بحث در سند صحيفه فقط به جهت تيمّن مي باشد
سيد عليخان كبير مي گويد: تَنْبِيهٌ: براي سيد نجم الدين بهاءالشّرف كه نامش در سند صحيفه آمده است ، در كتب رجال ، اسمي برده نشده است ، وليكن از آنجائي كه نسبت صحيفة شريفه به صاحبش عليه السّلام به استفاضه اي كه نزديك است به حدّ تواتر بالغ گردد ثابت است ، لهذا نسبت جهل به احوال بعضي از رجال اسانيد آن ضرري به صحّت آن نمي رساند. و ذكر جماعتِ مشايخي كه در سند واقعند فقط به جهت تيمّن اتّصال در اسناد به معصوم عليه السّلام مي باشد.[1]
سيد محمد باقر ميرداماد مي گويد: صحيفة كريمة سجّاديّه كه ناميده شده است به انجيل اهل البيت و زبور آل رسول : متواتر مي باشد، مانند نسبت سائر كتب به مصنّفانش . و ذكر اسناد براي بيان طريق حَمْلِ روايت است و براي اجازة تحمّل نقل . و اين است سنّت مشايخ در اجازات [2].
سيد نعمت الله جزائري گويد: قَوْلُهُ: أبوالحسن محمد بن الحسن حالش مجهول است در كتب رجال مثل حال خازِن و خَطَّاب و بَلْخي و اين ضرري بهم نمي رساند به جهت تواتر صحيفه در بين فريقين خاصّه و عامّه حتي آنكه غزالي و غيره آن را إنجيل اهل البيت و زبور آل محمد صلي الله عليه وآله وسلّم ناميده اند.
و امّا علت اينكه اصحاب ما آن را از طريق تَعنْعُن از امامان مرتّب گردانيده اند به جهت سلوك راه روشن تيمّن و تبرّك مي باشد كه روايت آن را اتّصال به معصوم عليه السّلامدهند. با آنكه ايشان اهل اجازت هستند نه اهل روايت .
و أيضاً اعجاز اُسلوب و غرابت أطوار آن ، دو شاهد صدق مي باشند بر اينكه نظير آن صادر نمي گردد مگر از مثل آن حضرت .[3]
آية الله آقا ميرزا محمد علي مدرسي چهاردهي مي گويد: بدانكه : سلسلة سند مذكور در كتاب چند نفر هستند كه حال ايشان معلوم نيست . مثل محمد بن الحسن و خازِن و خطّاب و بَلْخي . و اين موجب عيب در مقام نمي شود بعد از شهرت كتاب از امام عليه السّلام حتّي غزالي و غير او گويند: اين كتاب را انجيل اهل بيت و زبور آل محمد گويند. لكن اصحاب كه سند را مُعَنْعَنْ ذكر مي نمايند، از بابت تيمّن و تبرّك به اينكه روات او متّصل به معصوم هستند مي باشد.[4]
ملاّ محمد باقر مجلسي در «بحار» از خطّ والدش : ملاّ محمد تقي دربارة صحيفه مفصّلاً نقل مي كند تا آنكه مي رسد به اينجا كه مجلسي اوّل مي گويد: و با اسانيد متواتره از هرون بن موسي تلعكبري ، از احمد بن عباس صَيرفي معروف به ابن طَيَالِسي و با كنية أبو يعقوب در سنة سيصد و سي و پنج با اسنادش به يحيي بن زَيْد صحيفه را روايت كرده اند.
و آنچه را كه من غير از اين اسانيد صحيفه ديده ام از شمارش برون است ، و أبداً شكّي راه ندارد كه آن از سيد السّاجدين مي باشد.[5]
استاد سيد محمد مِشْكو'ة در مقدمة خود بر صحيفه مي گويد:
و شايد شدّت اهتمام دربارة دعا سبب شده كه : اين كتاب پيش از سائر كتب متداول شود، زيرا بعد از قرآن مجيد، كتاب صحيفه دومين كتابي است كه در صدر اسلام پديد آمده است .
تاكنون مدّت سيزده قرن مي گذرد كه اين كتاب مونس بزرگان زهّاد و صالحين و مرجع و مشارٌاليه مشاهير علماء و مصنّفين بوده و هست .
