1- وی در کتاب خود ((فتوحات)) در سخنانی طولانی مدعی شده که 9 بار به آسمان سیر داده شده و چگونگی سیر در آسمان ها در سخنانش به چشم می خورد و از آن بر می آید که وی مدعی مزیّت و برتری بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شده که در خور توجه است.
2- او در این کتاب پس از بیان این که در مسیر رفتن به آسمان ها در هر آسمانی یکی از پیامبران را مشاهده کرده و اظهار داشته که ابوبکر را بر عرش دیده است. بدین سان رتبه و جایگاه ابوبکر به ادعای وی بالاتر از جایگاه پیامبر خداست . بنابراین، چگونه یک فرد مسلمان می تواند این سخنان را ازاو بپذیرد؟
3- وی در کتاب ((فصوص الحکم)) مدّعی شده که این کتاب به املای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
است و حضرت بدو فرمان داده تا عیناً عبارات آن کتاب را بنگارد. در صورتی که اگر چنین سخنی واقعیت داشته باشد با جزم و یقین حکم به بطلان ادعای وی می شودو مفاسد فراوانی بر آن مترتب خواهد بود.
4- از او نقل شده و معروف است که وی خویشتن را خاتم ولایت نامید و به سبب رویایی که دیده بود، وی را بدین اسم نام نهادند . به گونه ای که او همواره می گفت : ولایت با وجود من پایان پذیرفته است و این ادعا با جزم و یقین دروغ است و حداقل کسانی که پس از او چنین ادعایی کرده اند جزماً دروغ می گویند و این افراد را بیشتر صوفی ها تشکیل می دهندکه ادعای ولایت دارند.
5-وی در کتاب ((فتوحات)) روایاتی نقل کرده که قطعاً دروغ نادو عقل و خرد آن ها را محال می داند و از آن ادعای دانستن علم غیب و کستاخی بر تهمت و افتراء و دروغ، پدیدار است.
6- او در کتاب یاد شده می گوید: شیطان همه شیعیان به ویژه شیعه امامیه را فریب داده است. آنان در دوستی و محبت اهل بیت از حدّ و مرز خود پا فراتر نهاده، به گونه ای که برخی از صحابه ، مورد خشم آن ها قرار گرفته و به این پندار که اهل بیت از این کارخرسندند، به سبّ و ناسزای این دسته از صحابه پرداختنه اند.
7-در مورد شیعه امامیه گفته است: آنان از جمله کسانی اند که از راه راست منحرف گشته و دیگران را نیز به گمراهی کشانده اند و همین سخن در ارتباط با موضوعی که در صدد بیان آن هستیم ما را بسند ه است.
8- وی در باب 73 کتاب یاد شده می گوید: فردی شافعی مذهب و عادل به دو تن یکی شافعی مذهب و عادل و یکی از طرفداران رجعت بر خورد به آن دو گفت : من شما را به شکل خوک می بینم و این نشانه میان من و خداست که رافضی (شیعی مذهب) را در این صورت به من نشان می دهد. آن دو با شنیدن این سخن در باطن توبه کرده و از مذهب (رافضی) شیعه برگشتند. آن مرد گفت : اکنون که توبه کردید و از مذهب خویش برگشتید شما را به صورت انسان دیدم. آن دو نیز بدان اقرار کرده و از سخن آن مرد شگفت زده شدند.
9-شارح کتاب ((فصوص)) از ابن عربی نقل کرده که مدت 9 ماه بی ان که غذایی بخوردخلوت گزینی اختیار نموده پس از آن دستور یافت از ان جا خارج شودو بدو مژده داده است.
شد که خاتم ولایت محمدی است بدو گفته شد: دلیل شنا این است که علامت و نشانه ای که بین این دو کتف پیامبر(ص) قرار داشت، دلیل بر خاتمیت نبوت آن حضرت بود و همان علامت میان دو کتف شماست که دلالت دارد تو خاتم ولایت هستی و این سخن، صرفاً ادعایی بیش نبود و همان گونه که پی بردید چنین سخنی با جزم و بقین دروغ است.1
10-در کتاب ((الفواتح)) از او نقل شده که گفت: قطبی ((غوث)) نامیده می شود، مورد توجه حق تعالی بوده و دره ر زمان شخص خاصی است و نیز گفته: خلافت دارای ظاهر و باطن است و ابوبکر و عثمان و معاویه و یزید و عمر بن العزیز و متوکل عبّاسی را از جمله کسانی شمرده که ظاهر و باطن خلافت را جمع کرده بودند و شافعی را از شخصیّت های بزرگ به شمار آورده است.
11-از تحقیق و بررسی در راه و روش و کتب و آثار وی بر می آید که با مذهب شیعة امامیه در تضاد است و خود به طور کامل از راه و روش شیعیان بیرون است.
12-با تحقیق و بررسی کتب شیعه نیز به همین نتیجه می توان رسید. چنان که در مورد غزالی گذشت ولی با این همه ملاحظه می کنید که صوفیان به سخنان این دو، سخت معتقد و پای بند بوده و نسبت به آن دو خوش بین اند و از آنها پیروی می کنند. و الله اعلم.
