آیت الله مکارم شیرازی میزان زکات فطره در سال جاری را برای کسانی که قوت غالبشان برنج است را 5000 تومان اعلام کرد.
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از مهر در قم، آیت الله ناصر مکارم شیرازی بعد از ظهر شنبه در سخنان خود در شبستان امام خمینی(ره) حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها) با اشاره به در پیش بودن روز عید سعید فطر به میزان زکات فطره ماه مبارک رمضان اشاره کرد و گفت: زکات فطریه هر نفر بر اساس قوت غالب گندم، مبلغ 1500 تومان و براساس قوت برنج 5000 تومان می باشد.
وی تأکید کرد: افراد و خانوادههایی که توانایی دارند بهتر است فطریه خود را بر اساس قوت غالب برنج پرداخت کنند.
این مرجع تقلید با بیان اینکه برخیها میپرسند آیا میشود زکات فطره را به مردم سیلزده پاکستان داد عنوان کرد: احتیاط واجب آن است که اگر در شهر و محل زندگی فرد فقیری وجود دارد فطره را به او بدهید و از روشهای دیگری برای کمک به کسانی که خارج از شهر هستند استفاده شود.
001 01 حمد و ثناى پروردگار
001 01 نيايش كنم ايزد پاك را
كه افراشت گردنده افلاك را
نه از او بود بودنى پيشتر
نه جز او به گيتى بماند دگر
002 01 ندارد به ديدار او ديده راه
نه، انديشه را ره در آن دستگاه
003 01 به فرمان او هستى آمد پديد
تن و جان و كون و مكان آفريد
004 01 به راهش روان كرد پويندگان
ز وصفش فرومانده گويندگان
به مهرش چو راند كسى را به راه
نشايد كه واپس نمايد نگاه
وگر باز دارد ز ره يافتن
محال است بر بنده سر تافتن
005 01 همان روز و روزى از او شد پديد
بدانسان كه تغيير آن كس نديد
معين بود عمر و رزق بشر
نشايد كه كم كرد يا بيشتر
006 01 چو پيمانه پر شد در افتد ز پا
گنهكار يا رهرو پارسا
نوازد به مهرش نكوكار پاك
بدينسان خطاكار سازد هلاك
به پاداش و كيفر دهد كردگار
به هر بنده ى خوب و بد مزدكار
بدينگونه روزى ده دادگر
جزا مى دهد بى گمان بر بشر
007 01 بزرگست پاكيزه و تابناك
منزه بود نام يزدان پاك
به شاكر بود نعمتش پايدار
كريم است ذات خداوندگار
نه هرگز كس از او كند بازخواست
چو بخشيد بر بندگان هر چه خواست
ولى خود به روز جزا كردگار
بپرسد ز هر بنده ى شرح كار
008 01 ستايش از او واجب آمد كنون
كه بر خويش شد بنده را رهنمون
نمى كرد اگر بنده را رهبرى
ندانست رسم ستايشگرى
بدينسان چنين نعمت بيكران
كه بخشيده بر بندگان رايگان
بخوردند و شكرش ندانست كس
كشيدند چون چارپايان نفس
009 01 چنين بنده از شكر گفتن دغل
چنان چارپايست بل هم اضل
كه فرموده يزدان به ام الكتاب
به پيغمبرش كرده اينسان خطاب
010 01 ستايش به يزدان بيچون سزاست
كه بر ذات خود بنده را رهنماست
به الهام درهاى دانش گشود
به توحيد شد بنده را رهنمود
چو بخشيد بر بندگانش شعور
ز ترديد و الحاد گشتند دور
011 01 بدينسان به ذاتش ستايشگريم
در اين راه از همگنان برتريم
012 01 ز يزدان بگوئيم از جان سپاس
كه روشن شود گور و ريزد هراس
به شكرش به اخلاص روى آوريم
ز گويندگان گوى سبقت بريم
سپاسش چو گفتيم از ناى جان
از او گور روشن شود بى گمان
شود گور تاريك پر نور و پاك
ره روز محشر شود تابناك
در آن روز هر بنده گيرد جزا
سزاى بد و نيك بخشد خدا
نگردد در آن روز بر كس ستم
نسازد كس از دوستى دفع غم
013 01 چو باشيم در جاى پرسش به پا
در آنجا دهد رتبت ما خدا
نوشتست در نامه ى ما رقم
فرشته گواهست بر بيش و كم
014 01 به پاداش حمد و سپاس خدا
سپيد است در ديدگان روى ما
به حيرت درافتند بينندگان
سيه روى گردند جمعى عيان
015 01 سپاسى بدانگونه گوئيم پاك
كه خامش كند آتش دردناك
رها گشته خوش در جوار كرم
فرشته شود همنشين لاجرم
016 01 رها گشته خوش در جوار كرم
فرشته شود همنشين لاجرم
در آن خانه باشيم خوش جاودان
سرافراز و همدوش پيغمبران
017 01 سزاوار حمد است يكتا خدا
كه بخشيد كردار نيكو به ما
دگر روى خوش داد و روزى نكو
بدينسان به ما برترى داد او
018 01 دگر روى خوش داد و روزى نكو
بدينسان به ما برترى داد او
چنان برترى داد بر بندگان
كه فرمانپذيرند جنبندگان
ز هر آفريده بشر برتر است
به امر خدا بر جهان رهبر است
019 01 بدانسان كه جز ايزد چاره ساز
ندارد بشر بر دگر كس نياز
سپاسش بدينسان كجا مى توان
كه باشد ز شكرش بشر ناتوان
020 01 چنان ساخت شايسته اعضاى ما
كه گرديد بر كار كردن سزا
دگر نعمت روح بر ما خدا
عطا كرد با لطف بى انتها
بدين روح خوش زندگانى كنيم
به نيروى تن كامرانى كنيم
فرستاد بر بنده روزى خدا
ز صحرا و دريا گوارا غذا
هم از فضل خود ايزد چاره ساز
كند بنده را اينچنين بى نياز
021 01 كند آزمايش بهين بنده را
كه چون مى گذارد سپاسش بجا
دگر امر بر نيك و نهى از بدى
بفرمود در مصحف ايزدى
نشستيم چون بر سمند خطا
ندانست فورا عقوبت روا
به بخشش زمان داد تا بندگان
به راهش روان گشته با سعى جان
به شرمندگان بخشش ابراز كرد
به عاصى در توبه را باز كرد
022 01 به تاييد آن بخشش بيكران
در توبه باز است بر بندگان همين نعمت توبه گر بود و بس
سزاوار شكرش نشد هيچكس
023 01 به پيشينيان ايزد چاره ساز
نفرموده بود اين چنين راه باز
نفرموده تكليف بيش از قوا
خداوند بخشنده در حق ما
چو آسان گرفتست تكليف ما
دگر نيست از بنده عذرى روا
024 01 چو تابد سر از امر گردد شقى
سعيد است خود بنده ى متقى
025 01 ستايش به گيتى از او درخور است
چو يزدان ز كون و مكان برتر است
026 01 ستايش به گيتى از او درخور است
چو يزدان ز كون و مكان برتر است
027 01 ستايش مر او را بود بى شمار
به هر بنده تا صبح روز شمار
028 01 نباشد چنين حمد را مرز و حد
زمان و مكانش ز هم نگسلد
029 01 از اين حمد خشنود گردد خدا
بهشتش سزاوار گردد به ما
به حمدش سزاوار بخشايشيم
دگر از عذابش در آسايشيم
030 01 چو در دوستانش شوم سرفراز
به فوز شهادت رسم پاكباز
ز حمد خدا بنده گردد سعيد
خداوند باشد ولى حميد
001 02 درود به پيامبر گرامى حضرت ختمى مرتبت صلوات اله عليه و على آله طيبين
001 02 ز دادار داننده حمد و سپاس
بود فرض بر جان يزدان شناس
بدين لطف شايسته منت نهاد
به ما مسلمين نعمتى ويژه داد
كه بى بهره بودند زين پيشتر
ز پيشينيان، بندگان دگر
خدا را بود قدرتى بيكران
سترگست با قوتش ناتوان
توانائيش را بود كاربرد
به هر كار، سنگين بود يا كه خرد
نه از كار سنگين شود ناتوان
نه از كار كوچك بود سرگران
002 02 به ما مسلمين ختم كرد اين جهان
گواهيم بر توده ى منكران
فزون داشت تعداد ما از كرم
ز اقوام ديگر نبوديم كم
003 02 محمد برانگيخت در رهبرى
فرستاد بر ما به پيغمبرى
خدايا ترا شد محمد (ص) امين
به وحيت امين بود آن بهترين
گزيدى تو او را به پيغمبرى
كه بر خير و رحمت كند رهبرى
خدايا محمد (ص) ترا دوست بود
تو بفرست بر اوى و آلش درود
به خشنوديت اى خداوندگار
نتابيد رخسار از كارزار
امام است بر رحمت ايزدى
كليد است بر نعمت سرمدى
004 02 به فرمان حق بود تا پاى جان
به تن گشت تير بلا را نشان
005 02 به فرمان حق بود تا پاى جان
به تن گشت تير بلا را نشان
006 02 به پيكار برخاست با خاندان
كه دين ترا زنده دارد بجان
007 02 به پيكار برخاست با خاندان
كه دين ترا زنده دارد بجان
008 02 چو انكار كردند دين ترا
ز خويشان خود گشت آسان جدا
009 02 چو انكار كردند دين ترا
ز خويشان خود گشت آسان جدا
010 02 چو بيگانه گرديد دعوت پذير
بدو دوستى كرد آن بى نظير
011 02 به راه تو شد يار بيگانگان
در اين راه شد دشمن دودمان
012 02 به راه تو شد يار بيگانگان
در اين راه شد دشمن دودمان
013 02 به اجراى امر تو كوشيد سخت
بسى رنجها برد آن نيك بخت
014 02 به اجراى امر تو كوشيد سخت
بسى رنجها برد آن نيك بخت
015 02 ترجمه اى براى فراز 15 وجود ندارد.
