منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد نهم
نوشته : حضرت استاد حسین انصاریان
اين واژه از ماده غفران است كه در لغت به معناى پوشانيدن آمده، و با معناى اصطلاحى آن كه همان آمرزيدن است، تناسب روشنى دارد، در حقيقت خداوند با آمرزيدن گناه، بر روى عمل زشت پرده ميكشد، استغفار به معناى درخواست عفو و طلب آمرزش است كه در واقع تائب از گناه از حضرت حق متواضعانه درخواست ميكند كه گناهانش را با ستاريت خود بپوشاند و بر روى معاصياش پرده اندازد تا كسى از آن آگاه نگردد و آبرويش در دنيا و آخرت محفظو بماند.
گرچه به نظر ميرسد دو واپه توبه و استغفار در نهايت به يك مفهوم بر ميگردد، ولى از ظاهر آيات و روايات چنين بر ميآيد كه اين دو با هم تفاوت دارند.
در قرآن كريم درچند آيه توبه و استغفار به گونهاى در كنار هم ذكر شده، كه دلالت بر دوگانگى مفهوم آنها دارد:
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ: «1»
و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس از گناهان دست برداشته به او بازگرديد زيرا پروردگارم مهربان و بسيار دوستدار توبهكنندگان است.
شبيه اين تعبير كه ميان استغفار و توبه بالفظ «ثم» فاصله انداخته در چهار مورد از قرآن آمده كه دلالت بر تفاوت ميان اين دو مفهوم دارد، همچنين در حديث مشهورى كه حضرت موسى بن جعفر لشگريان عقل و جهل را ميشمارد.
توبه كه ضد آن پافشارى بر گناه است، و استغفار دو مفهوم جداگانه به حساب آمده است.
ميان توبه و استغفار تفاوتهائى چند وجود دارد كه از جمله آنها ميتوان به تفاوتهاى زير توجه كرد:
1- انسان فقط ميتواند براى شخص خودش توبه كند و از جانب ديگرى نميتواند توبه نمايد، ولى استغفار اينگونه نيست، انسان هم ميتواند براى خودش و هم براى ديگرى استغفار نمايد، در اين زمينه آيات و روايات بسيارى داريم.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً: «2»
و اگر آنان هنگامى كه با ارتكاب گناه به خود ستم كردند، نزد تو ميآمدند و از خدا آمرزش ميخواستند و پيامبر هم براى آنان درخواست آمرزش ميكرد، يقينا خداوند را بسيار توبه پذير و مهربان مييافتند.
قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ: «3»
يعقوب به فرزندانش هنگامى كه از او خواستند از خداوند براى آنان آمرزش بخواهد فرمود: براى شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم كرد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
همچنين در آيات و بسيارى از روايات درباره آمرزش خواستن براى پدر و مادر و مؤمنان، و يا استغفار كردن فرشتگان براى افراد مخصوص «مؤمنان و تائبان» سخنان گوناگونى آمده است.
2- در توبه عدد و مقدار مطرح نيست، ولى در استغفار گاهى عددهاى ويژه عنوان نشده است، در قرآن عدد هفتاد و در روايات عددهاى صد، هفتاد، بيست و پنج و بيشتر و كمتر آمده است:
إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ «4»
اگر براى منافقان كه آلوده به كفر و شرك هستند و به اسلام و مسلمانان خيانت ميكنند هفتاد بار آمرزش بخواهى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد.
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده:
«ان رسول الله كان لا يقوم من مجلس و ان خف حتى يستغفرالله خمسا و عشرين مر:» «5»
پيامبر خدا از هيج مجلسى گرچه كوتاهمدت بود بر نميخاست مگر اين كه بيست و پنج مرتبه استغفار ميكرد.
3- توبه بايد در حال حيات و زندگى باشد، توبه كسى كه آثار مرگ را مى بيند، و پس از مرگ معنا ندارد، ولى از آنجا كه استغفار به نحوى است كه شخصى براى شخص ديگر ميتواند انجام دهد، بنابراين پس از مرگ از نيز ميتواند براى او استغفار نمايد.
