بررسی دو ویژگی یاران امام حسین (ع)
1. عزیز و نفوذ ناپذیر
ذلت و زبونی نفس، ره آورد خویشتن ناشناسی، فقدان درک جایگاه خویش و شدت آزمندی و آرزومندی است. وقتی کسی بخواهد اسیر داشته هایش باشد برای رسیدن به خواسته ها و یا حفظ داشته ها ممکن است ارج و آبروی خویش را به سادگی زیر پا بگذارد و زیستنی ذلیلانه و زبون را پیشه کند. ذلت نفس، خود زادگاه زشتی ها و تباهی های فراوانی خواهد شد. نفاق و دورویی از حقارت و ذلت نفس سرچشمه می گیرد؛ «نفاقُ المرء مِن ذُلٍّ یجدهُ فی نفسهِ»(1)
وقتی خود خواربینی و خودتحقیری و ذلت به قلمرو زندگی انسان قدم می گذارد، خیر و سودمندی از در دیگر می گریزد. به دیگر زبان انسان خوار و ذلیل، سودمندی و کارایی خود را از دست می دهد و نه تنها به خیرش امید نیست که وجودش شرانگیز و خطرآفرین خواهد شد. این نکته را از دو سخن حکیمانه زیر می توان دریافت که نخستین از امیرمؤمنان علی (ع) و دومین از امام هادی (ع) است:
آن که خود را پست و ذلیل بداند (یا بسازد) از شرش ایمن مباش!
نقطه مقابل ذلت پذیران و خویشتن شکنان، عزت مندان و سرافرازان آزاده اند. اینان در تندباد حادثه ها نمی شکنند. تهدیدها و تطمیع ها، آرمان و ایمانشان را متزلزل نمی سازد. تحقیر و تمسخر در عزیمت و سلوکشان سستی نمی آفریند و شمشیر و خطر، به توقف و سکون و یا گریزشان نمی کشاند.
این که اینان از کجا به این منزلت و شکوه و عظمت می رسند؟ باید از زبان قرآن شنید که روانکاوانه و ظرافت مندانه دلیل این مقاومت و پایداری را روشن و تبیین می کند. قرآن، گویی پرسشی مفروض را پاسخ داده است که «من کانَ یریدُ العزهَ فللّه العزّه جمیعاً(4)»
هر کس عظمت و ارج و بزرگی می طلبد بداند که عزت همه از خداست؛ و در جایی دیگر «ولله العزه لرسوله و للمؤمنین(5)» پس هر کس زیر چتر خدا قرار گیرد، در مدار عزت جای می یابد و خدامداران، عزت مندان و سرفرازانند. فرهنگ حسین، فرهنگ عزت و پاسداشت حریم حرمت مؤمنانه است. یاران حسین، طنین پرشکوه این سخن مولایشان را در گوش داشتند که مرگ همراه با عزت از زیستن ذلیلانه بهتر و برتر است.(6)
یعنی اگر عزیز بمیری بهتر از آن است که ذلیل و زبون «بمانی»! در سفر کاروان حسینی کم نبودند کسانی که فرصت سعادت ابدی و نام شکوه مند شهید برایشان فراهم شد اما عزت حسینی را برنگزیدند و یک عمر در حسرت و شرمساری و پشیمانی سوختند و خاک کربلا بر سر کردند. عبدالله بن حرّ جعفی از آن جمله است. او را نخستین زائر کربلا نوشته اند. حضرت اباعبدالله در منزلگاه قصر بنی مقاتل به یاریش خواند و عفو همه ی گذشته های تاریک و بهشت الهی را وعده داد و او تنها به پیشکش کردن شمشیری و اسبی بسنده کرد و امام او را رها کرد و به دور شدن از حوالی کربلا فرا خواند تا صدای مظلومیت وی را نشنود که شنونده ی صدای مظلوم اگر از یاری پروا کند در دوزخ هم نشین ظالم خواهد بود.
وقتی حر بن یزید ریاحی راه بر امام بست و به مرگ و شمشیر تهدید کرد، امام در پاسخش فرمود: شأن و جایگاه من، شأن و جایگاه هراس زدگان از مرگ نیست. مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق چه قدر آسان و دل پذیر است! مرگ در راه عزت، جز جاودانگی، و زیستن با ذلت جز مرگی تهی از زندگی نیست. آیا از مرگم می ترسانی؟ تیر از در کمان خطا نهاده ای و گمان تباه و ناروا برده ای. من آن نیستم که از مرگ بهراسم منش من فراتر و همت من والاتر از آن است که ترس از مرگ شانه هایم را به تحمل بار ستم بکشاند. آیا تو جز مرگ و کشتن من کاری دیگر می توانی؟ درود و آفرین بر مرگ در راه خدا باد. زنده باد مرگ عاشقانه! شما قادر به نابودی شوکت و عظمت و شرف و عزت من نیستید. پس همین است که پروای کشته شدنم نیست.
