گفتار مرحوم أمين در مجعول بودن نسبت مناجات منظوم به حضرت سجّاد
مرحوم امين در مقدّمة صحيفة خود پس از حمد و صلوات مي فرمايد: چون تقديرات مرا ملزم نمود كه ترك وطن نموده و در دمشق اقامت نمايم ، در سنة يك هزار و سيصد و بيست و سه قمريّه حال اقتضا نمود تا در صحّت نسخة ثانية سجّاديّه نظري نموده و تعليقاتي بر آن بياورم تا شرح غرائب و تفسير غوامض آن ، و غير آن از فوائد به جهت اجابت درخواست بعضي برادران بوده باشد. و آن همان صحيفه اي بود كه محدّث ثقة جليل شيخ محمّد بن حسن بن علي بن حسين حرّ عاملي مشغري صاحب وسائل رحمه الله عليه از دعاهاي مولانا زين العابدين و سيّدالسّاجدين و امام العارفين و أبو الائمّة الميامين امام علي ابن الحسين بن علي بن ابيطالب - صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين - جمع نموده بود.
وي در آنجا گفته بود: آن را از منقولات علماء أعلام از أدعية آنحضرت عليه السّلام كه به او واصل گرديده و در صحيفة كاملة مشهوره نبوده است جمع آوري كرده است .
چون در آن هنگام از نسخه هاي مورد اعتماد آن صحيفه در نزد من نبود، لهذا رجوع كردم به كتب متضمّنة آن أدعيه ، و در اين أثناء برخورد نمودم به بعضي از أدعية مرويّه از آنحضرت عليه السّلام كه نه در صحيفة اُولي ' بود و نه در ثانيه . و تصميم گرفتم كه آنهارا به صحيفة ثانيه ملحق سازم ، زيرا گمان مي كردم مقدار آنها كم است . چون در تتبّع استقصاء نمودم ، چنين دريافت كردم كه : أدعية مودَعة در كتب معتبره اي كه دو صحيفه از آنها خالي مي باشند، چيزهاي بسياري است به طوري كه اگر جمع شود هر آينه صحيفة كبيره اي خواهد شد، با وجود آنكه جامع صحيفة ثانيه عالمي متبحّر بوده است و در آن متصدّي جمع آوري همگي آنچه كه از صحيفة كامله ساقط شده است گرديده است .
بر اين اساس تصميم گرفتم پس از اتّكال بر خداوند تعالي بر آنكه جميع آن أدعيه را در صحيفة ثالثه اي مجتمع سازم ، پس هفتاد و چند دعا كه در صحيفة اولي و ثانيه موجود نبود جمع آوري كردم و در اين ميان اطّلاع پيدا نمودم در ميان كتب ، صحيفة ثالثه اي وجود دارد. لهذا در بدست آوردن آن نهايت جدّيت خود را مبذول داشتم تا به توفيق خداي متعال بعد از بحث طويل و طلب شديد و فحص اكيدِ در آفاق بر آن وقوف يافتم . و آن صحيفه اي بود كه آن را فاضل متبحّر متتبّع : آقا ميرزا عبدالله بن عيسي بن محمّد صالح اصفهاني رحمه الله عليه معروف به أفندي صاحب «رياض العلماء»[1] و شاگرد علاّمة مجلسي ، و معاصر صاحب وسائل گردآورده است ، و در آن آنچه را كه صحيفة معاصرش از آن خالي بوده است جمع نموده است ، و لسان حالش مي گويد: كَمْ تَرَكَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومي را كه در زمان واحد كسي به دست نمي آورد، و براي هم عصرش باقي مي گذارد.»
و همچنين برخورد كردم بر صحيفة رابعه اي كه آن را فاضل متبحّر متتبّع مطّلع معاصر: آقا ميرزا حسين بن محمّد تقي طبرسي نوري مجاور در سامرّاء و پس از آن در مشهد غروي در حال حيات و ممات : صاحب كتاب «مستدرك الوسائل » رحمه الله عليه جمع كرده بود، و در آن آورده بود آنچه را كه دو صحيفة ثانيه و ثالثه از آن خالي بوده است ، و خود بدين مَثَل متمثّل گرديده است : كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ. «چه بسيار از علومي را كه افراد پيشين براي افراد بعدي باقي مي گذارند.»
پس از آنكه اين جانب استقراء تمام از اين دو صحيفة مذكوره : ثالثه و رابعه نمودم ، دريافتم كه آنها از بسياري از أدعيه اي كه من جمع نموده ام خالي مي باشند، و بنابراين با خود گفتم : كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ وَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومي را كه علماي قبلي براي بعدي ، و چه بسيار علومي را كه عالم معاصر نيز براي هم عصر خود باقي مي گذارد.»
همان طور كه صحيفة خود را چنان يافتم كه : از بسياري از أدعيه اي كه آن دو صحيفه بر آن اشتمال دارند، خالي مي باشد. و عليهذا درصدد آن برآمدم تا آنچه را كه در صحيفة من به تنهائي آمده است ، از آن أدعيه جدا كرده و آن را صحيفة خامسه قرار دهم . امّا از اين تصميم برگشتم :
زيرا أوَّلاً بايد از تمام مشقّات و مجاهداتي كه در راه بقيّة أدعيه كشيده بودم و آنها را مرتّب گردانيده بودم ، و آنچه كه از فوائد در شرح و تعليقة آن به كار بسته بودم ، دست مي شستم .
