
پشت حصار حرم از مجتبی طهمورثی
دل، پشتِ حصار حَرَمت خستهترین است
در سایه دیوار تو بنشستهترین است
بگشا گِره از بال فرو بسته پرواز
کاین خیل کبوتر به تو دلبستهترین است
سازی است شکسته، دلِ آیینه تباران
بنواختهای آنچه که بشکستهترین است
زنجیر غلامان تو تا نوحهگری کرد
چشمان به خون تر شده سر دستهترین است
عمری است که در دیده ما شور فُرات است
تا دیده به تاریخ تو پیوستهترین است
پیشانی عُشّاق تو را مِهر تو مُهر است
این نقش جبینی است که برجستهترین است
نذرت چه کُنم؟ غیر نَفَسهای بریده
تا هست در اندوه تو بگسستهترین است
منبع :