بسم الله الرحمن الرحیم
پس از مرگ معاويه در نيمه رجب سال 60 هجرى، يزيد با زمينه سازى هاى پدرش به خلافت رسيد. او بلافاصله، نامه هايى به استان داران و فرمان داران نوشت تا براى او بيعت بگيرند. در اين ميان، نامه اى نيز به وليد بن عتبه، استان دار مدينه نوشت و از او خواست تا از امام حسين عليه السلام ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير بيعت بگيرد.
پس از ابلاغ پيغام وليد به امام، آن حضرت همراه سى تن از افراد خاندان و نزديكانش به دارالاماره وليد رفت. اما در آن شب بيعت نكرد و پس از گفت وگوى كوتاهى فرمود: طبعا شما به بيعت مخفى اكتفا نمى كنيد، گفتند: بلى. فرمود: پس بگذاريد تا فردا كه همه جمع شوند. در اين حال، مروان بن حكم به وليد اشاره كرد كه اگر نتوانى در اين دل شب از حسين عليه السلام بيعت بگيرى، ديگر نخواهى توانست او را وادار به بيعت كنى. پس چه بهتر كه او را مجبور كنى تا بيعت كند و يا طبق دستور يزيد، گردنش را بزن.
امام عليه السلام با مشاهده اين عمل مروان، وى را مورد سرزنش قرار داد و آن گاه خطاب به وليد فرمود:
«اى امير! ماييم خاندان نبوّت و معدن رسالت. خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهى است. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع كرده است و تا آخر، با خاندان ما پيش خواهد برد. اما يزيد مردى شراب خوار و قاتل افراد بى گناه است كه حرمت دستورات الهى را نگاه نداشته، به صورت علنى مرتكب فسق و فجور مى گردد، و شخصيتى چون من با شخصى مثل او بيعت نمى كند.»(1)
امام عليه السلام در اين جملات كوتاه، بيان مى كند كه افتخار خانوادگى و شخصيت دينى اش اجازه نمى دهد كه با فردى فاسق و شرابخوار بيعت كند و با وجود تمام فشارها، تا آخرين لحظه زندگى اش، بر اين اصل پايدار ماند.
برخورد با مروان بن حكم
بنا به نقل صاحب لهوف، صبح همان شب ورود پيك يزيد، امام حسين عليه السلام ، مروان بن حكم را بيرون منزل ديد. مروان عرضه داشت: اى اباعبدالله! من خيرخواه تو هستم و پيشنهاد مى كنم كه با يزيد بيعت كنيد كه اين كار به نفع دين و دنياى شماست!
امام در پاسخ وى فرمود: «انّا للّه و انّا اليه راجعون... بايد فاتحه اسلام را خواند اگر امّت اسلامى به فرمان روايى مثل يزيد گرفتار شود.»(2)
معمولاً آيه «استرجاع» را در جايى قرائت مى كنند كه مصيبت بزرگى رخ داده باشد. در اين جا حضرت اباعبدالله عليه السلام گرفتار شدن امّت اسلامى به فرمان روايى همچون يزيد را مصيبتى بزرگ مى داند كه براى آن آيه «استرجاع» را قرائت كرد.
پاسخ به عمر أَطرَف
امام در پاسخ فرمودند:
«آيا گمان مى كنى مطالبى را مى دانى كه من نمى دانم؟! به خدا قسم، هيچ گاه زير بار ذلّت نخواهم رفت و در روز قيامت، مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام در پيشگاه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله از امّت اسلام شكايت خواهد كرد كه چگونه ذريه رسول اكرم را مورد اذيت و آزار قرار دادند و به يقين، كسى كه ذريّه فاطمه زهرا عليهاالسلام را اذيت كند، هيچ گاه وارد بهشت نخواهد شد.»(3)
بدين سان، امام از همان ابتدا، به همه اعلام مى دارند كه شهادت را بر ذلّت ترجيح مى دهند.
گفت وگو با محمد حنفيّه
محمد حنفيه يكى ديگر از فرزندان اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه از عاقبت كار مى ترسيد. بنا به نقل طبرى و مورّخان ديگر، وى خدمت حسين بن على عليه السلام رسيد و عرض كرد: «... مى ترسم در ميان مردم اختلاف به وجود بيايد: گروهى از تو پشتيبانى كرده و گروه ديگرى عليه تو قيام كنند و كار به قتل و خون ريزى بكشد و در اين ميان، تو هدف تير بلا گردى و آن وقت است كه خون بهترين افراد اين امّت ضايع و خانواده ات به ذلّت كشانده شوند.»