016 02 به غربت سفر كرد و هجرت گزيد
به راه تو از موطنش دل بريد
نمى جست زين رنج جز دين تو
هدف داشت اعظام آئين تو
فداكاريش بود آنسان بزرگ
كه مغلوب او گشت خصم سترگ
017 02 چو پيروز گرديد بر دشمنان
عمل كرد چون دوستى مهربان
018 02 چو پيروز گرديد بر دشمنان
عمل كرد چون دوستى مهربان
019 02 به ضعفش از آن فائق آمد كه يار
تو بودى بدو اى خداوندگار
020 02 بيافكند او بت پرستان ز پا
به هر مرز بودند و در خانه ها
021 02 بيافكند او بت پرستان ز پا
به هر مرز بودند و در خانه ها
022 02 بدانسان كه امر خدا شد عيان
عليرغم سرسختى مشركان
023 02 خدايا به پاداش او در جهاد
تو برتر بدارش ز ديگر عباد
بدانسان كه در غرفه هاى جنان
نباشد دگر بنده همدوش آن
024 02 خدايا به پاداش او در جهاد
تو برتر بدارش ز ديگر عباد
بدانسان كه در غرفه هاى جنان
نباشد دگر بنده همدوش آن
025 02 شناساى او باش روز جزا
كه آسان شفاعت نمايد ز ما
026 02 تواش وعده فرمودى اى پروردگار
كه هستى تو در وعده ها استوار
تو مزد بدى مى دهى نيكوئى
برازنده بر فضل عظما توئى
001 03 درود بر حمله عرش و فرشتگان مقرب
001 03 درود از خداوند كيهان مدار
به جان ملائك بود بيشمار
كه هستند بر عرش حق عهده دار
به تسبيح، گوينده ليل و نهار
به سعيند در طاعتش همگروه
نگشته ز تقديس يكدم ستوه
نكردند تقصير امر خدا
نبودند از درگه حق جدا
عبادت نمودند با سعى جان
ز مهر خدايند شيدائيان
002 03 سرافيل زان جمله اندر حضور
موكل بود تا دمد نفخ صور
اجازت چو يابد دمد نفخ صور
به ميعاد خواند اسيران گور
003 03 دگر بر مكائيل عاليمقام
كه در طاعتت كرده دائم قيام
004 03 دگر جبرئيل به عزت قرين
كه او هست بر وحى يزدان امين
همان جبرئيلى كه در آن حريم
بود حاجب وحى حق از قديم
بود محترم در حريمت چنان
كه عزت بگيرد از وى به جان
005 03 و روحى، كه همواره پرواز گر
به فرمان يزدان نهادست سر
006 03 و روحى، كه همواره پرواز گر
به فرمان يزدان نهادست سر
درود از تو بر جمع افرشتگان
كه هستند در پهنه ى آسمان
006 03 به عرشند اين جمله پروانه وار
امينند در حضرت كردگار
007 03 نه از پا درآيند با خستگى
به شهوت ندارند دلبستگى
نگردند از ذكر و تسبيح باز
امينند بر درگه بى نياز
به غفلت نگردند يكدم دچار
ز تعظيم و تقديس پروانه وار
008 03 فرو بسته در حضرتت ديدگان
مطيعند در خدمتت هر زمان
به شوق فراوان به حكم حيا
نكردند در حضرتت ديده وا
فروتن به خدمت به ذكر نعم
همه شهره باشند در آن حرم
ستايند هر دم ترا با جلال
نيايشگرانند صاحب كمال
009 03 به دوزخ چو بستند آنان نظر
چو آتش زند دوزخى را شرر
به تسبيح گويند ذكرت بجان
نبوديم شايسته چون بندگان
010 03 درودت بر اين پاك جانان تمام
كه هستند نزديك بر آن مقام
امينند اين راز داران تمام
به پيغمبرانت چو كردى پيام
به الهام و وحيند اينان امين
رسانيده بر توده ى مرسلين
011 03 گزيدى چو اينان پى حمل راز
ندارند بر نان و آبى نياز
به امرت وطن كرده در آسمان
درود از تو بر خيل افرشتگان
012 03 به امرت وطن كرده در آسمان
درود از تو بر خيل افرشتگان
كه هستند امر تو را عهده دار
به حكم تو هستند فرمانگزار
013 03 درود از خداوند بر آن ملك
كه بر حمل باران نمايد كمك
بگيرد به كف ابرها را زمام
از اين سو بدانسو كشد صبح و شام
014 03 به فرمان او غرش رعد و برق
چو تندر برآيد ز غرب و ز شرق
015 03 به همراه باران و برف آنزمان
فرو ريزد از پهنه آسمان
درود از تو بر خازن تند باد
نگهبان بر كوه سنگين نهاد
016 03 چنين كرد كو نيز تعليم آب
كه بر كيل و پيمانه شد كامياب
017 03 درود از تو بر جمع افرشتگان
پيام آوران تو بر مردمان
موكل گزيدى بر اهل زمين
پيامت رسانند بر آن و اين
كه آگاه گردند قبل از بلا
بر آنان شود رحمتت بر ملا
018 03 نمايندگانى گرانقدر و پاك
كه هستند در خدمتت تابناك
درود از تو بر قابض روح و جان
دگر نيز بر دستياران آن
درود از تو بر منكر و بر نكير
كه هستند در گور فرمانپذير
دگر نيز بر آن نگهبان گور
كه در گور تاريك يابد حضور
درود از تو بر طائفين حرم
كه هستند در درگهت محترم
دگر ره درود از تو بر جان آن
نگهبان آن دوزخ بى امان
به رضوان چنين از تو بادا درود
كه او بر بهشت برين در گشود
019 03 هم اويست هر دم به امرت روان
نكردست سرپيچيت يكزمان
020 03 فروتن چنين گفته با مومنان
سلام عليكم ز جان هر زمان
مبارك بود بر شما اين بهشت
كه يزدان بپاداشتان اين نوشت
021 03 به مامور دوزخ چو فرمان رسيد
گنهكار بايد به آتش كشيد
بگيرند او را به زنجير و بند
مپندار يك لحظه مهلت دهند
022 03 درود است از ما بر فرشتگان
اگر در زمينند يا آسمان
كه هستند ناظر به اعمال ما
فراوان بر آنان درود خدا
023 03 درود است از ما بر فرشتگان
اگر در زمينند يا آسمان
كه هستند ناظر به اعمال ما
فراوان بر آنان درود خدا
024 03 در آندم كه هر بنده اى با گواه
شتابان بيايد در آن پيشگاه
025 03 تو بفرست رحمت بر افرشتگان
بيافزاى بر عزت و قدرشان
026 03 خدايا در آن دم كه گوئى درود
به پيغمبران يا ملك آنكه بود
تو ابلاغ فرما درودى ز ما
بر آن پاك جانان راه خدا
برحمت قرين دارمان اى عظيم
به نيكوئى انك جواد كريم
001 04 درود بر پيروان پيامبران
001 04 فرستم درود اى خداوندگار
بر آن رادمردان جان رستگار
كه بودند يكسر به دور زمان
ز پيغمبران خدا پيروان
به ايمان سرشار و آئين و دين
حمايت نمودند از مرسلين
به گاهى كه بودند با دشمنان
گرفتار پيكار، پيغمبران
همان اهل ايمان چو كوه استوار
به پيغمبران گشته خدمتگزار
002 04 ز دوران آدم عليه السلام
همى تا به اكنون بر اينان سلام
به هر عصر اى پاك پروردگار
فرستاده اى، مرسلى رستگار
كه بودست بر امتش رهنما
هدايتگرانى ز خلق خدا
خدايا بر آن بندگانت درود
به هر عصر و هر دوره آن كس كه بود
003 04 به ويژه به پيغمبر آخرين
به اصحاب او از خدا آفرين
كه در يارى اش كرده مخلص قيام
پذيرفته فرمان او بالتمام
گرفتند سبقت چو دعوت نمود
گذشتند از خاندان هر كه بود
004 04 گرفتند سبقت چو دعوت نمود
گذشتند از خاندان هر كه بود
كشيدند شمشير بر خاندان
به پيغمبرت كرده يارى به جان
به تثبيت دين خداوندگار
بدو بوده از جان و دل دوستدار
خريدند عشق محمد (ص) به جان
گذشتند از خويش و از خاندان
005 04 به عشقى كه هرگز نه بيند زيان
شدند از رسول خدا دوستان
006 04 گذشتند از خانه و سرزمين
به تاييد پيغمبر آخرين
براه تو بودند چون جانفشان
خدايا به آنان عطا كن جنان
بريدند در راهت از قوم و خويش
به پاداششان لطف كن، خير بيش
007 04 گذشتند از خانه و سرزمين
به تاييد پيغمبر آخرين
براه تو بودند چون جانفشان
خدايا به آنان عطا كن جنان
بريدند در راهت از قوم و خويش
به پاداششان لطف كن، خير بيش
008 04 براى تو كردند ترك ديار
گذشتند از زندگى مردوار
به ترويج دين تو بر بيش و كم
خريدند بر خويش رنج و ستم
خدايا به پاداش اين پيروان
عنايت بفرماى باغ جنان
009 04 خدايا بيامرز اين مومنين
كه بودند از جان و دل تابعين
خدايا بيامرز اخوان ما
بيامرز ما را چنين با عطا
كسانى كه بودند زين پيشتر
بيامرز با لطفت اى دادگر
010 04 كسانى كه رفتند در آن مسير
كه پيغمبرت شد بدانسو دلير
011 04 به تقوى همه زيسته يك بيك
نگشتند در گرد ترديد و شك
روان گشته در راه اصحاب پاك
به دنبال آن مشعل تابناك
012 04 به تاييد آن قوم تقوى شعار
روان گشته با جان و دل استوار
هدايت پذيرفته از اتقيا
چنين نيز در رايشان همنوا
نه تهمت به آنان روا داشتند
چو بر ذات حق اتكا داشتند
013 04 خدايا درود تو بر تابعين
ز امروز تا لحظه ى يوم دين
به ذريه شان نيز بادا درود
ز سوى تو اى پاك رب و دود
دگر نيز بر همسرانشان درود
بود از تو اى صاحب فضل و جود
كه كردند آنان عبادت ترا
درود از تو باشد بر آنان روا
014 04 بدينسان بمانند تا نفخ صور
به فرمانت از كيد شيطان به دور
بود جايشان در بهشت برين
دل انگيز و پر وسعت و دلنشين
خدايا تو بر تابعين باش يار
شب و روزشان شاد و محفوظ دار
بدانسان كه دارند بر تو اميد
به ايشان تو بفرست نيكو نويد
015 04 نگهدارشان باش اندر ورع
كه جز تو نه بندند بر كس طمع
چو هستند بر درگهت پاكباز
به هر در ندارند دست نياز
016 04 به دهر گزارانه، بندند چشم
به ياد تو باشند و ترسان ز خشم
بدانسان به راه تو پويا شوند
براى قيامت مهيا شوند
دگر تلخى مرگ بر كامشان
به لطف تو شيرين شود بى گمان
017 04 بدانسان كه آسان سپارند جان
بفرما زهر فتنه خود دورشان
018 04 بدانسان كه آسان سپارند جان
بفرما زهر فتنه خود دورشان
نگهدارشان باش نيز از بدى
نه بينند آن آتش ايزدى
019 04 در آن منزل امن عزت بدار
كه شد جاى مردان پرهيزگار
001 05 براى خود و كسانى كه ولايتش را پذيرفته اند
001 05 شگفتست جاه تو اى بى نظير
به شرح و بيان نيست پايان پذير
خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا در آن شوكت بى خلاف
نگهدارمان باش از انحراف
002 05 بشاهى ترا جاودانست بود
كه هستى شهنشاه ملك و جود
خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ترا گنج رحمت بود بيحساب
رها گردنم كن ز بند عذاب
003 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
كجا ديده بيند ترا آن جمال
ببخشايمان رحمتى بى زوال
004 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو بر خويش نزديك كن جان ما
شكوه است بر ذات پاكت سزا
005 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
عطا كن خدايا به ما آبرو
چو دانى همه رازها مو بمو
006 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
دگر نيز ما را تو رسوا مساز
بر اين بندگانت مكن كشف راز
007 05 عطا كن خدايا به ما چاره ساز
كه باشيم از ديگران بى نياز
به ما چون نظر با عنايت كنى
از اين بندگانت حمايت كنى
نه بر ديگرى جز تو رغبت كنيم
نه از ديگران بيم و وحشت كنيم
008 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به تدبيرت اى خالق مهربان
بگردان زيان و بده سودمان
بهر نحو ما را رسان بر فلاح
بدانسو كه از ما شناسى صلاح
009 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا به ما باش هرجا پناه
بدانسان كه يابيم سوى تو راه
خدايا به ما روى كن اين زمان
مگردان ز ما روى اى مهربان
خدايا چو باشى كسى را پناه
سلامت بماند بهر جايگاه
هر آنكس كه باشى بدو رهنما
به آگاهى از بند گردد رها
ز نزديكيت چون شود بهره مند
بود از همه فتنه ها بيگزند
010 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا رها سازمان از بلا
كه گرديم از دام شيطان رها
هم از جور حكاممان در امان
نگهدار و از فتنه هاى زمان
011 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خطر چون كند روى بر بندگان
به نيروى يزدان گذر مى توان
به هر كس ببخشند بخشندگان
ز دارائى حضرتت باشد آن
خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
كرم كن كه از نورت اى كردگار
هدايت كنى بنده ى رستگار
012 05 خدايا كسى را كه باشى تو يار
چه غم گر نباشد كسش در كنار
چو انعام كردى تو اى كردگار
نگردد دگر ره به حرمان دچار
هر آنكس كه باشى بدو راهبر
نشايد كه گمراه سازد دگر
013 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به ما باش با عزتت رهنما
خدايا مناعت عطا كن به ما
چو بر ما شود رحمتت چاره ساز
نداريم خود بر دگر كس نياز
عطا ساز با رحمتت ياورى
بفرمايمان سوى خود رهبرى
014 05 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
سلامت عطا كن به دلهايمان
به قربت نگهدارمان در امان
كه در شكر نعمت توانا شويم
به ذكرت بهر لحظه گويا شويم
015 05 خدايا چنان كن كه دعوت كنيم
بسويت خلائق هدايت كنيم
بخوانيم بر حضرتت بندگان
نمائيم ره، راه گم كردگان
رسانيم بر درگهت مومنين
به لطف تو يا ارحم الراحمين
001 06 به هنگام صبح و شب
001 06 بود حمد شايسته بر آن حميد
كه با قدرتش روز و شب آفريد
002 06 جدا كرد تاريك و روشن ز هم
ز حكمت به اندازه، نى بيش و كم
003 06 جدا كرد تاريك و روشن ز هم
ز حكمت به اندازه، نى بيش و كم
004 06 چنان كرد تدبير دانشورى
كه پيدا شود از يكى ديگرى
به هر يك به اندازه بخشد دوام
كز آن زندگانى بگيرد قوام
بدينسان شدند اين دو پويندگان
كه شد حاصلش راحت بندگان
005 06 چو شب پرده گسترد بر كهنه بام
بياسود در سايه اش خاص و عام
بدينسان در اين پوشش قير فام
بگيرند آرام و جويند كام
گرفتند از شب چو آرام و كام
شود خستگيها ز تن بالتمام
تن خسته يابد نشاطى دگر
و زان پس شود روز خوش جلوه گر
006 06 تن خسته يابد نشاطى دگر
و زان پس شود روز خوش جلوه گر
برآيد چو خورشيد گيتى فروز
شود بنده اندر تكاپو به روز
خداوند از آن روز را آفريد
كزان رزق مقسوم گردد پديد
بهر سو شود آدمى چاره ساز
كه سازد فراهم به دنيا نياز
چو بر بنده گردد فراهم نياز
شود نيز بر آخرت چاره ساز
007 06 همين گردش روزها و شبان
خدا مصلحت ديده بر بندگان
