يهود و نصارى پس از حضرت مسيح بر اساس هواها نفسانى و سركشى غرائز حيوانى و ميل شديد به مادىگرى هر يك ديگرى را به پوچى و اين كه دين و آئينشان پايه و اصلى ندارد متهم مىكردند.
هر يك از آنان مىخواست طرف مقابل را از ميدان فعاليت به عقب براند، تا متاع اندك دنيا و كالاى قليل زندگى ظاهر كه به وسيله عوام از مردم به دستشان مىرسيد و در سايه آن به عيش و نوش مىپرداختند به خودش برسد، و در انحصار او باشد، بهمين خاطر با يكديگر اختلاف و خصومت و كينه و دشمنى داشتند و هر يك مزاحم يكديگر بودند، در حالى كه حق بودن دين موسى تا زمان بعثت مسيح با توجه به آيات هدايتگر تورات براى مسيحيان روشن بود، و حق بودن آئين مسيح كه تصديق كننده دين موسى بود و انجيل بر آن گواهى مىداد براى يهود روشن بود، و هر دو گروه پيوسته آيات كتابشان را مىخواندند و مىدانستند و مىفهميدند كه دينى كه آيات تورات و انجيل آن را تأييد مىكند يك دين است و آن همان صراط مستقيم خداست و آگاهى داشتند كه انجيل مكمل تورات است، و براى هر دو طايفه معلوم بود كه تورات و انجيل به حقانيت آئين اسلام و پيامبرى محمد گواهى مىدهد و هر دو گروه مىدانستند كه اسلام مكمل اسلام موسى و مسيح است و مىبايست بفرمان تورات و انجيل به اسلام روى آورند، ولى تعصبات بيجاى آنان و غرور و كبرشان، و هوا و هوسشان و دنيا خواهى و روح مادىگرىشان آنان را روى در روى هم قرار داد، و هر يك ديگرى را متهم مىكرد كه به آئين پوچ و بىاصلى گرايش دارد، و از طرفى هم با پيامبر و آئين بر حق او هر يك به صورتى دشمنى مىكردند و در برابر پيشرفت آن مىايستادند تا جائى كه برگشت مؤمنان را به كفر آرزو مىكشيدند!
زشتى اختلاف و آثار شوم آن
اختلاف و رو در روى هم بودن كه ناشى از هوا و هوس و طغيان غرائز حيوانى است سبب ستم يهود بر نصارى و ظلم نصارى بر يهود و خيانت هر دو به اسلام و مؤمنان و نهايتاً محروميت هر دو طايفه از رحمت خدا در دنيا و آخرت و موجب مزاحمت شديد براى مسلمانان بود.
امروز هم يهود و نصارى در امر دين با يكديگر اختلاف دارند، و در عين اختلاف هر دو گروه در برابر اسلام و مسلمانان صف آرائى نظامى نموده و دست به شبيخون بسيار مخرب فرهنگى زده، و در امور مسلمانان چه در مسائل معنوى و چه در مسائل سياسى و اقتصادى اخلال مىكنند.
امروز هم هر دو طايفه بر باطل خود پافشارى دارند و از روى آوردن به حق امتناع مىورزند و خود را از فيوضات و الطاف و رحمت خدا در دنيا و آخرت محروم نموده و به شدت مزاحم ملت اسلام و در فكر خاموش كردن چراغ شريعت محمدى هستند.
متأسفانه مسئله بنيان كن اختلاف كه رسول بزرگوار اسلام از پديد آمدنش در امت خود بسيار واهمه داشت گريبان اين امت را نيز گرفته و آنان را به فرقههاى مختلف تقسيم كرده و همه را روى در روى يكديگر قرار داده و هر يك روش ديگرى را به باطل بودن متهم مىكند و از اين راه ضربه جبران ناپذيرى به پيكر امت زده و راه را براى ورود دشمنان به همه شئون ملت اسلام باز كرده و ميدان تاخت و تاز را به تمام امور ملت اسلام در اختيار دشمن گذارده، و اگر مسلمانان از اختلاف دست برندارند و روى به وحدت و اتحاد نياورند دشمن نابكار آنان را بيش از پيش به ضعف و زبونى مىكشد و او را وادار به تحمل خسارات و زيانهاى شديد مىكند، و سعادت دنيا و آخرتشان را در معرض برباد رفتن قرار مىدهد.
شگفتآور است كه با بودن قرآن اين معجزه جاويد پيامبر و كتاب مصون مانده از تحريف، و با بودن فرهنگ اصيل اهل بيت كه جز تفسيرى واقع گرايانه به قرآن نيست، و هر دو مايه اتحاد و سبب وحدت ملت اسلام و امت پيامبر است و اكثر مسلمانان تا اندازهاى آن را تلاوت نموده به مفاهيم پارهاى از آياتش آشنا هستند، و مىدانند كه خداى مهربان از همه آنان خواسته وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا: «1»
بر خلاف قرآن به فرقههاى مختلف تقسيم شده و همه روى در روى هم قرار گرفته و يكديگر را نفى مىكنند و شگفتآورتر اين كه همه فرقهها با اختلافى كه با يكديگر دارند بالاتفاق با شيعه كه جز به قرآن و مكتب اهل بيت كه مفسر قرآناند و پيامبر در حديث ثقلين تمسك به هر دو را اكيداً وصيت نموده و اعلام داشته:
«ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا من بعدى ابداً»
اگر به هر دو تمسك جوئيد و زندگى و حيات خود را در همه امور هماهنگ با قرآن و اهل بيت قرار دهيد هرگز روى ضلالت و گمراهى را نخواهيد ديد، در خصومت آشكار و كينه شديد هستند و تشيع را كه از زمان پيامبر بر اساس احاديث متقن بر اساس قرآن و پيروى از اميرمؤمنان و پس از او از امامان معصوم از فرزندانش پايهگذارى شده باطل دانسته و بنيانگذارش را شخصى خيالى به نام عبدااللهبنسبأ مىشمارند، شخصى كه وجود خارجى نداشته و دست پخت دشمنان شيعه است و خيالى بودنش ابتدا به وسيله طه حسين نويسنده مشهور مصرى اعلام شد سپس توسط دانشمندى فرزانه و محقق بسيار توانا بنام علامه سيد مرتضى عسگرى در كتابى مفضل به نام عبدالله بن سبأ همراه با دلايلى متقن با ثبات رسيد.
شيعه با روى آوردن به قرآن و اهل بيت به وصيت پيامبر كه در اكثر كتابهاى شيعه و سنى روايت شده و جزء روايات متواتر و صدورش از رسول خدا قطعى و يقينى است، عمل كرده و مىكند و به راهش كه همان راه خدا و انبياء الهى است و به تعبير قرآن صراط مستقيم است ادامه مىدهد و تحت هيچ شرايط و جوى از آن دست برنمىدارد، گرچه همه فرقههاى به ظاهر اسلامى و بلكه همه مردم جهان آن را نپسندند.
براى شيعه با توجه به كتابهاى متقن كلامىاش كه حاوى مستدلترين بحثهاى علمى و برهانى بر اثبات امامت امامان معصوم و خلافت بلا فصل علىبنابىطالب از رسول خداست، و آن كتابها پيروى از اميرمؤمنان و يازدهامام بعد از او را به عنوان وجوب شرعى روشن نموده، حق روشن و آشكار است، و براى او راهى به سوى شك و ترديد در اين حقيقت وجود ندارد، و از دشمنىها و آزارهاى ديگران نسبت بخودش به خاطر پاىبندىاش به اين مسلك قرآنى واهمه و ترس ندارد، و اين راه را پس از درگذشت پيامبر تا امروز از لابلاى خون و زندان و تبعيد و انواع محروميتها طى كرده و تا عصر ظهور عدالت همه جانبه به دست مهدى آل محمد طى خواهد نمود.
مسئلهاى كه همه بر آن اتفاق دارند اين است كه: «در زمان رسول خدا عموم مسلمانان به مدلول قرآن كريم و سنت رسول خدا، رسول و اقرباى رسول را دوست داشتند و هم اكنون شيعه بر اين عهد استوار است.
ولى گروهى از مسلمانان كه پس از رسول خدا قدرت را به دست گرفتند به «بهانه و عندنا كتاب الله حسبنا:» «2»
از عترت رسول خدا جدا شدند و اين جدائى به آنجا كشيد كه بسيارى از عترت پيامبر به دست امت شهيد شدند و در ميان شهدا ذرارى فاطمه زهرا و اولاد على مرتضى و ائمه معصومين را مىتوان ديد كه بىشك اهل بيت پيامبر بودند، اهل بيتى كه خدا در حقشان فرمود:
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً: «3»
شيعه از همان صدر اول اسلام در زمره ياران اهل بيت قرار گرفت و بر سر اين حقيقت و وفادارى نسبت به آن چون ابوذر تبعيد شد، و مانند حجر بن عدى و عمر و بن حمق خزاعى به شهادت رسيد و مثل ميثم تمار بر سر دار ابن زياد دست و پا و زبانش قطع شد!! «4»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- آل عمران 103.
(2)- گفتار عمر بن خطاب به نقل صحيح بخارى ج 1، باب كتابةالعلم طبع بمبئى سال 1270، ص 15.
(3)- احزاب 33
(4)- كتب مغازى، الغارات ثقفى، وقعه صفين، و كتاب سليم بن قيس هلالى رجوع شود.
برگرفته از:
کتاب: تفسیر حکیم جلد چهار
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان