و دل را اطوار مختلف است كه:
[وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً] .
در حالى كه شما را مرحله به مرحله [خاك، نطفه، علقه، مضغه، گوشت، استخوان و.] آفريده است.
طور اول: دل را صدر گويند و آن معدن گوهر اسلام است.
[أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ] .
آيا كسى كه خدا سينه اش را براى [پذيرفتن ] اسلام گشاده است، و بهره مند از نورى از سوى پروردگار خويش است.
و هر وقت كه از نور اسلام محروم ماند معدن ظلم و كفر است كه:
[وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ ] .
ولى آنان كه سينه براى پذيرفتن كفر گشاده اند، خشمى سخت از سوى خدا بر آنان است و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود.
و محل وساوس شيطان و تسويلات نفس، صدر است كه:
[يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ] .
از زيان وسوسه گر كمين گرفته و پنهان.
و صدر پيوست دل است و اندرون دل اين ها راه نيست؛ زيرا كه دل خزينه حق است و آسمان صفت است، اين ها را به آنجا راه نيست كما قال:
[وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ ] «4».
و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم.
طور دوم: از دل را قلب خوانند و آن معدن ايمان است كه:
[كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ ] .
اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان ثابت و پايدار كرده.
و محل نور عقل است به مفاد:
[لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها] .
براى آنان دل هايى [بيدار و بينا] پيدا شود كه با آن بينديشند.
طور سوم: شغاف است و آن معدن عشق و محبت و شفقت است بر خلق:
[قَدْ شَغَفَها حُبًّا] .
كه عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ كرده.
و محبت خلق از شغاف نگذرد.
طور چهارم: فؤاد است و آن معدن مشاهده و محل رؤيت است كه:
[ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى ] .
آنچه را دل [پيامبر] ديد [به پيامبر] دروغ نگفت.
طور پنجم: را حبة القلب گويند كه معدن محبت حضرت عزت است و خاص آن محبت راست كه محبت مخلوق را در آن گنجايش نيست.
هواى ديگرى در ما نگنجد |
در اين سر بيش از اين سودا نگنجد |
|
طور ششم: را سويدا گويند و آن معدن مكاشفات غيبى و علوم لدنى است، ومنبع حكمت و گنجينه اسرار الهى و محل علم اسما:
[وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها] .
و خدا همه نام ها [ىِ موجودات ] را به آدم آموخت.
و در وى انواع علوم كشف شود كه ملائكه از آن محرومند.
اگر كرده غمت غارت هوش دل ما |
درد تو شده خانه فروش دل ما |
|
سرى كه مقدسان از آن محرومند |
عشق تو فرو كوفت بگوش دل ما |
|
طور هفتم: را مهجة القلب گويند، در آن معدن انوار تجلى هاى صفات الوهيت است و سرّ:
[وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ ] .
به يقين فرزندان آدم را كرامت داديم.
اين است و اين جنس كرامت با هيچ نوعى از انواع موجودات نكردند.
پس تمامى صحت و سلامت و صفاى دل در آن است كه به كلى از آفت بيمارى:
[فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ] .
در دلِ آنان بيمارىِ [سختى از نفاق ] است.
خلوص يابد و همگى آن اطوار سر بر خط عبوديت نهند و هر طور به خاصيت آن معنى كه در آن مودع است مخصوص گردد، بر وفق فرمان و طريق متابعت و چنان كه قالب را هفت عضو است و بر هفت عضو سجده فرموده اند كه:
امِرْتُ أنْ أسْجُدَ عَلى سَبْعَةِ أعْضاءٍ.
مأمورم كه بر هفت عضو سجده كنم.
دل را نيز سجده بر هفت طور واجب است و سجده اول آن است كه روى از همه مخلوقات بگرداند و از تمتعات دنيوى و اخروى اعراض كند و به همگى وجوه متوجه حضرت شود و از حق جز حق هيچ نطلبد .
ما زدوست غير از دوست مقصدى نمى خواهيم |
حور و جنت اى زاهد بر تو باد ارزانى |
|
منبع : پایگاه عرفان