ز هر بنده اى آزمون كرده رب
به حكمت در اين گردش روز و شب
به بيند كه چونست در بندگى
چگونه كند شكر بر زندگى
دهد نيز بدكارگان را سزا
به نيكان دهد نيز نيكى جزا
008 06 سپاس تو گوييم اى كردگار
كه از شب كنى روز را آشكار
شكافى همان ظلمت بيفروز
كه بخشى به پويندگان نور روز
دگر بينشى داده اى كار ساز
كه روزى بجويند بهر نياز
رهاندى ز آفات و رنج و بلا
شب تيره را صبح كرديم ما
009 06 رهاندى ز آفات و رنج و بلا
شب تيره را صبح كرديم ما
بود از تو اى خالق مهربان
همه بودنى در زمين و آسمان
اگر هست سيار يا ماندگار
بود از تو اى پاك پروردگار
010 06 چنين صبح كرديم ما تيره شب
كه هستيم پيوسته در حكم رب
گرفتيم در تحت امرت قرار
بدست تو باشد ز ما اختيار
به امر تو اينسوى و آنسو شويم
به تدبيرت اندر تكاپو شويم
011 06 نداريم خود بهره اى بيش از آن
كه مقسوم كردى تو اى مهربان
نه، خيرى به ما مى رسد بى گمان
مگر آنكه سازى تو مقسوممان
012 06 كنون روز نو گشته فرمانروا
گواهست اين روز هر دم به ما
اگر خوب كردار بوديم ما
درودى فرستد به ما با صفا
وگر نيز بدكار بوديم ما
بدينسان شود با مذمت جدا
013 06 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
در اين روز روزى بفرما به ما
كه گرديم با خير از او جدا
نگهدارمان باش از اشتباه
كه هرگز نگرديم گرد گناه
اگر هست كوچك گنه يا كلان
خدايا تو ز آنها نگهدارمان
014 06 عنايت بفرماى كردار نيك
در اين روز بر ما تو اى بى شريك
تهى ساز ما را تو از هر بدى
خدايا بدان رحمت سرمدى
چنان كن تو اى پاك و پاكيزه رب
كه گوئيم حمد تو در روز و شب
به احسان و فضلت بفرما چنان
كه باشيم شايسته ى بندگان
015 06 فرشته نويسد به ما آنچنان
كه نزدت نباشيم شرمندگان
چنان كن كه چون نامه ها را نوشت
نباشيم شرمنده از كار زشت
016 06 چنان كن كه در طول ساعات روز
سپاس تو گوئيم اى دلفروز
ستايشگرت بوده ما بيريا
فرشته گواهى دهد بهر ما
017 06 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
نگهدارمان باش از چار سو
چپ و راست، پشت سر و پيش رو
به مهرت مصون دار از اشتباه
به طاعاتمان باز دار از گناه
018 06 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا نگهدارمان استوار
براه نكو و ز بدى دور دار
بدانسان كه ما شكر نعمت كنيم
سپاس تو با حفظ سنت كنيم
به پرهيز، از بدعت و ناروا
توانمند فرما خدايا مرا
كنيم امر بر خير و نهى از بدى
به فرمان آن قدرت ايزدى
حمايت ز اسلام با دل كنيم
در اين راه سركوب باطل كنيم
بيارى برافراشته جاه حق
نشان داده ره را به گمراه حق
كمك كرده بر ناتوانان زار
بدينگونه بر بينوا غمگسار
019 06 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا تو فرخنده كن حال ما
بفرما تو شايسته احوال ما
020 06 به توفيقمان يار شو روز و شب
كه گوئيم با جان و دل شكر رب
سپاست بگوئيم با سعى جان
در اين ره موفق تر از ديگران
بمانيم در شارعت استوار
بهر امر محتاط و پرهيزگار
021 06 خدايا تو بر بنده باشى گواه
گواه تو كافيست اى نيكخواه
دگر نيز اين آسمان و زمين
ملائك، گواهند خود همچنين
بدينسان گواهند اين روز و شب
چه ارواح پاكان چه خاصان رب
كه جز تو نباشد خداوندگار
گواهى بدينسان دهم استوار
خدايا توئى مالك اين جهان
رحيمى و بر بندگان مهربان
022 06 محمد (ص) كه شد مهتر اوليا
گواهيم كه او هست عبد خدا
تو بگزيدى او را به پيغمبرى
به سوى تو مى كرد او را رهبرى
فرستارى او را تو اى بى قرين
كه اصلاح سازد ره و رسم دين
023 06 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى كه باشد سزاوار آن
درودش بود برتر از ديگران
عطا كن خدايا تو از سوى ما
درودى به پيغمبر رهنما
كه والا و عالى بود آن درود
ز پيشينيان بيشتر هر كه بود
024 06 خدايا بود بخششت بى نظير
عظيم است مهر تو اى دلپذير
خدايا تو بر بنده باشى گواه
گواه تو كافيست اى نيكخواه
درود تو بر احمد اى كردگار
دگر بر عزيزان والاتبار
001 07 به هنگام روى آوردن گرفتارى يا حادثه ناگوار
001 07 توئى آنكه با رحمت چاره ساز
گره كرده از ناخوشايند باز
به يادت ملايم شود هر فشار
كه از محنت آيد به انسان زار
002 07 گرفتار چون بر درت رو كند
به لطف تو تجديد نيرو كند
بهم بشكند قدرتت موج سخت
سبب ساز گردد به هر تيره بخت
شكوهت نويسد به لوح قضا
بدانسان كه باشد مشيت ترا
003 07 هر آنچت مشيت كند اقتضا
نگفته به حكمت بگردد قضا
004 07 ز رحمت، به محنت نصيبى پناه
نجات از تو جسته است گمكرده راه
نگردد ز اندوه و محنت رها
گرفتار غم جز بدست خدا
005 07 ز محنت به دوشم در افتاده بار
ربودست از بنده صبر و قرار
006 07 چو با دست قدرت فرستى بلا
نگرداندم زين بلا كس رها
007 07 چو بندى كسى را تو اى چاره ساز
نسازد فروبسته غير از تو باز
چو دشوار كردى بمن روزگار
كه آسان كند! بر من اى كردگار
چو كردى كسى را به خود واگذار
ندارد دگر ياورى در ديار
008 07 خدايا به جان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو درب فرج باز كن سوى من
كه گردد ز محنت رها جان و تن
به حولت تو زنجير غم بگسلان
در اين شكوه ام شاد فرماى جان
ببخشاى بر بنده اى كردگار
به كامم رسان شربتى خوشگوار
بر اين بنده بگشاى راه گريز
تو مگذار در محنتم اى عزيز
009 07 مبادا كه از سختى روزگار
بمانم من از طاعتت بر كنار
رها سازم از غم عبادات تو
شوم دور از قرب طاعات تو
خدايا تو بنماى راه گريز
دگر زهر غم در گلويم مريز
010 07 هدف گشته جانم ز تير بلا
تو از درد و غم ساز جانم رها
بر اين محنتم چاره تنها تويى
براه نجاتم توانا تويى
و گر نيستم لايق آن كرم
به لطفت رها ساز جانم ز غم
پناهم تو باشى در اين رنج و بيم
كه هستى خداوند عرش عظيم
001 08 در پناه جستن از ناملايمات و اخلاق ناپسند
001 08 خدايا از آن در، بجويم پناه
در آندم كه از آز شد جان تباه
چو بر جانم آويخت خشم و حسد
پناهنده ام وز تو جويم مدد
قناعت اگر رفت و كم شد شكيب
مرا خصلت بدخوئى شد نصيب
در آندم كه آورد شهوت فشار
شدم ناگهان بر تعصب دچار
002 08 چو نفسم كند پيروى از هوس
خداوندگارا به فرياد رس
چو گشتم ز راه هدايت كنار
ز بيراهه گشتم به غفلت دچار
به ظاهر چو پرداختم ناروا
و يا باطلى كرده، حق نابجا
به اصرار رفتم به سوى گناه
خدايا مرا باش هر جا پناه
در آندم كه كوچك شمردم گناه
خدايا به من باش آنجا پناه
شمردم چو بسيار طاعات كم
و گر فخر كردم به گنج و درم
