امام حسين(ع) و قيام انقلابي ايشان، همواره در كانون تفكر سياسي شيعه بوده و تبيين گر آموزه هاي اصيل اسلامي است. مراجعه به سيره نظري و عملي آن امام همام، و سخنان گوهر بار شان پيرامون فلسفه،اهداف، مشروعيت و شرايط حاكم اسلامي، و كاركرد و كار ويژه هاي دولت، به خوبي اثبات كننده عدم جدايي دين از سياست است كه نوشته حاضر در صدد توضيح آن مي باشد.
آيا قيام امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا، مى تواند دليلى بر بطلان طرفداران جدايى دين از سياست (سكولاريسم) باشد؟
جواب: برخى در جهت اثبات جدايى دين از سياست چنين القا مى كنند كه قيام امام حسين(ع) صد در صد دموكراتيك و به خواست مردم انجام گرفته است و با اين كار نفى حاكميت خداوند را به امام(ع) نسبت مى دهند:
«خروج و حركت سيدالشهدا از مدينه و مكه به كربلا و به قصد كوفه، بنا به اصرار و دعوت شفاهى و كتبى انبوه سران و مردم كوفه، براى نجات آنها از ظلم و فساد اموى و عهده دار شدن زمامدارى و اداره امور آنان بود. دعوتى بود صد در صد مردمى و دموكراتيك ... جنگ و شهادت يا قيام و نهضت امام حسين(ع) و اصحاب او، علاوه بر آن يك عمل دفاعى صد در صد در حفظ و حيثيت اسلام و جان و ناموسشان بود؛ نشان از اين حقيقت مى داد كه خلافت و حكومت از ديدگاه امام و اسلام، نه از آن يزيد و خلفا است، نه از آن خودشان و نه از خدا؛ بلكه از آنِ امت و به انتخاب خودشان است»بازرگان، مهدى،آخرت و خدا هدف بعثت، تهران، ص 43. واقعيات تاريخى و تحليل سخنان امام حسين(ع) به خوبى بيانگر الهى - دينى بودن اقدامات سياسى امام حسين(ع) و در نتيجه ردّ نظريه طرفداران سكولاريسم است. جهت تبيين اين موضوع و اينكه اقدامات امام حسين(ع) در راستاى چه نوع حكومتى بود، لازم است به تفاوت هاى مهم حكومت دينى با حكومت سكولار توجه شود؛ زيرا اين دو در امور مهمى نظير فلسفه و اهداف حكومت، نوع مشروعيت حكومت، شرايط حاكم اسلامى و ... تفاوت هاى اساسى دارند. از اين رو به اختصار به تبيين ديدگاه آن امام شهيد درباره موضوعات ياد شده مى پردازيم:
يك. فلسفه و اهداف حكومت
امام حسين(ع) - بر خلاف نظام هاى سكولار و مكاتب سياسى رايج دنيا - اهداف حكومت را بسيار فراتر از تأمين رفاه و امنيت دنيوى و معيشتى مردم مى داند.
آن حضرت به هنگام ترك مدينه - و قبل از اينكه مسأله دعوت و يا بيعت كوفيان مطرح باشد - يكى از اهداف قيام خويش را، اصلاح جامعه اسلامى و انجام فريضه امر به معروف و نهى از منكر اعلام مى نمايد: «انما خرجت لطلب الاِْصْلاحِ فِى امةِ جِدّى، اريد انْ امر بالْمعْروفِ و انْهى عنِ الْمنْكرِ»؛ بحارالانوار .
معناى اين انگيزه اين است كه اگر امام از عدم تشكيل حكومت و نقض عهد مردم كوفه نيز مطمئن بود - بدون توجه به علم غيب ايشان - دست از خروج و قيام خود بر نمى داشت؛ چرا كه انگيزه اصلى و اولى قيام حضرت، همان احياى دين بود و مسأله حكومت و زمامدارى در مراحل بعدى قرار داشت.
سيدالشهدا(ع) در سخنرانى مهمى كه در اواخر عمر معاويه در موسم حج و سرزمين منا و با حضور صدها تن از رجال و شخصيت هاى مذهبى و سياسى عصر خويش ايراد كرد، اهداف خود را از تلاش براى به دست گرفتن حكومت چنين ترسيم فرمود:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً فى فضول الحطام و لكن لنزى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك»؛ تحف العقول، ص 243..
