كلمه «حسن» و مشتقات اين كلمه مانند «حُسن، محسن، احسان، احسن»، در كتاب خدا زياد به كار گرفته شده است. در موارد گوناگون نيز به دنبال كتاب خدا به كار گرفته شده است.
علت حقيقى آن اين بوده كه وجود مبارك امام مجتبى عليهالسلام از همه مصاديق زيبايى ملكى و ملكوتى برخوردار بودند. ابرهاى متراكم، سياه و ظلمانى فرهنگ و حكومت اموى، نگذاشت كه مردم از اين زيبايىهاى ملكى و ملكوتى در عالم وجود تا قيامت بهره كامل ببرند و اين زيبايىها ظهور كند و آشكار شود و فرهنگ اهلبيت عليهمالسلام در جامعه نشر پيدا كند.
ظلمى كه بر پدر امام مجتبى عليهالسلام رفت تا جايى بود كه وجود مبارك اميرالمؤمنين عليهالسلام را در پشت ابرهاى سياه حكومت و فرهنگ اموى پنهان كرد و چهرهاى غير از چهره الهى اميرالمؤمنين عليهالسلام را با هزينه كردن پول و تبليغات زياد نشان مردم دادند كه مردم به راحتى، نود سال در خطبههاى نماز جمعه و قنوت نماز خود به اميرالمؤمنين عليهالسلام ناسزا گفتن را واجب مىدانستند. همان ابرهاى متراكم و ظلمانى تبليغى و فرهنگى امويان، زيبايىهاى امام مجتبى عليهالسلام را نيز پنهان كرد و حضرت را غير از آن كه بودند، نشان داد.
آنها چهره عادى و معموليى را همراه با انواع دروغها و تهمتهايى كه بر آن چهره نقاشى مىكردند، از منفورترين چهرهها و افراد جامعه مىكردند. از جمله در ميان مردم پخش كردند و به مردم باوراندند كه حضرت مجتبى عليهالسلام با اين كه بيش از چهل و هفت سال در اين دنيا نبوده، با سيصد دختر ازدواج كرده بود. در حالى كه حضرت در مدينه خانهاى كاه گلى معمولى داشتند و مدينه نيز شهر كم جمعيتى بود و امام مجتبى عليهالسلام در كمال زهد به سر مىبردند. فرهنگ امويان و عباسيان كارى كرد كه حضرت را با تشكيل دهندگان حرمسراها و شهوترانان عالم و افراطيان در غريزه جنسى يكى بدانند.
اگر ايشان با سيصد دختر ازدواج كرده باشند، حداقل بايد صد نفر آنها بچه دار مىشدند، چون هر سيصد دختر كه نازا و عقيم نبودند.
وجود مقدس ايشان در اين دنيا سه فرزند پسر از يك خانم با كرامت و بسيار بزرگوار داشتند؛ حسن بن حسن، قاسم بن حسن و عبدالله بن حسن و هر سه در روز عاشورا براى يارى حضرت سيدالشهداء عليهالسلام شركت داشتند كه حسن بن حسن خيلى زخم خورد، ولى شهيد نشد، چون بعد از روز عاشورا او را در ميان كشتهها ديدند دارد نفس مىكشد، اهلبيت عليهمالسلام با خود برداشتند و به شام بردند و به مدينه برگرداندند.
اين حسن بن حسن فرزند بزرگ امام مجتبى عليهالسلام همان بزرگوارى است كه با فاطمه دختر حضرت ابى عبدالله الحسين عليهالسلام ازدواج كرد و از ازدواج اين زن و شوهر، نسل بسيار بابركت و عظيمى به وجود آمد، از جمله خاندان طباطبايى منطقه زواره و اردستان، خاندان طباطبايى بحرالعلوم، خاندان طباطبايى حكيم در
عراق كه در اين هزار و پانصد سال از نسل حسن بن حسن مىباشند.
