در محیط کاری و شغلی تنها شغل نیست که اثرگذار است. ممکن است «خود شغل» خیلی خوب باشد، «محیط» هم خوب باشد، اما از راهِ «مراجعه کنندگان» خراب شوی. محیطِ شغلی از آن محیط هایی است که در تربیت انسان، خیلی نقش دارد. خلوت کردن با نامحرم در روابطِ گوناگون که سرآمدش دیداری و شنیداری و رفتاری است، اثر گذار است. رابطه از نظر گفتاری، هم در مورد موادِّ گفتار است که فرد چه سخنی را می گوید و یکی هم درباره کیفیّت ادا است که حرفش را چگونه می زند. یکی این که از چه کلماتی در صحبتِ خود استفاده می کند و دیگر این که وقتی که می خواهد حرف بزند، چه طور کلمات را ادا می کند که جلبِ نظر شود. خیال نکنید در ملاقاتِ خصوصی زن و مرد نامحرم، فقط شما دو نفر هستید، در واقع شما سه نفر هستید و سومین نفر شما شیطان است! چشم هایتان نمی بیند. حتما شیطان سومین نفر است. ارباب رجوع در محیط شغلی، باید نقش مثبت را ایفا کنند تا آن بُعدِ رحمانی را در ما تقویت کنند، یعنی انسان را به یادِ خدا بیاندازند، نه به یادِ شیطان.
«رُوی عَن رَسُولِ الله صَلّی اللهُ عَلیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم قالَ: «إِنَّ الْغَیرَةَ مِنَ الْإِیمَانِ»[1]بحثِ راجع به تربیت به معنای روشِ رفتاری و کرداری دادن است. انسان به طورِ معمول در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می گیرد؛ البته فضای پنجمی هم بر آنها حاکم است که بعداً می گوییم. بحثِ ما به محیطِ چهارم، یعنی محیط شغلی رسید و عرض کردیم که مباحث مربوط به محیط شغلی، در سه رابطه مطرح است؛ اول، نفسِ شغل، دوم، فضایی که انسان در آن محیط کار می کند و سوم، مراجعین. مبحث اول و دوم را بحث کردم و گفتم که بعضی از شغل ها نقشِ سازندگی و بعضی نقشِ تخریبی دارند. آن فضایی هم که انسان در آن کار می کند نیز چنین است. در آخرِ جلسه گذشته عرض کردم که خودِ فضاهایی که انسان در آنها قرار می گیرد، یا فضاهایی است که بُعدِ شیطانی و حیوانی را در انسان زنده می کند و یا فضاهایی است که بُعدِ معنوی و الهی انسان را شکوفا می کند. در این مورد روایاتی را خواندم و مثال هایی هم زدم.
بُعد سوم؛ مراجعه کنندگان
همین بحث درست در باب بُعدِ سوم مسأله محیطِ شغلی، یعنی مراجعین نیز است. برخی از مراجعینی که انسان در محیطِ شغلیِ خود با ایشان سروکار دارد، بُعدِ شیطانی و حیوانی و هواهای نفسانی و امثالِ اینها را در آدم زنده می کند. یک سنخ از مراجعین بر عکس هستند و آن بُعدِ الهی و رحمانی را در انسان زنده می کنند. حالا تا جایی که فرصت دارم مصادیقِ آن را هم عرض می کنم.
مرا به خیرِ تو امید نیست، شر مرسان!
من در مورد مراجعین، به حداقل اکتفا می کنم. انسان حداقل باید آن محیطِ شغلی یا شغلی را انتخاب کند که مراجعینِ آن زنده کننده بُعدِ شیطانیِ انسان نباشند. گفتم حداقل؛ یعنی آن بُعد شیطانی را زنده نکند؛ لازم نیست که مراجعه کننده، بعدِ رحمانی و الهی را در انسان زنده کند. مثلِ معروفی است که می گویند: «مرا به خیرِ تو امید نیست، شر مرسان!» اصل و مهم این است. برخی به عنوان اعتراض به من می گویند: «فلانی بچّه های مردم را به انزوا می کشاند!» اینها شعارهای بدون شعور است که می دهند و مسائلی از این قبیل که می خواهند لاابالی گری را ترویج دهند. این مطلب را دقّت کنید که من به این نکته توجه دارم؛ من گفتم آنچه در محیط شغلی باید به عنوان معیار حداقلی رعایت شود این است که مراجعه کنندگانی که پیشِ انسان می آیند، او را فاسد نکنند! این دعوت به انزوا نیست؛ این دعوت به رعایت حدود الهی است.