(2)نقد علامه آقا محمد علی بهبهانی در مورد ابن عربی
صاحب «روضات»كلامی را از آقا محمد علی بهبهانی فرزند آیت الله آقا محمد باقر بهبهانی از كتاب وی به نام « مقامع الفضل» در پاسخ كسی كه از وی ادله قائلین به وحدت وجود سوال نموده بود نقل می كند ، و در این پاسخ آقا محمد علی پس از بیان كلامی از میر سیّد شریف در حواشی شرح تجرید می گوید :
« دو شیخ عارف علاء الدولة سمنانی با نهایت اعتقاد و غلوّش دربارة شیخ عارف محیی الدّین أعرابی بطوریكه او را در حواشی « فتوحات » بقوله : أیّها الصدیق ، و ایها المقرب و ایها الولی و ایها العارف الحقانی خطاب می نماید، در حاشیه خود بر كلام محیی الدّین در اول فتوحات كه می گوید : سبحان من أظهر الاشیاء و هو عینها.
« پاك و منزه است آنكه اشیاء را به ظهور آورد ، و خودش عین آن هاست » با این عبارت، حاشیه نوشته است كه:
إن الله لا یستحیی من الحقّ أیّها الشّیخ ! لو سمعت من أحد أنه یقول : فضلة الشّیخ عین وجود الشیخ لا تسامحه البتة ، بل تغضب علیه! فكیف یسوغ لك أن تنسب هذا الهذیان إلی الملك الدّیان ؟!
تب إلی الله توبةً نصوحاً لتنجو من هذه الورطة الوعرة الّتی یستنكف منها الدّهریّون و الطبیعیون و الیونانیّون ؛ و السّلم علی من اتّبع الهدی!
« خداوند از باز گفتن حق حیا نمی كند؛ ای شیخ اگر تو از كسی بشنوی كه او می گوید : فضلة شیخ ، عین وجود شیخ است، البته مسامحه با او نمی نمائی بلكه بر وی غضب می كنی ! پس چگونه جائز و روا شد برای تو كه این هذیان را به خداوند پادشاه و مقتدر و دیّان نسبت می دهی؟!به درگاه خداوند توبه كن توبه جدی و استوار تا آنكه از این لغزشگاه و كریوه صعب العبوری كه از وقوع در آن دهریّون و طبیعیون و یونانیون استنكاف دارند، نجات بیابی ؛ و سلام برای آن كسی كه دنبال هدایت رفته است!»
سپس آقا محمد علی به فارسی گفته است : و شیخ محیی الدین در فصوص و و فتوحات گوید كه : هر كه بت پرستید به همان خدا را پرستیده باشد. و چون سامری گوساله ساخت و مردم را به عبادت او خواند ، حق تعالی یاری نكرد هارون را بر سامری ؛ از برای آنكه می خواست كه در هر صورتی پرستیده شود!
حق تعالی نصاری را تكفیر ننمود به سبب آنكه به الوهیّت عیسی قائل شدند ؛ بلكه به سبب آنكه خدا را منحصر در عیسی دانستند . چنانكه فرمود: لقد كفر الذین قالوا إن الله هو المسیح .( صدر آیه 17 و آیه 72، از سوره 5 المائده : « حقا كافر شدند آنانكه گفتند : خداوند فقط مسیح است)
و خود را خاتم الاولیاء دانسته و گفته كه ختم ولایت به او شده ، و پیغمبران نزد او حاضر شدند به جهت تهنیت و مباركبادی ختم ولایت.
و نیز گفته كه : جمیع أنبیا اقتباس علم می كنند از مشكوة خاتم أنبیا، و جمیع اولیاء اقتباس علم می كنند از مشكوة خاتم إولیا.
و گفته كه: خاتم اولیا افضل است از خاتم أنبیا در ولایت؛ چنانكه خاتم أنبیا افضل است از سایر انبیا در رسالت
و نیز گفته كه : اهل آتش در دوزخ تنعّم می كنند ، و به آتش راحت می یابند و لذت می برند ؛ و عذاب كافر منقطع خواهد شد ؛ و عذاب مشتقّ است از عذب به معنی شیرینی.
و نیز محی الدین مذهب جبر را به جمیع عرفا داده و شبستری در گلشن راز نیز گفته است :
هر آن كس را كه مذهب غیر جبر است
نـبی گـفتا كه او مانند گـبر است.
ابن عربی خود را از پیامبر و امام زمان (علیهما السلام) افضل و داناتر میداند!
شیخ اکبر عارفان ، محیی الدین ابن عربي آندلسی صريحا خاتم الاولياء ” يعني خودش را!!! “¹ از جهتي افضل و اعلي و بلند مرتبه تر از خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم مي داند و مي گويد:
«وإن كان خاتم الأولياء تابعا في الحكم لما جاء به خاتم الرسل من التشريع، فذلك لا يقدح في مقامه ولا يناقض ما ذهبنا إليه، فإنّه من وجه يكون أنزل، كما أنّه من وجه يكون أعلي». (فصوص الحکم، 62).