از اين زن و شوهر هزاران مرجع تقليد، مفسر قرآن، مبلغ دين، نويسنده، عارف و سالك به وجود آمده است. همراه با آثار عظيمى كه ذرّيّه اين زن و شوهر از خود بر جاى گذاشتند.
فرزند دوم حضرت امام حسن عليهالسلام هم قاسم بن حسن است كه ازدواج نكرد و در سن ازدواج نبود، چون روزى كه امام مجتبى عليهالسلام شهيد شد، ايشان سه ساله بود، و در كربلا سيزده ساله بود و در جنگ با دشمن نيز سنگباران و تيرباران شده، شهيد شد. فرزند سوم حضرت امام حسن عليهالسلام نيز ده ساله بود كه پدر را به ياد نمىآورد، خيلى با عمو مأنوس بود كه أبى عبدالله عليهالسلام سفارش او را به خواهر خويش كردند كه او را با خود به شام ببرند و به مدينه برگردانند كه از دست عمه فرار كرد و به ميان گودال قتلگاه آمد و صورتش را روى بدن خون آلود عمو گذاشت و عمو او را در آغوش گرفت كه يكى از قاتلان يزيدى آمد و در آغوش أبى عبدالله عليهالسلام سر بچه را از بدن جدا كرد. فرزندان امام مجتبى عليهالسلام چنين بودند.
مقصود دشمن از اتهام
ستمگران، ظالمان، پليدان، هواپرستان و دنياپرستان كه در هر روزگارى هستند و نسبت به اهل خدا حسادت مىورزند، اين چهره عظيم زهد، ورع، تقوا، علم، كرامت، فضيلت، ولايت و امامت را زير ابرهاى سياه تبليغات ناحق و باطل پنهان كردند. اين طرف از او چهره شهوتران، هواپرست ساختند.
اين گوشهاى از جنايت امويان درباره حضرت مجتبى عليهالسلام است و وقتى كه اين گونه چهره را پنهان كنند، بقيه فضايل آشكار نمىشود. در تمام محافل مىنشينند و مىگويند: هزينه اين سيصد زن با ظلم و جور، بردن حق مردم و بيت المال تأمين مىشده است. تمام اين حرفها بعد از شهادت امام مجتبى عليهالسلام زده شده است. اگر در زمان حيات او مىگفتند: با سيصد زن ازدواج كرده است كه محكوم مىشدند؛ زيرا امام خانهاى كاه گلى داشتند و با همسرى كه مادر اين سه بچه بود و همسر ديگرى كه قاتل امام شد زندگى مىكردند.
اينها بنا داشتند چنان كه اميرالمؤمنين عليهالسلام را زير ابرهاى متراكم تبليغات غلط پنهان كرده بودند، تا جايى كه مردم با جان و دل صد سال «قربه الى الله» على عليهالسلام را
لعن مىكردند، با امام مجتبى عليهالسلام نيز همين معامله را بكنند. ده سال بعد تبليغات غلطى عليه امام حسين عليهالسلام در كوفه كردند كه مردم واقعا براى رضاى خدا به كربلا آمدند و اين هفتاد و دو نفر را قطعه قطعه كردند كه در قيامت به بهشت بروند.
خدا در قرآن مىفرمايد: هر حرفى را باور نكنيد، چون مصداق:
«سَمَّعُونَ لِلْكَذِبِ» «1»
شنونده دروغ نباشيد، چون همين حرفها شما را از خدا جدا مىكند.
پيدايش عقيدههاى مختلف با زبان
در اوايل دنيا كه كافر وجود نداشته است، چون زندگى در دنيا با پيغمبرى حضرت آدم عليهالسلام شروع شد. با اين بزرگوارى كه خدا در قرآن مىفرمايد:
«إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَهً» «2» اول كفر، شرك، كمونيسم، سوسياليست و كاپيتاليسم، نيروانا، بودائيسم و لائيك كه نبود، زندگى با دين، پاكى، درستى، عبادت، كرامت، پاكدامنى و تقوا شروع شده بود.
«كَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَ حِدَهً» «3» اين آيه قرآن است، به تدريج زبانها به انحراف افتاد. آن روزگارى كه قلم و كاغذ نبود، در اين زمينه عهدهدار همه عقيدهها زبان بود. شروع به مكتب سازى كرد.
غزالى جمله زيبايى درباره زبان دارد. نمىدانم اين عبارت را خود غزالى بيان كرده است، يا از كسى ديگر نقل كرده. مىگويد:
«اللِّسانُ جِرْمُهُ صَغِيرٌ وَ جُرمُهُ كَبيرٌ وَ عَظيمِ»
زبان عنصرى با جرم و حجمى سبك و كوچك است. اگر زبان را در ترازو بگذارند، چند گرم وزن دارد؟ اما اين زبان عالم را به آتش مىكشاند «4» و در مقابل خدا، تنها در عربستان سيصد و شصت خداى قلابى ساخت. در هندوستان تا كنون پانزده ميليون خدا ساخته است. فرهنگ لاييك، كمونيست، امپرياليسم و بوداييسم ساخته زبان است.
اين زبان، حضرت على عليهالسلام را به گونهاى نشان داد كه مردم بر خود واجب ديدند كه در نمازها او را لعن كنند و امام مجتبى عليهالسلام را از فتحعلى شاه و ناصر شاه قاجار و حرمسرا سازان شاهان تاريخ، زشتتر و پستتر نشان داد.
موج اين تبليغات بر شيعه نيز اثر گذاشت. شما حال و قلبى كه نسبت به أبى عبدالله عليهالسلام داريد، آيا يك صدم آن را نسبت به حضرت مجتبى عليهالسلام داريد؟
حضرت مجتبى عليهالسلام چه كسى بود؟ حضرت عليهالسلام ده سال امام واجب الاطاعه أبى عبدالله عليهالسلام بوده است، يعنى امام حسين عليهالسلام مأموم امام حسن عليهالسلام بوده است.
بزرگوارى و عظمت امام مجتبى عليهالسلام
چرا خدا اسم او را «حسن» گذاشت؟ چون هرچه در عالم ملك و ملكوت متصف به صفت حسن، محسن، احسان و احسن است، در وجود امام مجتبى عليهالسلام جمع است.
نگويم آب و گل است آن وجود روحانى
بدين كمال نباشد جمال انسانياگر تو آب و گلى همچنان كه ساير خلق
گل بهشت مخمّر به آب حيوانيوجود هر كه نگه مىكنم ز جان و جسد
مركب است و تو از فرق تا قدم جانيبه هر كه خوبتر اندر جهان نظر كردم
كه گويمش به تو ماند، تو بهتر از آنى «5»
حضرت مجتبى عليهالسلام را بايد با قرآن، فرمايشهاى پيغمبر صلىاللهعليهوآله و اولياى الهى نگاه كنيم. ايشان را در اين حقيقت ببينم كه ده سال امام واجب الاطاعه حضرت أبى عبدالله الحسين عليهالسلام بوده است. بدون اين كه توضيح، تفسير و شرح بدهم، يعنى جرأت ورود به توضيح آن را ندارم و بيشتر مردم نيز تحمل اين مسأله را ندارند. اسم حسين كه «ياء» اضافه دارد، اگر «ياء» را حذف كنيد، حسن مىشود، به خاطر اين است كه اسم مصغّر حسن است، تا ببينيد كه امام حسن عليهالسلام كيست.
پاى عقل عالميان و هر مفسرى در اينجا لنگ است. حسين اسمى است كه خدا بر أبى عبدالله عليهالسلام گذاشت، اما حسن اسمى است كه خدا روى امام مجتبى عليهالسلام گذاشته است و حسين، مصغّر حسن است. يعنى اى انسانها! نسبت به اسم امام مجتبى عليهالسلام توجه كنيد.