از روابط مخرِّب به خدا پناه می برم!
بحثِ تربیت، یک بحثِ تدریجی الحصول است و یکی پس از دیگری اثر دارد. خدا در آخرین سوره قرآن، یعنی سوره ناس که خطاب به خودِ پیغمبر هم هست، می فرماید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ؛ مَلِک النَّاسِ؛ إِلهِ النَّاسِ؛ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذی یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ؛ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[2] این سوره به طورِ کلی برای روابطِ اجتماعی است. ای پیغمبر بگو: به خدا پناه می برم که با افرادی که به من شر می رسانند، مواجه نشوم. حالا من از شما سؤال می کنم شرّ چیست؟ «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذی یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ» شرّی که بُعدِ درونیِ شیطانی من را زنده می کند. در تفاسیر می گویند: خناس، شیطان است. توجه کنید این شیطان درونی است، حالا می خواهد پنهانی باشد یا آشکار. چون می فرماید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» جنّ پنهان است و ناس آشکار است. مسأله این است که اینها در بحثِ روابط است.
خدایا از این روابطی که من را خراب می کنند، به تو پناه می برم. من این بحث را به طور کلّی، یعنی اثر برخوردِ انسان با انسان مطرح کردم؛ روابطِ شغلی یکی از مصادیقِ آن می شود. اثری که این رابطه روی من می گذارد، نباید نقشِ تخریبی داشته باشد. بعدِ درونیِ شیطانیِ و هواهای نفسانی من را شکوفا و زنده نکند؛ این یک قانونِ کلّی است که یک مصداقِ آن محیطِ شغلی است. شما باید شغلی را انتخاب کنید که مراجعینی که به شما مراجعه می کنند، بُعدِ شیطانی تان را تحریک نکنند. لازم نیست که قصدی در کار باشد؛ نخیر! اصلاً و ابداً قصد تأثیرپذیری مهم نیست. لذا در بابِ محیطِ شغلی، بحث را در سه رابطه مطرح کردم: نفسِ شغل، محیطِ شغلیِ و مراجعینِ، هر سه می تواند هم نقشِ تخریبی و هم نقشِ سازندگی داشته باشد. من در مورد مراجعین گفتم حداقل این است که مرا خراب نکنند و بیش از این هم نمی گویم.
مراجعه جنس مخالف، زمینه ساز تخریب
من به طور مفصل در باب اثر تخریبی وارد می شوم، چون ممکن است که مراجعینِ انسان در روابطِ گوناگون دیداری، رفتاری و شنیداری نقشِ تخریبی داشته باشند. همان طور که اینها می توانند نقشِ سازندگی داشته باشند، نقشِ تخریبی هم دارند و اینها هم در سه رابطه مطرح است: دیداری، شنیداری و گفتاری. مثلاً افرادی که مراجعه می کنند در موردی که خیلی بارز هم هست مراجعین به شخص، از جنسِ مخالف باشند. این مسأله چون مورد ابتلا است، عرض می کنم که اگر شخص زن است، مراجعه کننده او مرد باشد و اگر مرد است، مراجعه کننده او زن باشد. این از آن جاهایی است که زمینه برای تخریب آماده است. من نمی خواهم به طور مفصّل وارد این مورد شوم، فقط به طور گذرا به آن اشاره می کنم. در روایتی از پیغمبر اکرم داریم که فرمودند:«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما من صباح الا و ملکان ینادیان: ویل للرجال من النساء و ویل من نساء من الرجال؛ هیچ روزی نیست مگر این که دو فرشته با هم ندا می کنند و داد می زنند که «وای بر مردان از زنان و وای بر زنان از مردان!». نکته ای در این روایت است که من این را عرض می کنم. در روایت دارد «ما من صباح» یعنی هیچ روزی، هیچ صبحی نیست دو ملک ندا می کنند «وای بر مردان از زنان و وای بر زنان از مردان»؛ حالا چرا نمی گویند: هیچ شبی نیست مگر این که...؟ جهت این است که روابط اجتماعی در روز برقرار می شود. شب هر کسی در خانه خود است.[3] در روز است که هم جنس ها و مخالف جنس ها در صبح روابطِ اجتماعی دارند. سخن پیغمبر اکرم در مورد اختلاف جنسیّتی است. یکی از خطرات مهم مراجعین این است که هم جنس نباشند، اینجا است که زمینه فراهم می شود آن بعدِ شیطانی را شکوفا و زنده کند و نقشِ تخریبی داشته باشد. مخصوصاً این که شرایط هم طوری باشد که جنبه خصوصی پیدا کند. یک وقت به قول ما طلبه ها در ملاء عام است و یک وقت رابطه شکل پنهانی دارد و در برابر دیگران نیست. آن رابطه ای که جنبه خصوصی دارد، بدتر است.
