عارفان گفته اند:
اين حقيقت يعنى استعاذه- البته حقيقت عملى آن- وسيله مقربان و نزديكان و ملجأ و ملاذ هاربان و فرار كنندگان و سرور و انبساط محبان و دوستان و امتثال اوامر رب العالمين و خداى جهانيان است و اين همه جز عملًا ميسر نيست و نظر بزرگان از فقها و اوليا و عرفا در مسئله استعاذه جز اين نيست.
شهيد ثانى در كتاب «اسرار الصلاة» و مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در رساله «ترجمة الصلاة» مى فرمايند:
استعاذه فى الحقيقه پاكيزه كردن زبان و رفتن خانه دل است از غبار اغيار و صفا دادن آن از براى درآمدن يار.
به قول عارف نيشابورى:
دلى كز عشق تو جان برفشاند زكفر زلف ايمان برفشاند
دلى بايد كه گر صد جان دهندش صد و يك جان به جانان برفشاند
نيارد كار خود يك ذره پيدا ولى صد جان پنهان برفشاند
اگر يك ذره درد عشق يابد هزاران ساله درمان برفشاند
و مثل كسى كه استعاذه مى كند، ولى خاطرش متعلق است به غير حق و در دلش فكرهاى نفسانى و وساوس شيطانى است، مثل كسى است كه بر در قلعه محكمى ايستاده و حيوانى هيولا و درنده متوجه اوست كه به او حمله كند و او به زبان گويد پناه مى برم از شر اين حيوان به اين قلعه محكم اما بر جاى خود ايستاده و به درون قلعه نمى رود تا از شر آن دشمن در امان بماند، اين گونه استعاذه كه لقلقه زبان است، دردى دوا نكرده و از هيچ شرى انسان را در امان نمى برد.
منبع : پایگاه عرفان