وقتى امام مجتبى عليهالسلام در روز پانزدهم ماه رمضان به دنيا آمدند، تمام نمازهاى واجب دو ركعتى بود، يعنى پانزده سال پيغمبر صلىاللهعليهوآله همه نمازها را با مردم به صورت دو ركعتى مىخواندند. تا روز پانزدهم ماه رمضان آن سالى كه هنگام سحر حضرت مجتبى عليهالسلام به دنيا آمدند، رسول خدا صلىاللهعليهوآله دو ركعت به نماز ظهر و دو ركعت به نماز عصر اضافه كردند و خدا امضا كرد كه فقط در سفر، نمازهاى چهار ركعتى، دو ركعتى شوند. به شكرانه ولادت امام مجتبى عليهالسلام چهار ركعت به دو نماز واجب اضافه شد. سال بعد كه أبى عبدالله عليهالسلام به دنيا آمد، پيغمبر صلىاللهعليهوآله يك ركعت به مغرب و دو ركعت به عشا اضافه كردند، يعنى سه ركعت، كه كمتر از امام مجتبى عليهالسلام باشد، چون حسين، مصغّر حسن است. «6»
كلمات «حسن، أحسن، احسان، محسن و حسين» كه ريشه در سه حرف «حاء و سين و نون» دارند، در كتاب خدا و معارف الهيه زياد استعمال شده است. به سراغ بعضى از آيات قرآن برويم تا از نظر قرآن و روايات ببينيم كه امام مجتبى عليهالسلام كيست.
مظلوميت اهل بيت عليهمالسلام
او و پدرش مظلومترين مظلومان جهان مىباشند. مظلوميت أبى عبدالله الحسين عليهالسلام اگر يك است، مظلوميت امام مجتبى عليهالسلام نود و نه است و مظلوميت اميرالمؤمنين عليهالسلام بىنهايت است.
چه ظلمى در عالم به اين خانواده شده است. بالاترين ظلم اين است كه شش ميليارد نفر به جاى اين كه به امام اقتدا كنند، شب و روز به شيطان اقتدا مىكنند. اين بالاترين ظلم است. شش ميليارد نفر تابع فرهنگهايى هستند كه دولتهاى جهان از ناحيه شكم، شهوت و عوامل خود به مردم ارائه مىدهند و مردم نيز مىپذيرند، اما فرهنگ اهلبيت عليهمالسلام در دنيا، در غربت كامل است.
مظلوميت اين است كه در مدينه و ايام حج، دو ميليون نفر در نماز جماعت شركت مىكنند، اما اين نماز با فرهنگ الهى و ائمه عليهمالسلام مطابق نيست، بلكه با فرهنگ ابوحنيفه، مالك و شافعى مطابق است كه دين آنان، دين بنىاميه است. اين مظلوميت است. «7» اميرالمؤمنين عليهالسلام سخنرانى بسيار جالبى كردند كه همه گوش و هوشها را گرفته بود، يك نفر از وسط جمعيت بلند شد، اميرالمؤمنين عليهالسلام سخنش را قطع كرد و فرمود: چه مىخواهى؟ گفت: على جان! به من ظلم شده است. تو امروز حاكم مملكت هستى و قدرت دارى كه اين ظلم را از من برطرف كنى؟
بر حاكم واجب است كه ظلم را برطرف و زندگى مردم را اداره كند و نگذارد ستمكار در جامعه سر بلند كند و ثروتمندان بىدين به خاطر اين كه ثروت دارند خون مردم را بمكند و به هر شكلى كه مىخواهند، اقتصاد را شكل بدهند.
گفت: على جان! تو حاكم هستى، سخنرانى تو را مخصوصا قطع كردم كه بگويم كه به من ظلم شده است و من خودم قدرت دفع ظلم از خودم را ندارم.