حضرت صادق فرمود:
«الا مؤمن عاد مؤمنا فى الله عزوجل فى مرضه و كل الله به ملكا من العواد يعوده فى قبره و يستغفر له الى يوم القيام» «6»
هر مؤمنى بخاطر خدا مؤمن ديگرى را در بيمارياش عيادت كند خداوند فرشتهاى را بر او ميگمارد كه در قبرش از او عيادت نمايد، و تا روز قيامت براى او استغفار كند.
4- حقيقت توبه همان بازگشت به خدا و پشيمانى از گناه است، و همين پشيمانى موجب آمرزش گناه ميباشد، در عمق و ذات توبه تقاضاى آمرزش گناه وجود دارد.
5- توبه فقط سبب بخشيده شدن گناه مورد نظر است، ولى استغفار علاوه بر اين كه عامل بخشيده شده گناه است، موجب گشايش در زندگى مادى و فراوانى نعمت و دورى از بلاها، و مصون شدن از كيفرهاى دنيائى است.
با توجه به آيات و روايات مربوط به استغفار، به خوبى روشن ميشود كه استغفار از نزول بلا براى شخص و جامعه جلوگيرى ميكند، و فراوانى نعمت و فراخى روزى را به دنبال دارد.
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ: «7»
و خدا بر آن نيست كه آنان را در حالى كه تو در ميان آنان به سر مى برى، عذاب كند و تا ايشان طلب آمرزش مى كنند، خدا عذابكننده آنان نخواهد بود.
امير مؤمنان در تفسير اين آيه ميفرمايد:
«كان فى الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فذونكم الآخر فتمسّكوا به اما الامان الذى رفع فهو رسول الله، و اما الامان الباقى فالاستغفار قال الله تعالى و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون:» «8»
دو امان بر روى زمين از عذاب خدا وجود داشت كه يكى از آنها برداشته شد، بر شما باد به ديگرى پس به آن چنگ زنيد، امانى كه برداشته شد پيامبر خدا بود، و امانى كه باقى است استغفار است خداوند ميفرمايد وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ ..
اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً: «9»
نوح در مقام راز و نياز به حضرت حق عرضه داشت: من به قوم خود گفتم: اى قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، كه او همواره بسيار آمرزنده است.
تا بر شما از آسمان باران پى در پى و با بركت فرستد، و شما را با اموال و فرزندان يارى كند، و برايتان باغ ها و نهرها قرار دهد.
در اين آيات استغفار عامل برخوردارى از نعمتهاى دنيا و به كمال رسيدن استعدادها و نزول بركات آسمانى، و افزايش نيرو و توان شخص و يا جامعه معرفى شده است.
غير از آياتى كه در رباطه با استغفار ملاحظه كرديد، در احاديث معصومين نيز براى استغفار آثار مادى از قبيل دفع بلاهاى آسمانى، و برخوردارى غاز نعمتهاى ا ين جهان ذكر شده است.
از امير مؤمنان روايت شده:
«و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدور الرزق و رحم الخلق:» «10»
محققا خداوند استغفار را موجب فراوانى رزق و مهر و رحمت بر خلق قرار داده است.
و نيز از آن حضرت نقل شده:
«ان الله اذا ارادان يصبب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذين يتحاجون بجلالى و يعمرون مساجدى و يستغفرون بالاسحار لانزلت عذابى:» «11»
مسلما خدا هنگامى كه اراده كند به اهل زمين عذابى برساند ميگويد: اگر نبودند كسانى كه جلال مرا دوست دارند، و مساجدم را آباد ميكنند، و سحرگاهان به استغفار مينشينند، هرآينه عذاب خود را نازل ميكردم.
عمر جمّال ميگويد:
«شكوت الى ابى الحسن قلّ الولد فقال لى استغفر الله و كل البيض بالبصل:» «12»
به حضرت موسى بن جعفر از كمى فرزند شكايت كردم، حضرت فرمود: از خداوند درخواست آمرزش كن و تخممرغ را با پياز بخور.
تفسير عياشى از رسول خدا روايت ميكند: هيچ بنده گنهكارى نيست كه پس از گناه، برخيزد و وضو بگيرد و به خاطر گناهش از خداوند طلب آمرزش كند مگر آن كه برخداوند سزاوار و لازم است او را بيامرزد.