ترجمه : اگر چه خاتم اولياء تابع احكام و شريعت خاتم الانبياء است اما اين تبعيت ضرري به مقام و جايگاه او نميرساند و منافاتي با عقيده ما ندارد(عقيده خاتم الاولياء بودن خودش) زيرا كه خاتم الاولياء از جهتي پايينتر از خاتم الانبياء است و از جهتي بالاتر از اوست.
جالب اين است که ابن عربي براي توجيه افضليت خود از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم،به مجعولات اهل سنت اين گونه استدلال مي کند که عمر و برخي اصحاب هم از رسول خدا در بعضي جهات افضل! بوده اند:
« قد ظهر في ظاهر شرعنا ما يؤيّد ما ذهبنا إليه في فضل عمر في أساري بدر بالحكم فيهم، وفي تأبير النخل، فما يلزم الكامل أن يكون له التقدّم في كلّ شي ء وفي كلّ مرتبة». (فصوص الحکم، 62 ـ 63).
ترجمه : همانطور كه در ظاهر شريعت مؤيدي براي اين گفته ما(افضل بودن خاتم الاولياء بر رسول خدا) وارد شده و آن فضيلت عمر بر رسول خدا در مسئله اسراي جنگ بدر و حكم او در موردشان و نيز پايين بودن قدر و منزلت پيامبر از ساير مردم در قضيه تلقيح نخلهاي مدينه است. پس لازم نيست شخص كامل در همه چيز و در همه رتبهها مقدم باشد.
ابن عربي خود را از حضرت مهدي عليه السلام داناتر و حکيم تر، دانسته بلکه خود را برادر قرآن و حضرت مهدي عليه السلام را برادر شمشير دانسته است:
وأما ختم الولاية المحمدية فهو أعلم الخلق بالله لا يكون في زمانه ولا بعد زمانه أعلم بالله وبمواقع الحكم منه فهو والقرآن إخوان كما أن المهدي والسيف إخوان. (فتوحات 4 جلدي، 3 / 329).
ترجمه : و اما ختم كننده ولايت محمدي (خاتم الاولياء) پس او داناترين مردم به خداست و احدي نه در زمان او و نه بعد از او داناتر از او به خداوند و جايگاه احكام الهی نخواهد بود. و خاتم الاولياء برادر قرآن است همانطوري كه مهدي و شمير با هم برادرند.
و مي گويد که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مدت امامت حضرت مهدي و تعداد وزيران آن حضرت عالم نبوده و در اين مورد شک داشته است:
«وإنما شك رسول الله ص في مدة إقامته خليفة من خمس إلي تسع للشك الذي وقع في وزرائه لأنه لكل وزير معه سنة فإن كانوا خمسة عاش خمسة و إن كانوا سبعة عاش سبعة و إن كانوا تسعة عاش تسعة». (فتوحات 4 جلدي، 3 / 329).
ترجمه : بدرستي كه شك رسول خدا در مدت امامت جانشينش(حضرت مهدي) كه آن را پنج الي نه سال گفته در اثر ندانستن تعداد وزاري مهدي و شك در عددشان بوده، زيرا كه سنوات امامت به تعداد وزراي آن حضرت ميباشد. پس اگر پنج وزير داشته باشد پنج سال و اگر هفت نفر باشند هفت سال و اگر نه نفر باشند نه سال امامت خواهد داشت.
و اما در مورد خودش مدعي است که علم به تعداد سنوات امامت حضرت توسط یکی از به اصطلاح اولیاء الهی به او داده شده است:
«فاعلم أني علي الشك من مدة إقامة هذا المهدي إماما في هذه الدنيا فأني ما طلبت من الله تحقيق ذلك ولا تعيينه… ولما كنت علي هذه القدم التي جالست الحق عليها إن لا أضيع زماني في غير علمي به تعالي قيض الله واحدا من أهل الله تعالي و خاصته يقال له أحمد بن عقاب اختصه الله بالأهلية صغيرا فوقع منه ابتداء ذكر هؤلاء الوزراء فقال لي هم تسعة فقلت له إن كانوا تسعة فإن مدة بقاء المهدي لا بد أن تكون تسع سنين …».(فتوحات4 جلدي، جلد3 / 332).
بدانكه من نيز در شك و ترديد بودم از مدت امامت مهدي در دنيا پس من از خداوند طلب نكردم مشخص شدن آن را … و چون بر اين روش خود بودم كه هيچ زماني را صرف غير معرفت خدواند نكنم، خدواند مقدر فرمود كه يكي از اهل معرفت خدا و خاصّان او به نام احمد بن عقاب كه خداوند از خردسالي او را اهل معرفت قرار داده ابتدا ذكري از وزراي مهدي كرد سپس عدد آنها را نه نفر اعلام كرد پس من به او گفتم اگر وزراء نه نفر باشند مدت امامت مهدي نيز نه سال خواهد بود!!!
------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] ابن عربی درباره خودش مي گويد: أنا ختم الولاية دون شك؛ لورث الهاشمي مع المسيح ؛ كما أني أبو بكر عتيق؛ أجاهد كل ذي جسم وروح. (فتوحات مکيه 4 جلدي، 1 /244).