و ثانياً شخص ناظر بداند كه : من در تفتيش وتنقيب و كوشش در اين راه كم نگذارده ام ، و من بحمدالله تعالي و توفيقه رسيده ام به بيشتر آنچه كه آن دو بزرگوار رسيده اند، و به بسياري از آنچه كه آنها بدان نرسيده اند، و اين نظر موجب گردد تا دربارة من طلب غفران نمايد و نيز باعث گردد تا از ترس و جُبْن ، و از كسالت و سستي در كار تجنّب ورزد و بداند كه : مَنْ سَارَ عَلَي الدَّرْبِ وَصَلَ. «هر كس از راه گسترده و در گشاده برود، به مقصود مي رسد.»
بنابراين بر آن شدم تا بر صحيفة خودم بيفزايم آنچه را كه در صحيفة آن دو عالم بود و صحيفة من از آن خالي بود، و آن را صحيفة خامسه نامگذاري نمايم گرچه مشتمل بر جميع صحيفة ثالثه و رابعه بوده باشد. وليكن به واسطة آنكه اشتمال دارد بر آنچه آنها اشتمال ندارند، با آنها فرق پيدا مي نمايد، و سزاوار مي گردد كه صحيفة خامسه براي چهارمين صحيفه قرار گيرد.
لهذا مجموع دعاها و ندبه هاي اين صحيفه بالغ بر يكصد و هشتاد و سه دعا شد كه از آنها مقدار پنجاه و پنج دعا اختصاص به ما داشت ، و هر چهار صحيفة ديگر از آن خالي بود، و شصت و هشت دعا را ما در مجموعة آن دو صحيفة مذكوره و غير آندو يافتيم . و سي و يك دعا را فقط از صحيفة ثالثه و بيست و نه دعا را فقط از صحيفة رابعه نقل نموديم .
و از اينجا نتيجه اين مي شود كه : اگر ما اطّلاع بر آن دو صحيفه پيدا نكرده بوديم ، مقدار أدعيه اي كه گرد آورده بوديم همگي بالغ بر يكصد و بيست و سه دعا مي گشت ، و آن عبارت بود از پنجاه و پنج دعائي كه ما به نقل آن متفرّد بوديم ، و آنچه را كه در مجموع دو صحيفه و غير آن دو يافته بوديم ، كه عبارت از شصت و هشت دعا بود. و اين مقدار به تعداد و شمارة بسياري ، از هر يك از سه صحيفة سابقه به تنهائي بيشتر مي باشد.
و از اينجا معلوم مي شود فضيلت صحيفة من بر آن سه صحيفه ، مگر «صحيفة ثالثه » كه معلوم نيست تتبّع جامع آن صحيفه چه اندازه بوده است ؟! چون همان طور كه خواهي دانست ، نسخه هاي واصله به دست ما از آن صحيفه ، ناقص مي باشد.
و ما در تنقيب و تفتيش در مظانّ وجود آن نُسَخ ، و در جمع ميان نسخه هاي مختلفه به حسب وسع و طاقت كوتاهي نكرديم ، همچنانكه در ترتيب أدعيه با تقديم و تأخير، و قرار دادن هر دعائي را با دعاي مناسبش كوتاهي ننموديم ، در حالي كه آن دو نفر در دو صحيفة خود اين امر را مهمل گذاشته اند.
و در ذهن من نمي گذشت ، و يا در دل من خطور نمي كرد كه : براي احدي نوشتن استدراك بر اين صحيفه هاي فضلاء ثلاثه امكان داشته باشد، آنان كه در ميان اهل عصر خود به تتبّع و تبحّر و اطّلاع امتياز داشته اند، بلكه براي ايشان در طول عمرشان غير از آن شغلي نبوده است .
و از امور شگفت انگيز آن است كه : من بسياري از أدعيه را در ميان كتب مشهورة متداوله اي كه نسخه هاي آن يقيناً در نزد آنان بوده است و از آن نسخه ها نقل كرده اند، پيدا نموده ام .
و كافي است براي تو، صاحب «صحيفة ثالثه »: آن كس كه در حفظ و تتبّع و معرفت تصانيف و مصنِّفين ، كم نظير بوده است و تا به جائي مهارت او اوج داشت كه اوراقي را از كتب مجهوله اي كه اوَّل و آخرش از بين رفته بود، به وي ارائه مي كرده اند، او آنها را تميز مي داد و مي شناخت آنها از چه كتابي مي باشند، و در حالي كه تقريباً نيمي از عمر خود را در سياحت بسر برده بود و در بيشتري از شهرها داخل شده بود، و در تمام اين مدت مشغول تتبّع و تفحّص در كتب بوده است .
و بلكه صاحب «صحيفة رابعه » چنين بوده است . زيرا وي را كه ما همعصر او بوده ايم مشاهده كرده ايم ، و نظير او را در عصرش در تتبّع و تصفّح و جمع كتب نادرة الوجود و بحث و تنقيب از آثار اهل بيت : در طول عمرش ، نديده و نشنيده ايم به طوري كه تا زمان شيخوخت و پيري ، شغلي غير از اين نداشته است .