چون ميفرمايد:
وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً «13»
و نيز آن حضرت فرمود: خدا با آن كه بنده را دوست دارد مبتلايش ميكند براى اين كه تضرع و زارى او را بشنود و فرمود: خداوند كسى نيست كه در دعا را باز كند و در توبه را ببندد زيرا ميفرمايد:
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ «14»
و خدا كسى نيست كه در توبه را باز كند و در آمرزش را ببندد در حالى كه خودش ميفرمايد:
وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً. «15»
پيامبر اسلام به اصحاب فرمود:
«الا اخبركم بدائكم من دوائكم قالوا: بلى قال: فان دائكم الذنوب و دوائكم الاستغفار»:
آيا شما را به بيمار ى و داروى علاجتان خبر ندهم؟ گفتند: خبر بده فرمود: به يقين بيمارى شما گناهان است، و دارويتان استغفار.
2- وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً ...
در اين آيه شريفه به مسئله بسيار مهمى توجه ميدهد كه آگاهى از آن سبب ميشود انسان از هر گناهى چون فرار گوسپند از گرگ فرار كند، و خود را از زيانها و خسارتهائى كه در دنيا و آخرت گريبان انسان را ميگيرد برهاند، و آن مسئله مهم اين است كه هر كس هر گناهى مرتكب شود بر ضد خود مرتكب شده است.
گناه نه اين كه سود قابلتوجهى ندارد، بلكه اگر سودى داشته باشد در برابر خسارت و زيانى كه ببار ميآورد قابل اعتنا نيست به قول قرآن مجيد در رابطه با قمار و شراب:
وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما «16»
هيچ فرعونى در تاريخ، و هيچ قارونى در جوامع، و هيچ بلعم باعورائى در خيمه حيات، و هيچ مفسد و ظالم و خائن و جنايتكار و مسرف و مبذور، متعدى به حقوق مردم، سود قابل ملاحظهاى از كانال گناه نصيبش نشده، گناه هر نوعش و در هر زمينهاى به خراب شدن ساختمان انسانيت، به بر باد رفتن آبرو، به افتادن از چشم مردم، به شعلهور شدن كينه دلها، به توجه دادن خشم خدا به انسان، و به باز كردن راه دوزخ به روى گناهكار كمك داده است.
گناه گرچه ظاهر لذتبخش و شيرينى دارد. ولى باطن آن جز زهر كشنده، و ماده سمومكننده نيست كه نهايتا انسان را هلاك ميكند، و مستحق عذا دوزخ مينمايد:
بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «71»
[نه چنين است كه مى گوييد] بلكه كسانى كه مرتكب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.
گناه بيمار يو مرض است، كه انسان در ابتداى گرفتار شدن به آن دردش را حس ميكند ولى وقتى در مدتى طولانى تكرار شود، عقل و وجدان را از كار مياندازد، و گناهكار نه اين كه درد آن را احساس نميكند، بلكه آن را براى خود خوب و نيكو ميشمارد.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «18»
بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل آگاه كنم؟
[آنان ] كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته [و گم شده است ] در حالى كه خود مى پندارند، خوب عمل مى كنند.
گناه كه در نگاه قرآن بيمارى است، اگر ادامه پيدا كند سب تشديد آن ميشود، و غفلت و بيخبرى و لجاجت را به جائى ميرساند، كه انسان از قبول نصايح ناصحان، و موعظه پنددهنگان ملول ميگردد، و حاضر به پذيرش نميشود.
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ «19»
در دلِ آنان بيمارى [سختى از نفاق ] است، پس خدا به كيفرِ نفاقشان بر بيماريشان افزود، و براى آنان در برابر آنچه همواره دروغ مى گفتند، عذابى دردناك است.
گناه سبب ميشود كه گناهكار به سرعت به سوى اخلاق و عمل دشمنان به ويژه يهود و نصارى برود.
فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ «02»
كسانى كه در دل هايشان بيمارى [دورويى ] است، مى بينى كه در دوستى با يهود و نصارى شتاب مى ورزند
گناهآلودگى روى آلودگى ميآورد، و پردهاى از ظلمت سنگين به روى عقل و قلب و وجدان ميكشد.
وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ
«21» اما كسانى كه در دل هايشان بيمارى [نفاق ] است، پس پليدى بر پليديشان افزود و در حالى كه كافر بودند از دنيا رفتند.
گناه از نگاه قرآن مجيد آتش است، گرچه در دنيا به صورت آتش ديده نميشود، و گناهكار حرارت و سوزشى احساس نميكند، ولى زمانى كه خيمه دنيا برچيده شود، و قبامت آشكار گردد گناهكاران آتش دوزخ و انواع عذابهاى آن را همان گناهانى كه در دنيا مرتكب شدند ميبينند.
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ «22»
قطعاً كسانى كه آنچه را خدا از كتاب [تورات و انجيل به عنوان حلال و حرام ] نازل كرده [به سود خود، از بى سوادان يهود و نصارى ] پنهان مى كنند، و در برابر اين پنهان كارى بهاى اندكى به دست مى آورند، جز آتش به شكم هاى خود نمى ريزند.
اينهاست زيانها و خسارتهاى گناه كه به ضرر خود انسان و بازگشتش به گناهكار است، مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ .
3- وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ...
«خطا در لغت به معناى كارى است كه به نتيجه نميرسد و به هدف اصابت نميكند.
خطاكار در لغت به كسى ميگويند كه از راه درست منحرف شده، و به خاطر گم كردن راه به جادهاى بر ضد جاده درست افتاده است.
در دو قول نادر و ضعيف آمده خطا يعنى گناهى كه صدورش از انسان عمدى نبوده، يا به معناى معصيتى است كه عمدا از آدمى صادر شده است». «23»
اينجانب با تكيه بر كتب لغت اصيل خطيئه را در آيه شريفه به همان معناى اصلى يعنى كار بينتيجه و عمل بيهدف، و انحراف از راه حق ميآورم.
اثم: به معناى كارى است كه بر انسان مباح و حلال نيست و مجوزى از جانب شرع و عقل براى انجام آن ندارد، و بر او واجب است از اين نوع كار بپرهيزد و از آن اجتناب نمايد.
كسى كه مرتكب عملى شود، كه براى آن عمل نه اين كه نتيجه مثبت و هدف پاكى وجود ندارد، بلكه بخاطر انحراف از راه صواب، و تجاوز از طريق شرع و عقل، زيان دنيائى، آخرتى، خانوادگى و اجتماعى بر آن مترتب است، و مرتكب مسئلهاى گردد كه بر او مباح و حلال نيست، و واجب است از آن بپرهيزد، ولى آن خطا و اثم را كه خود مرتكب شده به پاك دامن آبرودارى از هر ملت و مذهب نسبت دهد بهتان و افترا و گناه آشكارى را به دوش گرفته است، چنين انسان پستى در يك مرحله خود مرتكب گناه شده، و در مرحله ديگر آن را به پاك دامن نسبت داده كه اين خود گناه ديگرى است، و زشتى نفرتبارش آشكار و روشن است وَ إِثْماً مُبِيناً.
آيه شريفه نسبت دان عمل زشت را به پاكدامن به «رمى» تعبير كرده كه معمولا اين لغت در تيراندازى به كار ميرود، گوئى شخصى كه به شخص ديگر تهمت ميزند تيرى به طرف شخصيت او رها كرده و قلب وى را از آن تهمت مجروح نموده و به درد آورده است، و اين كار زشت سبب تحمل بار سنگينى براى تهمت زننده شده ك ه تا پا يان عمرش سنگينى آن با اوست و از وى جدا نميگردد، و اين بار سبك نميشود.
اين كه از اين عمل ناروا، و خطاى سنگين، تعبير به بهتان كرده، دليلش اين است كه پاكدامن از تهمتى كه به او زده ميشود دچار بهت و حيرت ميگردد.
