امام صادق(ع) به کارگرِ خانه فرمودند: این همسایهٔ ما که دیوار به دیوار ماست، میخواهد خانه خود را بفروشد، صدایش کن تا بیاید. کاگر به همسایه گفت: امام صادق(ع) منتظرت هست، میآیی؟ گفت: با سر میآیم، امام صادق منتظر من است، مگر من چه کسی هستم! آمد و با ادب در کنار حضرت صادق(ع) نشست. امام فرمودند: شنیدم میخواهی خانهات را بفروشی! عرض کرد: بله یابنرسولالله. گفت: چند؟ گفت: کارشناسها خانهٔ من را چهلهزار درهم، یعنی چهارهزار دینار قیمت کردهاند.
امام فرمودند: چند گفتهای؟ گفت: صدهزار درهم! فرمودند: بیانصافی نیست؟ گفت: نه یابنرسولالله، عین انصاف است؛ برای اینکه من این خانه را دارم قیمت میگیرم، میگویند چهلهزار درهم و من به مشتری میگویم به خدا دلم نمیخواهد از این خانه بروم و نمیخواهم بفروشم. خانهٔ من دیوار به دیوار امام صادق است و شصتهزار درهم هم قیمت همسایگی امام صادق را به من بدهید؛ وگرنه خانهٔ من صدهزار درهم نمیارزد، چهلهزار درهم میارزد. امام فرمودند: خب خانهات را به من بفروش. گفت: پول نمیخواهم و کلیدش را الآن میآورم.
فرمودند: نه، ما با مردم حساب معامله بیپولی نداریم، پول میدهم، چند؟ گفت: یابنرسولالله، طبق برآوردی که ارزیابها کردهاند، چهلهزار درهم. فرمودند: همان قیمتی که با همسایهات گذاشتی، صدهزار درهم به من بفروش؛ من چهلهزار درهم نمیخرم و همان قیمتی که گذاشتی و گفتی؛ چهلهزار درهم خانهام است و شصتهزار درهم هم حق همسایگی با امام ششم است. گفت: یابنرسولالله، اقلاً پس قیمت خود خانه را بخر، اقلاً قیمت خود خانه را چهلهزار درهم بخر! فرمودند: نمیشود! غلام، کاغذ بیاور! نوشتند: خریدار، امام صادق و فروشنده، فلانکس؛ قیمت هم صدهزار درهم. فرمودند: امضا کن! با شرمندگی و با خجالت گفت: خودتان میگویید، چهکار کنم! من که میخواهم به شما مفتی بدهم.
علت این هم که میخواهم بفروشم، بدهکار هستم و اگر بدهکار نبودم، نمیفروختم؛ کسبم نچرخید. فرمودند: مشکلی نیست، امضا کن. ورقه را از امام صادق گرفت و امضا کرد، امام صادق هم امضا کردند و فرمودند: این ملک شرعاً با امضای تو و من، برای من شد؟ گفت: بله یابنرسولالله! قلم را برداشتند و زیرش نوشتند: جعفر صادق ملکی را خرید که شرعاً به صدهزار درهم به ملکیتش درآمد و پولش را نقد به خریدار داد؛ یعنی به اهل خانه فرمودند صدهزار درهم بیاورید و به این صاحبخانه بدهید.
کیسهٔ پولها را آوردند، فرمودند: پول خانه هم نقد به تو رسید. گفت: دیگر رسیده و دارم با چشمم میبینم. زیرش نوشتند: خانهای را جعفر صادق به صدهزار درهم خرید و پولش را هم تحویل داد، بعد نوشتند: جعفر صادق این خانه و ملکش را به این شخص واگذار کرد و نامه را به او دادند خواند، گفت: آقا، اقلاً بگذار پولش را بردارم و بروم، برای چه خانه را دوباره به نام من کردی؟ فرمودند: ما بیتفاوت نسبت به شما شیعیانمان باشیم؟ شما بهخاطر همسایگی من، شصتهزار درهم خانه را بالاتر گفتی و من جواب این محبت تو را ندهم؟ هم پولها برای تو و هم خانه برای تو؛ بودن با قرآن و اهلبیت(ع) صد درصد منفعت است.
مشهد، حسینیه همدانی ها، شهادت امام صادق، تابستان 96
منبع : پایگاه عرفان