اين بزرگان همه مقصد واحدي را تعقيب مي نموده اند، و هر لاحقي از آنها مي كوشيده است تا برساند خود را به آنچه كه سابق از آنها نرسيده است . تا اينكه خداوند بر من منّت نهاد تا رسيدم به أفضل از آنچه كه آنان رسيدند، و سهل و آسان شد براي من ، وصول به سخت تر از آنچه كه آنها بدان رسيده اند. به علّت آنكه گردآوري اين أدعيه پيشتر از آنكه دست كسي بدان دراز گردد، آسانتر است از زياده كردن بر آنها. و زياده كردن بر آنها نيز پيشتر از تتابع أفكار و تعاقب أنظار آسانتر است از پس از آن . و اين امري است معلوم و پوشيده نمي باشد، وليكن ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُوْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ.[2]
بنابراين ، من بر فضل و كرم او، شكر او را به جاي مي آورم و آنچه گفتم از باب بيان و حديث نعمت اوست ، با وجود آنكه من از اسب سواران ممتاز اين جولانگاه نمي باشم ، وليكن خداي تعالي امر فرمود تا كشتي نوح عليه السّلام در روي كوچكترين كوهها متمكّن گردد و بنشيند.
و صاحب «صحيفة رابعه » مي گويد: اگر اين مثال دائر «كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ» نبود پس از كوشش و جهد اين دو عالم متبحّر يعني حرّ عاملي و فاضل اصفهاني 0 و با وجود اعوان و كتبي كه داشته اند، امكان نداشت براي اين قاصر فاقد اعوان ، و مبتلاي به شرّ أزمان در شرّ بُلْدان از مساكن اهل ايمان كه أدعيه را التقاط و جدا و پيدا نمايد-(انتهي ).
و جائي كه اين گفتار، كلام وي باشد - كه رحمت خدا بر او باد - و اين شكوة او از فقد اعوان و از شهر و زمان ، با وجود سعة حال و تمكّني كه دارا بوده است ، پس بيا و ببين مثل من چه بايد بگويد؟!
و من چنين نمي باشم كه ادّعا كنم احاطه به جميع أدعية مأثوره از آنحضرت عليه السّلام را پيدا كرده ام ، بلكه چه بسا آنچه را كه از من فوت شده است بيشتر باشد از آنچه كه به من واصل گرديده است ؟ و سهل و آسان گردد براي كساني كه پس از من مي آيند آنكه زياد كنند بر آنچه كه من جمع نموده ام ، همچنانكه امكان يافت كه من بيفزايم بر أدعية جمع آوري كساني كه پيش از من بوده اند، چرا كه علوم آل محمّد: إحصاء نمي شود، و مآثرشان به شمارش نمي آيد. چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن علوم مأخوذ مي باشد از مدينة علم نبوي و مستمدّ است از منبع فيض الهي ؟
و شايد آنچه از ما مختفي گرديده است بيشتر باشد از آنچه به ما رسيده است ، و عبادت زين العابدين عليه السّلام و دعاهاي وي و مناجات او به گونه اي است كه قلم را قدرت إحصاء آن نمي باشد. در صورتي كه صاحب «صحيفة ثالثه » گفته است : اكثر كتابهاي أدعيه و اعمال ، و بالخصوص روايات قدماء اصحاب ما تلف گرديده است و از آنها عين و اثري بجاي نمانده است . بنابراين ما چگونه مي توانيم مدَّعي إحصاء و حصر آن أدعيه گرديم . در اينجا صاحب ثالثه مي گويد: مگر آنكه من تا سر حد توان و قدرتم آنچه را كه در جهد و نيرو داشتم بذل كردم ـ انتهي .[3]
مرحوم امين رحمه الله عليه در اينجا نُه مورد از تنبيهات را بيان مي كند، و پس از آن وارد در ذكر دعاها مي شود. در تنبيه و بيان چهارم مي فرمايد: بدانكه : من چون اوّلاً در مقام جمع أدعيه برآمدم ، ابتداءً در مقام تعرّض به ذكر أسناد آن نبودم ، و نامي از كتب مأخوذه از آنها را هم غالباً نمي آوردم ، و اين فقط به خاطر اختصار بود. چون ذكر آن أدعيه در كتب مربوطه متكرّراً آمده بود، همان طور كه صاحب «صحيفة ثانيه » أيضاً بر همين منوال مشي كرده بود.
علاوه بر اين به جهت آن بود كه در ذكر مصادر و أسانيد آنها، فائدة مهمّه اي به نظر نمي رسيد، به علّت سهولت امر در مستحبّات و بخصوص در دعاها،[4] با وجود آنكه ارسال آنها در كتاب متأخّر كمتر از ارسال آنها در كتاب متقدّم نمي باشد.
و چه خوب گفته است صاحب «صحيفة ثالثه » در ضمن كلامش در اوّل خطبة گفتارش : إنَّ أهْلَ عَصْرِنَا لَمْ يَعْتَمِدُوا عَلَي مَرَاسِيلِ أمْثَالِنَا إلاَّ وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُنَا وَ طَالَ زَمَانُ وَفَاتِنَا.
«تحقيقاً اهل عصر ما بر روايات مرسلة ما اعتماد نمي كنند مگر هنگامي كه استخوانهايمان كهنه گردد و زمان دور و درازي از مرگمان بگذرد.»
و در اين سخن اشاره دارد بر آنكه آنچه را كه شخص معاصر، به نهج ارسال روايت مي كند، كمتر از آنچه كه شخص متقدّم به نهج ارسال روايت مي نمايد نيست با فرض تساوي آن دو در وثاقت ، إلاَّ اينكه طبيعت اهل هر عصر بر آن منطبع گرديده است كه : معاصرين خود را حقير و كوچك بشمارند؛ بلكه فضل و برتري مرد غالباً ظاهر نمي گردد مگر پس از مرگش ، آن هم بعد از سپري شدن مدّت طولاني از عهد وفاتش ، لكن در عين حال او بر صاحب صحيفة ثانيه عيب مي گيرد كه چرا ذك مأخذ أدعيه اي را كه روايت كرده است ننموده است ؟ زيرا فقدان ذكر سند، آنها را از حدِّ مسانيد بيرون كرده ، و در زمرة مراسيل داخل مي كند. و به همين سبب است كه او هر دعائي را كه ذكر مي كند، اشاره به كتابي كه از آن نقل كرده است مي نمايد.
