در قرآن مجيد آمده كه:
وقتى هدهد از مملكت سبا به بارگاه سليمان بازگشت از قومى خبر داد كه به خورشيد سجده مى كردند و از اين راه مسخر شيطان پليد بودند و به خاطر سجده بر غير خدا به راه بدبختى و پستى مى رفتند.
[وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ* أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ
الْخَبْ ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ ] .
او و قومش را يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى كنند و شيطان، اعمال [زشتشان ] را براى آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه [حق ] بازداشته است به اين سبب هدايت نمى يابند،* [و شيطان آنان را اين گونه فريب داده ] تا براى خدا سجده نكنند، همان كه نهان در آسمان ها و زمين را بيرون مى آورد و آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد، مى داند.
ضرر و ضربه هاى پرستش غير خدا، هر چه كه باشد براى حسابگران عالم قابل ارزيابى نيست.
خداوند مهربان به ما توفيق نجات از شرك خفى و جلى عنايت كند و ما را به راهى كه رضا و خشنودى و عشق او در آن است هدايت كرده و سپس ثابت قدم بدارد.
در روايات اسلامى آمده:
منفورترين معبودى كه در زمين عبادت شده، هواى نفس است و همين هواى نفس است كه منشأ گرفتار كردن انسان به عبادت انواع بت هاست و شديدترين مبدأ براى وقوع سجده بر غير خدا مى باشد .
خوشا به حال آنان كه در حد ظرفيت و استعداد خود، حقايق را شناختند و از عبادت و پرستش غير رسته، دل به عبادت حضرت حق بستند.
از رهن شيطان درآمده و به بندگى حق پيوستند، از خزى دنيا و عذاب آخرت رستند و جان و دل از بندهاى شيطانى گسستند و براى هميشه به تواضع و سجده بر در دوست نشستند و دست از غير حضرت او با همه وجود شستند.
عشقى جز عشق او نخواستند و پيشانى جز به خاك بندگى او نگذاشتند، تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز كرده و هر در شرى را به روى خويش بستند و با تمام هستى خود به پيشگاه حضرت او عرضه داشتند:
زنده عشق تو آب زندگانى كى خورد |
عاشق رويت غم جان و جوانى كى خورد |
|
جان چو باقى شد زخورشيد جمالت تا ابد |
ذره اى اندوه اين زندان فانى كى خورد |
|
گر فصيح عالمى باشد به پيش عشق تو |
گرنه لال آيد زلال جاودانى كى خورد |
|
دل كه عشقت يافت بيرون آمد از بام دوكون |
هر كه سلطان شد قفاى پاسبانى كى خورد |
|
گر كسى گويد شرابى خورده ام از دست دوست |
پادشا با هر گدايى دوستگانى كى خورد |
|
جان ما خوش نوش دارى غم عشق تو خورد |
با يقين عشق زهر بدگمانى كى خورد |
|
چون دل عطار در عشقت غم صد جان نخورد |
پس غم اين تنگناى استخوانى كى خورد |
منبع : پایگاه عرفان