روزى، شخصى به محضر مبارك حضرت سجاد، عليه السلام، عرضه داشت: يابن رسول اللّه، زندگى را چگونه مىگذرانيد؟ امام مىتوانستند در پاسخ او به گفتن «الحمد اللّه» بسنده كنند و سخن را ختم نمايند، اما اخلاق انبيا و ائمه طاهرين، عليهم السلام، اينگونه بود كه از هر فرصتى براى هدايت مردم استفاده كنند و آنان را راهنمايى سازند. چيزى كه براى اين بزرگواران ارزش داشت هدايت مردم بود؛ چه يك نفر باشد و چه مردمان يك شهر يا يك كشور. لذا، امام چهارم فرمودند: زندگىام را درحالى مىگذرانم كه هشت طلبكار از من طلب خويش را مىخواهند!
شايد همان وقت به نظر سؤالكننده رسيده باشد كه چرا حضرت طورى زندگى كردهاند كه گرفتار هشت طلبكار باشند و حالا به خاطر بدهىهايشان ناراحت باشند؟ مگر نمىتوانستند زندگىشان را طورى سامان دهند كه مشكلى با مردم پيدا نكنند؟ اما وقتى امام اين هشت طلبكار را توضيح دادند، سؤالكننده معناى سخن امام را دانست و متوجه شد كه هر انسانى تا قيامت دچار اين طلبكارها هست. خواه اين فرد مؤمن و ديندار باشد و خواه نباشد. زيرا خداوند متعال انسان را آفريده و در محاصره اين هشت طلبكار قرار داده است. در نتيجه، برخورد آدمى با اين طلبكارها بايد به گونهاى باشد كه در دنيا و آخرت، و در زندگى امروز و فردا گرفتار و اسير نشود و به مشكل برنخورد.
امام فرمودند: طلبكار اول من خداست. او مرا آفريده و مالك و ربّ و رزّاق من است و، ازاينرو، بر من حق عبوديت و بندگى دارد. حق دارد از من عمل به واجبات و فرائض را بخواهد.
ادامه دارد ...
منبع : پایگاه عرفان