«بار خدایا! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد، رقابت در سلطنت (و حكومت و آرزوى زیادىِ مال دنیا نبود؛ بلكه ] بدان جهت بود[ تا نشانه هاى دینت را بازگردانیم و اصلاح را در شهرهایتْ آشكار سازیم تا در سایه آن، بندگان ستمدیده ات امنیت پیدا كنند و حدودِ معطّل مانده، اقامه گردد.»
ماجرای هجوم مردم
پس از کشته شدن عثمان، مسلمین در مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله جمع شده و درباره تعیین خلیفه به گفتگو پرداختند، اعمال و رفتار دوازده ساله عثمان آنها را کاملا بیدار کرده بود ،گفتند که امور خلافت را باید به دست کسى سپرد که حقیقتا از عهده انجام آن بر آید. در آن میان عمار یاسر و مالک اشتر و رفاعة بن رافع و چند نفر دیگر که بیش از سایرین شیفته خلافت على علیه السلام بودند صحبت نموده و مردم را براى بیعت آن حضرت آماده ساختند.
این چند نفر با خطابه هاى دلنشین و سخنان مستدل اعمال خلفاى سابق را تجزیه و تحلیل کرده و نتیجه سرپیچى آنها را از دستورات رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد خلافت على علیه السلام به مسلمین تذکر داده و سبقت و مجاهدت آن حضرت را در اسلام و قرابتش را نسبت به رسول اکرم بدانها یادآور شدند و بالاخره اذهان و افکار عمومى را بر یک سلسله حقایق و واقعیات روشن ساختند به طوری که در پایان سخن آنها همه مسلمین اعم از مهاجر و انصار یکدل و یکزبان براى بیعت على علیه السلام آماده گردیدند، آنگاه از مسجد خارج شده و رو به خانه آن جناب آورده و اظهار کردند یا على عثمان را کشتند و اکنون جامعه مسلمین بدون خلیفه می باشد دست خود بگشاى تا با تو بیعت کنیم که سزاوارتر از تو کسى براى این امر مهم وجود ندارد و عموم مسلمین نیز از صمیم قلب حاضرند که طوق بیعت تو را در گردن خود اندازند.
«اى مردم! مرا در امور خود یارى رسانید. سوگند به خداوند كه حقّ ستمدیده را از ستمگر خواهم ستاند و لگام ستمگر را گرفته، او را بر آبشخور حقیقتْ وارد خواهم كرد، گرچه از آن كراهت داشته باشد.»
امام على علیه السلام: «آگاه باشید! سوگند به آن كه دانه را شكافت وانسان را بیافرید، اگر حضور حاضران نبود و حجّت با وجود یاورْ تمام نمى شد، و (اگر نبود) پیمانى كه خداوند از عالمان گرفته كه بر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان، بى قرار باشند، هر آینه، افسار حكومت را بر پشتش رها مى كردم و آخرش را با كاسه اوّلش سیراب مى ساختم و مى دیدید كه دنیاى شما نزد من، از آبِ بینى بُز ماده اى بى ارزش تر است.»
اسباب پذیرش حکومت
از جمله سخنان امام على علیه السلام كه اسباب پذیرش حكومت را بیان مى دارد کلمات زیر است:
- خواندن به سوی حق:
«اى جان هاى گوناگون و دل هاى پراكنده كه بدن هاشان حضور دارد و خِرَدهایشان از آنها غایب است! شما را به حق مى خوانم، ولى از آن مى گریزید، چنان كه بزغالگان از بانگ شیرِ غرّان مى گریزند. دور است كه با شما پایه هاى عدل را به پا دارم یا كژى هاى حقیقت را راست كنم!»
- اصلاح شهرها:
«بار خدایا! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد، رقابت در سلطنت (و حكومت و آرزوى زیادىِ مال دنیا نبود؛ بلكه (بدان جهت بود) تا نشانه هاى دینت را بازگردانیم و اصلاح را در شهرهایتْ آشكار سازیم تا در سایه آن، بندگان ستمدیده ات امنیت پیدا كنند و حدودِ معطّل مانده، اقامه گردد.»
- هدایت گمراهان:
امام على علیه السلام در یکی از حکمت ها می فرماید: «بار خدایا! تو مى دانى كه من در پىِ زمامدارى و حكومت و برترى جویى و ریاست نبودم؛ بلكه تنها در پىِ اقامه حدود و اجرا كردن شریعت، نهادن امور بر جاى خود، رساندن حقوق صاحبان حق، حركت بر روش پیامبرت و هدایت گمراهان به نور هدایت بودم.»
- مبارزه با ستمگری:
«بیعت شما با من، ناگهانى و بى اندیشه نبود و انگیزه من و شما هم یكى نیست. به درستى كه من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خودْ مى خواهید.
«بار خدایا! تو مى دانى كه من در پىِ زمامداری و حكومت و برترى جویى و ریاست نبودم؛ بلكه تنها در پىِ اقامه حدود و اجرا كردن شریعت، نهادن امور بر جاى خود، رساندن حقوق صاحبان حق، حركت بر روش پیامبرت و هدایت گمراهان به نور هدایت بودم.»
اى مردم! مرا در امور خود یارى رسانید. سوگند به خداوند كه حقّ ستمدیده را از ستمگر خواهم ستاند و لگام ستمگر را گرفته، او را بر آبشخور حقیقتْ وارد خواهم كرد، گرچه از آن كراهت داشته باشد.»
-ترس بر دین:
در خطبه ای از ایشان آمده است: «مردم بر عثمان شوریدند و - در حالى كه من كناره گیر بودم - او را به قتل رساندند. سپس با (وجود) كراهت من، مرا به حكومت رساندند. اگر ترسِ بر دین نبود، آنان را اجابت نمى كردم.»
- شایستگی امام برای حکومت:
امام على علیه السلام در نامه ای به كوفیان فرمود: «خداوند آگاه است كه چاره اى جز پذیرش حكومت نداشتم و اگر شایسته تر از خود را مى یافتم، در این امر، پیش قدم نمى شدم.»
- حفظ کتاب خداوند:
«سوگند به خداوند كه بر خلافتْ اقدام نكردم، مگر از ترس آن كه بُزى نَر، از بنى امیّه بر آن چنگ اندازد و كتاب خداوند را بازیچه سازد.»
- نهج البلاغة ؛ خطبه 3، 131، 136.
- الدرجات الرفیعة،سیدعلی خان مدنی شیرازی،ص 38.
- تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبری ج4 ص 491.
- أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری ،ج2ص 353.
منبع : پایگاه عرفان