همه انواع آفريده ها كه جهان مشهود را تشكيل مى دهند، محكوم همين قاعده كليه مى باشند و هيچ دليلى نيست كه نوع انسان از اين قاعده «هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسيدن به آن است و راهى مناسب تجهيزات وجودى خود به هدف خود دارد» مستثنى باشد بلكه تجهيزات وجودى انسان بهترين دليل است بر اين كه انسان نيز مانند ساير انواع آفرينش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهيزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد.
بنابر آنچه گذشت آفرينش ويژه انسان و هم چنين آفرينش جهان كه انسان جزء غيرقابل تفكيك آن مى باشد، انسان را به سوى سعادت واقعى اش هدايت مى كند و مهم ترين و ريشه دارترين و پا برجاترين مقررات را كه به كار بستن آن ها سعادت را براى انسان تضمين مى كند به انسان گوشزد مى نمايد.
خداى متعال در تأييد بحث گذشته مى فرمايد:
[رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى ] .
گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى، آفرينش [ويژه ] او را [آن گونه كه سزاوارش بود] به وى عطا كرده، سپس هدايت نمود.
و باز مى فرمايد:
[الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى* وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى ] .
آن كه آفريد، پس درست و نيكو گردانيد.* و آن كه اندازه قرار داد و هدايت كرد.
و باز مى فرمايد:
[وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها* وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها] «3».
و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو نمود،* پس بزه كارى و پرهيزكارى اش را به او الهام كرد.* بى ترديد كسى كه نفس را [از آلودگى پاك كرد و] رشد داد، رستگار شد.* و كسى كه آن را [به آلودگى ها و امور بازدارنده از رشد] بيالود [از رحمت حق ] نوميد شد.
و باز مى فرمايد:
[فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ] .
پس [با توجه به بى پايه بودن شرك ] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى ] روى آور، [پاى بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچ گونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار.
و باز مى فرمايد:
[إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ] .
مسلماً دينِ [واقعى كه همه پيامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است.
دين و روش زندگى پيش خدا تسليم شدن است- در برابر اراده وى- يعنى در برابر آفرينش وى كه انسان را به مقررات خاصى دعوت مى كند.
و مى فرمايد:
[وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ] .
و هركه جز اسلام، دينى طلب كند، هرگز از او پذيرفته نمى شود.
محصل آيات فوق و آيات ديگرى كه به همين مضمون است، اين است كه خداى متعال هر يك از آفريده هاى خود از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرينش ويژه خودش از راه آفرينش خودش راهنمايى مى فرمايد و راه واقعى براى انسان در مسير زندگى همان است كه آفرينش ويژه وى به سوى آن دعوت مى كند و مقرراتى را در زندگى فردى و اجتماعى خود بايد به كار بندد كه طبيعت يك انسان فطرى به سوى آن ها هدايت مى كند، نه انسان هايى كه به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسير دست بسته مى باشند.
مقتضاى دين فطرى (طبيعى) اين است كه تجهيزات وجودى انسان مُلغى نشود و حق هر يك از آن ها ادا گردد و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه در هيكل وى به وديعه گذارده شده تعديل شده به هر كدام از آن ها تا اندازه اى كه مزاحم حال ديگران نشود رخصت عمل داده شود.
و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند، نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سليم باشد و در جامعه نيز حق و صلاح واقعى جامعه حكومت نمايد نه هوا و هوس يك فرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثريت افراد اگر چه مغاير حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.
از بحث بالا نتيجه گيرى مى شود كه زمان حكم در تشريع به دست خداست و جز او را نشايد كه تشريع قانون و وضع مقررات و تعيين وظيفه نمايد؛ زيرا چنان كه روشن شد، تنها مقررات و قوانينى در صراط زندگى به درد انسان مى خورد كه از راه آفرينش براى او تعيين شده باشد، يعنى علل و عوامل بيرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمايند و آن را اقتضا كنند، يعنى خدا آن را خواسته باشد؛ زيرا مراد از اين كه خدا چيزى را مى خواهد اين است كه علل و شرايط انجام يافتن آن را به وجود آورده است، نهايت اين كه گاهى علل و شرايط طورى است كه پيدايش جبرى چيزى را ايجاب مى كند، مانند حوادث طبيعى روزانه و در اين صورت اراده را اراده تكوينى مى گويند و گاهى طورى است كه اقتضا مى كند انسان عمل را از راه اختيار و آزادانه انجام دهد مانند خوردن و نوشيدن و در اين صورت اراده را اراده تشريعى مى گويند، خداى متعال در چندين جا از كلام خود مى فرمايد:
[إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ]* .
فرمان و حكم فقط به دست خداست.
منبع : پایگاه عرفان