فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر و مقاومت در سیره پیشوایان


پدید آورنده : حجة الاسلام و المسلمین محمد محمدی اشتهاردی 

 

صبر یا کیمیای اعظم

سخنم را با این داستان شروع می کنم: لقمان به زیارت حضرت داود(ع) آمد دید او به درست کردن و بافتن زره مشغول است، لقمان که قبلاً چنین چیزی ندیده بود نمی دانست او چه می سازد، سکوت و صبر کرد و همچنان به تماشای خود ادامه داد، تا اینکه داود(ع) یک زره را به طور کامل بافت، سپس برخاست و آن را پوشید و به لقمان گفت: «به راستی چه وسیله دفاعی خوبی برای جنگ با دشمنان است.» لقمان گفت: «صبر نیز یار و پناه خوب و برطرف کننده اندوه است.» سعدی می گوید:

چو لقمان دید کاندر دست داود همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه می سازی که دانست که بی پرسیدنش معلوم گردد(1)

مولانا در دیوان مثنوی پس از ذکر ماجرای فوق گوید:

گفت لقمان صبر هم نیکو دمی است کو پناه و دافع هرجا غمی است
صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایی همچو صبر آدم ندید
صبر گنج است ای برادر صبر کن تا شفایابی تو زین رنج کهن(2)

به راستی صبر و مقاومت کیمیایی اعظم و خمیرمایه پیروزی ها و رشد و پیشرفت ها است.

باید توجه داشت که صبر به معنی تحمّل در برابر ظالم، و دست روی دست نهادن در برابر شکست ها نیست، بلکه واژه صبر در لغت به معنی عزم و جزم برای انجام عمل است. بنابراین معنی درست بر ضد تحمّل عجزآمیز است، و معنی حقیقی آن مقاومت و استقامت در کوران های حوادث و در برابر گناهان و شداید بوده و باعث ایجادروحیّه قوی در راه اهداف عالیه انسانی و انجام وظیفه می شود. بر همین اساس قرآن می فرماید: «وَ اِن یَکُن مِنکُم عِشرُونَ صابِرُونَ یَغلِبُوا مِأَتَین؛ و هرگاه بیست نفر از شما با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه کنند.»(3)

بنابراین اگر صبر در اسلام به معنی تحمّل عجزآمیز بود، موجب ضعف می شد نه این که روحیّه انسان را ده برابر نیرومندتر و مقاوم تر کند. در حقیقت صبر و مقاومت همان است که ملک الشّعرا در اشعار معروف خود گوید:

جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر زدش سیلی و گفت: دور ای پسر
نجنبیدم از سیل زور آزمای که ای تو که پیش تو جنبم زجای؟
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود کز آن سنگ خارا رهی برگشود
زکوشش به هر چیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید
گرت پایداری است در کارها شود سهل، پیش تو دشوارها

ارزش صبر در گفتار پیشوایان

رسول خدا(ص) فرمود: «اَلصَّبرُ خَیرُ مَرکَبٍ، ما رَزَقَ اللّهُ عَبداً خَیراً لَهُ وَ لا اَوسَعُ مِنَ الصَّبرِ؛ صبر و استقامت، مرکب نیکی است، خداوند به بنده اش چیزی که بهتر و نیرومندتر از صبر و استقامت باشد نداده است.»(4)

حضرت علی (ع) می فرماید: «اَلصَّبرُ اَحسَنُ حُلَلِ الاِیمانِ، و اَشرَفُ خَلائِقِ الاِنسانِ؛ صبر و استقامت برترین زیور ایمان، و شریف ترین خوی های انسان است.»(5)

امام صادق(ع) در ضمن گفتاری فرمود: «لا یَنبَغِی لِمَن لَم یَکُن صَبُوراً اَن یُعَدَّ کامِلاً؛ کسی که صبور و استوار نباشد، شایسته آن نیست که در شمار افراد کامل شمرده شود.»(6)

