اولًا مسئله اجبار و اكراه هيچ گونه نفوذ و راهى به عقايد انسان ندارد، كسى كه به امرى از امور معتقد است، و ظرف اين اعتقاد قلب اوست، به زور اسلحه و شمشير نمى توان اعتقادى ديگر را به قلب و باطن او نفوذ داد، اگر به حقيقت معتقد به چيزى است چه حق باشد چه باطل و بخواهد بر اعتقادش بماند قطعاً مى ماند گرچه براى فرار از اسلحه و اجبار عقيده مخالف اعتقاد خودش را به زبان قبول كند.
ثانياً اگر كافرى بر فرض اعتقاد حقى را به زور بپذيرد و در سايه اجبار و اكراه و اسلحه قبول كند، هيچ بهره و ثوابى براى او نخواهد داشت.
اما وادار كردن ديگران به عمل صالح و امور خير بر اساس اجبار و اكراه، در صورتى كه ميلى به آن ندارد، از نظر شارع مقدس ممنوع و غير مجاز است.
چنانچه كسى ميل به عبادات و خيرات و نيكى ها نداشته باشد، ولى او را به زور و به اجبار وادار به اين امور كنند و او با بى ميلى آنها را انجام دهد هيچ ثوابى براى او نخواهد داشت.
در سطور گذشته ثابت شد كه جنگ و جهاد در اسلام براى اين نبوده كه مردم كشورها و ملت هاى سرزمين هاى غير اسلامى را با زور و اسلحه وادار به قبول دين كنند، بلكه جهاد در اكثر از موارد براى دفاع از دين و اهل ايمان و عقب
راندن دشمن و شكست طاغوتيان بوده، كه با ابتدا كردن به جنگ مى خواستند چراغ دين را خاموش و شيرازه ى ملت اسلام را از هم بگسلند.
توسل به اكراه مربوط به كسانى است كه نمى توانند يا نمى خواهند امور فرهنگى خود را بيان كنند يا فهم طرف مقابل را قاصر از فهم برنامه هاى خود مى بينند، در اين صورت است كه به زور متوسل شده و مردم را براى تقويت خود، يا خالى كردن جيبشان به اسارت فرهنگى يا سياسى مى كشند!
منبع : پایگاه عرفان