اين حاكم او را رد نكرد. به او نگفت: خجالت نكشيدى كه سخنرانى ما را قطع كردى؟ حاكم به مأمور دولتش نگفت: اين بىتربيت را بيرون كنيد، تا بىادبى نكند.
بلكه تا گفت: اى حاكم! به من ظلم شده است، از صورت على عليهالسلام اشك سرازير شد. از روى منبر به او گفت: چقدر به تو ظلم شده است؟ گفت: يك ظلم به من شده است.
در روايات ما ننوشتهاند كه چه ظلمى بوده است. گفت: يك ظلم به من شده است. حضرت فرمود: اما منِ حاكم كه دارم براى شما سخنرانى مىكنم، به عدد ريگهاى بيابان و دانه دانه پشم شترها و گوسفندان و بزهاى دنيا به من ظلم شده است.
اين ظلم هنوز ادامه دارد. هنوز به نام على عليهالسلام مكتب سازى، جنايت و فرقه سازى مىشود. عدهاى زنا مىكنند و رابطه نامشروع برقرار مىكنند، ربا مىخورند، جنايت مىكنند و مىگويند: على عليهالسلام در قيامت دست ما را مىگيرد. اين بدترين ظلم به اميرالمؤمنين عليهالسلام است.
ظلم حكومتها به شيعه
قاضى دادگاه مدينه براى پروندهاى شاهد خواست. قاضى ابىليلى، قاضى بنى عباس بود. مظلوم پرونده از دادگاه بيرون آمد، به يكى از شيعيان ناب اميرالمؤمنين عليهالسلام كه شيعه واقعى بود گفت: حق من دارد ضايع مىشود و به شاهد نياز دارم، آيا حاضر هستى به نفع من شهادت بدهى؟ گفت: بر من واجب است كه شهادت بدهم كه حقّ تو از بين نرود. كتمان شهادت از گناهان كبيره است و خدا به آن وعده عذاب داده است. كسى كه حقى را بداند، از او شهادت بخواهند و نرود شهادت بدهد، اهل جهنم است.
او را براى شهادت به دادگاه آورد، گفت: شاهد من اين آقا است. قاضى أبى ليلى گفت: عجب شاهدى آوردى، اين دادگاه در پاكى، تقوا، ورع و كرامت، چنين شاهدى را كمتر به چشم ديده است، اما شهادت او قابل قبول نيست؛ چون او
شيعه است. دادگاه نمىتواند شهادت او را قبول كند، برو شاهد ديگرى بياور.
اين مظلوميت امام على عليهالسلام و امام حسن عليهالسلام است. شاهد در دادگاه مانند مادر داغديده شروع به گريه كرد. أبىليلى به او گفت: براى چه گريه مىكنى؟ گفت:
براى اين كه تو در مسند اين قضاوت هستى دارم اشك مىريزم. گفت: مگر من چه كسى هستم؟ گفت: تو دروغگو هستى. گفت: من چه دروغى گفتم؟ گفت: همين الان دروغ گفتى، تو به من گفتى كه شيعه هستم. سلمان، ابوذر، مقداد و عمار شيعه هستند. آيا مرا شيعه مىگويند؟ من از على عليهالسلام خجالت مىكشم كه به من شيعه بگويند. من دوست على عليهالسلام هستم، نه شيعه ايشان. «8» كسى كه صددرصد شيعه بود، ولى مىگفت: من شرم مىكنم كه بگويم شيعه هستم، اما بعضىها مشروب مىخورند، لاابالىگرى مىكنند، هر گناهى را علنا مىكنند و مىگويند: همه جرمهاى ما را به خاطر على عليهالسلام مىبخشند. از كجا اين حرفها را در آوردهاند؟ نمىدانم.
معناى لغوى «حُسنى»
خداوند در قرآن مىفرمايد:
«وَ قُولُوا لِلْنَّاسِ حُسْنًا» «9»
«حُسنى» از ماده «حسن» گرفته شده است. اى بندگان من! وقتى با ديگران سخن مىگوييد؛ با شيعه، سنّى، يهودى، مشرك بىدين، لاييك، زرتشتى و مسيحى، با سخنى زيبا، استوار، حق، محكم و حكيمانه صحبت كنيد. نگذاريد زبان، شما را
به انحراف بكشاند. در گفتار خود زيباگو باشيد.
كلمه «احسن»:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مّمَّن دَعَآ إِلَى اللَّهِ» «10» «وَ مَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى» «11» زيباترين گفتار در اين عالم، گفتار كسى است كه مردم را به خدا دعوت مىكند و گفتار چه كسى در اين عالم زيباتر از دعوت كننده به خدا است؟ زبانى كه زن، فرزند، داماد، عروس، رفيق و اجتماع را به خدا دعوت مىكند.
در سوره قصص آمده است كه متدينين زمان حضرت موسى عليهالسلام به قارون گفتند:
«أَحْسِن كَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» «12» ثروت خود را در راه خير و احسان بكار بگير، چنان كه خدا آن را به تو احسان و عطا كرد.
حسن، مجمع تمام خوبىها
بخشى از روايتى را براى شما بيان مىكنم كه كلمه «حسن» در اين روايت به كار برده شده است. اين گفتار پيغمبر صلىاللهعليهوآله خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام مىباشد:
«سَبْعَهٌ مَنْ كُنَّ فِيه فَقَدِ اسْتَكَمَلَ حَقيقَهَ الايمانِ وَ ابْوابُ الجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ» «13»
هفت چيز است كه اگر كسى انجام دهد، واقعيت ايمانش كامل مىشود و تمام درهاى بهشت بر او باز مىشود.
اولين مطلب: «من أحسن صلاته» كسى كه نماز خود را زيبا بجا بياورد، يعنى نماز را مطابق با رساله و نيت خالص انجام دهد.
روى اين حساب، قرآن و روايات ما را به رفتار، گفتار، عبادت، نيت، هدف و برنامههاى زيبا دعوت مىكنند. خدا نازيبايىها را قبول نمىكند، اما زيبايىها را به قيمت بهشت قبول مىكند و هر چه زيبايى در قرآن مىبينيد، انسان به آن دعوت شده است و خدا مىدانست كه در وجود امام مجتبى عليهالسلام همه اينها جمع است كه وقتى روز پانزدهم ماه رمضان به دنيا آمد، پيغمبر صلىاللهعليهوآله منتظر شد كه خدا چگونه اين مولود را نام گذارى مىكند، جبرييل آمد و عرض كرد: او را «حسن» بناميد، يعنى مُلك و ملكوت اين مولود، زيبا است. «14»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مائده 41: 5؛ «به شدت شنونده دروغند [با آنكه مىدانند دروغ است].»
(2)- بقره 30: 2؛ «به يقين جانشينى در زمين قرار مىدهم.»
(3)- بقره 213: 2؛ «مردم [در ابتداى تشكيل اجتماع] گروهى واحد و يك دست بودند [و اختلاف و تضادى در امور زندگى نداشتند].»
(4)- الكافى: 2/ 11، حديث 16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله يُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ فَيَقُولُ أَىْ رَبِّ عَذَّبْتَنِى بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً فَيُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَهٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِكَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ عِزَّتِى وَ جَلَالِى لَأُعَذِّبَنَّكَ بِعَذَابٍ لَا أُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنْ جَوَارِحِكَ.»