فقيه و شيخ أقدم شيعه : محمد بن محمد بن نُعْمان معروف به مفيد (متولّد 338، متوفّي 413) در پايان شرح حال مولانا علي بن الحسين عليهماالسّلام از كتاب «ارشاد» به آن اشاره فرموده ، و معاصر ثقة جليل شهير او: علي بن محمد خَزَّاز قمّي شاگرد صدوق ابن بابويه (متوفي 381) و احمد بن عيّاش (متوفّي به سال 401) و أبوالمفضّل شيباني ، در پايان كتاب خود به نام «كفاية الاثر» آن را بدين گونه از حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام روايت مي كند:
حديث كرد ما را عامر بن عيسي بن عامر سيرافي در مكّه در ماه ذي الحجّة سال 381، گفت : حديث كرد مرا أبومحمد حسن بن محمد بن يحيي (بن ) حسن بن جعفر بن عبيدالله بن حسين بن علي بن حسين بن علي بن أبيطالب :. گفت : حديث كرد ما را محمد بن مطَهّر گفت : حديث كرد مرا پدرم ، گفت : حديث كرد مرا عُمَير بن مُتَوَكِّل بن هارون از پدرش متوكّل بن هارون .
گفت : يحيي بن زَيْد را پس از شهادت پدرش در حالي كه متوجّه خراسان بود، ملاقات كردم و مردي را به پاية عقل و فضل او نديدم (آنگاه حديث را ادامه مي دهد تا آنجا كه مي گويد) سپس صحيفة كامله اي را كه دعاهاي علي بن الحسين عليهماالسّلام در آن بود به من نشان داد.
از اين منابع كه بگذريم ، نام صحيفه در قديم ترين كتابي كه مخصوص ذكر مصنّفات و رجال شيعه است ، يعني كتاب فهرست شيخ طوسي ] متولّد 385، متوفّي 460 [، و رجال نجاشي متولّد 372، متوفي 450 در ترجمة «متوكّل بن عُمَير» و همچنين در رجال شيخ در عنوان «عليّ بن مالِك » و در مآخذ ديگر نيز ديده مي شود.
و امّا سائر كتب حديث و رجال ، پس نام صحيفه و رجال سند آن ، در اكثر آنها مكرّر شده ، تا كار شهرت آن به جائي رسيده كه مولي محمد تقي مجلسي در يكي از روايات خود اشاره كرده كه : او در نقل و روايت صحيفه يك مليون سند دارد.
و از آنجا كه اثر مشكوة نبوّت در مضامين اين كتاب نمايان ، و نسيم چمنزار ولايت از آن وزان است ، صدور آن از مقام امام معصوم قطعي است ، و احدي دست ردّ و انكار بر آن ننهاده ، و آوازة آن در بسيط زمين پيچيده ، و فروغش در أكناف جهان دامن گسترده ، و صاحبدلان بر استنساخ و مقابله و گرفتن اجازه در روايت آن ، همّت گماشته اند.
اشتهار صحيفه در ميان علماء سابقين
و صحيفه پيش از آنكه قرن ششم هجري به نيمه رسد، در ميان ايشان متداول گشته ، و مانند نسيم صبا در اطراف و أكناف عالم منتشر شده ، تا آنجا كه به «زبور آل محمد» و «انجيل اهل بيت »: شهرت يافته است .
از اين رو مردم به شرح آن اقبال كردند، و سپس به نقل و ترجمة آن همّت گماشتند.
سپس مرحوم مشكوة مطلب را ادامه مي دهد تا اينكه مي گويد:
صحيفه از طرق زَيْدِيَّه نيز متواتر است ... و من خود بعضي از بزرگان طريقة زيديّه را در حوزة مقابلة صحيفه ديده ام كه با منتهاي خضوع و تعظيم مي بودند. و ايشان شروح صحيفه مخصوصاً شرح سيد عليخان كبير را محترم مي دارند.
دعاهاي صحيفه علاوه بر حسن بلاغت ، و كمال فصاحت ، بر لُبابي از علوم الهي و معارف يقيني مشتمل است كه عقول در برابر آن منقاد و مطيع ، و فحول در برابر آن خاضعند. و اين حقيقت براي صاحبدلان كه گوش حقّ نيوش ، و ديدة حق بين دارند، ظاهر و حاضر و آشكار است .
انتساب صحيفه به حضرت سجّاد عليه السّلام قطعي است
زيرا عبارات صحيفه دلالت دارد كه : اين كتاب فوق كلام مخلوق است . و از اين جهت اين اثر مقدّس از دسترس اوهام واضعين و جاعلين برتر و بالاتر است .
يكي از عرفاء مي گويد: «صحيفه قائم مقام وحي هاي آسماني ، و نازل منزلة صحيفه هاي لوحي و عرشي است .»
در اينجا مرحوم مشكو'ة «داستان مرد بصري را كه ادّعا كرده بود مانند أدعية صحيفه مي تواند انشاء كند، آنگاه قلم برداشت و سربه زير افكند، و در همان حال سرافكندگي بمرد» را كه ما در همين مجلد ص 27 از «رياض السالكين » از «مناقب » ابن شهر آشوب آورديم ، ذكر مي كند و پس از آن مي گويد:
پيشوايان و بزرگان مصنّفين اين فنّ همگي از آن كتاب روايت كرده اند، به طوري كه هيچ يك از كتب أدعية معتبره از آن خالي نيست .
تا اينكه شرح مفصّلي را از كتب أدعيه كه از أدعية صحيفه مشحون اند مانند كتاب شيخ الطَّائفة ، و قُطب راوندي ، وسيد علي بن حسين بن باقي ، و سيد علي بن طاوس ، و رضي الدين أبوالقاسم علي بن طاوس ، و شهيد محمد بن مكّي ، و ابراهيم كفعمي ، ذكر مي كند و سپس مي گويد:
با توجه به آنچه در اين مقدمات ذكر شد، ثابت و مدلّل گشت كه : اين صحيفة مباركه پيشواي كتب اسلامي ، و تالي قرآن كريم است . و عقل و نقل بر صدور آن ا مقام امام چهارم گواهي مي دهند. و دشمن نيز در اين باب جز آنچه دوست گويد نتواند گفت .
و از آنجا كه جمال روح و باطن هر كس در آثار او نيز منعكس است ، همچنين در اين مورد همان طور كه انشاء كنندة اين كتاب شريف ، امامي است كه همه به شفاعت و توسّل به ذيل عنايت و استضائة از نور معرفت ، و راه جستن از هدايتش نيازمندند، و او از غير خدا بي نياز است ، همچنين كتاب آن حضرت از نوشته هاي مردم مستغني است ، و دست نياز همة خلق به جانب آن گشوده و دراز است .
زيرا ملاحظه فرموديد كه : همة كتب أدعيه ريزه خوار خوان آن بزرگوارند، و هر يك از آن بهره و نصيبي دارند. ولي آن كتاب مستغني از همه است ، و هيچ يك از دعاهاي آن از كتاب ديگري نقل نشده است .
زيرا كسي را نمي رسد كه بر آن سبقت جويد، بلكه هيچ كس به گرد آن شهسوار عرصة معرفت نمي رسد. و سراسر صحيفة شريفه مشحون از حقايقي است كه خداي تعالي هنگام خلوت و حال آن را بر زبان آن حضرت روان ساخته است .[6]
امتياز هشتم كه مولّف محترم به عنوان امتيازي ديگر در پايان مقدّمة خود به شمار آورده اند و با آن مطلب خود را ختم نموده و امضاء كرده اند اين مي باشد كه :
متن روايت اين صحيفه با متن روايت صحيفة معروفه با اشتراك در اصل نقل ، جريان اختلافات جزئي در ألفاظ و عبارات دارد كه ذكرش مهم نيست .
آنچه مهم و قابل ذكر است ، دنبالة روايت صحيفة معروفه است كه پس از بيرون شدن فرزندان عبدالله بن حسن از نزد امام صادق عليه السّلام در حالي كه مي گفتند: لاَحَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم ، امام صادق عليه السّلام را با متوكّل راوي حديث گفتگوئي است كه ضمن آن خوابي از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل مي فرمايد، و جمله اي دارد كه به حسب ظاهر معني آن جمله ، دستاويزي بود براي مخالفان تأسيس جمهوري اسلامي ايران (با قطع نظر از توجيه صحيح آن ).