003 08 شمردم چو بسيار طاعات كم
و گر فخر كردم به گنج و درم
شمردم اگر پست كم مايه را
پناهنده ام بر درت اى خدا
چو با زيردستان كنم بدخوئى
خدايا در آندم پناهم توئى
اگر ناسپاسى نمودم به كس
خدايا در آنجا به فرياد رس
004 08 اگر بر ستمگر شدم دستيار
نگشتم به درمانده اى غمگسار
و يا آرزو مى كنم نابجا
كه آن نيست بر بندگانت سزا
و يا خود ندانسته دادم نظر
به كارى كه بودم از او بيخبر
پناهم تو باش اى خداوندگار
مفرماى اين بنده را شرمسار
005 08 پناهم چو باشى مگردان نصيب
گشايم به همنوع دام فريب
مده رخصتم تا شوم خودستا
تمنا كنم آرزو نابجا
006 08 پناهم ده از سلطه ى اهرمن
كه كوچك شمارم گنه خويشتن
پناهم ده از نكبت روزگار
به حكام جورم مكن واگذار
007 08 به اسرافكارى و كم مايه گى
پناهم تو باشى در اين زندگى
008 08 پناهنده ام بر تو اى ذوالمنن
كه دشمن شماتت نمايد ز من
پناهم ده اى قادر چاره ساز
كه بر همگنانم نيافتد نياز
پناهم ده اى ايزد دادگر
تهى دست مرگم نگيرد به بر
009 08 پناهم ده اى كردگار عزيز
ز اندوه و از حسرت رستخيز
پناهم چو باشى در آن روز سخت
نگردم ز پاداش ناكام بخت
در آن روز حسرت تو فرما مدد
خدايا مبادا كه كيفر رسد
010 08 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
پناهم ده اى پاك پروردگار
مبادا كه گردم به كيفر دچار
دگر نيز بر امت مومنين
چنين خواه يا ارحم الراحمين
001 09 در اشتياق به درخواست آمرزش از درگاه ايزد متعال
001 09 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
سوى توبه، ما را هدايت نما
بدانسان كه محبوب باشد ترا
و ما را از آن مدعا دور دار
كه منفور تست اى خداوندگار
002 09 چو بر نقص شد دين و دنيا دچار
كزين دو يكى مى شود استوار
تو آن نقص بر امر ناپايدار
بگردان و با توبه كن رستگار
003 09 و گر عزم كرديم ما بر دو كار
كزان دو يكى را توئى دوستدار
و از ديگرى خشم گيرد ترا
به خشنوديت رهنمون شو به ما
مده قدرت اى پاك پروردگار
كه گرديم بر درگهت شرمسار
004 09 مكن بنده ات را به خود واگذار
كه از كار باطل شود شرمسار
بزشتى گرائيم چالاك و چست
مگر رحمتت كار سازد درست
005 09 ضعيف آفريدى چو اين بندگان
وز آن بى بها آب شد هستشان
بجز فدرتت اى خداوندگار
نداريم خود نيروئى استوار
006 09 از اينرو به توفيقمان يار باش
به نيكوئى از ما نگهدار باش
خدايا ز هر كرده باشى نفور
دل و چشممان را بدان ساز كور
مكن نيز اعضايمان كامياب
كه سازند راه گنه انتخاب
007 09 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو دلهايمان هست اندر تپش
بهم مى خورد چشم در كشمكش
زبان چرخد و عضوهاى دگر
به جنبش درآيند چون دست و سر
بدانسان مقدر كن اى كردگار
كه گردند خشنوديت خواستار
بگردند پيوسته بر كار نيك
بماند، يكسر هوادار نيك
ثوابى بماند به ما جاودان
نباشيم بر درگهت چون بدان
بگيريم پاداشت اى مهربان
بمانيم از كيفرت در امان
001 10 در التجا به درگاه خداوند متعال
001 10 چو خواهى ز تقصير ما بگذرى
به فضلت بر اين بنده كن ياورى
و گر بر گنهكار خواهى جزا
كند عدل و دادت چنين اقتضا
002 10 از اينرو بود بنده منت پذير
از او درگذر ديده، ناديده گير
خدايا ز كيفر رهان بندگان
نداريم با عدل و دادت توان
مگر بخششت حل كند مشكلات
و گرنه نباشد رهى بر نجات
003 10 تو چون برترينى ز هر بى نياز
به ما باش با بخششت چاره ساز
چو هستيم بر درگهت بندگان
به فضلت خدايا ببخشايمان
تو دارى گدايان به گرد حرم
ولى بنده زان جمله مسكين ترم
چو بر بخششت هست دل را رجا
تهى دستيم خويش جبران نما
بسايم بر آن در چو روى از نياز
مكن نااميدم، مرا چاره ساز
004 10 مبادا كه محروم سازى مرا
در آنحال روى آورم بر كجا
نه، هرگز، نرانى تو اين بينوا
چو خود كردى از او سفارش بجا
تو فرمان چنين راندى اى بى نظير
كه گردند بيچاره را دستگير
005 10 كنون تيره بختان اميدوار
نهاديم رخ بر درت شرمسار
چو بستيم از جان به كويت اميد
بفرماى بر نيكبختى نويد
به تقدير لطف تو شايسته ايم
كه بر رحمتت سخت دل بسته ايم
نشستيم بر درگهت خوار و زار
پشيمان و با ديده ى اشگبار
006 10 به فرمان شيطان گنه كرده ايم
تن و جان خود را تبه كرده ايم
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
كنون كرده ام راه شيطان رها
به سوى تو آورده ام التجا
پناهنده ام بر تو اى كردگار
شماتت مده بنده ى شرمسار
001 11 براى حسن عاقبت
001 11 توئى آنكه نامت چو آيد به لب
شرافت به گوينده سازد سبب
سپاست هر آنكس كند با زبان
شود شاد و پيروز خود بى گمان
و گر كس كند طاعتت بنده وار
خداوندگارا، شود رستگار
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به توفيق يادت دل بيقرار
بگردان و از غير آسوده دار
زبان را به شكرت بگردان روان
نگويد دگر شكرى از ديگران
دگر نيز خود جمله اعضايمان
به طاعت منزه كن از ديگران
002 11 مقدر اگر بود آسودگى
چنان كن كه سالم شود زندگى
نباشد به تشويش وجدان دچار
بدوشش نماند دگر هيچ بار
برد چون ملك نامه بر آسمان
نباشد ز بد هيچ ذكرى در آن
بدينسان نگارندگان عمل
به بينند آن نامه را بى دغل
چو برگشت خرسند با ياد خوب
منزه بود نامه ام از عيوب
003 11 خدايا به پايان بود زندگى
تو كردى ز ما دعوت بندگى
پيامت رسيدست بر گوش جان
اجابت بود واجب اى مهربان
از اينرو بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به پايان آن كارنامه ز ما
خدايا پذيرا شو اين توبه را
خدايا چنان كن كه نام گناه
كه كرديم و هستيم از آن عذرخواه
پس پرده ى توبه ماند نهان
كه فردا نماند نشانى از آن
004 11 خدايا در آن روز واحسرتا
كه گردد همه رازها بر ملا
در آنجا چو شد رازها آشكار
گنه را در آن پرده مستور دار
005 11 تو چون مهربانى به خواهندگان
اجابت كنى حاجت بندگان
001 12 در اقرار و درخواست آمرزش از خداوند متعال
001 12 الها سه انگيزه ام داشت دور
ز قربت، يكى مى كشد بر حضور
002 12 نخستين كه تقصير كردم عيان
نبودم چو شايسته فرمانبران
دوم آنكه منعم چو كردى ز كار
شتابنده گشتم بدو استوار
سوم آنكه بر نعمت بى قياس
ز غفلت شدم بنده اى ناسپاس
003 12 ولى آنكه دل را كشد سوى تو
بود بخشش و فضل دلجوى تو
خدايا بود بخششت بيكران
چو نعمت فرستاده اى رايگان
004 12 بدرگاه عزت، نشستم گدا
كنون شرمسارم در آن در به پا
فقير و معيل آمدم با نياز
به بيچارگى دست كردم دراز
005 12 به حالى كه اقرار دارم گناه
نگشتم از آن بخششت سر براه
