن سهل است، خبر كه به لبيد رسيد شمشيرش را برداشت و به سوى ايشان رفت و گفت: اى بنى ابيرق مرا به دزدى متهم ميكنيد؟ دزد خود شما هستيد و شمائيد كه نسبت به دزدى از من سزاوارتر ميباشيد، شما منافق هستيد، پيامبر را هجو ميكنيد و ميگوئيد اين هجو كار قريش است، بايد اين جريان را روشن كنيد وگرنه شمشيرم را از خونتان سيراب ميكنم.
بنى ابيرق با لبيد به مدارا برخاستند و به او گفتند خدا تو را بيامرزد، بازگرد دامن تو از دزدى برى و پاك است، سپس بنى ابيرق نزد مردى سخنور و بليغ به نام «اسيد بن عروه» كه از طايفه خودشان بودند رفتند، و جريان را گفتند، اسيد به محضر پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله قتاد بن نعمان نسبت به خاندانى از خويشان ما كه از شرف و حسب برخوردارند حمله كرده و به آنان نسبت دزدى داده و تهمتى زده كه در اين خاندان نيست.
پيامبر خيلى غمگين شد، زمانى كه قتاد خدمت پيامبر رسيد روى به او كرد و فرمود: به يك خاندان شريف و داراى حسب و نسب بدون ملاحظه تهمت دزدى زدى و به شدت قتاد را سرزنش كرد، قتاد خيلى ناراحت و غمگين شد، نزد عمويش رفت و گفت: كاش مرده بودم و با پيامبر سخن نميگفتم، پيامبر به من سخنانى گفت كه بسيار رنج بردم، عمو گفت: از خداوند يارى ميخواهم كه او به داد ما برسد و مسئله را حل نمايد، پس از اين جريان اين آيات بر پيامبر نازل شد. «15»
پيامبر و اهل ايمان وظيفه دارند هر تهمتى كه به هر كس زده ميشود تا ثابت شدن مورد اتهام او را برى و پاك معرفى كنند، و تهمتزننده را از تهمت نهى كرده، و وى را به اين گناه سنگين آگاه كنند، چون مورد تهمت با بينه و شاهد ثابت شد، گناهكار را در گردونه جريمه قرار دهند تا عبرت ديگران شود، و به خاطر سخن تلخى كه به تهمتزننده داشتند از خداوند درخواست مغفرت كنند، بر همه لازم است كه وقتى خيانت خائن روشن شد، از دفاع او بپرهيزند و در داورى او را هر كس كه ميخواهد باشد محكوم نموده و طرف مقابلش را حاكم كنند تا دامنش از تهمت زدوده شود، يا اگر حقى از او به غارت رفته به حقش برسد، و در مسئله داورى و حكم ميان قوى و ضعيف، دوست و دشمن، مؤمن و كافر و ذمى، دور و نزديك و بيگانه و آشنا و مرد و زن فرقى نگذارند، كه فرق گذاردن نوعى ظلم و جور در حكم و ميل به هواى نفس است.
اين كه خداوند به پيامبر فرمان استغفار ميدهد نه از آن جهت است كه از پيامبر گناهداراى وبال و بتعه سر زده باشد، و نه از آن جهت است كه پيامبر ميخواسته و مشرف بوده بر اين كه عمل ناپسندى انجام دهد، استغفار براى اين است كه پيامبر از خداوند بخواهد هميشه او را بر نفسش غالب و پيروز گرداند، شكى نيست كه پيامبر در اين خصوص نيازمند به خداست و به هيچ وجه از الطاف حق بينياز نيست گرچه داراى مقام با عظمت عصمت باشد. «16»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انبيا: 107.
(2)- نساء: 80.
(3)- فتح: 10.
(4)- منافقون: 8.
(5)- توبه: 62.
(6)- انفال: 24.
(7)- آل عمران: 31.
(8)- محج البيضاء باب آداب النبو و الخلاق الائمه.
(9)- انفال: 27.
(10)- انفال: 27.
(11)- غافر: 19.
(12)- انفال: 58.
(13)- يوسف: 52.
(14)- نساء: 105.
(15)- تفسير قمى ج اول ص.
(16)- الميزان ج 5 ص 116.
منبع : پایگاه عرفان