و جملة مزبور اين است كه : حضرت مي فرمايد:
(مَا خَرَجَ وَ لاَ يَخْرُجُ مِنَّا أهْلَ الْبَيْتِ إلَي قِيَامِ قَائمِنَا أحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلاَّ اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا) كه اين قسمت از روايت تماماً در صحيفة قديمه أصلاً وجود ندارد.
و جالب است كه : در آخر روايت صحيفة معروفه نيز سند ديگري را كه از أبوالْمُفَضَّل شروع مي شود ذكر مي كند، كه حاوي أبواب صحيفه است .
اين سند نيز مانند سند سابقش ، گويندة حدّثنا معين نشده و اجمال سند قبلي عيناً در اين سند نيز موجود است . جز اينكه جريان قضيّه در اين سند هم مانند صحيفة قديمه تا اوّل خواب رسول خداست و تتمّة روايت صحيفة معروفه در اين سند ذكر نشده است . وَ اللهُ الْعالِم بحقايق الاُمُورِ.
الْعَبْدُ الْمُفْتَاقُ إلَي رَحْمَةِ رَبِّهِ
السَّيِّد أحْمَد الْفَهْرِي [7]
ترجمة رجال سند صحيفه
پاسخ از اين بيان امتياز نيز به چند وجه داده مي شود. زيرا كه خود اين بيان از چند جهت مخدوش مي باشد. و لهذا بايد در هر يك از آن جهات به تفصيل بحثي جداگانه نمود و سپس به پاسخ آن پرداخت . و قبل از ورود در بحث ناچاريم از آنكه : مقدّمة صحيفة كامله را كه بحث روي آن است ترجمه نمائيم ، و پس از آن وارد گفتا شويم . و ترجمه به قرار ذيل مي باشد:
حديث كرد براي [8] ما سيد أجلّ نجم الدّين بَهاءُ الشَّرَف ابوالحسن : محمد بن حسن بن احمد بن علي بن محمد ابن عُمَر بن يحيي عَلَوِي حسيني ؛[9] گفت : خبر داد به ما شيخ نيكبخت و سعادتمند، أبو عبدالله : محمد بن احمد بن شهريار[10] خزينه دار خزانة مولانا اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السّلام در ماه ربيع الاوّل از سنة پانصد و شانزده در حالي كه بر او مي خواندند و من مي شنيدم . او گفت[11]: شنيدم صحيفه را در وقت قرائت بر شيخ بسيار راستگو، أبو منصور: محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عُكْبَري كه عدالتش مورد تصديق بود؛.[12] از ابوالمفضّل : محمد بن عبدالله بن مُطَّلب شَيْباني .
نقل مقدمة صحيفة كامله
او گفت : حديث كرد براي ما شريف ، أبو عبدالله : جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن اميرالمومنين علي بن أبيطالب :
او گفت : حديث كرد براي ما عبدالله بن عُمَر بن خَطّاب زَيَّات (روغن فروش ) در سال دويست و شصت و پنج .
او گفت : حديث كرد براي من دائي من : عليّ بن نُعْمان أعْلَم (لب بالا شكافته ).
او گفت : حديث كرد براي من عُمَيْر بن مُتَوَكِّل ثقفي بلخي از پدرش : متوكلّ بن هارون .
او گفت : من برخورد و ملاقات كردم با يحيي بن زيد بن علي عليه السّلام در حالي كه به سوي خراسان رهسپار بود پس از كشته شدن پدرش ، و بر او سلام نمودم .
يحيي پرسيد: از كجا ميائي ؟! گفتم : از حج مراجعت دارم !
او دربارة كسان و اقوام و بني أعمام خود كه در مدينه بودند از من پرسيد. و بالاخصّ از احوال جعفر بن محمد عليه السّلام سوال را به مبالغه رسانيد، و من خبر آنها و خبر او را به وي دادم ، و مراتب حزن و اندوهشان را بر قتل پدرش : زيد بن علي عليه السّلام بيان كردم .
پاورقي
[1] - «رياض السالكين »، طبع سنگي 1317، ص 6 و طبع جامعة مدرّسين قم ، ج 1، ص 58.
[2] - شرح صحيفة ميرداماد ص 45.
[3] - «نورالانوار» ص 3.
