هفتاد و دو ماه... ظهرِ عاشورا شقّالقمرِ امام را دیدند
هفتاد و دو پشتِ آسمان خم شد، وقتی کمرِ امام را دیدند
هفتاد و دو ذبح و یک خلیلالله، در عزم خلیلِ حق خلل؟ هرگز
در سیروسلوک فیسبیلالله تعظیم به هیبتِ هُبَل؟ هرگز
در هلهلة بُتانِ هرجایی اینگونه که دید خودشکستن را؟
افروخت شرارة ستمسوزی، آموخت رهِ زِخویش رستن را
بنگر حرکات نور اعظم را: در ورطة تشنگی تلاطم کرد
هفتاد و دو کشتیِ نجات آورد، هفتاد و دو نوح وقفِ مردم کرد
هفتاد و دو کاروان و یک سالار، هفتاد و دو واحه روبهرو دارد
گاهی ز تنور و گاه بر نیزه با امّتِ خویش گفتگو دارد
آن اسوة پاکباز میگوید: آنان که ز راز مرگ آگاهند
در دشتِ جنون ز پا نمیافتند، بر مرکبِ خون هماره در راهند
هفتاد و دو صف، فشرده چون پولاد، هفتاد و دو قبضه موم در یک مُشت
هفتاد و دو سرسپردة مولا، تسلیمِ اشارههای یک انگشت
انگشتِ اشارتی که او دارد فردا به مصاف میبرد ما را
گر شیوة نو پریدن آموزیم، تا قلة قاف میبرد ما را
فردا که ز نیزه میدمد خورشید، فردا که خروسِ مرگ میخواند
از خنجر و برگ حجله میبندیم، ما را چو عروسِ مرگ میخواند
هفتاد و دو لحظه، لحظة پرواز، هفتاد و دو کربلای پیدرپی
هفتاد و دو لحظة سرافرازی، سرهای بریده، خونچکان بر نی
منبع : محمدرضا آقاسی