در اين در كنون مى كنم اعتراف
به كردار ناباب و راه خلاف
006 12 خدايا به اقرار بدكارگى
نجاتم عطا كن ز بيچارگى
مبادا كه خشم تو اى كردگار
بگيرد همى دامنم استوار
007 12 نه، هرگز نگردد دلم نااميد
چو بر توبه ام خويش دادى نويد
ذليل آمدم بر درت ناتوان
بگويم پشيمانيم با زبان
بخود كرده ام بار الها ستم
ز كردار ناباب هستم دژم
008 12 گناهم فزون و خطايم كلان
تلف كرده ام عمر را رايگان
چو دوران عمرم بپايان رسيد
زيان ديده بستم به لطفت اميد
نباشد مرا هيچ راه فرار
به عجز آمدم سويت اى كردگار
كنون پاكدل توبه كردم درست
گنهكار را سر به درگاه تست
دلم را ز آلودگى ساز پاك
چو نالم در آن بارگه دردناك
009 12 سر شرمسارى فكندم بزير
به زارى در افتاده منت پذير
بلرزد ز هيبت مرا زانوان
به رخساره اشگ ندامت روان
نيايشگرم بر تو اكنون نوان
كه فضلت بود برتر از مهربان
تو آن مهربانى كه لطفش ز حد
گذشتست و خواهند از وى مدد
به آمرزگارى توئى مهربان
كه گردند گرد تو خواهندگان
فزونست عفو تو بر قهر و خشم
به لطفت گنهكار بگشوده چشم
010 12 شناسانده اى خود به بخشندگى
بود بخششت جلوه ى زندگى
تو دلگرم فرموده اى بندگان
انابت پذيرى ز شرمندگان
تو آنيكه از بندگان تباه
پذيرى همى توبه از هر گناه
پذيرى تو خود طاعت مختصر
به پاداش افزون كنى مفتخر
ضمانت نمودى قبول دعا
به پاداش دادى تو نيكو جزا
011 12 چو بخشوده باشى گنهكارگان
كه كردند آنان گناه كلان
دگر شرمساران پر مدعا
كه بخشيده باشى از آنان خطا
نكردم گنه بيش از آن بندگان
كه بخشيدى اى داور مهربان
چو آن توبه ها را نمودى قبول
تو بپذير عذرم مخواهم ملول
012 12 سراپا پشيمانيم اى خدا
پشيمان به عفو تو بستم رجا
بياورده ام كوله بار گناه
كنون شرمسار آمدم عذرخواه
به سويت شدم با گنه بيمناك
سر شرمسارى نهادم به خاك
ز رخ داده ها، شرمسارم مكن
خدايا دگر خوار و زارم مكن
013 12 من آگاهم از بخششت بى گمان
نديده بگيرم تو اى مهربان
چو بخشش به ذات تو دشوار نيست
به اين بنده كيفر سزاوار نيست
گرانت نباشد كرم داشتن
همان ديده، ناديده انگاشتن
جنايت اگر بود بس هولناك
نشد بردبارى از آن ذات پاك
تو هستى بر آن بنده ات دوستدار
كه از خودستائى بود بر كنار
نگردد به اصرار سوى گناه
كند عذرخواهى در آن پيشگاه
014 12 من اكنون به سويت شدم عذرخواه
كه دورم كنى از عناد و گناه
پناهنده ام بر درت نامراد
نهادم ز سر باد كبر و عناد
ببخشاى بر بنده اى دادگر
ز تقصير بگذشته ام درگذر
طلب مى كنم يارى اى كردگار
بر اين بنده باشى تو آمرزگار
015 12 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا ببخشا چو كردم خلاف
بدانسان كه گردم ز كيفر معاف
اطاعت اگر كرده ام بيريا
سلامت بر اين بنده فرما عطا
مرا چون گنهكار وحشت زده
مبين، و ندر آن در پناهم بده
تو لبريزى از لطف و عفو و سخا
اميدى به پوزشگران هر كجا
شناسم گذشت ترا اى خدا
به كس نيست غير از تو حاجت مرا
شناسم كه غفارى اى كردگار
مرا نيست غير از تو آمرزگار
016 12 ز خشم تو بر خويش انديشناك
نشستم، رها سازم از بيم و باك
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو بپذير درخواستم با عطا
بيامرز و فرماى حاجت روا
گناهم بيامرز اى مهربان
توانائى، از بيم خويشم رهان
بس آسان بود بر تو كار گران
كه هستى تو دادار هر دو جهان
001 13 در طلب حاجت از خداوند متعال
001 13 خدايا تو بر حاجتى منتها
شود از تو هر بنده حاجت روا
002 13 خدايا تو بر حاجتى منتها
شود از تو هر بنده حاجت روا
003 13 نه با بذل نعمت ستانى بها
نه منت گذارى چو كردى عطا
004 13 نه با بذل نعمت ستانى بها
نه منت گذارى چو كردى عطا
005 13 غنى گشته در سايه ات اين و آن
گداى تو باشند خود همچنان
006 13 به سويت شتابند دلها مدام
ز بخشش نگرديد گنجت تمام
007 13 به سويت شتابند دلها مدام
ز بخشش نگرديد گنجت تمام
008 13 دگرگون نگردد به ابزار كار
قوى حكمتت را كه هست استوار
009 13 به سوى تو پيوسته دست نياز
ز خواهندگانست دائم دراز
010 13 از آن خسته كى گردى اى چاره ساز؟
چو مستورى از جمله اى بى نياز
011 13 تو بر بى نيازى از آنى سزا
كه از درگهت هست حاجت روا
012 13 تو بر بى نيازى از آنى سزا
كه از درگهت هست حاجت روا
013 13 هر آنكس به سعى از تو خواهش كند
وز آن در تمناى بخشش كند
همه كاستى را از آن در بجست
بود خواهشش در مسير درست
014 13 و گر روى برتافت زان آستان
طلبكرد حاجاتش از بندگان
سزاوار بر درد حرمان شود
كه خود موجب قطع احسان شود
015 13 خدايا، مرا حاجتى بر تو بود
كه درخواست كردم نبخشيد سود
نگرديد چون كوششم چاره ساز
به غير از تو گرديد دستم دراز
به سوى كسى گشت دستم دراز
كه هستى تو بر حاجتش چاره ساز
خطا كردم اى داور مهربان
به لغزش فتادم گنهكار جان
016 13 به توفيق لطفت كنون رسته ام
به درگاهت اينك كمر بسته ام
به خود سرزنش كرده ام شرمسار
كه غافل شدم از خداوندگار
017 13 بخود گفتم از عجز با سوز و ساز
به محتاج بردى تو عرض نياز!
018 13 به رغبت كنون سويت اى كردگار
سفر كرده ام شاد و اميدوار
019 13 وثوقم چنانست اى مهربان
كه درخواستم هر چه باشد گران
بود كوچك اندر چنان پيشگاه
كه بالا و والاست آن دستگاه
بود دست بخشنده ات آنچنان
كه بخشش نمايد به بخشندگان
020 13 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
كرم كن تو اى پاك پروردگار
به عدلت مكن بنده را واگذار
نباشم نخستين كس اى كردگار
كه بخشيدى از لطف و شد رستگار
كرم كرده اى خود به خواهندگان
نبودند شايسته اش آنچنان
بر اين بنده ات نيز اى مهربان
عنايت روا دار خود همچنان
021 13 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ز لطفت بفرما مرا كامياب
دعايم در آن در شود مستجاب
شنو ناله ام را تو اى كردگار
بر اين زاريم كن به رحمت گذار
ز درماندگى زاريم شد شديد
خدايا مكن بنده ات نااميد
022 13 ز درماندگى زاريم شد شديد
خدايا مكن بنده ات نااميد
خدايا مكن نيز قطع رجا
مكن دور از آن حكومت مرا
برآور تو حاجاتم اى كردگار
مكن بنده بر غير خود واگذار
023 13 چنان كن از اين بنده رفع نياز
كه دستش به غيرى نگردد دراز
تو آسان بفرما مرا كار سخت
كه گردم به هر آرزو نيكبخت
024 13 به پيغمبر و اهل بيتش درود
تو بفرست و هر دم فزون كن به جود
بدانسان درودش شود مستدام
به يمنش مرا بخش خيرى تمام
برآور تو حاجات من اى رحيم
تو بخشنده ى مطلقى اى كريم
025 13 ترجمه اى براى فراز 25 وجود ندارد.