امام عليه السلام پرسيد: مثلاً، به عقيده تو به كدام ناحيه بروم؟ جواب داد: به عقيده من، وارد مكّه شو و اگر مطمئن نبود، سر به بيابان ها بگذار و از شهرى وارد شهرى ديگر شو تا وضع مردم و آينده آن ها روشن شود.
امام عليه السلام از خيرخواهى او تشكر كرد و در پايان فرمود:
«برادرم، بدان كه اگر در دنيا هيچ پشت و پناهى نداشته و تنها و بى پناه باشم، هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد.»(4)
شوق شهادت
در اوايل ماه ذى الحجه سال شصت هجرى، امام مطلّع گرديد كه عمروبن سعد بن عاص به دستور يزيد وارد مكه شده است. وى در ظاهر، به عنوان «اميرالحاج» و در واقع، براى ترور امام عليه السلام مأمور شده بود. او مأموريت داشت كه امام عليه السلام را در هر نقطه اى از مكّه، كه امكان داشته باشد، به قتل برساند. از اين رو، امام براى حفظ حرمت خانه خدا، حج خويش را به عمره مفرده تبديل نمود و در روز سه شنبه هشتم ذى الحجه از مكّه به سوى عراق حركت كرد.
امام پيش از حركت، در ميان افراد بنى هاشم و گروهى از شيعيان خويش، كه در مكّه به او پيوسته بودند، بپا خاست و ضمن خطبه اى فرمود
«حمد و سپاس مخصوص خداست، و آنچه را او بخواهد، همان خواهد شد و هيچ حول و قوّه اى نيست، مگر به اراده الهى و درود و صلوات خداوند بر فرستاده اش، محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مرگ براى فرزندان آدم همانند گردن بند بر گردن دختركان است و گريزى از آن نيست و چه قدر من مشتاق ديدار نياكانم هستم؛ همانند اشتياق يعقوب به ديدار يوسف...»(5)
دراين خطبه،حضرت سيدالشهدا عليه السلام اشتياق وصف ناشدنى خويش را به شهادت در راه خدا بيان مى نمايد و به اين علاقه خويش افتخار كرده، به يارانش توصيه مى كند كه آگاهانه مسير شهادت را انتخاب كنند و آن را با آغوش باز بپذيرند تا مجبور نباشند در سايه ذلّت و بندگى طاغوت ها زندگى كنند.
بهترين مرگ
آن مرد گفت: اى پسر رسول خدا! در حالى از كوفه خارج شدم كه آنان در مخالفت با شما متحد شده و در جنگ با شما هم پيمان گشته بودند.
امام فرمود:
همه كارها در دست خداست. او هرچه صلاح بداند انجام مى دهد و پروردگار متعال هر روز اراده خاصى دارد.
سپس اشعارى را خواند كه يكى از ابيات آن اين است:
وَ إنْ تكُن الأبدان للموتِ أُنشِأَت
فقتْلُ امرى ءٍ بالسّيف فى اللّه أفضل.(6)
اگر اين بدن ها براى مرگ آفريده شده اند، پس چه بهتر كه مرد در راه خدا به شهادت برسد.
در اين شرايط ناگوار، كه امام مطّلع شد كوفيان پيمان خويش را شكسته اند و عليه وى متحد شده اند، بدون آن كه كم ترين ضعف و سستى از خود نشان دهد، بر تصميم مقدّس خويش پافشارى كرد و با سرودن اشعارى اعلام داشت، حاضر است جان خود و فرزندانش را فداى دين خدا كد و در زير تيغ شمشيرها برود.
مرگ با عزّت
درمنزلگاه«شراف»، پس ازگفت وگوهايى بين امام و حرّبن يزيد رياحى، كار آنان به جدال كشيد؛ زيرا امام مى خواست به حركت خود به سوى كوفه ادامه دهد، ولى حرّ مى خواست طبق مأموريتش از حركت آن حضرت جلوگيرى كند. در اين حال، حرّ گفت: «به تو هشدار مى دهم كه اگر دست به شمشير ببرى، صددرصد كشته خواهى شد...»
امام با مشاهده تهديد حرّ فرمود:
«آيا مرا از مرگ مى ترسانى؟! مگر بيش از كشتن من كارى از شما ساخته است؟!
