حرّ بن يزيد در روز عاشورا بر سر دو راه قرار گرفته بود : يكى سپهسالارى ، ثروت اندوزى ، زن و فرزند ، مقام و منزلت مادّى و ديگر جان باختن و از هستى گذشتن ؛ امّا آن انسان عاقل پس از اندكى تأمّل حق تعالى را در پرتو امامت حضرت سيّدالشهدا عليه السلام بر ماسوا ترجيح داده و با خداى عزّوجلّ معامله كرد . در اين زمينه در كتاب «نقد و تحليل و تفسير مثنوى» مى خوانيم : انسانى كه داراى ادب درونى است ، هرچند كه مرتكب تبهكارى شود ، هرچند كه خود را گاهى ببازد ؛ ولى سرانجام آن ادب روحى او را از سقوط نجات خواهد داد . در داستان حرّ بن يزيد رياحى مى خوانيم :اين مرد به عنوان مبارزه و دستگيرى حسين بن على عليهماالسلام و سپردن آن به دست خونخوار تاريخ بشرى يعنى « ابن زياد » بيرون آمد و در برابر حسين عليه السلام قرار گرفت . آن چنان كه دو دشمن خونى رو در روى يكديگر مى ايستند ، بر سر راهش ايستاد .هنگام نماز حسين عليه السلام فرمود : تو برو يك طرف و با لشكرت نماز بخوان تا ما نيز نماز خود را بخوانيم حرّ گفت : شما جلو بايست تا نمازمان را به امامت تو بخوانيم . حر بن يزيد آن روز نماز را پشت سر حسين بن على عليهماالسلامخواند ، سپس هنگامى كه امام عليه السلام قصد حركت داشت حرّ بن يزيد مخالفت كرد و حسين عليه السلام با جمله تندى (مادر به عزايت گريه كند) حرّ را مخاطب قرار داد . حرّ بن يزيد بدون كوچكترين جسارتى گفت : شما مى توانيد به من اين جمله را بگوييد ؛ ولى من با نظر به شخصيت شما نمى توانم چنين جمله را بگويم ؟ اين ادب روحى و اين شخصيت عالى حرّ بن يزيد باعث شد كه در روز خونين دشت نينوا سرانجام حقيقت را تشخيص داده و از پايين ترين درجه به بالاترين درجه ترقى كرده و جانب حسين عليه السلام كه جانب حق و حقيقت واللّه است را گرفته و جان خود را در راه او نثار نمايد.
منبع : بر گرفته از كتاب داستانهاي عبرت اموز استاد حسين انصاريان