جامعه و خانواده و فردى كه آلوده به گنا ه دروغ و تهمت است، هماى خير و خوشى، و آرامش و امنيت را بالاى سر خود نخواهد ديد، تهمتزنندگان و دورغپردازان دنياى بد و آخرت بدترى خواهند داشت.
روايات باب تهمت
از رسول خدا روايت شده است:
«من قال فى امرى مسلم ما ليس فيه ليؤذيه حبسه الله فى ردغأ الجبال يوم القيامأ حتى يقضى بين الناس»: «24»
كسى كه براى آزار دادن به مسلمانى به او تهمت بزند، خداوند او را در قيامت، ميان لجن زرداب دوزخيان حبس ميكند تا آن زمان كه ميان مردم داورى كند.
و نيز از آن حضرت روايت شده:
«من بهت مؤمنان او مؤمنه او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيام على تل من نار حتى يخرج مما قاله فيه:» «25»
هركس به مرد يا زن مؤمنى تهمت بزند، يا دربار او چيزى بگويد كه از آن مبرّا و پاك است خداوند در قيامت او را در تلى از آتش نگاه ميدارد، تا آنچه را درباره او گفته ثابت نمايد.
امير مؤمنان فرمود:
«لا قح كا البهت:» «26»
هيچ وقاحتى چون تهمت زدن نيست.
و نيز آن حضرت فرمود:
«البهتان على البرى اعظم من السماء:» «27»
تهمت زدن به انسان پاك دامن و بيگناه بزرگتراز آسمان است.
امام چهارم ميفرمايد:
«من رمى الناس بما فيهم، رموه بما ليس فيه:» «28»
هر كسى به مردم عيبى را نسبت دهد كه در آنان است، مردم عيبى را كه در او نيست به او نسبت دهند.
حضرت صادق عليه السلام از حكيمى نقل ميكنند كه گفته است:
«البهتان على البرى اثقل من الجبال الراسيات:»
تهمت زدن به پاك دامن، سنگينتر از كوههاى پابرجاست.
ابن ابى يعنور كه از شخصيتهاى بينظير شيعه، واز برجستگان اصحاب حضرت صادق است از آن حضرت روايت ميكند:
«من باهت مؤمنا او مؤمن بما ليس فيما حبسه الله عزوجل يوم القيام فى طينته خبال، حتى يخرج مما قال، قلت و ما طينته خبال قال: صديد يخرج من فروج المومسات، يعنى الزوالى:» «29»
هر كس به مرد يا زن مؤمن تهمت زند، خداوند در قيامت او را در طينت خبال حبس ميكند تا آنچه گفت اثبات كند، عرض كردم طينت خبال چيست؟ فرمود چرك و كثافتى كه از عورت زنان فاحشه بيرون ميآيد.
راستى زبان انسان گاهى به چه گناهان بزرگى كه خسارتش، و عذاب قيامتش قابل ارزيابى نيست گرفتار ميشود، و از اين جرم صغير چه جرمهاى بزرگى سر ميزند، كه تحمل بار سنگينش از عهده كسى بر نميآيد!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- هود: 90.
(2)- نساء: 64.
(3)- يوسف: 98.
(4)- توبه: 80.
(5)- وسائل الشيعه ج 4 ص 140.
(6)- وسائل الشيعه ج 2 ص 634.
(7)- انفال: 33.
(8)- نهج الابلاغه حكمت 88.
(9)- نوح: 10- 12.
(10)- نهج البلاغه خطه 141.
(11)- وسائل 3 ص 486.
(12)- وسائل ج 17 ص 57.
(13)- نساء: 110.
(14)- غافر: 60.
(15)- نساء: 110.
(16)- بقره: 219.
(17)- بقره: 81.
(18)- كهف: 104.
(19)- بقره: 10.
(20)- مائده: 52.
(21)- توبه: 125.
(22)- بقره: 174.
(23)- المنجد چاپ بيروت سال 1908 ميلادى ص 186.
(24)- كنز العمال: 7925.
(25)- بحار: ج 75 ص 194.
(26)- غرر الحكم 10455.
(27)- بحار: 87 ص 31.
(28)- بحار 78 ص. 160.
(29)- معانى الاخبار ص 164.
منبع : پایگاه عرفان