آن حضرت پس از بيان اين نكته كه نه به دنبال سلطنت و رياست بر مردم هستم و نه در پى رسيدن به ثروت و مال دنيا، اهداف خود را چنين تعيين مى كند:
1. آشكار كردن نشانه هاى دين الهى،
2. اصلاح در روى زمين،
3. ايجاد امنيت براى بندگان مظلوم،
4. عمل كردن به واجبات، سنت ها و احكام و قوانين الهى سيد جواد ورعى، حكومت دين از ديدگاه امام حسين(ع)، (مجموعه مقالات همايش امام حسين(ع))، ص 288..
حضرت اباعبداللَّه(ع) در گفت و گويى كه با فرزدق در مسير مكّه به كوفه، در منزل صفاح دارد، مى فرمايد:
«يا فرزدق! ان هولاء قوم لزموا طاعة الشيطان و تركوا اطاعة الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض، و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فى اموال الفقرا و المساكين و انا اولى من قام بنصرة دين اللَّه و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبيله لتكون كلمة اللَّه هى العلياء»؛ موسوعه كلمات امام حسين(ع)، ص 336..
در اين قسمت امام(ع) امويان را به عنوان نخستين سكولارهاى واقعى در درون جامعه اسلامى - كه در انديشه كنار نهادن دين الهى هستند - معرفى مى كند و هدف خويش را مقابله با آنان و برپايى دين الهى مى داند. آن حضرت به روشنى فلسفه حكومت را «برترى كلمة اللَّه» بيان مى نمايد و روشن است كه بر پايى دين اسلام به صورت كامل، سعادت دنيوى و اخروى افراد را تضمين خواهد نمود.
دو. مشروعيت الهى حكومت
بررسى سخنان امام حسين(ع) ثابت مى كند كه مشروعيت حكومت، فقط الهى است و حكومتى مشروع است كه فقها از طرف خداوند منصوب باشند و رأى و بيعت مردم هيچ گونه تأثيرى در مشروعيت حكومت ندارد - هر چند تأثير آن در كارآمدى حكومت حائز اهميت است - آن گونه كه افراد ناآگاه و فريفته مكاتب سياسى غرب و يا مغرض از سكولار بودن حكومت - حتى در زمان حضور امام معصوم(ع) - سخن مى گويند و در صددند تا جنبه الهى و آسمانى حكومت را به هر نحوى انكار نمايند!
امام(ع) به فرماندار مدينه - كه درخواست بيعت از آن حضرت براى يزيد داشت - فرمود: «ايهاالامير! انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و محلّ الرحمة و بنا فتح اللَّه و بنا يختم و يزيد رجل فاسق شارب الخمر و قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلى لايبايع مثله»؛ بحارالانوار، ج 44، ص 325.. در اين جمله امام حسين(ع) - ضمن برشمردن دلايل مشروعيت خويش براى حكومت بر جامعه اسلامى - به دلايل نامشروع بودن حكومت يزيد اشاره مى كند كه به سبب فقدان نصب الهى، نه تنها هيچ گونه مشروعيتى براى تصدى و رهبرى جامعه اسلامى ندارد؛ بلكه به دليل ارتكاب محارم الهى و ناديده گرفتن حدود الهى، حتى هيچ مصلحتى در بيعت با او وجود ندارد.
عدم بيعت امام حسين(ع) با يزيد - با اينكه اكثريت مردم او را پذيرفته بودند - و قيام عليه يزيد، به خوبى دلالت بر لزوم مشروعيت الهى حاكم و همبستگى «دين و سياست» و ردّ نظريه سكولاريسم دارد. هر چند حتى اگر آن حضرت(ع) قيام نمى كردند، باز هم عدم بيعت با يزيد به تنهايى بر اين موضوع دلالت داشت.
امام حسين(ع) در روايات متعدد، بر انتقال مشروعيت حكومت از طريق وحى و پيامبر(ص) به ائمه(ع) و خودش تأكيد مى كند: «ان مجارى الاُْمُوروالاَْحْكام عَلى اَيْدى الْعلَماء باللَّه الأمناء عَلى حَلاله وَ حَرامه»؛ همان، ص 278..