001 14 هنگامى كه از ستمگران ظلم و نقدى مشاهده مى فرمود
001 14 تو دارى خبر از ستمديدگان
گواهى تو بر صدق گفتارشان
002 14 نباشد دگر بر گواهان نياز
كه باشى كفايتگر اى چاره ساز
003 14 ستمديدگان را كنى ياورى
چو ذاتت بود از ستمگر برى
004 14 ستمديدگان را كنى ياورى
چو ذاتت بود از ستمگر برى
005 14 خدايا تو دانى فلان بن فلان
چه كردست نسبت بمن بى گمان
چه كردست با هتك حرمت بمن
تو آگاهى اى ايزد ذوالمنن
به كفران نعمت شد از شكر دور
بجان غوطه ور شد بموج غرور
006 14 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بمن كرده ظلم و ستم ناروا
بگيرش تو با قدرتت در جفا
گرفتار خويشش كن اى دادگر
بدينسان بگردان از اين بنده شر
007 14 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به كامش رسان طعم تلخ جفا
بر اين بنده ات نيك يارى نما
مرا نيز خود باز دار از جفا
كه چون او ندانم ستم را روا
008 14 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به پيروزيم زود يارى نما
كه يابد دل دردمندم شفا
ز جانم شود دور گرد ستم
نباشم از اين پس گرفتار غم
009 14 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به پاداش ظلمى كه ديدم بجان
بيامرز اين بنده اى مهربان
بدى كرد بر من عدو بيشمار
تو جبران كن اى پاك پروردگار
اگر ناخوشايند باشد كلان
به خشم تو هرگز نسنجند آن
هر اندازه مكروه باشد جفا
قرين نيست با انزجار خدا
010 14 چو بر من نديدى ستم را روا
خدايا مرا دور ساز از جفا
011 14 خدايا نخواهم به غير از تو يار
نخواهم جز از تو كسى غمگسار
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا اجابت بفرما دعا
در اين شكوه حالم دگرگون نما
012 14 از اين دادخواهى مكن نااميد
به بينم، كه ظالم به كيفر رسيد
مخواه آنكه ظالم شود استوار
به حقم تجاوز كند آشكار
خدايا ستمگر به كيفر رسان
چو خود وعده كردى به درماندگان
013 14 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
موفق بدار آنكه گردم رضا
به سود و زيانى كه دادى مرا
هدايت بفرما شوم استوار
به آئين و دينم تو مشغول دار
014 14 صلاحم اگر هست كان انتقام
به تاخير افتد از آن بد مرام
بماند سزايش به روز جزا
شكيبائيم خود عنايت نما
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
015 14 ز زشتى و بى صبرى اهل آز
پناهم ده اى ايزد چاره ساز
مجسم بفرما مرا آن ثواب
كه منظور كردى به روز حساب
عقابى كه كردى به خصمم نصيب
به چشمم مجسم شود با شكيب
سبب گردد اين امر باشم رضا
بدانسان كه كردى مقدر مرا
016 14 خدايا بود بخششت بى نظير
و انت على كل شى ء قدير
001 15 به هنگام بيمارى يا گرفتارى
001 15 ستايشگرم بر درت اى خدا
كه كردى تنم را سلامت عطا
و گر نيز رنجور شد پيكرم
بدان رنج تن هم ستايشگرم
002 15 ندانم كدامين از اين هر دو حال
سزاوار شكرت بود بر كمال
003 15 چو كردى به نعمت سلامت تنم
به خشنوديت عرض طاعت كنم
نشاطم عطا كردى اى كردگار
كه طاعت كنم بر درت بنده وار
004 15 در آندم كه رنجور شد پيكرم
شود پاك ز آلودگيها برم
سبك گردد از رنج بار گناه
به طاعت موفق شوم سر براه
برون آيم از منجلاب گنه
شتابم سوى توبه آيم به ره
005 15 در آن دور بيمارى پر محن
چه نيكو نوشتند اعمال من
تصور نمى رفت اين بنده را
كه بر من نويسند زان بر ترا
نمى كرد بر جان و قلبم گذر
فقط بود احسانت اى دادگر
006 15 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا چنان كن شوم دوستدار
به تقدير و پيش آمد روزگار
دگر كار اين بنده آسان نما
ز پيشينه ام محو كن ناروا
چنان كن كه گردد بدل اين ملال
ز عفو تو بر صحت اى ذوالجلال
ز لغزش رهايم كن اى كردگار
رسانم به آمرزشت رستگار
چو كردى رهايم ز اندوه و غم
ز درماندگى بر گشايش رسم
007 15 تو هستى همان پاك پروردگار
كه احسان و فضلت بود بيشمار
001 16 به هنگام طلب گذشت از گناهان يا چشم پوشى از عيبها
001 16 خدايا بود رحمتت هر نفس
به خلق گنهكار فرياد رس
002 16 هم از ياد احسانت اى كردگار
دل بى پناهان بگيرد قرار
003 16 خطاكار گريان بود بيمناك
قرارى به دلهاى لرزان ز باك
004 16 شكسته دلان را نوازش توئى
به ناكام بى كس گشايش توئى
همان رانده از هر درى دربدر
به سوى تو دارد ره اى مهرور
005 16 بود دانش و رحمتت چاره گر
شود نعمتت سهم بر هر بشر
006 16 بود دانش و رحمتت چاره گر
شود نعمتت سهم بر هر بشر
007 16 ز كيفر بود بخششت بيشتر
بود بيش مهرت ز خشمت دگر
008 16 ز كيفر بود بخششت بيشتر
بود بيش مهرت ز خشمت دگر
009 16 اگر منع فرمودى از بندگان
عطايت كند بيش جبران آن
010 16 نه پاداش خواهى چو كردى عطا
توانگر توئى خلق عالم گدا
011 16 نه پاداش خواهى چو كردى عطا
توانگر توئى خلق عالم گدا
012 16 گنهكارگان را چو دادى جزا
به اندازه دادى نه بر ناروا
013 16 خدايا منم بنده ى بينوا
كه دادى تو فرمان براى دعا
چو لبيك گفتم ترا بيمناك
فتادم در آن بارگه روى خاك
014 16 ز بار گناهست پشتم گران
تلف كرده ام عمر خود رايگان
ترا كردم از جهل عصيانگرى
نكردم سزاوار فرمانبرى
015 16 رهانى كنونم ز شرمندگى؟
كه خوانم ترا با سرافكندگى
ببخشى اگر ديده ى اشگبار
كند گريه بر درگهت زار زار
به رحمت نمايى به سويش نظر؟
چو بر خاك سايد گنهكار سر؟
گر از فقر خود بر درت گفت راز
در آن شكوه فرمائيش بى نياز؟
016 16 بران كس خدايا كه خواند ترا
برحمت ز نوميدى اش كن رها
بران در نهادست روى نياز
مكن نااميدش تو اى چاره ساز
017 16 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو رو بر تو آورده ام اين زمان
مگردان تو روى از من اى مهربان
ترا جويم از جان و دل اى صمد
مكوبان تو بر سينه ام دست رد
چو در پيشگاهت ستادم به پا
مگردان تو محروم اين بنده را
018 16 چو خود خوانده اى خويش را مهربان
خطابخش و مشمول عفوم بدان
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو خود را خطاپوش ناميده اى
دل خسته و اشك من ديده اى
019 16 تو خود را خطاپوش ناميده اى
دل خسته و اشك من ديده اى
نواى دل و لرزش دست و پا
مرا هست از هيبتت اى خدا
020 16 كنون زار و شرمنده و زشت كار
تو مى بينيم اى خداوندگار
زبانم ز بيم تو خاموش ماند
كه راز و نيازم فراموش ماند
021 16 هم اكنون بگويم سپاس ترا
چو رسوا نكردى به خوارى مرا
نكردى مرا شهره همگنان
نكردى تو رسواى همسايگان
تو بخشيديم نعمت بيشمار
نكردى عيوب مرا آشكار
022 16 ز لطفت شدم هر زمان بهره ور
ولى ماندم از نفس خود بيخبر
022 16 تو نعمت فرستاديم هر زمان
كنم در گنهكارگى صرف آن
023 16 نه بينى كسى در مسير گناه
ز من بيشتر اندر آن پيشگاه
بگيرم چو من بر دو راهى قرار
سوئى ديو و سوى ديگر كردگار
شناسم اگر چند من اهرمن
شتابم به دنبال آن راهزن
024 16 يقين دارم آن دعوت ديو زشت
به دوزخ كشد و ز تو باشد بهشت
025 16 شگفت آورى، پاك هستم گواه
ازيرا شمارم به نزدت گناه
026 16 شگفتى تر از آن كه كردى درنگ
نگيرى گنهكار مسكين به جنگ
نباشد گرامى گنهكار جان
خدايا، بود بخششت بيكران
مدارا كنى اى خداوندگار
كه از زشتكارى شوم شرمسار
از اينرو گذشتت بود در نظر
ز كيفر كشيدن خوشايندتر
027 16 خدايا گناهم بود بيشتر
بود زشت و آلوده از من اثر
به باطل تهور كنم هر زمان
به طاعت نباشم چو فرمانبران
گناهان اين بنده شد بيشمار
ز كردار بد مانده ام شرمسار
028 16 نشد نيك زين بنده خوى و منش
از آن خويش را مى كنم سرزنش
طمع بسته به مهربانيت باز
كه او بر گنهكار شد چاره ساز
در اميد آن رحمت دلنواز
كه آزاد سازد گنهكار باز
029 16 رها گردنم را كند ز اشتباه
كه باريك گرديده است از گناه
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ز پشتم سبك ساز بار گناه
كه هستى تو بر بى پناهان پناه
030 16 اگر بارم از چشم اشگى چنان
كه مژگان بريزد ز طغيان آن
كنم ناله بر درگهت اى خدا
چنان سخت كز آن ببرد صدا
بدرگاهت آنسان بمانم به پا
كه آماس گيرد پاها دو تا
ركوعى كنم بر درت آنچنان