در خلوت با اجنبی، شیطان نفر سوم است
روایتی است از پیامبر که فرمودند: «قال رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: لَایخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامَرَأَةٍ فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا شَیطان»[4] حضرت چه قدر زیبا مطلب را بیان می فرمایند! خیال نکنید در ملاقاتِ خصوصی زن و مرد نامحرم، فقط شما دو نفر هستید، در واقع شما سه نفر هستید و سومین نفر شما شیطان است! چشمهایتان نمی بیند. بی برو برگرد شیطان سومین نفر است. من نمی خواهم واردِ مسائل فقهی شوم، فکر کنم در توضیح المسائل نوشته ام که «خلوت با اجنبی حرام است».
دوری از اجنبی، بهترین صفت زنان
خلوت کردن با نامحرم در روابطِ گوناگون که سرآمدش دیداری و شنیداری و رفتاری است، اثر گذار است. روایتی از حضرت زهرا سلام الله علیها است که از حضرت سؤال کردند بهترین صفت زن ها چه چیزی است؟ حضرت فرمودند: «خَیرٌ لَهُنَّ أَنْ لَایرَینَ الرِّجَالَ وَ لَایرَاهُنَّ الرِّجَال؛[5] بهترین صفت برای زنان این است که مرد، زن را نبیند و زن، مرد اجنبی را نبیند.» اگر کسانی که شعار می دهند، امّا شعور ندارند، بگویند: خودِ حضرتِ زهرا رفتند مسجد و خطبه خواندند و یا حضرت زینب هم خطبه خواندند؛ ما در جواب می گوییم: وقتی حضرت زهرا به مسجد رفتند، بحثِ وظیفه شرعی و واجب الهی مطرح بود و باید حضرت به مسجد می رفتند و به وظیفه شان عمل می کردند. بحث وظیفه غیر از حرفی است که ما داریم می زنیم. آنجا بحث مراجعه نیست، یک وقت اشتباه نشود! گاهی عوام چنین مغالطه هایی می کنند. حضرت وظیفه اش بود که برود و رفت. من در مورد این خطبه حضرت زهرا بحث کرده ام و آن را نوشته ام که الحمدلله منتشر هم شده است. نوشته ام به چه صورت و با چه پوششی به مسجد رفتند؛ حتی زنانی آمدند و اطراف حضرت زهرا را گرفتند که حتی پیکره اش هم معلوم نشود. حضرت زینب هم در مجلس یزیدفرمود: «أَمِنَ الْعَدْلِ یاابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُک حَرَائِرَک وَ إِمَاءَک وَ سَوْقُک بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایا»[6]آیا این عدالت است که زن های خود را آن طور پوشش دهی، امّا ما را جلوی مردان بیاوری؟ در جایی که بحث وظیفه مطرح است، باید به وظیفه عمل کرد اما ما اینجا داریم در مورد شغل که انتخابی است و مراجعین آن بحث می کنیم.
انسان به راه های جلب توجه آگاه است!