(5)- سعدى شيرازى(6)- بحار الأنوار: 19/ 19 2، باب 8، حديث 45؛ «أقول قال فى المنتقى فى حوادث السنه الثانيه من الهجره فى هذه السنه تزوج على بن أبى طالب عليهالسلام فاطمه عليهالسلام بنت رسول اللَّهِ صلىاللهعليهوآله فى صفر لليال بقين منه و بنى بها فى ذى الحجه و قد روى أنه تزوجها فى رجب بعد مقدم رسول اللَّهِ صلىاللهعليهوآله المدينه بخمسه أشهر و بنى بها مرجعه من بدر و الأول أصح و روى عن بعض أهل التاريخ أن تزويجها كان فى شهر ربيع الأول من سنه اثنتين من الهجره و بنى بها فيها و ولدت الحسن عليهالسلام فى هذه السنه و قيل بل ولد الحسن عليهالسلام منتصف شهر رمضان من سنه ثلاث و الحسين عليهالسلام فى سنه أربع و قيل كان بين ولاده الحسن عليهالسلام و العلوق بالحسين عليهالسلام خمسون ليله و ولد الحسينلليال خلون من شعبان سنه أربع من الهجره. و فى هذه السنه كانت سريه عبد الله بن جحش و فى هذه السنه حولت القبله إلى الكعبه كان النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله يصلى بمكه ركعتين بالغداه و ركعتين بالعشى فلما عرج به إلى السماء أمر بالصلوات الخمس فصارت الركعتان فى غير المغرب للمسافر و للمقيم أربع ركعات.»
(7)- نهج الحق: 312؛ «و قد قال النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله من أعان على قتل امرئ مسلم و لو بشطر كلمه لقى الله يوم القيامه مكتوبا على جبهته آيس من رحمه الله و فيه عن ابن مسعود لكل شىء آفه و آفه هذا الدين بنو أميه.»
(8)- بحار الأنوار: 65/ 156، باب 19، صفات الشيعه و أصنافهم و ذم، حديث 11؛ «وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ ع إِنَّ عَمَّاراً الدُّهْنِىَّ شَهِدَ الْيَوْمَ عِنْدَ ابْنِ أَبِى لَيْلَى قَاضِىَ الْكُوفَهِ بِشَهَادَهٍ فَقَالَ لَهُ الْقَاضِى قُمْ يَا عَمَّارُ فَقَدْ عَرَفْنَاكَ لَا تُقْبَلُ شَهَادَتُكَ لِأَنَّكَ رَافِضِىٌّ فَقَامَ عَمَّارٌ وَ قَدِ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ اسْتَفْرَغَهُ الْبُكَاءُ فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِى لَيْلَى أَنْتَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الْحَدِيثِ إِنْ كَانَ يَسُووكَ أَنْ يُقَالَ لَكَ رَافِضِىٌّ فَتَبَرَّأْ مِنَ الرَّفْضِ فَأَنْتَ مِنْ إِخْوَانِنَا فَقَالَ لَهُ عَمَّارٌ يَا هَذَا مَا ذَهَبْتَ وَ اللَّهِ حَيْثُ ذَهَبْتَ وَ لَكِنْ بَكَيْت عَلَيْكَ وَ عَلَىَّ أَمَّا بُكَائِى عَلَى نَفْسِى فَإِنَّكَ نَسَبْتَنِى إِلَى رُتْبَهٍ شَرِيفَهٍ لَسْتُ مِنْ أَهْلِهَا زَعَمْتَ أَنِّى رَافِضِىٌّ وَيْحَكَ لَقَدْ حَدَّثَنِى الصَّادِقُ عليهالسلام أَنَّ أَوَّلَ مَنْ سُمِّىَ الرَّفَضَهَ السَّحَرَهُ الَّذِينَ لَمَّا شَاهَدُوا آيَهَ مُوسَى فِى عَصَاهُ آمَنُوا بِهِ وَ اتَّبَعُوهُ وَ رَفَضُوا أَمْرَ فِرْعَوْن.»
(9)- بقره 83: 2؛ «و با مردم با خوش زبانى سخن گوييد.»
(10)- فصلت 33: 41؛ «و خوش گفتارتر از كسى كه به سوى خدا دعوت كند و كار شايسته انجام دهد.»
(11)- لقمان 22: 31؛ «و هركس همه وجود خود را به سوى خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد بىترديد به محكمترين دستگيره چنگ زده است.»
