ابن عبد ربّه اندلسی نقل میکند: کسانی از بیعت ابوبکر خودداری کرده و درخانه فاطمه نشسته بودند. تا این که ابوبکر عمربن خطاب را فرستاد آنها را ازخانه ی فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر امتناع کردند آنها را بکشید. پس عمر با پاره ای آتش آمد تا خانه را برسر آنها بسوزاند. با فاطمه (علیها السلام) روبرو شد. فاطمه (علیها السلام) گفت: ای پسر خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانید؟! گفت: بلی، مگر این که داخل شوید در آنچه مردم به آن وارد شدند.(1العقد الفرید5: 13-و14) طبری مورخ اهل سنت، با سند مینویسد: عمر بن الخطاب بر در سرای علی آمد و گفت: یا برای بیعت بیرون آیید، یا به خدا سوگند این خانه را با شما خواهم سوزاند.(1)
واقدی مینویسد: عمر با گروهی که اسید بن الحضیر و سلمه بن اسلم در آن بودند؛ به منزل علی آمد و گفت: بیرون آیید، وگرنه خانه را با شما خواهم سوزاند. ابن خیزرانه در غرر خود آورده است: زید بن اسلم میگوید: من از کسانی بودم که با عمر هیزم به در منزل فاطمه بردم و آن زمانی بود که علی و یارانش از بیعت با ابوبکر خودداری کرده بودند. عمر به فاطمه گفت: هر که را در خانه است، بیرون فرست؛ وگرنه آن را با ساکنانش آتش میزنم. در حالی که علی، فاطمه، حسن و حسین و گروهی از یاران پیامبر درون خانه بودند. فاطمه گفت: فرزندان مرا خواهی سوزاند؟عمر پاسخ داد: آری به خدا سوگند، مگر آن که (امیر المؤمنین و بنی هاشم) بیعت کنند.(2) جهت اختصار به روایت سه از نفر اکتفا گردید.(3)
از بیان علمای بزرگ اهل سنت که در کتاب های بسیار معتبر خودشان روشن است عمربن خطاب به دستور ابوبکر خانه ی فاطمه آتش زد و حرمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را درحق دخترش رعایت نکردند. بنابر این، از بزرگان علمای اهل سنت سؤال میکنیم: چه کسی، به دستور چه کسی، موجب شهادت بانوی عالمیان و فرزندش محسن گردید؟
عبد الکریم شهرستانی از ابراهیم بن سیّار بن هانی معتزلی (متوفی231 هجری) که در آن زمان از رؤسای مذهب معتزله بود، نقل میکند که گفت: همانا در روز بیعت چنان ضربه ای به شکم فاطمه (سلام الله علیها) زد که جنین خود را از شکم انداخت؛ در حالی که عمر داشت فریاد میکرد خانه اش را و هر کس در آن خانه است بسوزانید و جز علی و فاطمه و حسن و حسین در آن خانه نبود.(4)
ابن حجر عسقلانی میگوید: ابن حمّاد الکوفی الحافظ گوید: إن عمررفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن. (5)عمر چنان با لگد به سینه فاطمه کوبید که وی محسن را سقط کرد.