[4] - شرح صحيفه سجّاديّة علاّمه مدرسي چهاردهي ديباجه ص 5.
[5] - «بحار الانوار»، طبع حروفي ، ج 110 ص 59.
[6] - ترجمة مقدمة استاد سيد محمد مشكوة كه در ضمن مقدّمة صحيفة كاملة سجّاديّه با ترجمة فارسي آقاي سيدصدرالدين بلاغي از نشريات دارالكتب الاسلاميّة در ذي الحجة سنة 1369 از ص 6 تا ص 14 به طبع رسيده است .
[7] - شرح و ترجمة صحيفة سجّاديّه تأليف سيداحمد فهري ، ج 1، چاپ اول ، پيام ، انتشارات مفيد. ص 4 تا ص 9 از مقدّمة شارح . بايد دانست كه : ايشان اصل صحيفة به دست آمده را در دمشق با خطّ استاد محمد عدنان سنقنقي و مطبعة دارطلاس شام به طبع رسانيده اند، و در مقدّمة آن پنج امتياز از اين امتيازات هشتگانه را ذكر كرده اند. وليكن چون ما مي خواستيم به تمام جوانب گفتارشان اطلاع پيدا كنيم براي خوانندگان عزيز از شرح صحيفة فارسي ايشان اين امتيازات را ذكر نموديم .
[8] - در «رياض السالكين » از طبع سنگي رحلي سنة 1334 ص 6 و از طبع حروفي جامعة المدرسين ج 1 ص 54 گويد: مراد از لفظ حَدَّثنا ، سماع است از لفظ سيد اجل چه آنكه سيّد اجل از حفظ املاء كرده باشد و چه آنكه از روي كتاب خود خوانده باشد و اين گونه تحمّل روايت ، عالي ترين طرق هفتگانة تحمّل روايت مي باشد. نزد جمهور محدّثين و علماء علم حديث بر آن اصطلاح و قرار داد نموده اند كه : اگر شخص راوي خودش به تنهائي از شيخ بشنود و يا شكّ كند كه آيا با وي ديگري هم شنيده است يا نه در اين صورت با لفظ حدّثني روايت را بيان مي كند و اگر با او ديگري هم در استماع شريك باشد، با لفظ حدَّثنا بيان مي نمايد، و اگر خودش روايت را بر شيخ بخواند با لفظ أخبرني بيان مي دارد، و اگر در حضور او براي شيخ ، شخص ديگري بخواند، با لفظ أخبرنا بيان مي نمايد. و جايز نيست در نزد محدّثين هر يك از الفاظ «حدَّثنا» و «أخبرنا» جاي خود را به يكديگر دهند و در كتب مولّفه مراعات اين نكته را ننمايند. و اما لفظ «أنبأنا» كلمه اي است كه آن را براي اجازه و مناوله (دست به دست دادن حديث ) و قرائت و سماع ، اصطلاحاً استعمال مي كنند. وگرنه از جهت معني لغوي فرقي در ميان إنباء و إخبار وجود ندارد.
[9] - سيّد عليخان مدني در «رياض السالكين » طبع رحلي 1334 ص 6 تا ص 7 و طبع وزيري ، ج 1 ص 58 تا ص 69 ترجمة رجال سند صحيفه را ذكر كرده است و ما در اينجا نتيجة بحث او را ذكر مي كنيم : سيد نجم الدين بهاءالشّرف براي وي در كتب رجال ذكري به ميان نيامده است . شيخ ابوعبدالله ابن شهريار را شيخ ابوالحسن علي بن عبيدالله بن بابويه دركتاب «فهرست » از مشايخ شيعه شمرده است و او را به فقه و صلاح ستوده است . او خزانه دار مشهد اميرالمومنين عليه السلام در نجف بود. شهريار نامي است عجمي مركّب از شهر و يار و معني آن بزرگمرد شهر است . و شيخ ابوعبدالله مذكور داماد شيخ الطائفة ابوجعفر محمد بن حسن طوسي بود كه دختر او را به زني گرفته بود. واين دختر، مادر پسر شيخ ابو عبدالله بود كه آن پسر به نام : أبوطالب حمزة بن محمد بن احمد بن شهريار بود چنانكه از كتاب «يقين » سيد علي بن طاووس نوّرالله مرقده مستفاد مي گردد. و عُكْبَريّ معدَّل مذكور را من در كتب رجال اصحاب ما نيافتم آري سمعاني در كتاب «أنساب » او را ذكر كرده است و گويد: جماعتي از شيوخ در بغداد و اصفهان براي ما از ناحية او روايت نموده اند. وي در سنة 472 وفات يافت . و پدرش أبونصر محمد از جماعتي از جمله از پسرش ابو منصور حديث كرده است و در عكبري در سنة 420 فوت نموده است و مرد صدوقي بوده است . و عموي او ابوالحسن عبدالواحد بن احمد بن الحسين بن عبدالعزيز عكبري معدّل مردي صدوق و متشيّع بود و در سنة 419 در عكبري وفات كرد (انتهي كلام سمعاني ).
