كتاب با عظمت اصول كافى روايت بسيار مهمى را از وجود مبارك موسى بن جعفر، عليه السلام، نقل مىكند كه در آن امام، عليه السلام، محور مطلب خود را قعل قرار داده و به ارزش عقل، انسان عاقل، و آثار عقل اشاره فرمودهاند.
عقل حقيقتى است كه مانند ساير نعمتها از جانب پروردگار به انسان عطا شده است. خداوند متعال براى عقل نيز غذايى معين فرموده و مردم وظيفه دارند اين عضو را با آن تغذيه كنند، زيرا اگر عقل تغذيه نشود، مانند بدنى كه بى غذا بماند، رو به ضعف و سستى و ناتوانى و در نهايت نابودى مىگذارد و در نتيجه، انسان گرفتار ديو خطرناك جهل خواهد شد كه به فرموده رسول خدا، صلى اللّه عليه و آله، سختترين تهيدستى و فقر و تاريكى محض است. آنها كه دچار اين تاريكى هستند، آثار زشت و بدى از خود بروز مىدهند و هم دچار اخلاق بهيمى و سبعى و شيطانى مىشوند و هم دچار عمل فاسد مىگردند.
كتابهاى علم اخلاق، اخلاق بهيمى را به اخلاق چارپايان تعريف كردهاند، زيرا كار چارپايان در اين دنيا به دنبال غذا رفتن و خوردن و شهوت راندن و، در نهايت، از بين رفتن است.
اخلاق سبعى به معناى اخلاق درندگى است. انسان جاهل، بعد از مدتى، تبديل به موجودى درنده مىشود كه به همه چيز چنگ و دندان نشان مىدهد. او تا جايى كه قدرت داشته باشد به كشتن، غارت كردن، تجاوز به حقوق ديگران و بردن حق مردم دست مىزند.
اخلاق شيطانى نيز به مكر و حيله و فريب و اين قبيل حالات زشت تعريف شده است كه مربوط به شيطان است و برگرفته از همان وسوسه سنگينى است كه شيطان نسبت به آدم و حوا داشت و به وسيله آن، آن دو را از بهشتى كه پروردگار در آن قرارشان داده بود بيرون كرد.
فريبكارى شيطان در قرآن مجيد اينگونه توضيح داده شده است:
«و قاسمهما إنى لكما لمن الناصحين».
و براى هر دو سوگند سخت و استوار ياد كرد كه يقينا من براى شما از خير خواهانم و قصد فريب شما را ندارم.
در آن وقت، يك قسم بيشتر وجود نداشت و آن فقط قسم به پروردگار بود، زيرا هنوز انبيا و ائمه طاهرين، عليهم السلام، به دنيا نيامده بودند و قسم به موجودات هم معهود نبود. تنها قسمى كه وجود داشت قسم به وجود مقدس پروردگار عالم بود. بنابراين، انسانهايى مثل آدم و حوا كه جز خداى متعال تكيهگاهى نداشتند و در حد خود نيز به پروردگار معرفت داشتند، قسم شيطان را راست پنداشتند و آن را باور كردند.
شيطان شش هزار سال با ملائكه همنشين بود و به فرموده امير المؤمنين، عليه السلام، در خطبه قاصعه، در عبادت مقام بسيار بالايى داشت، [4] اما وقتى براى گمراه كردن اين زن و شوهر ظاهر شد به خدا قسم خورد و با اين قسم زمينه اتبات حرف خود را براى آدم و حوا فراهم كرد. اين قسم شيطان قسم مكارانه، فريبكارانه و دورغ بود.
اصولا، هيچ وقت افراد متقلب واقعيت قسم دروغ خود را براى انسان شرح نمىدهند، چون اگر چنين كارى انجام دهند و بگويند ما داريم قسم دروغ مىخوريم و تقلب مىكنيم، نقض غرض است و ديگر نامش دغلبازى و فريبكارى نيست. لذا، هيچ وقت متقلب فريبكار حقيقت كار خود را براى انسان بيان نمىكندو به همين سبب است كه انسان فريب او را مىخورد.
در قرآن مجيد، به مردم فراوان سفارش شده است كه سعى كنيد بيدار و بينا باشيد تا شما را گول نزنند و مغرور نكنند. [5] البته، غرور در اينجا به معناى فريب است. شياطين انسان را يا با پول فريب مىدهند با با مقام با با قيافه زيبا يا با زبانبازى و يا ... بااينحال، انسانهاى عاقل فريبكارى را درك مىكنند، زيرا وقتى در مقابل چنين دغلبازانى قرار مىگيرد و مىبينند آنها به هر حيله و مكرى متوسل مىشوند درك مىكنند كه طرف مقابل مىخواهد آنها را از خدا دور كند و به كرامت و ارزشهايشان حمله كند. پروردگار عالم در قرآن مىفرمايد:
«إن الشيطان كان للانسان عدوا مبينا».
تنها انسان عاقل است كه مفهوم «عدوّ مبين» بودن شيطان را مىفهمد.
اما كدام انسان عاقل؟ مسلما، عاقلى كه به قول امير المؤمنين، عليه السلام، داراى عقل مسموع است، نه فقط داراى عقل طبيعى. كسى كه تنها داراى عقل طبيعى است به سادگى گول مىخورد، ولى كسى كه عقل طبيعى خود را با معارف الهى تغذيه كرده و عمرى با معارف و مسائل الهى سر و كار داشته مىفهمد هدايت چيست و گمراهى كدام است؛ حق چيست و باطل كدام است؛ عملى كه عامل رفتن به بهشت است چيست و كارى كه به جهنم منتهى مىشود كدام است. آرى، تنها چنين انسانهايى را نمىتوان فريفت.
منبع : پایگاه عرفان