سپس طى اشعارى فرمودند: من به استقبال مرگ خواهم رفت. مرگ براى جوانمرد عار نيست، آن گاه كه نيت حق داشته باشد و در راه اسلام تلاش كند. ... من اگر زنده بمانم، پشيمانى نخواهم داشت و اگر كشته شوم، هيچ ناراحتى نخواهم داشت و براى بدبختى تو همين بس كه با ذلّت و ننگ زندگى را سپرى كنى.(7)
سعادت واقعى
امام در دوم محرّم سال 61 هجرى وارد منطقه كربلا گرديد. آن حضرت با مشاهده اوضاع به وجود آمده، در ميان ياران و فرزندان خويش قرار گرفت و ضمن ايراد خطبه اى فرمود:
«آيا نمى بينيد كه به حق عمل نمى گردد و از باطل روى گردانى نمى شود؟ در چنين حالتى، لازم است كه شخص جان خويش را فدا كند و به ديدار پروردگار بشتابد. به راستى كه من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمى بينم و زندگى ذلّت بار در كنار اين ظالمان را جز ننگ و ذلّت نمى دانم.»(8)
امام با ورود به سرزمين كربلا، بار ديگر بر عهد و ميثاق خويش تأكيد ورزيد و عزّت و افتخار خويش را در گرو مرگ شرافتمندانه ديد و بدان مباهات كرد.
نفى هرگونه سازش و ذلّت
حضرت امام حسين عليه السلام در روز «عاشورا» ضمن ايراد دو خطبه، لشكريان كوفه را نصيحت و موعظه كرد. در خطبه اول، برخى از بزرگان كوفه، از قبيل شبث بن ربعى، حجّاربن أبجر، قيس بن أشعث و يزيد بن حارث را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه ميوه هايمان رسيده و درخت هايمان سرسبز و خرّم است و در انتظار قدوم تو دقيقه شمارى مى كنيم....؟!»
در اين حال، قيس بن اشعث با صداى بلند گفت: اى حسين! چرا با پسر عمويت بيعت نمى كنى؟ در صورت بيعت، آنان با تو هرطور كه بخواهى، رفتار خواهند كرد و كوچك ترين ناراحتى و آسيبى متوجه تو نخواهد گرديد.
امام در پاسخ وى فرمود:
نه؛ به خدا سوگند، هرگز دست ذلّت در دست آنان نمى گذارم و همانند بردگان، از مقابل آنان فرار نمى كنم.(9)
امام با كمال شجاعت و شهامت، موضع خويش را بيان مى كند و دشمن را از هر تلاشى براى به ذلّت كشاندن خود و يارانش نااميد مى سازد.
منشور عاشورا
پس از ايراد خطبه اول در روز «عاشورا»، هر دو سپاه آماده جنگ گرديده، در مقابل هم صف آرايى كردند. در حالى كه صداى طبل و شيپور جنگ از سوى سپاه دشمن طنين انداز بود، امام حسين عليه السلام از ميان لشكر خود بيرون آمد و در برابر صفوف دشمن ايستاد و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنانش گوش دهند، اما آنان به سر و صدا و هلهله بيش تر پرداختند تا صداى آن حضرت را نشنوند.
امام كه اين وضع را ديد با صداى بلند فرمود:
«واى بر شما! شما را چه شده است كه ساكت نمى شويد تا سخنانم را بشنويد، در حالى كه من شما را به راه درست فرا مى خوانم و هركس از من اطاعت كند از هدايت شدگان خواهد بود؟... واى بر شما! آيا ساكت نمى شويد؟!
با اين سخنان، لشكريان عمربن سعد همديگر را ملامت كرده، دعوت به سكوت نمودند. وقتى سكوت بر سپاه دشمن حاكم شد، امام شروع به نصيحت و موعظه كرد و در ضمن آن فرمود:
«اين فرومايه فرومايه زاده مرا بين دو چيز مخيّر گردانيده است: بين كشته شدن با شمشير يا ذلّت پذيرى! و هيهات كه ما زير بار ذلّت برويم؛ زيرا خدا و رسولش و مؤمنان از اين كه ما ذلّت را بپذيريم ابا دارند و دامن هاى پاكِ مادران و نفوس باغيرت و شرافت پدران ما روا نمى دارند كه ما اطاعت از افراد لئيم و پست را بر قتلگاهِ افراد كريم و نيك منش ترجيح بدهيم.»(10)
منشور «هيهات منّا الذلّه» حضرت سيدالشهدا عليه السلام در طول تاريخ تشيّع، همواره موجب حركت و قيام عليه ظلم و استبداد شده و انقلاب اسلامى مردم ايران يكى از بزرگ ترين قيام هايى است كه تحت لواى «هيهات منّا الذله» صورت پذيرفته است.