نكته روشن در اين روايت اين است كه نه تنها امام(ع) مردم را متولّى زمامدارى و حكومت ندانسته؛ بلكه حق حاكميت را به عهده علما - و به طور متيقن خود ائمه - نهاده است.قدردانى قراملكى، محمد حسن، سكولاريسم در مسيحيت و اسلام، ص 317.
وقتى ابن زبير از بيعت امام(ع) با يزيد سؤال كرد، آن حضرت ضمن پاسخ منفى، علّت آن را انتقال حق حاكميت جامعه اسلامى به خودش، بعد از شهادت امام حسن(ع) ذكر مى كند: «انى لا أبايع له ابداً لان الامر انما كان لى من بعد اخى الحسن»؛ موسوعه كلمات امام حسين(ع)، ص 278..
امام همچنين در نامه به مردم بصره نوشت: «ما خاندان و اوليا و اوصيا و وارثان او (پيامبر(ص)) و سزاوارترين مردم به جانشينى او هستيم كه ديگران بر ما سبقت جستند و ما تسليم شديم. تفرقه نخواستيم و به وحدت پاسخ داديم. اين در حالى بود كه مى دانستيم ما بر امر ولايت از متوليان آن شايسته تريم»همان، ص 315.. و يا در نامه اى به اشراف كوفه مى نويسد: «انّى احقّ بهذالامر لقرابتى من رسول اللَّه(ص)»؛ همان، ص 377..
سه. شرايط حاكم اسلامى
از ديدگاه امام حسين(ع) فلسفه و هدف حكومت، حاكميت احكام و قوانين دينى است تا در پرتو آن سعادت دنيا و آخرت مردم تأمين گردد، و مشروعيت آن فقط به نصب الهى است. در اين صورت بديهى است كه بايد حاكم آن از شرايط ويژه اى برخوردار باشد:
1. علم به احكام الهى
يكى از محورهاى مخالفت امام حسين(ع) با خلفا همين نكته بود. آن حضرت در يك گفت و گو خطاب به خليفه دوم اظهار داشت: «صرت الحاكم عليهم بكتاب نزل فيهم لا تعرف معجمه و لا تدرى تأويله الاّ سماع الا ذان»؛ همان، ص 117. ؛ «تو بر آنان حاكم شدى، آن هم حكومت با كتابى كه در خاندان محمّد(ص) فرود آمد و تو از نكات سربسته و تأويل آن جز شنيدن به گوش ها چيزى نمى دانى».
آن حضرت در جمع رجال و شخصيت هاى مذهبى و سياسى در سرزمين منا نيز فرمود: «امور بايد به دست «عالمان باللَّه» باشد كه امين حلال و حرام خدا هستند و در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم(ع) است».
2. عامل به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص)
امام در نامه خود به كوفيان در اين زمينه مى فرمايد: «فلعمرى ماالامام الا العامل باالكتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه على ذات اللَّه»؛ موسوعه كلمات امام حسين(ع)، ص 313. كه دلالت صريح بر «عمل به قرآن» و «وقف خود در راه خدا» به عنوان شرايط حاكم دارد.
3. بر پا كننده عدالت
از ديدگاه امام حسين(ع) عدالت و اقامه آن، از شرايط و وظايف بسيار مهم براى حاكم اسلامى است؛ چنان كه در نامه خويش به كوفيان مى فرمايد: «والاخذ بالقسط» و يا در موارد متعدد ديگرى يكى از دلايل عدم مشروعيت خلفا و حاكمان اموى را فقدان اين موضوع مى داند.
بنابراين از ديدگاه امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا، دين با سياست پيوندى عميق و ناگسستنى دارد و اهداف و فلسفه حكومت ها، مشروعيت و شرايط حاكم و زمامدار، كاركرد و كار ويژه هاى دولت، همه بايد بر اساس احكام و آموزه هاى الهى و در راستاى تحقق آن و تأمين سعادت دنيوى و اخروى بشر باشد.
نويسنده : عليرضا محمدي
منبع : باشگاه اندیشه