(12)- قصص 77: 28؛ «و نيكى كن همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده است.»
(13)- الخصال: 2/ 345- 346؛ بحار الأنوار: 66/ 170، باب 32، حديث 12؛ «فِى وَصِيَّهِ النَّبِىِّ صلىاللهعليهوآله لِعَلِىٍّ عليهالسلام يَا عَلِىُّ سَبْعَهٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ حَقِيقَهَ الْاءِيمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَكَاهَ مَالِهِ وَ كَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِيحَهَ لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ.»
(14)- بحار الأنوار: 43/ 315، باب 12؛ «فَقُلْتُ يَا أَخِى جَبْرَئِيلُ مَا رَأَيْتُ فِى الْأَشْجَارِ أَطْيَبَ وَ لَا أَحْسَنَ مِنْ هَاتَيْنِ الشَّجَرَتَيْنِ فَقَالَ لِى يَا مُحَمَّدُ أَ تَدْرِى مَا اسْمُ هَاتَيْنِ الشَّجَرَتَيْنِ فَقُلْتُ لَا أَدْرِى فَقَالَ إِحْدَاهُمَا الْحَسَنُ وَ الْأُخْرَى الْحُسَيْنُ فَإِذَا هَبَطْتَ يَا مُحَمَّدُ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ فَوْرِكَ فَأْتِ زَوْجَتَكَ خَدِيجَهَ وَ وَاقِعْهَا مِنْ وَقْتِكَ وَ سَاعَتِكَ فَإِنَّهُ يَخْرُجُ مِنْكَ طِيبُ رَائِحَهِ الثَّمَرِ الَّذِى أَكَلْتَهُ مِنْ هَاتَيْنِ الشَّجَرَتَيْنِ فَتَلِدُ لَكَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءَ ثُمَّ زَوِّجْهَا أَخَاكَ عَلِيّاً فَتَلِدُ لَهُ ابْنَيْنِ فَسَمِّ أَحَدَهُمَا الْحَسَنَ وَ الآْخَرَ الْحُسَيْنَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله فَفَعَلْتُ مَا أَمَرَنِى أَخِى جَبْرَئِيلُ فَكَانَ الْأَمْرُ مَا كَانَ فَنَزَلَ إِلَىَّ جَبْرَئِيلُ بَعْدَ مَا وُلِدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقُلْتُ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ مَا أَشْوَقَنِى إِلَى تَيْنِكَ الشَّجَرَتَيْنِ فَقَالَ لِى يَا مُحَمَّدُ إِذَا اشْتَقْتَ إِلَى الْأَكْلِ مِنْ ثَمَرَهِ تَيْنِكَ الشَّجَرَتَيْنِ فَشَمِّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَالَ فَجَعَلَ النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله كُلَّمَا اشْتَاقَ إِلَى الشَّجَرَتَيْنِ يَشَمُّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ يَلْثِمُهُمَا وَ هُوَ يَقُولُ صَدَقَ أَخِى جَبْرَئِيلُ عليهالسلام ثُمَّ يُقَبِّلُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ يَقُولُ يَا أَصْحَابِى إِنِّى أَوَدُّ أَنِّى أُقَاسِمُهُمَا حَيَاتِى لِحُبِّى لَهُمَا فَهُمَا رَيْحَانَتَاىَ مِنَ الدُّنْيَا فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ مِنْ وَصْفِ النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَكَيْفَ لَوْ شَاهَدَ النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله مَنْ سَفَكَ دِمَاءَهُمْ وَ قَتَلَ رِجَالَهُمْ وَ ذَبَحَ أَطْفَالَهُمْ وَ نَهَبَ أَمْوَالَهُمْ وَ سَبَى حَرِيمَهُمْ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون.»
مطالب فوق برگرفته شده از :
کتاب: صبر از ديدگاه اسلام،
نوشته : استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان