دعا در روز عيد و جمعه
در اين دعا كه در رابطه با عيدفطر و جمعه است امام عليه السلام صفات خداوند بزرگ را از ناحيه ى توجه به مخلوق برمى شمرد.
― در نخستين فراز از آن چنين عرضه مى دارد: (اى كسى كه رحم مى كند به آنكه بندگان به او رحم نمى آورند) (يا من يرحم من لا يرحمه العباد).
― (اى كسى كه مى پذيرد شخصى را كه شهرها و كشورها او را نمى پذيرند) (و يا من يقبل من لا تقبله البلاد).
― (اى كسى كه نيازمندان به سويش را حقير و كوچك نمى شمرد) (و يا من لايحتقر اهل الحاجه اليه).
― (اى كسى كه اصراركنندگان به درگاهش را نوميد نمى سازد) (و يا من لايخيب الملحين عليه).
― (اى آنكه دست رد به سينه ى دلالت كنندگان (و مشتاقانش) نمى زند) (و يا من لا يجبه بالرد اهل الداله عليه).
― (اى آنكه هداياى كوچك را مى پذيرد) (و يا من يجتبى صغير ما يتحف به).
― (اى آنكه در برابر كار اندكى كه برايش صورت گرفته تشكر مى كند) (و يشكر يسير ما يعمل له).
― (اى آنكه از عمل كم تشكر مى كند و پاداش بزرگ مى دهد) (و يا من يشكر على القليل و يجازى بالجليل).
― (اى آنكه هر كس به او نزديك شود به او نزديك مى گردد) (و يا من يدنو الى من دنا منه).
― (اى آنكه به سوى خود فرامى خواند كسى را كه از او روى برتافته است) (و يا من يدعو الى نفسه من ادبر عنه).
― (اى كسى كه نعمت را تغيير نمى دهد و در انتقام شتاب نمى كند) (و يا من لا يغير النعمه، و لايبادر بالنقمه).
― (اى آنكه حسنات و نيكيها را به بار مى نشاند تا آن را به رشد برساند و از سيئات و بديها در مى گذرد تا آنجا كه آن را به كلى محو سازد) (و يا من يثمر الحسنه حتى ينميها، و يتجاوز عن السيئه حتى يعفيها).
― (كاروانهاى آمال و آرزوها پيش از رسيدن به منتهاى كرمت حاجت روا شده برمى گردند) (انصرفت الامال دون مدى كرمك بالحاجات).
― (جامه هاى طلب از فيض جود و سخاوتت لبريز مى شوند) (و امتلات بفيض جودك اوعيه الطلبات).
― (و پيمانه هاى اوصاف) پيش از اينكه به توصيف و نعت تو برسند از هم گسيخته و متلاشى شده اند) (و تفسخت دون بلوغ نعتك الصفات).
― و در اينجا نتيجه مى گيرد (بنابراين علو و برترى در بالاترين مرحله ى خود مخصوص تو است كه بر فراز هر شى ء عالى قرار گرفته است) (فلك العلو الاعلى فوق كل عال).
― (جلال و مجد در بالاترين مرحله ى خود يعنى فوق هرگونه جلال و بزرگى (ويژه و مخصوص) تو است) (و اجلال الامجد فوق كل جلال).
― (هر بزرگى، در پيشگاه تو كوچك و هر شريفى در كنار شرف تو بسيار حقير و خوار است) (كل جليل عندك صغير، و كل شريف فى جنب شرفك حقير).
― (آنان كه به سوى غير تو كوچ كردند در نوميدى گام گذاردند) (خاب الوافدون على غيرك).
― (كسانى كه غير تو را طلبيدند جز زيان نديدند) (و خسر المتعرضون الا لك).
― آنها كه به بارگاه غير تو فرود آمدند تباه گرديدند) (و ضاع الملمون الا بك).
― (كسانى كه نعمت را از غير احسان و فضل تو خواستند دچار قحطى شدند) (و اجدب المنتجعون الا من انتجع فضلك).
― پس از اين توصيفات به نكات ديگرى توجه مى دهد و سالكان الى الله را به مرحله اى ديگر وارد كرده مى گويد: (باب احسان تو بر روى راغبان و علاقه مندان همواره بازاست) (بابك مفتوح للراغبين).
― (جود و سخايت براى سائلان مباح و رايگان) (و جودك مباح للسائلين).
― (فرياد رسيت براى دادخواهان قريب و نزديك) (و اغاثتك قريبه من المستغيثين).
― آرزوكنندگان از تو هرگز نوميد نشوند) (لايخيب منك الاملون).
― (آنانكه براى استفاده از عطاء و بخششت مى آيند هرگز مايوس نمى گردند) (و لا يياس من عطائك المتعرضون).
― (آنان كه راه استغفار را پيش گرفته اند هيچگاه در اثر عقوبت تو شقى و بدبخت نمى شوند) (و لايشقى بنقمتك المستغفرون).
― (سفره ى روزيت براى گناهكاران گسترده) (رزقك مبسوط لمن عصاك).
― (و حلم تو براى آن كس كه با تو دشمنى كند مهيا است) (و حلمك معترض لمن ناواك).
― (عادت هميشگيت احسان نسبت به بدرفتاران و سنت و طريقه ات ابقاء و مهلت تجاوزكاران است) (عادتك الاحسان الى المسئين، و سنتك الابقاء على المعتدين).
― (تا آنجا كه مدارائى تو آنان را از بازگشت غافل ساخته) (حتى لقد غرتهم اناتك عن الرجوع).
― (و مهلت دادنت آنها را از توقف (نسبت به گناه) بازداشته) (و صدهم امهالك عن النزوع).
― و به خوبى مى دانيم كه مدارائيت نسبت به آنان براى آن است كه به فرمانت برگردند) (و انما تانيت بهم ليفيئوا الى امرك).
― (و مهلت دادنت آنها را به خاطر اطمينان بر دوام و هميشگى ملك و حكومتت است) (و امهلتهم ثقه بدوام ملكك).
― (بنابراين آنكه اهل سعادت است سرانجام او را سعادتمند خواهى ساخت) (فمن كان من اهل السعاده ختمت له بها).
― (و آنكه اهل شقاوت و بدبختى است بالاخره او را به بدبختى گرفتار خواهى كرد) (و من كان من اهل الشقاوه خذلته لها).
― مى دانيم (همه ى آنها سرانجام در تحت فرمان تو قرار خواهند گرفت) (كلهم صائرون الى حكمك).
― (و مال كارشان وابسته به فرمان تو است) (و امورهم آئله الى امرك).
― (طول مدت حيات (و سركشى آنها) تسلطت را فرونكاسته) (لم يهن على طول مدتهم سلطانك).
― (و شتاب نكردن در بازپرسى از آنان حجت و برهانت را باطل نساخته) (و لم يدحض لترك معاجلتهم برهانك).
― (حجت و برهانت استوار است و بطلان در آن راه نمى يابد) (حجتك قائمه لا تدحض).
― (و سلطان و حكومتت پابرجا و زايل ناشدنى) (و سلطانك ثابت لايزول).
― و در اينجا به آثار عمل كسانى كه از چنين خدائى روى بر مى گردانند اشاره كرده مى گويد: (بنابراين ويل و عذاب دائم از آن كسى است كه از تو روى برتافته) (فالويل الدائم لمن جنح عنك).
― (نوميدى خواركننده از آن آنكه از تو نوميد شده) (و الخيبه الخاذله لمن خاب منك).
― (شقاوت و بدبختى در بدترين مرحله ى خود مربوط به كسى است (كه حلم و مدارائى تو) او را مغرور ساخته) (و الشقاء الاشقى لمن اغتر بك).
― (چه بسيار دگرگونيهائى كه در عذاب تو خواهد ديد) (ما اكثر تصرفه فى عذابك).
― (چه مدت بسيار طولانى كه در عقاب تو خواهد گذراند (و ما اطول تردده فى عقابك).
― (چنين شخصى از فرج و گشايش، چه بسيار دور است) (و ما ابعد غايته من الفرج).
― (و چقدر از رها شدن به آسانى نوميد) (و ما اقنطه من سهوله المخرج!).
― اين كيفرها و مجازات تو (از روى عدالت در قضاوت تو است و هيچگونه جور و ستمى در آن روا نمى دارى) (عدلا من قضائك لا تجور فيه).
― (و از سر انصاف در حكم تو است كه هيچگونه ظلمى نمى كنى) (و انصافا من حكمك لا تحيف عليه).
― (زيرا تو حجتها و دلائلت را آشكارا بيان كرده اى) (فقد ظاهرت الحجج).
― (و اتمام حجت نموده اى) (و ابليت الاعذار).
― (و پيش از زمان كيفر، تهديد خود را اعلام كرده اى و ترغيب و تشويق در عمل را به كار گرفته اى) (و قد تقدمت بالوعيد، و تلطفت فى الترغيب).
― براى درس عبرت (مثلها زده اى و نمونه ها ارائه داده اى) (و ضربت الامثال).
― (مهلت (مجازات) را به تاخير انداخته طولانى ساخته اى در حالى كه قدرت بر عجله و شتاب دارى) (و اطلت الامهال، و اخرت و انت مستطيع للمعاجله).
― (مدارائى فرمودى در حالى كه قادر به مبادرت و پيشدستى مى بودى) (و تانيت و انت ملى ء بالمبادره).
― (نه مدارائيت از سر عجز بوده، نه مهلت دادنت به خاطر ضعف، نه خودداريت از روى غفلت و نه انتظارت (در مجازات) براى دست يافتن به وقت مناسب) (لم تكن اناتك عجزا، و لا امهالك وهنا، و لا امساكك غفله، و لا انتظارك مداراه).
― (بلكه براى آن بوده كه: حجتت رساتر، كرم و بزرگواريت كاملتر، احسانت فراگيرتر و نعمتت تمامتر باشد) (بل لتكون حجتك ابلغ، و كرمك اكمل، و احسانك اوفى، و نعمتك اتم).
― (همه ى اين نعمتها در گذشته بوده و تو همواره بوده اى و هم اكنون وجود دارد و سارى و جارى است و تو همواره خواهى بود) (كل ذلك كان و لم تزل و هو كائن و لا تزال).
― (حجت و دليل تو اجل از آن است كه بتوان همه ى آن را توصيف كرد) (حجتك اجل من ان توصف بكلها).
― (و مجد و عظمت بالاتر از آنكه بتوان كنه آن را محدود ساخت) (و مجدك ارفع من ان تحد بكنهه).
― (نعمتت بيشتر از آن است كه بتوان همه را احصا كرد) (و نعمتك اكثر من ان تحصى باسرها).
― (و احسان تو فزون تر از آن است كه بتوان حتى بر كمترينش شرط سپاس را به جاى آورد) (و احسانك اكثر من ان تشكر على اقله).
― (اين در حالى است كه سكوت و خاموشى از ستايشت مرا مقصر ساخته) (و قد قصر بى السكوت عن تحميدك).
― (و امساك و خوددارى از تمجيدت زبانم را از كار انداخته (و فههنى الامساك عن تمجيدك).
― (و در نهايت امر- اى خداى من- بايد اقرار به درماندگى (از ستايش و سپاس تو) كنم ولى نه از بى رغبتى بلكه از سر عجز و ناتوانى) (و قصاراى الاقرار بالحسور لا رغبه- يا الهى- بل عجزا).
― (اينك اين منم كه آهنگ درگاه تو مى كنم) (فها انا ذا اومك بالوفاده).
― (و درخواست كمك و حسن پذيرائى از تو دارم) (و اسالك حسن الرفاده).
― (بنابراين بر محمد و آلش درود فرست) (فصل على محمد و آله).
― (نجواى مرا بشنو) (و اسمع نجواى).
― (دعايم را مستجاب كن) (و استجب دعائى).
― (روزم را به نوميدى ختم مفرما) (و لا تختم يومى بخيبتى).
― (نسبت به درخواستهايم دست رد بر سينه ام مگذار) (و لا تجبهنى بالرد فى مسالتى).
― (و انصرافم از پيشگاه تو و بازگشتم به سويت را توام با اكرام و احترام قرار ده) (و اكرم من عندك منصرفى، و اليك منقلبى).
― (زيرا تو هر چه را اراده كنى در مضيقه قرار نمى گيرى) (انك غير ضائق بما تريد).
― (و در برآوردن آنچه از تو خواسته شود عاجز نمى مانى) (و لا عاجز عما تسال).
― (و تو بر هر چيزى قادرى) (و انت على كل شى ء قدير).
― (و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم).