سلسلهی دراویش نعمت الهی و انحرافهای آن
فرقهی گنابادی با زیرکی فساد اخلاقی خود را پنهان داشته و با فریبکاری و کمک مالی دشمنان اسلام، مریدان زیادی را جمع نموده است به طوری که در حال حاضر به عنوان فعالترین فرقهی درویشی بیشترین جمعیت را به خود اختصاص دادهاند و دست در دست سران نهضت آزادی و جبههی ملی به صورت تشکیلاتی در سراسر کشور گسترش یافتهاند.
در گفتار قبل به این موضوع اشاره شد که سلسلهی دراویش نعمت اللهی یکی از معروفترین و با نفوذترین فرقههای درویشی در ایران است که در حال حاضر فرقهی «نعمت اللهی گنابادی» در میان سایر انشعابهای این سلسله مدعی جانشینی اقطاب این سلسله میباشد.
اکثر محققین این فرقه را به عنوان فعالترین و سیاسیترین فرقهی درویشی که بیشترین جمعیت را در تهران، کرج، بروجرد، قم، اصفهان و استان خراسان به خود اختصاص داده است به عنوان دنبالهی سلسلهی نعمت اللهی به رسمیت میشناسند که دست در دست سران «نهضت به اصطلاح آزادی» و «جبههی ملی» به صورت تشکیلاتی در سراسر کشور گسترش یافتهاند. از این رو لازم است جهت شناخت این فرقه ابتدا به ریشههای دراویش نعمت اللهی و شخص «شاه نعمت الله ولی» و اقطاب پس از او بپردازیم.
بسیاری از محققین، سلسلهی نعمت اللهی که امروزه به شاخههای متعدد منشعب شده است را دنبالهی فرقهی بصریه (حسن بصری)[1] ، طائیه (داوود طائی)، معروفیه (معروف کرخی)، جنیدیه (جنید بغدادی) و بربریه (شیخ صالح بربری) که همگی سنی، بلکه اموی بودهاند، میدانند ولی اکثراً معتقدند سر سلسلهی آنان «معروف بن فیروزان کرخی نصرانی زاده» است.
طبق داستانهایی که دراویش ساختهاند، او در کودکی از مکتب معلم مسیحی خود فرار نمود و به امام رضا(علیهالسلام) پناهنده شد و به دست آن حضرت مسلمان گشته و مدتی دربان آن حضرت بود و توسط امام رضا(علیهالسلام) به مقام قطبیت رسید و خرقهی درویشی از امام رضا(علیهالسلام) به او رسیده است؛ ولی «نعمت الله ولی» ملقب به «نورالدین» که قطب شانزدهم این سلسله میباشد، در سال 731ه.ق. در حلب متولد شده است؛ او در اشعارش، سلسلهی اقطاب قبل خود را پس از «معروف کرخی» به «داوود طایی» ناصبی، «حبیب عجمی» منحرف و «حسن بصری» اموی و از راه این دشمنان اهل بیت به حضرت علی(علیهالسلام) میرساند.
ولی به لحاظ نقش اساسی که شاه نعمت الله ولی در رونق این شاخه از دراویش داشته، به سلسلهی نعمت اللهیه معروف شدهاند. اگر از انحراف شدید اقطاب قبل از شاه ولی که اکثراً سنی و بعضاً اموی بودهاند بگذریم، دو موضوع مهم در شناخت انحراف سلسلهی نعمت اللهی حایز اهمیت است.
یکی اشرافیت شخص شاه ولی و ارتباط فرزندان او با پادشاهان عیاش هندوستان و بهره برداری استعمارگران انگلیسی از اقطاب متأخر این فرقه در هندوستان و دیگری وجود اقطاب و مشایخ جیره خوار اجانب در این فرقه نظیر «زین العابدین شیروانی» (مست علیشاه)، «زین العابدین شیرازی» (رحمت علیشاه)، «ظهیر الدوله» (صفا علیشاه)، «ملا علی گنابادی» (نور علیشاه ثانی) و مشایخ فاسدی نظیر «میرزا آغاسی»، «میرزا نصرالله اردبیلی»،«رضاقلی خان» (سراج الملک)، «شیخ عبدالله حائری» (رحمت علیشاه) و جلاد معروف رژیم رضاخانی، «عبدالحسین تیمورتاش» میباشد.
از نفوذ سلسلهی نعمت اللهی در دستگاه سیاسی قاجار همین بس که «محمد شاه» قاجار توسط سران این فرقه تربیت شده و در انتقال او به تهران نیز قطب و بعضی مشایخ استعماری و استبداد زدهی نعمت اللهی در کنار سفرای روس و انگلیس نقش فعالی داشتند.
در حال حاضر فرقهی ضالهی نعمت اللهی گنابادی فعالترین و سیاسیترین شاخهی سلسلهی نعمت اللهی در ایران میباشد که اقطاب خود را از راه معروف کرخی به امام رضا(علیهالسلام) رسانده است و با این کار منکر امامت چهار امام پس از امام رضا(علیهالسلام) شده است ولی برای این که کسی آنان را منکر امامت چهار امام پس از امام رضا(علیهالسلام) نداند، مجدد این شجره نامه را اصلاح نموده و دوازده امام را ریشهی سلسلهی خود قرار داده و جنید بغدادی را واسطهی خرقهی خود از امام زمان(عجلاللهتعالی) معرفی کردهاند؛ در حالی که شخص شاه نعمت الله ولی که این فرقه به نام اوست، امامت را کنار زده و سلسلهی خود را از راه حسن بصری به حضرت علی(علیهالسلام) رسانده است.
اگر از تمام تناقضهای یاد شده بگذریم، لازم است بدانیم امام رضا(علیهالسلام) تمام عمرش در مدینه بوده است و حدود 3 سال آخر عمر شریف خود را در ایران گذرانده و در ایران دربانی به اسم معروف کرخی نداشته است. معروف کرخی هم تمام عمر ساکن بغداد بوده است به علاوه معروف، 2 سال زودتر از امام رضا(علیهالسلام) از دنیا رفته است و نمیتواند جانشین و قطب بعد از امام رضا(علیهالسلام) باشد و مشکل اساسی این است که چگونه فرقهای که ادعای تشیع اثنی عشری دارد میتواند امامان بعد از امام رضا(علیهالسلام) را نادیده گرفته مقام ولایت کلیه را برای یک انسان مجهول الهویه و مسیحی زاده تعریف کند و از طرفی خود را درویش نعمت اللهی بداند و سلسلهی اقطاب شاه نعمت الله سنی را قبول نداشته باشد.
انشعابهای اصلی در سلسلهی نعمت اللهی
بنابراین فرقهی معروفیه که ریشهی چندین سلسله از دراویش نظیر نعمت اللهیها، ذهبیه، قادریه و شاذلیه است. فاقد اصالت میباشد؛ از این رو سلسلهی نعمت اللهی فاقد ریشه است و هیچ ارتباطی با ائمهی معصومین(علیهمالسلام) ندارد. به همین علت رفتار و عملکرد شاه نعمت الله ولی و اقطاب تمام شاخههایی که منتسب به این درویش سنی میباشند، مغایرت بیشتری با سنت و سیرهی ائمهی معصومین(علیهمالسلام) دارند. پس از بازگشت مجدد فرقهی نعمت اللهی به ایران در اواخر زندیه، این فرقه با چالشهای بسیاری مواجه گشت و به فرقههای متعددی تقسیم گردید که وجه مشترک تمام آنها احترام فوق العاده برای شاه نعمت الله ولی است. بعضی از محققین تا 18 شاخه برای سلسلهی نعمت اللهی شمارش نمودهاند که این مطلب حاکی از تفرقه و ریاست طلبی بزرگان این فرقه است. ولی واقعیت آن است که بسیاری از فرق این سلسله منسوخ شده و امروزه رونقی ندارند. فرقههای معروف دراویش نعمت اللهی به ترتیب اهمیت عبارتاند از:
1- فرقهی طاووسیه یا نعمت اللهی گنابادی؛
2- فرقهی نعمت اللهی مونس علیشاهی (نور بخشیه)؛
3- فرقهی نعمت اللهی شمس العرفاء؛
4- فرقهی نعمت اللهی صفی علیشاهی؛
5- فرقهی نعمت اللهی کوثر علیشاهی؛
6- فرقهی نعمت اللهی نور علیشاهی؛
7- فرقهی نعمت اللهی منور علیشاهی؛
8- فرقهی دراویش سراچه.