یاران عزیز و سرفراز حسین، کوهساران بشکوه و ایستاده ای بودند که جان مالامال از شجاعت و بی باکی شان آنان را عزیز ساخته بود و مگر امام شجاعت نفرموده است که «شجاعت یکی از گذرگاه های رسیدن به عزت و سربلندی است (7)» و «جهاد مایه ی عزت و سرفرازی اسلام است.»(8)
یاران حسین عزیز و ذلت ناپذیر بودند چرا که اوج ایمان، جانشان را دریایی و بصیرت و عشق وجودشان را آسمانی کرده بود.
2. موقعیت شناسی
درک این که کجا ایستاده ایم و بایسته ترین کار در این لحظه چیست به بینش عمیق و دانش دقیق نیازمند است. گاه لحظه ای غفلت از این مهم، خسرانی جبران ناپذیر می آورد.
چشمی که از انبوه غبار، دور دست جاده را بنگرد و از غوغای روزگار، گوش به صداهای فردا بسپارد والا و ارجمند و البته کمیاب است. آن چه، چنین نگاهی می بخشد تقوای الهی است. آن که همه ی خویش را به خدا بسپارد خداوند چشمانی برای عبور از ظلمت به وی می بخشد و به زبان قرآن اگر تقوا باشد، «فرقان» هست و «مخرج» و گریزگاه از تنگناها فراهم.
روزگار حسین، سرشار خود گم کردگان، دنیا زدگان و زمان ناشناسان است. مردانی که شرایط و موقعیت اجتماعی را یا نمی شناسند و یا معیشت خویش و دنیای خود را بر «دین» ترجیح می دهند. امام در توصیفشان فرمود: «مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بازیچه زبان هایشان، دین را تا آن گاه خواهانند که معاش و دنیایشان فراخ و مهیا باشد و هرگاه در آزمون و بلا قرار گیرند، دین داران اندک می شوند.» (9) یاران حسین، فرصت عزیز و تکرارناپذیر و سترگ «بودن با حسین» را می فهمیدند و می دانستند اگر بروند و اگر امام را رها کنند مهم ترین موقعیت و فرصت تاریخی را از دست داده اند.
«اگر امثال شبث بن ربعی، در یک لحظه ی حساس از خدا می ترسیدند، به جای آن که از ابن زیاد بترسند تاریخ عوض می شد!... عوام متفرق شدند چرا؟[چرا] آن خواص مؤمنی که اطراف مسلم بودند متفرق شدند؟ در بین آنان کسان خوبی بودند، افراد حسابی بودند؛ بعداً بعضی از آنان آمدند در کربلا شهید شدند؛ اما این جا اشتباه کردند. البته آن هایی که در کربلا شهید شدند، کفاره ی اشتباهشان داده شد. با آن ها بحثی نداریم، اسمشان را هم نمی آوریم. اما از این ها کسانی بودند که به کربلا هم نیامدند. نتوانستند بیایند! توفیق پیدا نکردند! بعداً مجبور شدند جزء توابین شوند! وقتی امام حسین کشته شد، وقتی فاجعه اتفاق افتاد. وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فایده؟ به همین دلیل تعداد توابین در تاریخ چند برابر عده ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند، توابین هم در یک روز کشته شدند اما شما ببینید که اثری که توابین در تاریخ گذاشتند یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند نیست! برای خاطر این که این ها در وقت خود نیامدند کار را در لحظه ی خود انجام ندادند، دیر تصمیم گرفتند، دیر تشخیص دادند.» (10) زمان شناسی یاران حسین را در برخی سخنان و موقعیت های خطیر، خوب تر می توان شناخت. وقتی عبداله بن بشر حضرمی خبر می یابد که فرزندش در حوالی ری دستگیر شده و جانش در خطر است و امام هزینه ی آزادی وی را به عهده می گیرد و به عبدالله توصیه می کند که برود و آزادش کند عبدالله پاسخ می دهد من پیش تر شمشیر و اسبم را برای چنین روزی آماده کرده ام و هرگز تو را رها نمی کنم. تأسف یاران در نپیوستن عبدالله بن حرجعفی، سخنرانی های بریر و نافع در عاشورا و پیش از آن و اشاره به موقعیتی که از دست می رود گواه همین درک عمیق یاران از شرایط و موقعیت تکرار ناپذیری است که در کربلا پیش آمده است. پاسخ ابوالفضل العباس و برادرانش به شمربن ذی الجوشن، پیوستن حربن یزید ریاحی حتی دفاع سو ید بن عمر و ابی المطاع پس از به هوش آمدن، ترجمان درک فرصت بزرگی است که یاران بصیر اباعبدالله قدر و ارج آن را می دانستند. کربلا، جغرافیای بصیرت، و عاشورا تاریخ زمان فهمی و موقعیت شناسی است.
نویسنده: دکتر محمد رضا سنگری
پی نوشت ها :
1. غرررالحکم و دررالکلم؛ عبدالواحد التمیمی الامدی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1407 ه. ق. ص 298.
2. همان، ج 3، ص 237.
3. اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 312.
4. فاطر، 10.
5. منافقون، 8.
6. مناقب آل ابی طالب، ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، 1405 ق، ج 4، ص 89.
7. محمد مهدی ری شهری، میزان الحکمه: ج 6، ص 292.
8. همان، ص 294.
9. فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع) ص 399.
10. سخنرانی مقام معظم رهبری، 20/ 3/ 1375.
منبع : نشریه طرح ولایت شماره 6