جنيد بغدادى ، مريدى داشت كه او را از همه عزيزتر مى داشت . ديگران را غيرت آمد .شيخ به فراست بدانست ، گفت : ادب و فهم او از همه زيادت است ، ما را نظر بر آن است ، امتحان كنيم تا شما را معلوم شود . فرمود : تا بيست مرغ آوريد و گفت : هر مريدى يكى را برداريد و جايى كه كس شما را نبيند بكشيد و بياوريد ، همه برفتند و بكشتند و باز آمدند ، الاّ آن مريد كه مرغ زنده بياورد .شيخ پرسيد : چرا نكشتى ؟ گفت : از آن كه شيخ فرموده بود كه جايى بايد كه كس نبيند و من هرجا كه مى رفتم حق تعالى مى ديد . جنيد گفت : ديديد كه فهم او چگونه است و از آن ديگران چگونه ؟ ! همه استغفار كردند.
منبع : بر گرفته از كتاب داستانهاي عبرت اموز استاد حسين انصاريان