در حال حاضر فرقهی ضالهی نعمت اللهی گنابادی فعالترین و سیاسیترین شاخهی سلسلهی نعمت اللهی در ایران میباشد که اقطاب خود را از راه معروف کرخی به امام رضا(علیهالسلام) رسانده است و با این کار منکر امامت چهار امام پس از امام رضا(علیهالسلام) شده است ولی برای این که کسی آنان را منکر امامت چهار امام پس از امام رضا(علیهالسلام) نداند، مجدد این شجره نامه را اصلاح نموده و دوازده امام را ریشهی سلسلهی خود قرار داده و جنید بغدادی را واسطهی خرقهی خود از امام زمان(عجلاللهتعالی) معرفی کردهاند.
فرقهی «سراچه» [2] منتسب به «میرزا حبیب خراسانی» (از احفاد شاه نعمت الله ولی) پس از مسموم شدن میرزا حبیب در دوران مشروطیت بدون قطب ماند و دچار رکود شد. همچنین فرقهی نعمت اللهی صفی علیشاهی[3] علیرغم رونق بسیار زیادی که در زمان صفی علیشاه (دوران ناصرالدین شاه قاجار) داشته و به واسطهی جذب بسیاری از شاهزادگان قاجار، یکی از ثروتمندترین فرقههای درویشی بوده است.
پس از مرگ صفی و روی کار آمدن ظهیرالدوله (صفا علیشاه) بازیچهی استبداد و استعمار شد و در نهایت در انجمن فراماسونری «اخوت»[4] ادغام و بی آبرو و کم رونق گردید و یا فرقهی مونس علیشاهی (نور بخشیه) که در دوران رهبری دکتر «جواد نوربخش» بسیار پر رونق بود و تا سال 1358ه.ش که نور بخش در ایران به سر میبرد، 74 خانقاه در ایران بنا نمود و پس از فرار او به غرب کار گسترش خانقاهها از ایران به خارج هم کشیده شد و 30 خانقاه در کشورهای مختلف جهان، از جمله: «فرانسه، آلمان، ایتالیا، انگلیس، آمریکا، کانادا، روسیه، اسپانیا، استرالیا» و چند کشور آفریقایی دایر کرده است. به واسطهی فساد آشکار قطب فرقه و تجاوز نوربخش به دختر یکی از مبلغین فرقه به نام «فریال آوارخ» بسیار رسوا و کم رونق شده است. پس از مرگ جواد نوربخش فرزند وی «علیرضا نوربخش» با نام طریقتی «رضا علیشاه» جای او را گرفت ولی به واسطهی فساد اخلاقی پدرش از او استقبال نشد.
ولی فرقهی نعمت اللهی گنابادی (طاووسیه) با زیرکی تاکنون فساد عقیده و فساد اخلاق خود را پنهان داشته و با فریبکاری و نفاق و کمک مالی دشمنان اسلام، مریدان زیادی را دور خود جمع نموده است به طوری که در حال حاضر به عنوان فعالترین و سیاسیترین فرقهی درویشی بیشترین جمعیت را در تهران، کرج، بروجرد، قم، اصفهان و استان خراسان به خود اختصاص دادهاند و دست در دست سران نهضت به اصطلاح آزادی و جبههی ملی به صورت تشکیلاتی در سراسر کشور گسترش یافتهاند.