و أبوالمفضّل محمد بن عبدالله بن محمد بن عبيدالله بن بهلول بن همّام بن مطّلب بن همّام بن بحر بن مطر بن مرّة الصغري بن همّام بن مرّة بن ذهل بن شيبان . نجاشي گويد: در طلب حديث در تمام طول عمرش سفر نمود. و در ابتداي امرش مردي صاحب ضبط بود و سپس خلط نمود و من جُلّ اصحابمان را چنان يافتم كه او را تعييب مي كنند و ضعيف مي شمرند. وي كتب بسياري دارد از جمله كتاب «شرف التّربة »، كتاب «مزار اميرالمومنين عليه السلام»، كتاب «مزار الحسين عليه السلام»، كتاب «فضايل العباس »، كتاب «الدّعاء»، كتاب «من روي حديث غدير خم »، كتاب «رسالة في التّقيّة و الاءذاعة »، كتاب «من روي عن زيد بن علي بن الحسين : » كتاب «فضايل زيد»، كتاب «الشافي في علوم الزّيديّة »، كتاب «اخبار أبي حنيفة »، كتاب «القلم »، من اين شيخ را (شيباني را) ديدم و از او روايات بسيار شنيدم ، و سپس از روايات او درنگ نمودم مگر رواياتي كه ميان من و ميان او واسطه بوده است . (انتهي كلام نجاشي )
و شيخ الطّائفة در «فهرست » گفته است : وي كثيرالرّواية حسن الحفظ بوده است مگر اينكه جماعتي از اصحاب ما او را ضعيف شمرده اند. او داراي كتابي است به نام «الولادات الطّيّبة » و كتاب «الفرائض » و كتاب «المزار» و غيرذلك . جماعتي از اصحاب ما جميع روايات او را براي ما روايت نموده اند. (انتهي ) و ابن غضائري راجع به وي گويد: او وضّاع و كثيرالمناكير است . من كتب او را ديده ام . در آن أسانيدي موجود است بدون متون ، و متوني موجود است بدون أسانيد. و چنين مي دانم كه بايد رواياتي را كه در روايت آنها متفرد است ترك نمود. (انتهي ) و علاّمه در «خلاصه » او را دو بار ذكر كرده است : يكبار مانند آنچه را كه نجاشي ذكر كرده است و يكبار مانند آنچه را كه ابن غضائري ذكر نموده است . و ابن داود وي را در رجالش سه مرتبه ذكر نموده است : يكبار در موثّقين و دو بار در مجروحين . و الله أعلم .
و اما شريف ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن أمير المومنين علي بن ابيطالب : ، نجاشي پس از شمارش نسب او گويد: وي پدر أبوقيراط است و پسرش : يحيي بن جعفر است . او روايت حديث نموده است و در ميان طالبيّين سرشناس و وجيه و متقدّم بوده است و در ميان اصحاب ما ثقه بوده است . شنيد و بسيار شنيد، و عمري طولاني نمود و سندش عالي گرديد. وي صاحب كتاب «تاريخ علوي »، و كتاب «صَخرة و بئر» مي باشد. خبر داد به ما شيخنا محمد بن محمد و گفت : حديث كرد براي ما محمد بن عمر بن محمد جعابي كه گفت : جعفر براي ما جميع كتب خود را حديث كرده است . وي در ذوقعدة سنة 308 در حالي كه نود و چند سال داشت فوت نمود. و از او حكايت كرده است كه : تولّدش در سرّ من رأي سنة 224 بوده است . و پنهان نماند كه : تاريخ ولادت و وفاتش با سنّ نود و أند سال وفق نمي دهد. و علاّمه در «خلاصه » گويد: وفاتش در سنة 380 بوده است و آن نيز وفق نمي دهد و ظاهراً در تاريخ سبق قلمي به كار رفته است .
و اما دربارة عبدالله بن عمر بن خطّاب زيّات گويد: فيّومي گويد: خطب الي القوم : زماني كه طلب كند تا از ايشان دختري را به ازدواج درآورد. و اسم آن را خِطْبَة با كسرة خاء گذارند و فاعلش خاطب و خطَّاب مبالغة در آن است و به آن نام نهاده شده است . (انتهي ) و از براي اين مرد ذكري در ميان كتب اصحاب ما به هيچ وجه نمي باشد. و بعضي گفته اند: از آنجا كه اخبار سعيد ابوعبدالله خازن در سنة 516 بوده است و حديث كردن اين عبدالله بن عمر در سنة 265 بوده است و تعداد راويان در اين ميان سه نفر مي باشند با آنكه زمان فاصلة ميان دو خبر به 251 سال بالغ مي گردد، و ظاهراً هم اين راويان سه گانه بعضي بعض دگر را ملاقات نموده اند به طوري كه كلمة حدثنا نصّ بر آن مي باشد، و عَنْعَنَه نيز بر آن اشعار دارد، و مقدار اين زمان بانسبت عدّة افراد اين سند، بسيار گسترده و طويل و وسيع مي باشد، از اينجا به دست مي آيد كه اين سند سند عالي است به معني مستفيض از محدّثين كه گفته اند: العالي السند سندي است كه با وجود اتّصال سند در آن ، قليل الواسطه باشد. اين گونه سند را تحسين مي كنند و آن را بر سندي كه مخالف آن باشد مقدّم مي دارند به طوري اين امر مهم است كه اكثر محدّثين سلف دنبال چنين سندي مي گشتند و سنَّت معموله در ميانشان بود كه : شدّ رحال مي نمودند به سوي دورترين شهرها تا مشايخ معمّر را ملاقات كنند و به واسطة آن اسناد روايتشان عالي شود و حديث از خلل و فسادي كه به هر يك از راويان دست مي دهد دورتر گردد. چرا كه هيچ يك از راويان رجال سند نمي باشند الاّ آنكه جايزالخطا هستند پس هرچه وسائط بيشتر گردد و سند طويلتر شود مظنّة جواز خطا بيشتر مي شود و هرچه كمتر شود كمتر مي گردد.
و اما دربارة علي بن نعمان أعلم نخعي گويد: نجاشي گفته : از حضرت امام رضا عليه السلام روايت نموده است و برادرش داود از او برتر است . و پسرش حسن بن علي و پسر او: احمد نيز روايت حديث نموده اند و علي بن نعمان ثقه و وَجْه و ضابط و صحيح و واضح الطريقة بوده است . وي داراي كتابي مي باشد كه جماعتي آن را از او روايت كرده اند... (انتهي ) و در كتب رجال شخصي به نام علي بن نعمان غير از او نداريم .
و اما دربارة عمير بن متوكل ثقفي بلخي گويد: نجاشي گويد: متوكّل بن عمير بن متوكل از يحيي بن زيد، دعاي صحيفه را روايت كرده است : خبر داد به ما حسين بن عبيدالله ، از ابن أخي طاهر ( اين طور در نسخة اصلي وارد شده است وليكن در نسخة مطبوعة از نجاشي «از محمد بن مطهّر» آمده است .) از پدرش از عمير بن متوكل از پدرش متوكّل از يحيي بن زيد دعاي صحيفه را (رجال نجاشي : ص 301.) انتهي . و پنهان نباشد كه اوّل كلام وي ظاهر است در آنكه راوي صحيفه از يحيي بن زيد متوكّل بن عمير مي باشد و اما از سند آن معلوم مي شود كه : متوكّل راوي صحيفه جدّ او بوده است به طوري كه در متن صحيفه نيز اينچنين است . و ممكن است با گونه اي از توجيه و عنايت ميان اين دو كلام را وفق داد. و هيچ يك از اصحاب تصريحي بر وثاقت متوكّل مزبور نكرده اند مگر آنكه حسن بن داود (كتاب «رجال ابن داود» ص 157 شمارة 1256.) نوادة او: متوكل بن عمير را از زمرة موثّقين در كتاب خود ذكر نموده است . و توثيق او مثمرثمري نمي باشد همچنانكه بعضي پنداشته اند.
آية الله آقا ميرزا ابوالحسن شعراني در شرح صحيفة خود ص 5 گويد: متوكّل بن هارون در كتب رجال مذكور نيست و شيخ طوسي و نجاشي » متوكّل بن عمير بن متوكل گفته اند. و البتّه نسخة صحيفه كه نزد آن دو شيخ بزرگوار بوده معتبرتر از اين است كه ما داريم . چون آنها صحيفه را به روايت ديگر نقل مي كردند كه أبوالمفضّل شيباني در آن نيست بلكه تلعكبري از ابن أخي طاهر از محمد بن مطهر از پدرش از متوكّل بن عمير روايت كرده است و در مورد اختلاف اعتماد بر نسخة آنهاست . و همچنين آية الله شعراني در ص 4 دربارة طول زمان سه راوي كه بالغ بر 251 سال مي باشد و ما از سيد عليخان شيرازي بر علوّ سند توجيه نموديم ، اين طور مي گويد: ميان دو تاريخ مذكور در اسناد 251 سال است و روات در اين مدّت سه تن عكبري و شيباني و شريف ابوعبدالله هستند. عكبري در 472 وفات يافت و ناچار پس از سنة چهارصد از شيباني روايت كرده است و شيباني پس از چهارصد زنده بود و شريف ابو عبدالله در سال 308 وفات يافت و اگر شيباني او را هنگام مرگ ملاقات كرده و از او حديث فرا گرفته و به سنّ عقل و تميز رسيده باشد بايد پيش از سنة سيصد تولد يافته و عمرش از صد سال افزون باشد. و شايد عكبري به واسطه از شيباني نقل كرده است و واسطه در اسناد مذكور نيست .
[10] - يعني ابن شهريار گفت . و از اينجا معلوم مي شود كه : در شرح صحيفة فيض الاسلام ص عليهماالسّلامكه فاعل قال را سيد نجم الدين پنداشته است ، اشتباه مي باشد.
[11] - آية الله مدرس چهاردهي در شرح صحيفة خود ص 10 گويد: اين شيخ محمد فقيه و صالح بود و ملقّب بود به مُفَجَّع از زيادتي حزن و اندوه او بر اهل بيت عصمت عليهم الصلاة و السلام ملقّب به اين لقب شده است و صحيح المذهب و خوش اعتقاد بود و از بزرگان مذهب اماميّه بود.
[12] - بايد دانست : آنچه را كه در ترجمة فارسي شرح صحيفة سجّاديّه استاد حاج مهدي الهي قمشه اي در ص 16 در ترجمة اين فقرات ذكر نموده است اشتباه است . وي گفته است : روايت كرد ما را شيخ سعيد محمد فرزند احمد بن شهريار (كه او داماد شيخ الطّائفة صدوق عليه الرحمة است ) كه : أبو منصور محمد بن احمد بن عبدالعزيز عُكْبري مُعَدَّل ؛ صحيفه را بر شيخ صدوق عرضه مي داشت و قرائت مي كرد هنگام قرائت من حاضر بودم و استماع قرائت صحيفه مي كردم .
اوَّلاً همان طور كه در تعليقه خواهيم ديد: محمد بن احمد بن شهريار خزانه دار قبر مطهّر حضرت اميرالمومنين عليه السلام داماد شيخ الطّائفة طوسي بوده است نه صدوق . و اطلاق صدوق را بر شيخ طوسي به عنوان عَلَم مشهور و مُعَرِّف وي تا به حال نديده ايم .
ثانياً لفظ صدوق در روايت به معني بسيار راستگو، صفت است براي خود أبومنصور محمد عكبري معدَّل . و خود او بوده است كه صحيفه را از أبوالمفضّل شيباني روايت مي كند، نه آنكه عَلَم است ، و روايت عُكْبري به واسطة عرضه بر شيخ صدوق بوده است . فلاحظ و تَأَمّل !