ابی الحسن المسعودی صاحب مروج الذهب بازگو میکند: به خانه او (علی علیه السلام) هجوم آوردند و در خانهاش را آتش زدند و از خانهاش با اجبار بیرون آوردند و سیده ی زنان (فاطمه سلام الله علیها) را در پشت در چنان فشردند که محسن را سقط کرد.(6)
ابی العاص، شوهر زینب، دختر بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، در جنگ بدر اسیر شده بود. همسرش زینب گردنبندی جهت آزادی شوهرش فدیه فرستاده بود که حضرت خدیجه (علیها السلام) در شب عروسی او هدیه داده بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به محض دیدن گردنبند بسیار ناراحت شد و به مسلمانان فرمود: آیا میخواهید این اسیر را همراه بافدیه اش آزاد کنید؟ مسلمانان قبول کردند و ابی العاص را همراه با فدیه اش آزاد کردند. چون پیامبر صلی الله علیه (و آله) با ابی العاص شرط کرده بود اگر آزاد شدی، زینب را به مدینه بفرست. پس از آنکه ابی العاص به مکه رسید زینب را روانه نمود و برادرش کنانة بن ربیع را مأمور بردن زینب به مدینه کرد. زینب در هودجی که بر شتر بو د نشست و کنانه ریسمان شتر را گرفته بودن. هبّاربن اسود به قصد اذیت زینب آنان را تعقیب میکرد. به محض رسیدن زینب را که در هودج بود، با نیزه ترساند. زینب از ترس بچه اش را سقط کرد. (7)ابن ابی الحدید بعد از نقل این خبر به نقل از استادش ابی جعفر نقیب گوید: چون هبّار بن اسود زینب را ترسانده و سبب سقط بچه اش شده بود، رسول الله صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه او را مهدور الدم خواند. از این ماجرا روشن است که اگر در زمان فاطمه (علیها السلام) زنده بود، بدون شک خون کسانی که فاطمه (سلام الله علیها) را ترساندند تا بچه ای که در شکم داشت سقط کرد مهدور الدم اعلام می کرد. ابن ابی الحدید گوید: به نقیب گفتم: آیا آنچه برخی از محدثان روایت کردهاند که فاطمه (سلام الله علیها) چنان را ترساندند که محسنش را سقط کرد، ازقول شما روایت کنیم؟ نقیب گفت: نه ! از من نه این روایت و نه بطلان آن را نقل نکنید!!(8) آری؛ اگر پژوهشگری اینگونه روایات را بدون تحریف و دست نخورده نقل کند؛ قطعا راوی را متهم به انواع تهمت ها شده و آزار خواهد دید؛ حتی اگر شیعه نباشد. باین جهت میبینیم اکثر مورخین و محدثین اهل سنت مینویسند محسن در نوزادی درگذشت، بی ان که علت آن را بیان کنند.
نقلهای متواتر علمای بزرگ اهل سنت درمنابع حدیثی و تاریخی بسیار معتبر جهت حفظ موقعیت آگاهی شان به وقایع و حوادث و حفظ اعتباری علمی خود بازگو کردهاند روشنگر این حقیقت انکارناپذیر است که در اثر ستمگری مدعیان خلافت صدیقه ی کبری (سلام الله علیها) مظلومه و شهیده و فرزندش محسن مظلومانه به شهادت رسیدند. لذا به علی (علیه السلام) وصیت کرد که اجازه نده ابوبکر و عمر در مراسم دفن و نماز من شرکت کنند و از هر دو غضبناک و شهیده از دنیا رفت.
این شهادت مظلومانه بطلان خلافت ابوبکر و سایر غاصبان خلافت و امامت را به هر آزاداندیش اهل فهم در طول تاریخ روشن نموده و حجت را بر همگان تمام کرد. ناگفته نماند تربیت شدگان مکتب اموی عذرها ساختهاند؛ به خیال این که میتوانند با این عذرهای ساختگی و جعل موضوعات از رسوائی خلفای خود بکاهند.
در منابع معتبر اهل سنت، به اسناد متعدد، روایت کردهاند: «قال رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلّم لفاطمة: إن الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»(9) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: همانا خداوند به خشم تو خشم میگیرد به رضایت تو راضی میشود.
باز در منابع معتبرشان روایت کردهاند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أن فاطمة بنتی سیّدة نساء امتی» (فاطمه دختر من سیده ی زنان امت من است) ودر تعدادی روایات متضافره: «سیّد نساء العالمین »(10)(سیده ی زنان عالمیان است). آن بانوی مکرمه برگزیده ی خدا و راستگوتر از همگان بود. در کتابهای معتبر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل میکنند: «قال رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلّم: لعلی أوتیت ثلا ثاً لم یؤتهنّ أحد و لا أنا؛ صهراً مثلی و لم أوت أنا مثلی؛ و أوتیت زوجة صدیقة مثل إبنتی و لم أوت مثلها؛ و أوتیت الحسن و الحسین من صلبک و لم أوت من صلبی و لکنّکم منّی و أنا منکم». (11)به اسناد متعدد از عایشه دختر ابوبکر نقل کردهاند، گفت: «هرگز احدی را من ندیدم از فاطمه راست گوتر باشد، جز پدرش».(12) پیامبر (صلی الله علیه (و آله) از منزل خارج شد در حالی دست فاطمه (علیها السلام) را گرفته بود؛ سپس فرمود: «من عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهی فاطمة بنت محمد وهی بضعة منّی وهی قلبی وهی روحی التی بین جنبی من آذاها فقد آذانی ومن آذانی فقد آذی الله»(13) (هر کس او را میشناسد که شناخته، هر کس نمیشناسد بداند او فاطمه دختر محمد است و او پاره ی تن من بوده و روح من است که مرا در بر گرفته؛ هر او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد، خدا را آزرده است). ابن عباس میگوید: رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لمّا عرج بی إلی السماء رأیت علی باب الجنة مکتوباً لا إله إلّا الله؛ محمد رسول الله علیّ حبیب الله الحسن والحسین صفوة الله؛ فاطمة أمة الله علی باغضهم لعنة الله»(14) (هنگامی که به آسمان عروج کردم؛ دیدم در درب بهشت نوشته معبودی جز الله نیست، محمد رسول خدا، علی حبیب خدا، حسن و حسین برگزیدگان خدا و فاطمه کنیز خدا است؛ بر هر که بغض آنان را داشته باشد لعنت خدا باد). و فرموده: «من آذانی فی عترتی فعلیه لعنة الله»(15) (هر کس مرا درباره ی عترتم بیازارد، لعنت خدا بر او باد).