تقریباً در نام طریقتی اقطاب تمام انشعابهای فرقه، لفظ شاه به کار میرود و در حال حاضر نیز دکتر «نور علی تابنده» (قطب فرقهی گنابادی) با نام طریقتی «مجذوب علیشاه» مدعی است قطب اصلی فرقهی نعمت اللهی است. دراویش نعمت اللهی به واسطهی آلوده شدن به اشرافیت، با سلاطین، پادشاهان و نمایندگان دولتهای استعماری و فرقههایی نظیر خودشان که غرق در تجمل پرستی بودند، مانند: «آقاخانیها» رابطهای بسیار صمیمی داشتند.
رسوخ اشرافیت و دنیاطلبی و درآمدهای کلان، بر مدعیان ریاست نعمت اللهیه افزود و گاه با مرگ یک قطب، چندین نفر مدعی ریاست بر فرقه میشدند. به عنوان نمونه پس از مرگ مونس علیشاه، 21 نفر داعیهی ریاست داشتند به همین جهت بعضی محققین 18 شاخهی فرعی در سلسلهی نعمت اللهی شمارش نمودهاند که بعضی طی مدت کوتاهی نظیر فرقهی سراچه و صفی علیشاهی منقرض شده و بعضی نظیر نعمت اللهی گنابادی و مونس علیشاهی همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند.
به طور کلی برای رسیدن به مطامع دنیوی در میان نعمت اللهیها، جعل اجازه برای قطب شدن، کودتا علیه اقطاب، موروثی نمودن رهبری فرقه و توسل به مکر و حیله و استمداد از ظلمه برای قطب شدن مرسوم شد. بعضی مثل مست علیشاه شیروانی بدون اجازه از قطب قبلی برای قطب شدن به جاسوسان روس و انگلیس نزدیک شدند و بعضی برای هموار کردن راه برای قطب شدن مثل سعادت علیشاه سرشان به آخور «ظل السلطان» و «سراج الملک» بند شد و گاهی در یک زمان سه قطب مثل سعادت علیشاه، منور علیشاه و صفی علیشاه همزمان داعیهی رهبری فرقهی نعمت اللهی را داشتند و هر یک با کمک دشمنان ایران و اسلام و عشریهی مریدان خود شاهانه زندگی میکردند.
سلسلهی نعمت اللهی به قدری از راه و روش درویشی فاصله گرفت و غرق در سیاست شد که عملاً محمد شاه قاجار را در محاصرهی خود گرفت و با حذف «قائم مقام فراهانی»، 14 سال صدراعظمی کشور را به تصرف این فرقه درآورد. با صدراعظم شدن «میرزا آغاسی»، تعداد زیادی از دراویش نعمت اللهی در سراسر کشور به عنوان صاحب منصبان حکومتی مشغول فعالیت شدند و عزت، عظمت و استقلال کشور را نابود کردند. سیطرهی شوم فرهنگی، اقتصادی و سیاسی این فرقه تا زمان پهلوی ادامه یافت و علاوه بر تقویت فرقهگرایی در کشور، بخش عظیمی از اوقاف کشور را غارت و به تملک دراویش در آوردند.
اقطاب فرقه قبل از شاه نعمت الله ولی به روایت دراویش گنابادی
سران این فرقه در نسب نامهای که برای خود ساختهاند، پس از نام پیامبر و ائمهی معصومین(علیهمالسلام)، معروف کرخی را که معاصر امام رضا(علیهالسلام) میباشد به عنوان مؤسس و سر سلسلهی خود معرفی و «سری سقطی» را نیز جانشین کرخی به عنوان دومین شیخ معرفی مینمایند.
آنها برای این که مریدانشان، فرقه را مخالف یا بی اعتقاد به ائمهی پس از امام رضا(علیهالسلام) ندانند تا زمان غیبت صغری، قطب معرفی نمیکنند؛ از این رو از جنید بغدادی در زمان غیبت به عنوان اولین قطب نام میبرند. سران این فرقه مشخص نکردهاند چگونه اقطاب قبل از شاه نعمت الله ولی که عمدتاً سنی مذهب میباشند، جانشین ائمهی معصومین(علیهمالسلام) شدهاند. طبق مندرجات «رسالهی سعادتیه»[5] که به مناسبت اولین سالگرد وفات رضا علیشاه ثانی (قطب 37) توسط فرقهی نعمت اللهی گنابادی چاپ شده است، 15 قطب قبل از شاه نعمت الله به صورت زیر ذکر شده است:
نویسندهی رسالهی سعادتیه در این شجره نامه از معروف کرخی و سری سقطی به عنوان دو شیخ که معاصر ائمهی پس از امام رضا(علیهالسلام) بودهاند به عنوان سر سلسلهی فرقهی نعمت اللهی یاد نموده و اولین قطب را پس از غیبت امام زمان(عجلاللهتعالی)، جنید بغدادی معرفی مینماید و هیچ اشارهای به نواب اربعه که از اعتقادهای مسلم شیعه میباشد، نکرده است.
آنچه از اسناد معتبر موجود استفاده میشود، «شیخ عبدالله یافعی» استاد و قطب قبل از شاه نعمت الله ولی سنی مذهب و بی اعتقاد به ائمهی معصومین(علیهالسلام) میباشد، همچنین قطب اعظم سلسله یعنی قطب شانزدهم، شاه نعمت الله که به دروغ او را سید و از اولاد رسول اکرم قلمداد کردهاند دارای انحرافهای بسیاری از نظر اعتقادی بوده است، برعکس قطب فعلی که خرقه را به حضرت امام رضا(علیهالسلام) نسبت داده است.
شاه نعمت الله ولی که قطب اعظم فرقه است و فرقهی نعمت اللهی به نام اوست در معرفی اقطاب قبل از خود، نظر دیگری دارد و در دیوان خود خرقه را به حضرت علی(علیهالسلام) نسبت داده که به واسطهی حسن بصری، حبیب عجمی، داوود طائی، معروف کرخی، سری سقطی و جنید بغدادی و ... به شاه نعمت الله ولی رسیده است.
پینوشتها:
--------------------------------------------------------
[1]، در کوی صوفیان، سید تقی واحدی، صفحه ی 71. حسن بصری از زمان حضرت علی(علیهالسلام) تا زمان امام باقر(علیهالسلام) زنده بود و راهی جز مخالفت با ائمهی معصومین نپیموده است. علامه «عسگری» در مورد او مینویسد: «حسن بصری در جوانی در جنگ جمل به حضرت علی(علیهالسلام) اشکال کرد و مردم را به تبعیت از بنی امیه و کارگزار امویان، حجاج ابن یوسف جنایتکار تشویق مینمود و قاضی القضات او در بصره بوده است.»
[2]، سلسله های صوفیه ایران، مدرسی چهاردهی، صفحه 95
[3]، رجال ایران، مهدی بامداد، جلد 1، صفحه 340. میرزا حسن علی صفی علیشاه فرزند محمد باقر اصفهانی از مریدان رحمت علیشاه بود. صفی در 21 سالگی در سال 1272 به عنوان یکی از مشایخ رحمت علیشاهی فعالیت خود را آغاز کرد. پس از رحمت علیشاه به عنوان شیخ منور علیشاه روانهی هند گردید و با فرقهی اسماعیلیه رابطهای صمیمی برقرار کرد. صفی علیشاه با دربار قاجار رابطهی بسیار گرمی داشت. وی مورد احترام سفیر انگلیس و سایر جاسوسان این کشور بود. صفی به علت سرقت وجوهات دراویش از طرف منور علیشاه عزل و از این پس با عنوان قطبی مستقل در تهران خانقاه مستقل ایجاد کرد. جانشین او ظهیر الدوله داماد ناصرالدین شاه بود که از سال 1305ه.ق. به عضویت سازمان مخوف فراماسونری در آمده بود و در سال 1317ه.ق. با تشکیل انجمن فراماسونری اخوت پیوند دراویش نعمت اللهی با انگلستان را آشکار نمود.
[4]، سلسله های صوفیان ایران، مدرسی چهاردهی، صفحات 55 و 58،
[5]، عبدالغفار اصفهانی، انتشارات حقیقت، صفحه آخر
نویسنده :سید حبیب الله تدینی؛ کارشناس ارشد فرق و ادیان الهی
پایان.