مرحوم «ملا احمد نراقى» آن عاشق وارسته، در كتاب «طاقديس» در باب گريههاى اعجاب انگيز حضرت شعيب عليه السلام چنين مىگويد:
گريه كرد از بس شعيب تاجدار |
روزهاى روشن و شبهاى تار |
|
هر دو چشمش كور و نابينا نشست |
باز دادش چشم سلطان الست |
|
آن كه او را ديده از آغاز داد |
كور چون شد باز چشمش باز داد |
|
داد چشمش هين به عبرت كن نظر |
باز بايد ديده عبرت نگر |
|
باز گاه و بيگه و شام و سحر |
اين قدر بگريست كافتاد از نظر |
|
كور شد باز آن دو چشم پاك بين |
باز دادش چشم آن چشم آفرين |
|
بار سيم گريههاى زار زار |
كرد اندر شهر و دشت و كوهسار |
|
روز و شب بگريست تا بار دگر |
كور شد نورش نماند اندر بصر |
|
كور گشت و گريه او كم نشد |
ساعتى بىسوز و بىماتم نشد |
|
شامها در گريههاى هاى هاى |
روزها در نالههاى واى واى |
|
اين قدر بگريست تا طير و وحوش |
آمدند از گريهاش اندر خروش |
|
تا شبى او را ندايى شد زغيب |
تا به كى مىگريى آخر اى شعيب |
|
گريه تو خلق را گريان كند |
سوز جان مر جسم را سوزان كند |
|
تو چو جانى و رعيت جسم تو |
تو چو معنى اين خلايق اسم تو |
|
هركسى از بهر يك چيزى گريست |
اى شعيب اين گريههايت بهر چيست |
|
گر زبيم دوزخ است و آن جحيم |
ما در دوزخ به تو بربستهايم |
|
آتش دوزخ بود بر تو حرام |
همچو آن جنّت به كفّار لئام «1» |
|
ور بود اين گريهات بهر بهشت |
شوق وصل حوريان خوش سرشت |
|
ما بهشت از بهر تو آمادهايم |
حوريان را زيب و زينت دادهايم |
|
حوريان از بهر تو در روز و شب |
چشم بر راهند و دلها در طرب |
|
اين بهشت اين حور اين تو اى شعيب |
هر زمان خواهى برو بىمنع و ريب |
|
چون شعيب از عالم غيب اين شنيد |
از دل پر درد آهى بركشيد |
|
كاى خدا آرام جان مستهام «2» |
من كه و دوزخ چه و جنّت كدام |
|
چيست دوزخ تا از آن ترسان شوم |
تا زبيم تفّ آن گريان شوم |
|
من خود اندر آتش استم سالها |
اندر آتش كردهام نشو و نما |
|
من كه عمرى شد در اين آتش خوشم |
كى زدوزخ روى درهم مىكشم «3» |
|
منبع: عرفان اسلامى ج13
منبع : پایگاه عرفان