امام سجاد (علیه السلام) در مسجد نشسته بودند. فرزند عمويشان، حسن فرزند امام حسن (علیه السلام) با عصبانيت از در مسجد وارد شد. عدهاي دور حضرت زينالعابدين (علیه السلام) نشسته بودند. حسن در اوج عصبانيت، به زينالعابدين (علیه السلام) حمله کرد و مطالبي را به ناحق گفت. امام سرشان را پايين انداختند تا حرفهاي عموزاده تمام شد و او با عصبانيت از مسجد بيرون رفت.
ياران امام به حضرت گفتند: ما که خيلي ناراحتيم. امام فرمود: دواي ناراحتي شما چيست؟ گفتند: تلافي. فرمود: اگر دواي ناراحتي شما تلافي است، همه به در خانة او ميرويم. هر يك از ياران امام براي ادب كردن او، پيشنهادي ميداد تا امام سجاد (علیه السلام) هم تصميم خود را اعلام کنند؛ اما آن حضرت، آرام و آهسته بود. هيچ پيغمبر و امامي بلند بلند حرف نمیزد. پروردگار به موسي بن عمران و هارون هم فرمود: وقتي به دربار فرعون رفتيد:
(فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً)
آرام و نرم حرف بزنيد. گفتند: از زينالعابدين (علیه السلام) بپرسيم تصميم امام چيست؟ ديدند امام تصميم خود را اين طور اعلام كردند:
(وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ)
بندة من خشمت را فرو ببر. ديگري اشتباه کرده ولي تو نبايد مثل او اشتباه کني. بندة من، او تو را ناراحت کرده، تو خشمت را فرو بخور!
رسول خدا (ص) ميفرمايد:
عصبانيتهاي درون شما جرقهاي از آتش جهنم است. اگر اين جرقه بگيرد، شما را ميسوزاند.
بندة من وقتي خشمت را فرو خوردي و آرام شدي، کار دوم را شروع کن:
(وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ)
نسبت به طرف مقابل، گذشت کن. باز هم تمام نيست. منِ خدا از تو ميخواهم اين طور باشي.
سپس ميفرمايد:
(وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ)
ببين طرفت چه كمبودي دارد، شاید دختر او معطل يک يخچال باشد، شاید کمبود جهیزيه و قسطهاي عقب افتاده دارد، به او رسيدگي كن. اگر دشنامي داد، خدا فرموده: گذشت كن.
ياران حضرت به همديگر نگاه کردند و گفتند: تصميمهاي ما همه بر باد است. به در خانة او رسيدند. امام خودشان در زدند. پيشخدمت حسن بن حسن در را باز کرد. امام خيلي نرم فرمود: عموزادة عزيزم تشريف دارند؟ گفت: بله. فرمود: بگو من آمدهام. غلام آمد به حسن بن حسن گفت: حضرت زينالعابدين (علیه السلام) با ده نفر آمده، فکر کنم عمرت تمام است. ولي او ميداند اينگونه نيست. او ميداند که اخلاق زينالعابدين اخلاق خداست.
«تخلّقوا باخلاق الله»
با ناراحتي آمد، امام آرام فرمود: عموزاده آنهايي که در مسجد نزد مردم به من گفتي، اگر واقعاً در من هست از خدا ميخواهم خدا مرا ببخشد و بيامرزد. اگر در من نيست و شما اشتباه کردي، من از پروردگار ميخواهم كه تو را ببخشد.
حسن بن حسن گفت: آقاجان من اشتباه کردم.
منبع : پایگاه عرفان