روایتی از علی علیه السلام است که فرمودند: «صِیانَةُ المَرْأَةِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا»[7]این که زن خود را بپوشاند و حفظ کند برای خودش و زیبایی اش بهتر است. طرفین خودشان بهتر از همه می فهمند که در این روابط شغلی و کاری که مراجعه کننده دارند، رابطه شان چگونه است؛ آیا رابطه با حفظ صیانت است، یا برای جلب توجه و پرده دری است؟! طرفین خوب می داند که مراجعه کننده جنسِ مخالف چه منظوری دارد. هر دو طرف می دانند که فرد با چه پوششی چگونه آمده و چه غرضی دارد. از نظرِ رفتاری و حرکاتشان هم، هر دو خوب می فهمند که به دنبال چه هستند. بنده اینجا ننشسته ام مسائل شیطانی شان را بگویم که چگونه می توان قوای شیطانی کسی را تحریک کرد. خودشان می فهمند که از نظرِ گفتاری چه می گویند و از نظر رفتاری چه کار می کنند و یا چه پوششی از نظر دیداری دارند. رابطه از نظر گفتاری، هم در مورد موادِّ گفتار است که فرد چه سخنی را می گوید و یکی هم درباره کیفیّت ادا است که حرفش را چگونه می زند. یکی این که از چه کلماتی در صحبتِ خود استفاده می کند و دیگر این که وقتی که می خواهد حرف بزند، چه طور کلمات را ادا می کند که جلبِ نظر شود.
خانم ها مراقب حرف زدنشان باشند!
در سوره احزاب، خطاب به همسرانِ پیغمبر می فرماید: «فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»[8]فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» در مورد کیفیّتِ ادا کردن کلمات است. قرآن خطاب به همسرِ پیغمبر می گوید: صدایتان را نازک نکنید! اگر کیفیّتِ گفتار، شیطانی باشد «فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن شیطانی که «یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ» است، طرف مقابل را به وسوسه می اندازد. «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا» یعنی گفتارِ پسندیده و خدا پسندانه داشته باشید؛ چه از نظرِ مواد و چه از نظرِ کیفیّتِ ادا.
می خواستم این را عرض کنم که در باب محیط شغلی تنها شغل نیست که اثرگذار است. ممکن است «خود شغل» خیلی خوب باشد، «محیط» آن هم محیطِ بدی نباشد، اما از راهِ «مراجعه کنندگان» خراب شوی. ما در این بحث فقط به دنبالِ جلوگیری از خرابی هستیم و به سازندگی فعلاً کاری نداریم. این حداقل مطلب است که مراجعین روی تو نقشِ تخریبی نداشته باشند. من به صراحت می گویم که محیطِ شغلی از آن محیط هایی است که در تربیت انسان، خیلی نقش دارد.
عادی سازی روابط با نامحرم
اگر این حداقل رعایت نشود، کم کم رابطه با نامحرم برایت عادی می شود و نعوذ بالله یک سنخ محرمات اصلاً قباحتش از بین می رود. به خاطر مراوده با نامحرم ها به اقتضای شغل خود، دیگر قبحی سرت نمی شود. البته فرض من در جایی است که همه جهاتِ شرعی به طورِ ظاهری حفظ می شود و الّا آنجاهایی که شرع رعایت نشود، دیگر وا مصیبت است! چون جلسه آخر بحث است، این مطالب را کمی فشرده کرده ام. یک بحثی هم وجود دارد که مراجعینِ انسان، آن بُعدِ رحمانی را در ما تقویت کنند، یعنی انسان را به یادِ خدا بیاندازند، نه به یادِ شیطان که گفتم اینها پیش کشتان. این بحث دیگری است که دیگر به آن نمی پردازیم.
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
[2] ناس، آیات 1 الی 6.
[3] آن موقع این طور بوده است، مثل حالا نبوده که شب و روز یکی شده باشد، اگر نگوییم امروزه جای روز و شب عکس شده است. این حدیث برای زمانِ پیغمبر است.
[4] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج14، ص266.
[5] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج43، ص54.
[6] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج45، ص133.
[7] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج14، ص255
[8] احزاب، آیه 32.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مجتبی تهرانی