نقل كرده اند:
ابراهيم بن ادهم رحمه الله وقتى به راهى مىرفت، سوارى پيش وى باز آمد و پرسيد از وى كه آبادانى كجاست؟ ابراهيم اشارت كرد به گورستان و گفت: آبادانى آن است.
ترك پنداشت كه وى افسوس مىدارد، در خشم شد و او را مىزد تا سر وى بشكست، چون از وى درگذشت با وى گفتند كه اين كس كه تو او را بزدى خواجه ابراهيم بن ادهم بود، ترك بيامد و عذر از وى مىخواست، ابراهيم گفت: آن وقت كه تو مرا مىزدى، من تو را از خداى عزوجل درخواستم تا تو را اهل بهشت گرداند.
گفت: از بهر چه چنين كردى با وجود چنين كارى كه من با تو كردم؟!
ابراهيم گفت: از بهر آن كه من دانستم كه بدين كه تو مرا مىزدى من ثواب يابم، پس نخواستم كه نصيب من از تو خير باشد و نصيب تو از من شر!!
منبع : پایگاه عرفان