و با وجود اين ، خود او در بسياري از أدعيه ذكر اسانيدش را مهمل گذارده است ، و شايد آن دعا در آن كتابي كه از آن نقل نموده است بدون ذكر سند بوده است .
و من چون بر اين تعييب و تعيير وي وقوف يافتم عازم شدم بر ذكر اسانيد و اسماء كتبي كه از آنها نقل نموده ام به جهت فرار و خلاصي از مثل اين گونه اعتراض ، و همچنين به جهت خالي نبودن آن از فائدة مترتّبة بر آن - تا آخر كلام او.[5]
و در تنبيه و بيان نهم مي فرمايد: بدان : اكثر أدعيه اي را كه ما در اين صحيفه جمع نموده ايم آنها را از كتب معتبرة معتمده نقل نموده ايم . و معذلك براي صحّت آنها از خود آنها بر خود آنها شواهدي است . زيرا بلاغت ألفاظ و علوِّ مضامين ، قويترين شاهد بر صحّت نسبت آنها مي باشد.
امّا بعضي از آنها بدين مثابه نيستند، و از بعضي از آنها در نفس انسان خطوري پيدا مي شود كه البتّه بر شخص ناقد بصير مخفي نمي باشد، وليكن چون ما قطع به عدم صحّت نسبتشان نداشتيم ، عذري در ترك آن نداشتيم . فلهذا آنها را نيز ثبت نموديم و عهدة آن را با ناقلينش قرار داديم ، با ملاحظة سهولت امر به علّت عدم ترتّب حكم شرعي ، و رجاء حصول ثواب براي كساني كه بدان أدعيه مترنّم مي گردند.[6]
وليكن ما به چند مناجات منظومه برخورد نموديم كه قطع به فساد نسبتشان به امام عليه السّلام يافتيم به جهت ركيك بودن ألفاظشان به طوري كه كسي كه كوچكترين درايت و تميزي داشته باشد راضي نمي گردد آنها را به خودش منتسب سازد، پس چگونه احتمال مي دهد از منبع فصاحت و بلاغت تراوش نموده باشد؟! و علاوه بر اين در بعضي از آنها «لَحْن و إيطاء» و در بعضي إيطاء وجود دارد. و از اين قبيل است آنچه كه صاحب صحيفة رابعه به نقل از خطّ بعضي از علماء ذكر كرده است و أوَّلش اين است :
ألَمْ تَسْمَعْ بِفَضْلِكَ يَا مُنَائي دُعَاءً مِنْ ضَعِيفٍ مُبْتَلاَء
تا آخر نُه بيت كه همگي آنها از اين قبيل هستند. و رَوِيِّ دو بيت از آنها لفظ خطاء به مدّ آمده است كه در آن جمع ميان خطا و ايطاء شده است . و رَوِيّ دو بيت از آنها لفظ رجائي آمده است .
و از همين قبيل است مناجاتي كه از خطّ بعضي از علماء نيز نقل نموده است و اوّلش اين است :
إلَيْكَ يَا رَبِّ قَدْ وَجَّهْتُ حَاجَاتِي وَجِئْتُ بَابَكَ يَا رَبِّ بِحَاجَاتِي
تا آخر يازده بيت كه جميع آنها در ركيك بودن تساوي دارند. و در رَوِيّ بيت سوم أيضاً لفظ حاجاتي آمده است . و بخشي از آن اين گونه مي باشد: أنْتَ الْعَلِيمُ بِمَا يَحْوَي الضَّمِيرُ بِهِ. و بعضي اين گونه است : وَارْحَمْ ذُنُوبِي بِمَا أخْطَأْتُ وَ ارْحَمْنِي .
و عذر صاحب صحيفة رابعه در ايراد اين دو مناجات ، عدم كمال معرفت اوست به لسان عربي .
و أيضاً از همين قبيل مي باشد مناجاتي كه ما در كتاب محمّد طَبيب يافته ايم ، و أحدي از صاحبان صحيفه ها آن را ذكر ننموده اند و اوَّلش اين است :
اُجِلُّكَ عَنْ تَعْذِيبِ مِثْلِي عَلَي ذَنْبِ وَ لاَ نَاصِرٌ لِي غَيْرُ نَصْرِكَ يَا رَبِّ
تا پايان پانزده بيت كه حيا مي دارد كسي كه به اقلّ درجه معرفت داشته باشد آن را به او نسبت دهد، به سبب آنكه صادر شده است از كسي كه علم عربيّت را به خوبي نمي دانسته است ، و معني فصاحت و بلاغت را نشناخته بوده است . و در اين مناجـات است : وَ أنَا عَبْـدُكَ الْمَحْقُورُ فِي عِظَمِ شَأنِكُمْ. و أيضـا در آن مي باشد:
وَ تَقْلِبُني مِنْ ظَهْرِ آدَمَ نُطْفَةً اُحَدَّرُ فِي قَعْرٍ صَرِيحٍ مِنَ الصُّلْبِ
فَأخْرَجْتَني مِنْ ضِيقِ قَعْرٍ بِمَنِّكُمْ و در آن مي باشد همچنين :
فَحَاشَاكَ فِي تَعْظِيمِ شَأنِكَ وَ الْعُلَي تُعَذِّبُ مَحْقُوراً بِإحْسَانِكُمْ رَبِّي
لِلانَّا رَأيْنَا فِي الانَامِ مُعَظَّماً تَجَلَّي عَنِالْمَحْقُورِفِي الْحَبْسِوَالضَّرْبِ
و غير اينها از امثال اين هذيانها.[7]
از اينجا به بعد مصنّف محترم «صحيفة خامسه » شروع مي نمايد به ترتيب در ذكر يكصد و هشتاد و سه دعا و مناجات از آنحضرت عليه السّلام، و خصوصاً آن بيست و يك دعاي ساقطه از صحيفة كامله ، هر كدام از آنها را كه در محلّ مناسب خود ذكر مي نمايد، متذكّر مي گردد كه : اين از جملة آن بيست و يك دعاي ساقطه مي باشد، و هر يك از أدعية «صحيفة ثالثة » أفندي و صحيفة رابعة نوري را كه آنها بدان متفرّد مي باشند مشخّص مي كند، و هر يك از أدعيه اي را كه خودش بدان متفرّد مي باشد مشخّص مي نمايد، و هر دعائي را كه در سائر مجاميع يافت شده است با ذكر كتب و مصادر آن معيّن مي نمايد؛ و مجموع اين أدعيه در 494 صفحه به پايان مي رسد، و الحقّ زحمت كشيده ، و در تدوين آن بدين كيفيّت رنج برده و دعاهاي بسياري را همان طور كه خودش شرح آن را بيان كرده ، و داراي اعتبار مي باشند تنظيم و گردآوري نموده است .
جَزَاهُ اللهُ عَنِ الاءسْلاَمِ وَ الاءيْمَانِ وَ الْعِرْفَانِ وَ الشَّهُودِ، وَ عَنْ مُنْشِي ءِ الصَّحِيفَةِ سَيِّد السَّاجِدينَ وَ زَيْنِالْعَابِدِينَ عَلَيهِ أفضلُ التحيّة وَالسّلام أحْسَنَ الْجَزَاءِ وَالَّثَوابِ وَالاءكْرَامِ.
صحيفة سادسة سجّاديّه ، تدوين شيخ محمد صالح مازندراني
صحيفة سادسة سجّاديّه تدوين شيخ محمّد صالح بن ميرزا فضل الله المازندراني الحائري متولّد در سنة 1297
هجريّه قمريّه كه در فهرست تصانيفش ذكر نموده است .[8]
آية الله نجفي مرعشي در استدراك بر مقدّمة سيد محمّد مشكوة كه در شرح فارسي صحيفة سيّد صدرالدّين بلاغي ترجمة آن آمده ، نامي از مستدرك اخير: صحيفة سادسه مازندراني نبرده اند، ولي سه صحيفة ديگر را به شماره ها و مصنّفين جداگانه اي ذكر مي كنند:
«صحيفة سادسه » گرد آوردة : شيخنا الفقيه المحدّث حاج شيخ محمّد باقر بن محمّد حسن بيرجندي قائمي .
«صحيفة سابعه » گردآوردة : شيخ روايت ما علاّمه شيخ هادي بن عبّاس آل كاشف الغِطاء نجفي صاحب كتاب «مستدرك نهج البلاغة » و غيره .
«صحيفة ثامنه » گرد آوردة : شيخنا العلاّمه حاج ميرزا علي حسيني مرعشي شهرستاني حائري .[9]
در اينجا چون صحيفة سادسة حائري مذكورة در «الذَّريعة » را با اين سه صحيفة اخيرة مرعشي ، و با آن يك صحيفه كه به عنوان ملحقات از ملا محمّد تقي صوفي زرآبادي قزويني ضميمه نمائيم ، مجموعاً تعداد صحيفه هاي نامبرده به ده عدد بالغ مي گردد. ولي بايد ديد كه : آيا اين چهار صحيفة اخيره واقعاً بر «صحيفة خامسة » مرحوم سيّد محسن امين زيادتي دارند، يا آنكه چون اين اعلام همگي در عصر واحدي مي زيسته اند، هر يك براي خود به جمع آوري مستدركاتي پرداخته است ، و چون طبع نشده بوده است و هر كدام هم از مصنّفات دگري بي اطّلاع بوده اند، چه بسا در أدعية مرويّة آنها تداخل صورت گرفته باشد، و من حيث المجموع از أدعية گردآوري شدة از «صحيفة خامسة » امين چيزي را اضافه نياورده باشند؟!
صحيفة جامعة سجّاديّه ، تدوين موضوعي
أخيراً مجموعه اي به نام «الصَّحيفةُ السّجّاديَّةُ الجامِعَةُ» انتشار يافته است كه مدوِّن آن يكي از محقّقين و رجال عظام از حوزة مقدّسة علميّة بلدة طيّبة قم مي باشند، و الحقّ از جهت جمع آوري جميع أدعية منسوبه به آنحضرت ، و گردآوري أدعية صحيفة كامله ، و ثانية و ثالثه ، و رابعه ، و خامسه ، و أحياناً بعضي از مصادر دگر، و نيز از جهت حسن سليقه در تصحيح و كاغذ و تجليد و طبع و سائر مزايا بالاخصّ داشتن چهارده عدد فهرستهاي گوناگون در آخر كتاب ، وبحث مُشبع در تواتر و قطعي بودن سند صحيفة كامله ، و تنظيم نقشه و ترسيم بعضي از اسناد قطعيّه را حتّي از خود جناب مدوّن معنعناً تا حضرت زين العابدين عليه السّلام، و أيضاً از ناحية دسته بندي نمودن و موضوعي قرار دادن آن دعاها بر حسب سبك كلاسيكي ، و آسان بودن رجوع به هر دعاي مطلوبي كه طبق حال داعي بر حسب موضوعات و حالات متفاوته ، مختلف مي باشد، در درجة كمال است .
بالاخصّ كه داراي قطع وزيري ، و حجمي معتنابه ، و چشمگير، و براي نشان دادن شخصيّت آنحضرت از جهت حالات و أدعيه و مناجات ها جالب و داراي اهميّت است .
امّا در اين مجموعة مدوّنه يك اشكال مهمّ و خطير به نظر حقير مي رسد - والله العالم - و آن اين است كه : أدعية صحيفة كامله با أدعية سائر صُحُف و مصادر با هم مخلوط شده است ، و جز با رجوع به فهرست پايان كتاب ، به هيچ وجه قابل تميز و تشخيص نمي باشد.
چون دعاها بر حسب موضوعات تقسيم و تسهيم گرديده است ، و در رأس و عنوان هر دعائي نيز اشاره به مصدر آن نشده است كه آيا از صحيفة كامله مي باشد، و يا از غير آن ؟! روي اين اساس هر كس دعاي «صحيفة كامله » را از روي آن بخواهد بخواند هيچ راهي براي تعيين آن ندارد مگر به فهرست تخريجات و اتّحادات آن مراجعه نمايد، تازه آن فهرست همين قدر نشان مي دهد كه : دعاي شمارة فلان از كامله است يا نه . نه آنكه اگر مي خواهي مثلاً فلان دعاي صحيفة كامله را طبق حال خودت بخواني به فلان دعا مراجعه نما!
معلوم است كه : أدعية صحيفة كامله داراي مزيّتي مي باشند از جهت متن و مضمون ، و از ناحية بلاغت و فصاحت ، و از جهت سَنَد و مصدر كه أبداً با أدعية سائر صحيفه ها قابل قياس نيست .
صحيفة كامله داراي سند متواتر قطعي است كه از زمان امام تا به حال در هر دوره تواتر خود را حفظ نموده است ، و أعلام از علماء و محدّثين بالاخصّ «نهج البلاغة » و آن صحيفه را در اجازات خود مرقوم مي داشته اند. و نه تنها با يك سَنَد، بلكه با اسناد كثيره و مختلفه اي در هر عصر همراه بوده است .
كثرت طرق صحيفة سجّاديه
مجلسي - رضوان الله عليه - در كتاب اجازات از «بحارالانوار» آن را به طرق عديده اي روايت مي كند، از جمله روايتِ آن است از والدش : محمّد تقي علاّمة مجلسي اوّل كه در رويا بدون واسطه از حضرت قائم آل محمّد عليه السّلام به طور مناوله (دست به دست گرفتن ) اخذ و روايت نموده است .[10]
و سپس نيز با روايت والدش محمّد تقي از بعضي از مشايخ خود معنعناً روايت كرده است ، و در خاتمة آن علاّمة مجلسي اوَّل مي فرمايد: و غير از اين طريق ، طرق كثيره اي وجود دارد كه بر آلاف و اُلوف زيادتي مي نمايد، و اگر چه آنچه را كه من ذكر كرده ام با نهايت اختصار آن بالغ بر ششصد طريق عالي مي گردد.[11]
و همچنين پس از آنكه روايت صحيفه را از والدش : محمّد تقي از طريق شهيد ثاني ذكر مي كند مي گويد: صورت مكتوب پدر علاّمه ام بعد از اين اجازة شهيديّة ثانيه اين است كه : من به فرزند اعزّ خود اجازه دادم تا از من اين صحيفه را با اين إسناد از حضرت امام السّاجدين و زين العابدين و العارفين علي بن الحسين بن علي ابن ابيطالب با اسنادي كه بلا واسطه از صاحب الزمان و خليفة الرّحمن - صلوات الله و سلامه عليه - در رويا واقع شده است ، با سائر اسانيدي كه بر هزار هزار سند افزون است (يك ميليون سند[12]) روايت كند.[13]
و همچنين پس از آنكه روايت صحيفه را با أسناد مختلفه و كثيره اي به طريق ذكر حَيْلُولَه ها در ميان سند از والدش محمّد تقي ، از شيخ بهاءالدّين عاملي و سائر اساتيد و أعلام اجازة خود نقل مي كند، در خاتمة آن عبارت پدر را مي آورد كه : اسانيد مذكوره در اينجا فقط بر پنجاه و شش هزار و يكصد عدد رسيده است .[14]
و همچنين در اجازة ديگري چون روايت صحيفه را از والدش : علاّمه محمّدتقي از طريق صاحب الزّمان عليه السّلام و از خط شيخ شمس الدين محمّد صاحب الكرامات : جدّ حسين بن عبدالصّمد پدر شيخ بهائي عاملي - أعلي الله تعالي مقامهم - نقل مي كند، و نيز مرحوم مجلسي اوَّل با ذكر حيلوله هائي ، كثرت طرق را اعلام مي فرمايد، در پايانش مجلسي اوّل مي گويد: و حاصل آنكه ابداً شكّي وجود ندارد بر اينكه صحيفة كامله از مولانا سيّد السّاجدين مي باشد، از جهت متن خود صحيفه ، و فصاحتش ، و بلاغتش ، و اشتمالش بر علوم إلهيّه اي كه براي غير معصوم امكان آوردن آن نمي باشد. و الحمدللّه ربّ العالمين بر اين نعمت جليله و عظيمه اي كه اختصاص به ما جماعت شيعه دارد. و صلوات و درود بر مدينة علوم ربّانيّه : سيّد المرسلين و عترت وي ابواب علوم و حكمتهاي قدُّوسيّه و السّلام عليهم و رحمة الله و بركاته .
زينت داد با كتابت خود محمّد تقي بن مجلسي در اوّل شهر الله الاعظم رمضان سنة يك هزار و شصت و چهار. و اسانيد مذكوره در اينجا عبارت از پنجهزار و ششصد و شانزده سند مي باشد.[15]
و در ميان اجازات مجلسي اوّل كلمة لاَيُحْصَي بسيار است يعني از اين طريق روايت به قدري أسناد تكثّر دارد كه قابل شمارش نمي باشد، مثلاً در يكي از حيلوله هاي اجازة صحيفه از شيخ بهائي مي فرمايد:
و با اسناد سابقه و غيرها مِمّا لاَيُحْصَي به واسطة شهيد و به غيرها از سيّد تاج الدّين از جماعت غفيري از علماء ما كه در عصر وي بوده اند.[16]
و نيز در ميان اجازة ايشان از والد شيخ بهائي در ضمن حيلوله اي مي گويد: وآنچه را كه من از اسانيد صحيفه به غير از اين اسانيد مشاهده كرده ام فَهِيَ أكْثَرُ مِنْ أنْ تُحْصَي .[17]
پاورقي:
[1] - مرحوم آية الله امين در تعليقه گويد: آن كتابي است در رجال و تراجم كه به «رياض العلماء و حياض الفضلاء» مسمّي نموده است . در آن احوال علماء ما را از زمان غيبت صغري تا زمان خودش كه سنه 1119 بوده است در ده مجلّد ذكر نموده است و از مسودّه به مبضّه انتقال نيافته بوده است . و علي الظاهر كتاب نفيسي مي باشد. اكثر علمائي كه پس از وي در اين باب تصنيف كرده اند از آن استفاده و استعانت نموده اند. او داراي مصنّفات كثيره دگري نيز مي باشد و داراي تعليقاتي نيز هست وليكن همگي تلف شده است و ميان او و شريف مكّه تنافري پيدا شد در حجاز. او به قسطنطنيّه رفت و به سلطان تقرّب جست تا موفّق شد كه سلطان ، شريف مكّه را عزل نمايد و ديگري را بجاي او نصب كند. و از همان روز، معروف شد به أفندي . و أقول : اينك بحمدالله و المنّة پنج جلد از ده جلد «رياض العلماء» با مساعي جميلة حضرت حجة الاسلام آقا سيد احمد حسيني ادام الله معاليه به طبع رسيده است و پنج ديگر تا به حال مفقود الاثر مي باشد و معلوم نشده است كه در زاويه اي از جهان در مكتبه اي وجود دارد يا نه ؟ ولي اين كتاب در احوالات خاصّه و عامّه است . از جلد اول تا پنجم ترجمه علماي خاصّه و از جلد ششم تا دهم ترجمه علماي عامّه مي باشد. و مع الاسف از هر يك از پنج جلد خاصّه و عامّه مجلّداتي ضايع گرديده است از خاصه دو مجلد و از عامه سه مجلد. و پنج جلد فعلي مطبوع سه تاي آن درباره خاصه و دو ديگر آن درباره عامه مي باشد. و از ا متيازات اين كتاب بر بقيّه كتب تراجم اين است كه مولّف فقط اتّكال بر مجرد نقل از مصادر رجاليّه و كتب تراجم و شرح احوال ننموده است بلكه نصف عمرش را در مسافرت به سوي بسياري از شهرها و ملاقات علماء و اعيان و تحقيق در كتب مختلفه و مولّفات كرده است . و از اين جهت است كه وي را چنين مي يابي كه نكات دقيقه اي را از موضوعات علميه متفاوتي استخراج مي كند كه أبداً ربطي به كتب تراجم و احوال رجال ندارد، و يا آنكه مشاهدات خود را در قريه اي از قراي دوردست تدوين مي نمايد تا شاهد صدق و تأييدي براي منويّات و مقاصد وي باشد، و يا از عالمي يا شخصيّتي گفتگو مي كند كه چه بسا شخصيّت علمي هم نبوده باشد تا از بحث در آن خفايائي و مبهماتي از زواياي تاريخ كشف گردد.
[2] - آيه 21، از سوره 57: حديد، و آيه 4 از سوره 62: جُمُعَه .
[3] - الصحيفة الخامسة السّجّاديّة ، من أدعية الامام السّجّاد عليه السلام للعلاّمة المحقّق المغفورله السيّد محسن الامين العاملي (1282-1371) از منشورات مكتبة الامام أميرالمومنين عليه السلام العامّة اصفهان - ايران ، ص 2 تا ص 8.
[4] - در اينجا مرحوم امين مي خواهد استناد كند در جواز قرائت ادعيه ضعيفة السّند به قاعده تسامح در مستحبّات . و در اين استناد اشكال است . توضيح آنكه در «وسائل الشيعة » مجموعاً 9 روايت نقل مي نمايد در اين باب . اوّل آنها اين روايت است كه : مَن بَلَغَه شي ءٌ من الثّواب علي شي ء من الخير فعمل به كان له أجر ذلك وان كان رسول الله صلي الله عليه وآله وسلّم لم يَقُلْهُ - الحديث . علماء اعلام بدين روايات عمل نموده اند زيرا كه اصل صدور آنها از معصوم مسلّم مي باشد. بعضي از آنها صحيحه و بعضي موثّقه و بعضي ضعيفه هستند. و چون صدورشان قطعي است ما در آن ترديد و شك نداريم ولي ا شكال در دلالت آنها مي باشد كه چقدر توسعه دارد؟ و دائره شمول آنها چقدر گسترش دارد؟ آيا فرا مي گيرد هر عمل مستحبّي را كه راوي ضعيف و مجهول الحال و خارج از وثوق و اعتماد روايت كرده باشد گرچه يزيد بن معاويه باشد و ما را با جعل روايتي بر اساس تسامح در ادلّة سنن به مقاصد و منويّات خود سوق دهد و اين روايت موجب بدعتها گردد و آئين و سنّت اسلام را واژگون نمايد همان طور كه امروزه ديده مي شود: با نقل روايت ضعيف از معلّي بن خُنَيس عيد نوروز را رسميّت داده اند و غسل و دعا را در آن مستحبّ پنداشته اند و به قدري اين تسامح قوّت گرفته است تا ستونهاي عظيم سنّت هاي محقّقه را فرو كوفته و منهدم نموده است . و يا اينكه اصولاً مصبّ اين روايات و دلالت آنها و شمول آنها جاي دگري است . مفاد اين روايات مفاد بحثي است اصولي كه انقياد همدرجه اطاعت است همان طور كه تجرّي هموزن معصيت مي باشد. بنابراين اگر از روي حجّتهاي شرعيّه ثواب بر عملي به كسي رسيد، و او هم طبق آن عمل كرد، ولي در حقيقت خلاف آن معلوم شد اجر و پاداش عامل به آن محفوظ مي باشد و خداوند او را بي بهره نمي گذارد. در عبارات روايت كلمه مَن بَلَغَه وارد است . و بلوغ در جائي صدق مي كند كه مانند وصول خارجي در عالم اعتبار وصول تعبّدي صورت گيرد و حجيّت به عمل آورده شود. مانند لفظ بلوغ در آيه مباركة : يا أيَّها الرسول بَلِّغ ما اُنزل إليك من ربِّك . و مانند آيه شريفة : هَذَا بلاغٌ للنّاس ، و فقط شامل مواردي مي شود كه : از جهت اعتبار مطلب تمام باشد ولي اتّفاقاً در سند سهوي رخ داده است كه طبق واقع در نيامده است . بنابراين اصولاً أدلّه تسامح شامل روايات مرسله و مقطوعه و ضعيفة السّند نمي گردد و بالاخصّ در أدعيه كه مهمترين اركان ربط مخلوق با خالق مي باشد. مطلب در اينجا گسترش دارد و انشاءالله تعالي تفصيل آن را در كتاب النِّيروز بِدْعَةٌ و ضَلاَلةٌ خواهيد يافت بحول الله و قوّته و لاحول و لاقوّة الاّ بالله العليّ العظيم .
[5] - «صحيفه خامسه » ص 12 و ص 13.
[6] - در تعليقه دوم از صفحة 71، فساد اين رأي ظاهر شد.
[7] - «صحيفه خامسه » ص 18 و ص 19.
[8] - «الذّريعة » ج 15، ص 21، شماره (100) .
[9] - «صحيفه كامله سجّاديّه » با ترجمه سيدصدرالدين بلاغي از نشريّات دارالكتب الاسلاميّة سنه 1369 هجريّة قمريّه .
[10] - «بحارالانوار»، طبع حروفي مكتبه اسلاميّه ، ج 110 ص 43 و در اينجا عين عبارت علامه محمّدتقي مجلسي اوّل اين است : ... انّي أروي الصحيفة الكاملةَ عن مولانا و مولي الانام سيّد السّاجدين علي بن الحسين زين العابدين مناولةً عن صاحب الزّمان و خليفة الرّحمن الحجّة بن الحسن : بين النّوم و اليقظة ، و رأيت كأنّي في الجامع العتيق بإصبهان ، والمهديّ صلوات الله عليه قائم و سألت عنه مسائلَ أشكلت عليّ فأجاب عنها. ثمّ سألت عنه عليه السلام كتاباً أعمل عليه ، فأحالني بذلك الكتاب الي رَجل صالح فلمّا أخذت منه كان الصّحيفة . و ببركة هذه الرويا انتشرت الصحيفة في الآفاق بعد ماكان مطموس الاثر في هذه البلاد.
[11] - «بحارالانوار»، ج 110 ص 45 تا ص 47.
[12] - به عين اين لفظ مرحوم استاد سيد محمّد مشكوة در مقدمه مدوّنه خود بر شرح صحيفه فارسي سيد صدرالدّين بلاغي تصريح دارد، آنجا كه مي گويد: تا كار شهرت آن به جائي رسيده كه مولي محمّدتقي مجلسي در يكي از روايات خود اشاره كرده كه : او در نقل و روايت صحيفه يك مليون سند دارد.
[13] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 50.
[14] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 51 تا ص 61.
[15] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 63 تا ص 66.
[16] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 54 .
[17] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 59.