و از سخنان علی(ع) است: «بِالصَّبرِ تُدرَکُ مَعالِی الاُمُورِ؛ ارزش ها و مقام های عالی در پرتو صبر و مقاومت، به دست می آید.»(7)

امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه شخصی از مؤمنان به بلایی گرفتار شود، و در این راستا صبر و استقامت کند، پاداشی همچون پاداش هزار شهید را دارد.» نظیر این مطلب نیز از آن حضرت نقل شده است.(8)

از گفتار پیشوایان فهمیده می شود که صبر و استقامت سه گونه است: 1ـ صبر در برابر ناگواری ها 2ـ صبر در راه اطاعت 3ـ صبر در برابر گناه. چنان که این مطلب از پیامبر(ص) روایت شده است.(9) و از حضرت علی (ع) نقل شده فرمود: «صبر در برابر گناه، بهتر و ارزشمندتر از صبر در راه اطاعت و صبر در گرفتاری است.»(10) و نیز از اقسام صبر، و برترین صبر، صبر جمیل است، چنان که یعقوب(ع) در برابر عمل بی رحمانه فرزندانش نسبت به فرزند دیگرش یوسف(ع) فرمود: «فَصَبرٌ جَمِیلٌ؛ صبر زیبا و نیک می نمایم.»(11) و خداوند خطاب به پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «فَاصبِر صَبراً جَمِیلاً؛ پس صبر جمیل پیشه کن.»(12) از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده؛ «صبر جمیل، صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد.»(13) و از گفتار پیامبر(ص) است که: «سه چیز از نشانه های صبر و استقامت است؛ 1ـ انسان روحیه اش را کسل نکند. 2ـ روحیه اش را خسته و پژمرده ننماید 3ـ به درگاه خدا شکایت ننماید، زیرا کسالت موجب تباهی حق شده، و خستگی و پژمردگی موجب ناشکری، و شکایت از پروردگار موجب نافرمانی از او خواهد شد.»(14)

چند نمونه از صبر و مقاومت

1ـ امام صادق(ع) فرمود: خداوند به حضرت داود(ع) وحی کرد: نزد خلاده دختر اَوس برو و او را به بهشت مژده بده، و به او اعلام کن که او همنشین تو در بهشت خواهد شد. حضرت داود(ع) به در خانه خلاده آمد، و حلقه در را زد، خلاده پشت در آمد و در را گشود، ناگاه چشمش به چهره داود(ع) افتاد، عرض کرد: آیا درباره من چیزی از طرف خدا نازل شده که به اینجا آمده ای؟ داود(ع) فرمود: آری. خلاده گفت: آن چیست؟ داود گفت: خداوند به من وحی کرد که تو اهل بهشت هستی و به من فرمود تا تو را به بهشت مژده دهم و به تو اعلام کنم که همنشین من در بهشت هستی. خلاده که چنین چیزی را عجیب می دانست و خود را لایق همنشینی با داود(ع) در بهشت نمی دانست عرض کرد: گویا اشتباهی شده، آن زن همنام من است، نه این که خود من باشم. داود گفت: نه، آن زن تو هستی. خلاده گفت: ای پیامبر خدا! سوگند به خدا تو را تکذیب نمی کنم، ولی در خودم صفتی سراغ ندارم که مرا به مقام همنشینی تو در بهشت برساند. داود(ع) گفت: مقداری از حالت باطنی خودت را برای من شرح بده. خلاده در ضمن گفتارش گفت: از صفات من این است که هرگز دردی ـ هرگونه باشد ـ به من نرسیده، و نیز هرگز ناراحتی و نیاز و گرسنگی ـ هرگونه که باشد ـ به من نرسیده مگر این که در برابر آن صبر و تحمّل نموده و به مقدرات الهی خشنود می شدم، و صبر می کنم، و به گونه ای در مقام صبر و رضا هستم که از درگاه خدا تقاضای رفع آن را نمی کنم، و از خدا تشکر می نمایم.» داود (ع) گفت: «فبِهذا بَلَغتِ ما بَلَغتِ ؛ تو به خاطر همین حالت و خصلت به این مقام (همنشینی با من در بهشت) نایل شده ای.»

آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «این همان دینی است که خداوند آن را برای صالحان پسندیده است.»(15)

2ـ صبر و استقامت در زندگی درخشان پیامبر(ص) به قدری آشکار و گسترده بود، که در سراسر زندگیش. در عرصه های مختلف دیده می شد. به عنوان نمونه، آن حضرت در سال های آغاز بعثت آن چنان شاگردان صبور و پر استقامت پرورانده بود، که در برابر سخت ترین شکنجه ها استقامت می کردند، افرادی مانند: بلال حبشی، عمّار یاسر، یاسر، سمیّه و...تا آنجا که یاسر پدر عمّار، و سمیّه مادر عمار در تحت شکنجه به شهادت رسیدند.

یاسر و سمیّه با این که در سن پیری بودند، آن چنان مقاومت کردند، که داغ حسرت عجز در برابر دشمنان را در دل آنها نهادند و سرفرازانه شهد شهادت نوشیدند، روزی پیامبر(ص) در کنار آنها که شکنجه می شدند عبور کرد، خطاب به آنها فرمود: «صَبراً آلَ یاسِرٍ، مَوعِدُکُم الجَنَّة؛ ای آل یاسر! صبر و مقاومت کنید که وعده گاه شما بهشت است.»(16) در فراز دیگر می خوانیم: سران شرک توسط ابوطالب برای پیامبر(ص) پیام دادند که دست از کار خود (تبلیغ اسلام) بردار، و در این پیام شدیدترین تهدیدها را نمودند، و در ضمن گفتند اگر محمد(ص) با ما مماشات و سازش کند، عالی ترین مقام ها را در اختیارش می گذاریم، و گرنه در سخت ترین شکنجه ها قرار خواهد گرفت... ابوطالب پیام آنها را به پیامبر(ص) رسانید، پیامبر(ص) به ابوطالب فرمود: «ای عمو! اگر مشرکان خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا من دست از تبلیغ اسلام بکشم، هرگز چنین نکنم تا اسلام پیروز گردد، و یا در این راه کشته شوم.» ابوطالب پیام پیامبر(ص) را به مشرکان ابلاغ کرد.

و قاطعانه به مشرکان گفت: «سوگند به خدا محمّد (ص) هرگز دروغ نگفته، بنابراین تسلیم نمی شود، بروید و در حالی که تسلیم به اسلام شده اید برگردید.»(17)

3ـ صبر و استقامت حضرت علی(ع) در همه دوران های زندگیش، به راستی عجیب و بی نظیر است. مقاومت او در جنگ های صدر اسلام، مقاومت او در برابر منافقان، استقامت او در عصر خلافت خودش در جنگ های ناخواسته همچون جنگ جمل، صفّین و نهروان، هرکدام آینه شفّافی برای نشان دادن استواری و مقاومت است. از ذکر آنها صرف نظر نموده تنها به این سخن از او می پردازیم؛ آن حضرت در برابر حوادث بسیار تلخ و خطیر بعد از رحلت پیامبر(ص) می فرماید:

«فَرَأیتُ اَنّ الصَّبرَ عَلی هاتا اَحجی، فَصَبَرتُ وَ فِی العَین قَذیً وَ فِی الحَلقِ شَجی؛دیدم صبر و استقامت به عقل و خرد نزدیک تر است، از این رو با این که همانند کسی بودم که خاشاک چشمش را فرا گرفته، و استخوان در راه گلویش گیر کرده، صبر و استقامت نمودم.»(18)

حضرت علی(ع) بعد از پیامبر(ص) با سخت ترین حوادث روبرو شد که اگر بر کوه وارد می شدند، فرو می ریخت، آن حضرت در برابر حوادث طاقت فرسا دو رکعت نماز به جا می آورد، و این آیه را می خواند: «وَ استَعِینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ؛ از صبر و نماز یاری جویید.»(19) و در پناه نماز و قرآن، مقاومت می کرد.

مقاومت او در راه خدا به گونه ای بود که وقتی ضربت شهادت بر فرق سرش رسید، به جای آه و ناله نام خدا را به زبان آورد و سپس فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبَة؛ به خدای کعبه سوگند پیروز و رستگار شدم.»(20)

4ـ در مورد مقاومت و صبر امام حسین(ع) همین بس که در روز عاشورا، آن چنان در میان آن همه شدائد، چهره بر افروخته داشت که حمید بن مسلم می گوید:

«وَ اللّهِ ما رَأیتُ مَکثُوراً قطّ قَد قُتِلَ وُلدُهُ وَ اَهلُ بَیتِهِ و اَصحابُهُ اَربَطُ جأ شاً وَلا اَمضی جَناةً مِنهُ...؛

سوگند به خدا هرگز مرد مغلوب و گرفتاری را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، در عین حال دلاورتر از حسین(ع) باشد، او با شمشیر بر دشمنان حمله شدید می کرد، و آنها از طرف راست و چپ مانند روبهانی که از حمله شیر می گریزند، فرار می کردند، آن حضرت به آنها که سی هزار نفر بودند حمله می کرد، آنها همچون ملخ های پراکنده در پیش رویش پراکنده می شدند، سپس امام حسین (ع) به مرکز خود باز می گشت و می فرمود: «لا حَولَ وَلا قُوَّةُ اِلّا بِاللّهِ.»(21)

سخنان امام حسین (ع) و یارانش، و استقامت آنها در یک جنگ کاملاً نابرابر، و قاطعیت و صلابت آنها هر کدام صدها درس مقاومت به ما می آموزد و نشان می دهد که امام و دست پروردگانش دارای عالی ترین روحیه فداکاری و ایثار و نیروی مقاومت بوده اند. برای ترسیم این رویکرد، کافی است که از میان صدها نمونه به فراز تاریخی زیر توجه کنید: کاروان امام حسین(ع) از جانب چپ قادسیّه(که به کوفه می رفت) حرکت کرده لشکر حر نیز همراه آن کاروان رهسپار بودند، در این مسیر، حر گفت: «ای حسین! تو را به خدا اگر بخواهی جنگ کنی کشته خواهی شد.»

امام حسین (ع) فرمود: آیا مرا به مرگ تهدید می کنی؟ آیا اگر مرا بکشید کارهای شما رو به راه می شود و سامان می یابد، من در جواب تو همان را گویم که برادر اوس به پسر عمویش که می خواست به یاری رسول خدا(ص) برود گفت، او را بیم می داد و می گفت کجا می روی؟ کشته می شوی. او در پاسخش این اشعار را خواند:

سَأمضِی وَ ما بِالمَوتِ عارٌ عَلَی الفَتی اِذا مانَوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسلِماً
وَ واسَی الرِّجال َالصّالِحینَ بِنَفسِهِ وَ فارَقَ مَثبوُراً وَ خالَفَ مُجرِماً
فَاِن عِشتُ لَم اَندَم، وَ اِن مِتُّ لَم اَلَم کَفی بِکَ ذُلّاً اَن تَعِیشَ وَ تَرغَماً

یعنی: من می روم، و مرگ برای جوان(یا جوانمرد) ننگ نیست، هنگامی که نیّتش حق باشد و در حال اسلام بجنگد.

و در راه مردان صالح جانبازی کند، و از نابود شدگان (در دین) جدا گشته، و بر گنهکار پشت کند.

پس در این صورت اگر زنده ماندم پشیمان نیستم، و اگر مردم سرزنشی ندارم. بس است برای تو که زنده بمانی ولی زبون شوی و بینی ات را به خاک بمالند.»(22)...

5 ـ وقتی که هارون الرشید ، امام کاظم (ع) را در زندانی تاریک و هولناک حبس کرد، پس از مدتی ربیع حاجب را به زندان نزد امام فرستاد تا از آن حضرت دلجویی نماید، بلکه او تقاضایی کند، ربیع به امام هرچه گفت، امام به او اعتنا نکرد، و تنها در پاسخ هارون این دو جمله را فرمود: «لاحاضِرٌ مالِی فَیَنفَعُنِی وَ لَم اُخلَقُ سؤلاً؛ اموالم در نزدم حاضر نیست تا از آن بهره مند گردم، و خداوند مرا تقاضا کننده از خلق نیافریده است.» ربیع با این پیام نزد هارون بازگشت.

هارون به ربیع گفت نظر تو درباره موسی بن جعفر (ع) چیست؟ ربیع گفت: «ای سرور من! اگر در روی زمین خطی بکشی، و موسی بن جعفر(ع) وارد آن سوی خط شود، سپس بگوید از آن خارج نمی گردم، هرگز از آن خارج نشود.» هارون گفت: همین گونه است که گفتی.(23)

6 ـ پس از امام کاظم (ع) حضرت رضا(ع) در عصر هارون قلدر، امامت خود را آشکار ساخت، با این که شرایط، بسیار سخت بود، و چنین کاری موجب خشم هارون شده، و مجازات اعدام را داشت. محمد بن سنان که یکی از شیعیان است می گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: «شما چگونه جرأت کردید که بعد از پدرتان، امامت خود را آشکار نمودید با این که از شمشیر هارون خون می چکد؟» در پاسخ به این مضمون فرمود: «همان گونه که پیامبر(ص) در برابر ابوجهل ایستادگی و مقاومت کرد. و فرمود: اگر ابوجهل یک لاخه مو از سرم بردارد من پیامبر نیستم، من نیز به شما می گویم، اگر هارون از سرم یک لاخه مو بگیرد، من امام نیستم.»(24)

به امید آن که از روحیه عالی و صبر و مقاومت استوار و خلل ناپذیر پیشوایان در همه ابعاد زندگی، سازنده ترین درس ها را بیاموزیم.

 

 

پی نوشت ها:

ـــــــــــــــــــــــ

1. گلستان سعدی، باب 8.

2. دیوان مثنوی به خط میرخانی، ص 248 و 249.

3. سوره انفال، آیه 65.

4. بحارالانوار، ج 82، ص 139.

5. غررالحکم، میزان الحکمة، ج 5، ص 256.

6. بحار الانوار، ج78، ص 246.

7. غررالحکم ؛ میزان الحکمة، ج 5، ص 260.

8. اصول کافی، ج2، ص 92، بحار، ج 81،ص 206.

9. بحار، ج 71، ص 77.

10. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 319.

11. سوره یوسف، آیه 83.

12. سوره معار، آیه 5.

13. اصول کافی، ج 2، ص 93 ؛ بحار، ج 71،ص 87.

14. بحار، ج 1، ص 71.

15. بحار، ج 71، ص 89.

16. الغدیر، ج 9، ص 20.

17. همان، ج 7، ص 354.

18. نهج البلاغه، خطبه 3.

19. سوره بقره، آیه 45.

20. منتهی الآمال، ج 1، ص 128.

21. لهوف، ص 145؛ ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 116، به نقل از عبداللّه بن عمّار.

22. ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 83.

23. محدّث قمی، انوار البهیّه، ص 303 و 304.

24. همان، ص 340.


منبع : پایگاه حوزه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

محمد حنفيه مختار را تائيد مى كند
اين آتش با آب هم خاموش نمي‏شود
سه سال حكومت و سه جنايت هولناك
گنجينه ها و ثروتهاى بادآورده در زمان خلفا
طعام و لباس هاى بهشتى
چون او سجده کن!
روایت دردهای زینب (س) - لحظات وصل
عصر عاشورا که شد آبروی دین ، حسین از محسن رضوی
پروا از خدا
شيعيان و پيروان ما

بیشترین بازدید این مجموعه

نگاهی به زندگانی مرحوم آیت الله سید احمد ...
هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
آثار ایمان به خدا در زندگی
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^