فارسی
پنجشنبه 06 دى 1403 - الخميس 23 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عاقلى در لباس ديوانگان‏


بهلول آن داناى آگاه و حكيم بزرگ چون از طرف هارون عباسى به منصب قضا دعوت شد و وى را براى پذيرفتن اين شغل خطير در فشار قرار داد ناگزير خود را به ديوانگى زد و بر نى پاره‌اى سوار شد تا كودكان در پى او افتادند.
مصادف با همين ايام مردى قسم ياد كرده بود كه ازدواج نكند مگر آن كه با نخستين كسى كه در راه ببيند در اين باره مشورت نمايد. اتفاقاً نخستين كسى كه در راه با او مواجه شد همان خردمند ديوانه‌نما بود.
مرد به حكم سوگندى كه ياد كرده بود قضيه خود را با او در ميان نهاد نظرش را در كار خويش بخواست، خردمند ديوانه‌نما گفت: اگر دوشيزه‌اى را به همسرى بر گزينى سراسر سود است و هيچ گونه زيانى ببار نخواهد آورد و اگر بيوه‌اى را اختيار كنى نيمى سود و نيمى زيان است، لكن اگر زن بچّه‌دارى به همسرى بردارى سراسر زيان است و هيچ گونه سودى در بر نخواهد داشت.
آن گاه مركب چوبين را به جنبش آورد و گفت: از سر راه اسب من به يك سو شو كه لگد بر تو ننوازد.
مرد از مقايسه آن گفتار حكيمانه با رفتار جنون‌آميز در حيرت شد و از داستان او جويا گشت.
خردمند ديوانه نما گفت: اين گروه مى‌خواستند تا دين مرا تباه كنند امّا من تباهى عقل خويش را بهانه كردم تا دين خود را محفوظ دارم‌.


منبع : پایگاه عرفان
  • عاقل
  • عاقلى در لباس ديوانگان‏
  • لباس ديوانگان
  • بهلول
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    اين هم نتيجه پاكى !
    حکایتی از توصیف حضرت علی علیه السلام
    نيت پاكت را قبول كردم
    خوش به حال كسى كه نفسش رام شد
    حکایتی از جمال دل‏
    جوان عاق شده و مادر
    برگرفته از کتاب «عبرت آموز» از تالیفات استاد ...
    معرفت بيشتر، خضوع بيشتر
    حكايت تكان دهنده على عليه السلام و بيت المال‏
    از تأخير در اجابت نترسيد

    بیشترین بازدید این مجموعه

    خوش به حال كسى كه نفسش رام شد
    نيت پاكت را قبول كردم
    حكايتى در مبارزه با نفس‏
    حكايت ميرغضب و نان و نمك مجرم‏
    گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
    داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
    داستانى بسيار عجيب از نافع بن هلال‏
    حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
    حکایت خدمت به پدر و مادر
    آنقدر گفت تا غش كرد

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^