نتیجه: رضایت فاطمه صلوات الله علیها رضایت خدا و رسول او است و غضب فاطمه (صلوات الله علیها) غضب پروردگار و رسول او است و از هرکس بانوی عالمیان خوشنود باشد، خدا و رسولش از او راضی است و به هر کس غضبناک باشد خدا و رسولش به او غضبناک است و مغضوب فاطمه مورد لعن پروردگار است.
ابن هشام از طریق ابن اسحاق نقل میکند بعد از آن که رسول خدا نمازش را در سمت راست ابوبکر خواند، رو به مردم کرده و با صدای بلند به گونه ای که صدایش از در مسجد بیرون میآمد، فرمود: «أیّها الناس سعّرت النار و أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم؛ و إنی والله ما تمسکون علی شیئ؛ إنی لم أحلّ ألّا ما آحلّ القرآن ولم أحرّم الّا ما حرّم القرآن(16)» (ای مردم آتش شعله ور گردید و فتنه ها همانند شب تاریک پیش آمد؛ به خدا سوگند نمیتوانید بر چیزی تمسک کنید همانا من حلال نکرده ام جز آنچه قرآن حلال کرده است و حرام نکردهام جز آنچه قرآن حلال کرده است). اگر چه اصل جریان نماز ساختگی است؛ اما عبارت نقل شده از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از حقیقت بهره دارد. زمانی که فاطمه ی صدیقه (علیها السلام) طلب ارث پدرش را کرد؛ ابوبکر پاسخ داد: «یا ابنة رسول الله و الله ما ورث أبوک دینارا و لا درهما و إنه قال إن الأنبیاء لا یورثون» (ای دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خدا قسم پدرت دینار و درهمی به ارث نگذاشته، چرا که گفته پیامبران ارث نمی گذارند). اما در ساختگی بودن این سخن دلایل زیادی وجود دارد؛ از جمله این که در قرآن میفرماید: «وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثرَُ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا (النساء : 7)» و میفرماید: «یُوصِیکمُُ اللَّهُ فىِ أَوْلَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَین (نساء : 11)». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنان در همان عبارت آمده؛ همین حکم را دارد. پس مدعی خلافت با محروم کردن پاره ی قلب مصطفی، صدیقه ی طاهره، از ارث پدرش با قرآن و پیغمبر مخالفت کرده است. فاطمه ی صدیقه (سلام الله علیها) در افشاگری خود به همین نکته اشاره نموده و فرمود: «أنتم الآن تزعمون أن لا إرث لی أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (مائده : 50) إیها المعاشر المسلمین إبتز إرث أبی أبی الله أن ترث یا ابن أبی قحافة أباک و لا أرث أبی لقد جئت شیئا فریًّا(17)» (شما گمان میکنید برای من ارثی نیست و در قانون خدا برایم ارثی مقرر نشده؛ این گمان نادرست دوران جاهلیت است. آیا از قانون جاهلیت پیروی میکنید؟ در حالی در قانونگزاری چه کسی بهتر از خدا است؟ این برای آنهایی که اهل یقین هستند آشکار است. ای مسلمانان ارث پدریم را با ظلم گرفتند. ای پسر ابی قحافه خدا مقرر نموده تو از پدرت ارث ببری و من ارث نداشته باشم؟ چیز بسیار دروغ بدی را آورده ای!!) به افشاگری ادامه داده و میفرماید:آیا با آگاهی و از روی عناد کتاب خدا را پشت سر انداختید و به احکامش عمل نمیکنید و مرا از ارث محروم می سازید؟ خدای تبارک و تعالی میفرماید:«وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ(نمل : 16)» (سلیمان از پدرش داود ارث برد). خدای تعالی حکایت یحیی فرزند ذکریا را بازگو میکند و میفرماید: «فَهَبْ لىِ مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا * یَرِثُنىِ وَ یَرِثُ مِنْ ءَالِ یَعْقُوبَ (مریم : 5 و6)» (پس خدایا مرا از لطف خود فرزند صالح عطا فرما تا وارث من و خاندان یعقوب باشد) و میفرماید: «وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىَ بِبَعْضٍ فىِ كِتَابِ اللَّهِ (انفال : 75)» و خویشاوندان صاحبان رحم نسبت به یکدیگر از دیگران اولویت دارند و فرمود: «یُوصِیکمُُ اللَّهُ فىِ أَوْلَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَین (نساء : 11)» (خداوند شما را در مورد فرزندان سفارش می کند که سهم پسر دو برابر دختر است).(18)
__________________________________________
پي نوشت:
1تاریخ طبری2: 443-446
2وابی الفداء در تاریخ خود254؛ وابن ابی شیبة در المصنّف7:432؛ وبلاذری در انساب الشراف1: 586
3از جمله بزرگان عامّه خبر احراق باب فاطمه سلام ا لله علیها ابوبکر جوهری در کتاب سقیفه بنی ساعده ا بن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة 2: 57- 6: 11-12 – 9: 198 ؛-16: 214؛ 20: 147
4الملل والنحل شهرستانی1: 57؛ وصفدی در الوافی بالوفیات6: 17 رقم: 2444
5لسان المیزان: 1: 824؛ میزان الاعتدال1: 139
6اثبات الوصیة مسعودی: 143
7سیرة ابن هشام2: 295-و296ا
8شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید14: 192و193
9مسترک الصحیحین3: 153 وگفته هذا صحیح الاسناد؛ اسد الغابة5: 522؛ الاصابة 4: 378؛ تهذیب التهذیب12: 442؛ وکنز العمال7: 111؛-و6: 219؛ وقال اخرجه الدیلمی وقال اخرجه ابو یعلی والطبرانی وابو نعیم فی فضائل الصحابة ؛ینابیع المودة: 173؛ کنوز الدقائق مناوی 32؛ وشرف النبوة ابن سعد ؛ ذخائر العقبی39 ازشرف النبوة ابن سعد؛ اسعاف الراغبین مطبوع درحاشه نور الابصار: 153
10خصائص نسائی: 34؛ ینابیع المودة :261؛ نور الابصار شبلنجی: 43ودر حشیه آن اسعاف الرا غبین: 153؛ احمد6: 282؛ بطریق عایشه؛ صحیح مسلم7: 142؛ مشکل الآثارطحاوی1: 45طحیدر آباد؛ ذخائر العقبی: 39 الصواعق المحرقة: 188؛ کنوز الحقائق52
11الریاض النظرة2: 202؛
12حلیةالاولیاء 2:41؛ مستدرک الصحیحین3 :160؛ الاستیعاب مطبوع در حاشیه الاصابة4: 377
13نور الابصار :43؛ ارشاد الساری6: 144؛ منتخب کنز العمال مطبوع درحاشیه مسند 5: 96؛ کنوز الحقائق: 103؛ ینابیع المودة: 171؛ -و260 از عایشه؛ الفصول المهمّة ابن صباغ المالکی: 213؛ صحیح مسلم7: 140؛ سنن الکبری بیهقی10: 201
14کفایة الطالب: 423؛ تاریخ ابن عساکر4: 319؛ تاریخ بغداد1: 259؛ مناقب ابو المؤید خوارزمی:240؛ لسان المیزان4: 194-و5: 70
15ینابیع المودة: 397 نقلا از جواهر العقدین سمهودی
16سیرة ابن هشام4: 304
17شرح نهج البلاغة ابن ا بی الحدید16: 212
18بلاغات النساء: 26
منبع : پایگاه سنت.نت