فارسی
سه شنبه 01 فروردين 1402 - الثلاثاء 28 شعبان 1444
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دل سپارى به اهل بيت و ازدواج‏

تاجرى به پسر درس خوانده در خارج خود گفت: مى‌خواهم براى تو عروسى بگيرم. به پدر گفت: فقط دختر خارجى مى‌خواهم. گفت: در ايران، در ميان اقوام و خانواده‌هاى تاجران دخترهاى خيلى خوبى هست. پسر گفت: يا دختر خارجى، يا ازدواج نمى‌كنم. چند ماه، پدر و مادر نگران بودند.
اين تاجر به يكى از رفقايش اين مشكل را گفت كه من خانواده متدينى هستم، همگى اهل نماز هستيم و اين اولين پسر من است، نمى‌دانم چرا اين انحراف را پيدا كرده است، مى‌گويد: فقط زن خارجى مى‌خواهم. او گفت: پسرت را به دكتر ببر، او روانى شده است. دكترش را نيز من سراغ دارم و آن حضرت رضا عليه السلام است. بگذار امام رضا عليه السلام به او جهت دهد.
مى‌گفت: بليط گرفتيم و رفتيم. يكى از كشيك‌هاى حرم با اين تاجر رفيق بود، گفت: فردا غبارروبى حرم است و حرم خلوت است. ما حق داريم چند نفر را با خود ببريم، براى تو و پسرت كارت مى‌گيرم، بياييد. بعد از غبار روبى، نبات، گرد تبرّك از روى قبر مطهّر و پارچه سبز از روى حرم را تقسيم مى‌كنند، آن را نيز براى تو مى‌گيرم.
مى‌گفت: رفتيم. غبار روبى تمام شد، پارچه سبز، نبات و مقدارى گرد حرم را آوردند، ميان اين گرد، كاغذ كوچكى مچاله شده بود. پسرم باز كرد، ديد دخترى هجده ساله نوشته است: يابن رسول الله! من ديپلمه و خوش چهره هستم، اما تنها مانع من در اين دوره و زمانه در ازدواج، شغل پدرم است. پدرم را دوست دارم، پدر مظلوم و با ادبى است، ولى چون رفته‌گر شهردارى است، كسى نمى‌آيد كه با من ازدواج كند. پدرم جهيزيه نمى‌تواند تهيه كند. من بايد بمانم؟ شما براى ازدواج من‌ فكرى كنيد.
پسر به پدر گفت: اين دخترى كه آدرسش در اين كاغذ است را مى‌خواهم ببينم.
پدر گفت: باشد، برويم. خانه دختر در محله خواجه ربيع، از اين خانه‌هاى خشتى و گلى كوچك بود. در زديم، در را باز كردند، درون خانه رفتيم. گفتيم: شما دخترى به اين نام داريد. ما از تهران آمده‌ايم. پسر مرا ببين، برود با دختر شما صحبت كند، اگر همديگر را قبول كردند، دختر شما را براى پسرم بگيرم. امام رئوف اين داماد را براى شما فرستاده است. مگر دختر درد خود را به طبيب نگفته است؟

منبع:عرفان در سوره يوسف،


منبع : پایگاه عرفان
  • ازدواج
  • عرفان در سوره يوسف
  • دل سپارى به اهل بيت و ازدواج‏
  • دل سپارى
  • اهل بيت
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    حكايت موسى عليه السلام و برخ الأسود
    حكايت ابراهيم ادهم‏
    داستان مؤمن آل فرعون و تفويض امورش به حق‏
    كدام بنده مخلص؟
    حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
    هر گوينده «لا إله إلّا اللّه» اهل‏ نجات نيست!
    توبه جوانی که خیاط زنانه بود
    زنده شدن مرده توسط امام حسین(ع)
    افشاگرى شجاعانه طِرِمّاح عليه باطل‏
    پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع)

    بیشترین بازدید این مجموعه

    آقازاده‌ای که منصب حکومتی را قبول نکرد!
    شكر او را از فقر نجات داد
    بشارت آخرتى
    حكايت حلواى معاويه و ابوالاسود
    حكايت توبه از شكر نابجا
    داستان مؤمن آل فرعون و تفويض امورش به حق‏
    داستان شگفت‏‌انگيز حاتم اصم‏
    نباش كفن دزد
    مناجات تا طلوع فجر
    آشپزخانۀ عمرولیث صفار بر گردن سگ

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^