استقامت تا شهادت
مرحوم شيخ صدوق در معانى الاخبار، مطلبى بدين مضمون از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند: در روز عاشورا، جنگ شديدى در گرفت و عده زيادى از ياران و خاندان آن حضرت به شهادت رسيدند و بدن هايشان قطعه قطعه شد. تعدادى از اصحاب با ديدن اين وضع و نزديك تر شدن لحظه شهادت، نگران شدند. اما چهره حسين بن على عليه السلام لحظه به لحظه آرام تر و درخشان تر مى شد. آنان به يكديگر گفتند: به حسين بن على عليه السلام نگاه كنيد! از مرگ هيچ هراسى ندارد.
امام عليه السلام با شنيدن اين جمله فرمود:
«اى بزرگ زادگان! صبور باشيد و بدانيد كه مرگ همانند پلى است كه شما را از رنج و سختى عبور داده، به بهشت وسيع و نعمت هاى جاويدان آن منتقل مى كند.»(11)
پيش به سوى مرگ
امام با خطبه ها و موعظه هايش در روز «عاشورا»، حجّت را بر كوفيان تمام كرد. در اين اثنا، با عمربن سعد نيز به گفت وگو پرداخت و او را از عواقب كار برحذر داشت، اما نتيجه اى حاصل نشد و هر دو به لشگرگاه خويش بازگشتند.(12)
پس از آن، عمربن سعد از لشگرگاه خود بيرون آمد و تيرى به سوى سپاه امام حسين عليه السلام پرتاپ كرد و خطاب به كوفيان گفت: «نزد امير گواهى دهيد كه من اولين تير را به سوى خيمه هاى حسين پرتاب كردم.» پس از او، سپاهيان كوفه لشكرگاه امام را تيرباران كردند و در يك لحظه، تيرها همانند باران بر سر ياران آن حضرت فرود آمد و بسيارى از افراد زخمى شدند.
امام با مشاهده اين وضع، خطاب به ياران و خاندانش فرمود:
«اى بزرگ زادگان! بشتابيد به سوى مرگى كه راه فرارى از آن نيست. اين تيرها، سفيران دشمن به سوى شمايند. به خدا قسم كه هيچ فاصله اى بين شما و بهشت و جهنم غير از مرگ وجود ندارد، كه شما را به بهشت مى رساند و دشمنانتان را به آتش جهنم واصل مى كند.»(13)
سفارش به صبر در مقابل مرگ
«اليوم ألقى مسلما و هو أبى
و عصبةً بادوا على دين النّبى»؛
امروز با پدرم مسلم و جوانمردانى كه در راه دين پيامبر كشته شده اند، ملاقات خواهم كرد. در حالى كه عبدالله مشغول مبارزه بود، فردى از سپاه دشمن به نام يزيد بن رقّاد تيرى به سوى وى پرتاب كرد. عبدالله، كه متوجه تير شده بود، فورا دستش را بر پيشانى اش گذاشت تا از خودش محافظت كند، اما قدرت تير زياد بود و دستش را بر پيشانى اش دوخت. عبدالله بر زمين افتاد و در همين حال، يكى از افراد دشمن به سرعت به او نزديك شد و با ضرباتى او را به شهادت رسانيد. پس از آن، يزيد بن رقّاد پيش آمد تا تيرش را از پيشانى عبدالله بيرون بكشد كه چوبك تير بيرون آمد و پيكان همچنان در پيشانى اش باقى ماند.
پس از آن، چند تن از نوجوانان هاشمى و آل ابى طالب از جمله محمد و عون، فرزندان عبدالله بن جعفر و محمد بن مسلم، آماده حمله به سوى دشمن شدند. امام با مشاهده اين جان بركفان، كه تصميم داشتند بر دشمن يورش ببرند، به بدرقه آنان آمد و فرمود
«اى عموزاده ها و اى خاندان من! در مقابل مرگ صبور باشيد. به خدا قسم، پس از امروز، روى مشكلات و سختى ها را نخواهيد ديد.»(14)
در اين بدرقه كوتاه، امام درس حماسه و پاى دارى به اين نوجوانان داد و آنان را به صبر در مقابل مرگ فرا خواند.
پيامد ذلّت پذيرى
از جمله حماسه هاى جاويدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام ، رجزهاى افتخارآميز وى مى باشد. صاحب عوالم و ابن نما نقل مى كنند كه حسين بن على عليه السلام هنگام حمله به صفوف دشمن اين رجز را مى خواند:
«الموت اولى من ركوب العار
و العار اولى من دخول النّار»(15)
مرگ بهتر از پذيرش ننگ و عار است و زندگى همراه با ننگ و عار بهتر از ورود به آتش جهنم.
در اين رجز كوتاه، امام اشاره مى فرمايند كه سكوت و ذلّت پذيرى در مقابل دشمنان، ننگ ابدى و آتش جهنم را به دنبال دارد و هركس براى دورى از آتش جهنم، بايد به قيام در مقابل ظلم و ستم برخيزد و زير بار ذلّت و ننگ نرود كه پيامد آن ورود به آتش جهنم است.
صبر بر قضاى الهى
حضرت سيدالشهدا عليه السلام تا آخرين لحظات كه پيكر مطهرش بر زمين افتاد و نفس هاى آخر زندگى دنيايى را مى كشيد، ذرّه اى از راهى كه انتخاب كرده بود، دست برنداشت و در همه حال، رضايت و عمل به تكليف الهى را در نظر داشت.
آن حضرت، كه روح حماسه و عرفان و معلّم عزّت و افتخار است، حتى در آخرين لحظات، كه زخم شمشير و تير و نيزه تمام بدنش را فرا گرفته بود و خون ريزى و تشنگى شديد رمق را از او گرفته بود، به عجز و ناله نپرداخت، بلكه به مناجات با خالق هستى و قاضى الحاجات پرداخت:
«... صبرا على قضائِك يا ربِّ، لا الهَ سواكَ، يا غياثَ المُستغيثين، مالى ربٌّ سواكَ و لا معبودٌ غيرُكَ، صبرا على حكمك، يا غياثَ من لا غياثَ له، يا دائما لا نفاد له، يا محيى الموتى، يا قائما على كلِّ نفسٍ بما كسبتْ، اُحكُم بينى و بينهُم و أنت خير الحاكمين.»(16)
پروردگارا! بر قضا و اراده تو صبر مى كنم كه هيچ خدايى جز تو نيست. اى فريادرس كمك خواهان! غير از تو پروردگار و معبودى ندارم. بر حكم و تقدير تو صبر مى كنم، اى فريادرس كسى كه فريادرسى ندارد! اى جاودانى كه پايانى ندارد و اى زنده كننده مردگان! اى خدايى كه هركسى را به واسطه اعمالش مورد بازخواست قرار مى دهى! بين من و اين مردم حكم كن كه تو بهترين حكم كنندگان هستى.
••• پى نوشت ها:
1ـ محمدبن جرير طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج 7، ص 216 ـ 218 / ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج3، ص 263ـ264 / شيخ مفيد، الارشاد، ص200/ مثيرالاحزان، ص10/ خوارزمى، مقتل خوارزمى، ص182/ سيد بن طاووس، لهوف، ص 19
2ـ لهوف، ص 20 / مثير الاحزان، ص 10 / مقتل عوالم، ص 53 / مقتل خوارزمى، ج 1، ص 185
3ـ لهوف، ص 23
4ـ مقتل عوالم، ص 54 / مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188
5ـ لهوف، ص 53 / مثيرالاحزان، ص 21
6ـ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 223 / ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 95
7ـ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 171
8ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 174 / تاريخ طبرى، ج 7، ص 300 / مثيرالاحزان، ص 22 / مقتل خوارزمى، ج 2، ص 5 / لهوف، ص 69
9ـ انساب الاشراف، ج 3، ص 188
10ـ تحف العقول، ص 171 / مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7و8
11ـ معانى الاخبار، چاپ مكتبة الصدوق، ص 289 / بلاغة الحسين، ص 190
12ـ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 8 و مقتل عوالم، ص 84
13ـ لهوف، ص 98 / مقتل خوارزمى، ج 2، ص 9
14ـ تاريخ طبرى، ج7، ص358/ مقتل خوارزمى، ج2، ص78/ لهوف،ص101
15ـ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 33
16ـ لهوف، سيدبن طاووس، ص 110
منبع : سایت راسخون