كه پاشد ز پشتم همه مهرگان
بدانسان كنم سجده ات اى صمد
كه چشمانم از حدقه بيرون جهد
خورم گر همه عمر من خاك ناب
بود شربتم نيز خاكستر آب
در اين بين يادت كنم با زبان
سرافكنده باشم چو شرمندگان
نباشم سزاوار آن پيشگاه
مگر محو گردد ز جانم گناه
031 16 گر آمرزشت را فرستى جزا
نباشم بدو مستحق اى خدا
گنه كرد اگر بنده بار نخست
همان كيفرش دوزخ قهر تست
عذاب ار فرستى نباشد ستم
كنون كردى از پرده پوشى كرم
032 16 عذاب ار فرستى نباشد ستم
كنون كردى از پرده پوشى كرم
به فضلت مدارا نمودى به من
نگردانده اى نعمت خويشتن
نكردى به من تيره احسان خويش
ترحم روا دار بر اين پريش
033 16 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مرا نيز از معصيت باز دار
تضرعگرم، سوى طاعت گمار
بفرماى با توبه ام رستگار
تو با عافيت روبراهم بدار
به آمرزشم كام شيرين بدار
به عفوت رها سازم اى كردگار
به رحمت چو گشتم ز آزادگان
عطا كن ز خشمت برات امان
بده مژده ام از عنايات خويش
هم اكنون وز آن پس در آينده بيش
چنان مژده ام ده كه يابم نشان
چو آسان بود بر تو اى مهربان
034 16 ترا نيست دشوار اى بى نظير
و انك على كل شى ء قدير
001 17 به هنگام پناه بردن به درگاه ايزد متعال از شر شيطان و مكر و عداوتش
001 17 خدايا بجوئيم از آن در پناه
ز وسواس شيطن گمكرده راه
مبادا كه بر مكر او دل نهيم
روان بر هوسهاى باطل نهيم
002 17 كه فرصت كند ديو نيرنگ ساز
گشايد بر اين بندگان چنگ آز
نهد دام تزوير آن فتنه جو
كند بندگان تو بى آبرو
گنه را نمايد به مكرش نكو
كند زشت را در نظر خوبرو
و يا آنكه زيبا شود زشت رو
به ترفند آن گمره فتنه جو
بگرداندم از عبادات تو
بدينسان كنم ترك طاعات تو
003 17 تو تاييد كن تا عبادت كنيم
برانش، كه شايسته طاعت كنيم
سر افكنده اش ساز در نابكار
به مهرت به بنديم دل استوار
تو در بين ما سخت سدى بساز
كه نشكافد آن ديو نيرنگ باز
004 17 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
رهش را بيانداز بر دشمنان
رعايت ز ما كن، نگهدارمان
ز نيرنگ او جان ما دور دار
دعاهايمان نيك منظور دار
005 17 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بفرما ز ارشاد خود بهره مند
كه گرديم از مكر او بيگزند
ز تقوى بده توشه اى اى كردگار
به ارشادمان از خطا دور دار
006 17 چنان ساز دلهايمان بى خطر
كه راهى نماند بدان حيله گر
007 17 شناسايمان كن، كه آن نادرست
نراند، بدان ره كه منفور تست
دگر بر نبردش دل آماده ساز
در اين باره الهام فرما به راز
هم از خواب غفلت تو بيدار دار
به رزمش تو با بندگان باش يار
008 17 به انكار كارش بفرماى دل
به لطفت همه حيله اش در گسل
009 17 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بگردان ز ما سلطه ى اهرمن
اميدش بدينسان تو از ما بكن
ز اغواى شيطانمان دور دار
بمانيم ما پاك و پرهيزگار
010 17 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
دگر نيز اقوام و خويشانمان
پدر، مادر و خيل وابستگان
چنين نيز فرزند و همسايگان
دگر نيز جمعيت مومنان
نگهدار از آن ديو گمكرده راه
ز شرش نگهدارمان در پناه
در آن دژ كه باشد بدو بسته راه
در آن غار باشيمت اندر پناه
زره نيز بر ما بدار استوار
سلاحى كه جنگيم در كارزار
011 17 خدايا تو تعميم ده اين دعا
به يكتاپرستان، ز راه سخا
هم آنان كه با اهرمن دشمنند
به اخلاص در بندگى يكدلند
كسانيكه از دانش ايزدى
گرفتند يارى عليه بدى
012 17 گره هاى بر بسته ى اهرمن
خدايا تو بگشاى از جان و تن
اگر دوخت، شيطان خودت پاره كن
بهم بشكنش دفع پتياره كن
چو تصميم گيرد، ورا بازدار
و گر ساخت محكم، تو ناساز دار
013 17 در انداز اندر سپاهش شكست
بدران، اگر دام نيرنگ بست
دژش منهدم ساز و برگشته حال
همان، بينى اش را تو بر خاك مال
014 17 قرارش بده، در صف دشمنان
فرارش ده از محفل دوستان
چنان كن، بمانيم از او جدا
جوابش نگوئيم چون زد صلا
هر آنكس به فرمان ما داد گوش
بگوئيمش بر ضد شيطان بكوش
ور از نهى ما باز گردد ز راه
نمانيمش گردد ز شيطان تباه
015 17 خدايا بجان محمد (ص) درود
كه او ختم پيغمبران تو بود
درود از تو بر سرور مرسلين
بود نيز، بر خاندانش چنين
خدايا تو بر مومنين، مومنات
پناهى بده در طريق نجات
دگر نيز خويشان و وابستگان
همى در پناهت نگهدارمان
016 17 دعاهايمان را اجابت نما
همانها كه رفتست از ياد ما
ببخشايمان، رتبه ى مومنان
به آمين پروردگار جهان
001 18 هنگامى كه خطرى از او مى گذشت يا خواسته اش زود برآورده مى شد
001 18 خدايا بگويم سپاس ترا
چو دادى مرا بهره حسن قضا
ز جان دور فرمودى از من بلا
به صحت بدل داشتن ابتلى
به رحمت چو كردى مرا شادمان
مگردان نصيبم تو اى مهربان
به چيزى كه هستم بدو دوستدار
كند شوربختم به پايان كار
وز آنى كه هستى به نفرت برى
شود مايه ى شادى ديگرى
002 18 گر اين تندرستى كه كردى عطا
كند بعد از اينم به بد مبتلى
خدايا پس افكنده را پيش دار
مبادا كه محنت شود پايدار
003 18 كه ناچيز باشد به گيتى همان
كه ناپايدار است و كوته زمان
نماند اگر در نظر بيشمار
گذارا چو باشد نيايد بكار
و گر چيز اندك بود جاودان
همان اندكش مى شود بيكران
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
001 19 هنگام طلب باران پس از خشكسالى
001 19 خدايا تو با رحمتت اينزمان
ز باران بفرماى سيرابمان
از آن ابر كز هر طرف شد براه
بروياند از بارش خود گياه
002 19 ببخشاى و بر خلق منت گذار
شكوفه زند خيمه بر شاخسار
زمين را كند زنده با برگ و بار
فرشته شود ناظر و آبيار
003 19 زمين را كند زنده با برگ و بار
فرشته شود ناظر و آبيار
شود ابر باريدنش پايدار
كند زنده هرجا شود سبزه زار
از آن، رفته ها باز گردد دگر
شود وسعت رزق ما بيشتر
فراوان ببارد، گوارا چنان
كه هرگز ز برقش نيايد زيان
004 19 ز باران پر مايه سيراب دار
كه گردد همه دشتها سبزه زار
كند سبز، پژمرده هرجا گياه
كه در دره ها سيل افتد براه
005 19 كند سبز، پژمرده هرجا گياه
كه در دره ها سيل افتد براه
شود چاه پر آب و در جويبار
از آن آب گردد روان خوشگوار
درختان بروياند از هر كنار
وز آن نرخها را تو ارزان بدار
به سر زندگى نيز خلق و دواب
شود رزقشان تازه و بيحساب
برويان همه مزرع و كشتزار
تو پستان دامان پر از شير دار
بيافزاى نيرو به نيروى ما
نباشد در آن ابر زهر جفا
006 19 بيافزاى نيرو به نيروى ما
نباشد در آن ابر زهر جفا
ز سرما نگرديم بى توش و تاب
مكن قطره ها را چو ريگ عذاب
مگردان تو در كاممان تلخ و شور
مبارك رسان روزى از رنج دور
007 19 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
رسان روزى ما ز ارض و سما
چو هستى توانا و يكتا خدا
001 20 در مورد طلب اخلاق پسنديده از درگاه ايزد متعال
001 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بيافزا به ايمانم اى بى قرين
شود برتر از ديگرانم يقين
دگر نيتم كن به نيكى قرين
شود نيز اعمال من بهترين
002 20 شود نيتم پاك اى كردگار
يقينم به لطفت شود استوار
بفرماى با قدرتت روبراه
كه اصلاح گردد امور تباه
003 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
دگر بر مهمات من عهده دار
به تقدير خود باش اى كردگار
به كارى كه پرسى بروز شمار
هم امروز اين بنده مشغول دار
بر آن كار كز آفرينش هدف
بود بر گمارم نگردم تلف
گشايش عطا كن مرا چاره ساز
نباشد بدينسان به رزقم نياز
نه بندم دگر چشم بر دست كس
مرا از تكبر به فرياد رس
بمانم ترا بنده ى سر براه
نسازد تكبر عبادت تباه
ز دستم رسد خير بر بندگان
به منت نسازم كرم تو امان
تو اخلاق نيكم بفرما عطا
نباشم در آن نيكوئى خود ستا
004 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو در چشم مردم شدم ارجمند
در احوال خويشم مكن خودپسند
نبخشم چنان عزتى آشكار
كه گردم نهانى به نزد تو خوار
005 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به كامم هدايت شود دلنشين
كه چيزى نسازم بدو جانشين
به پاكيزه راه و روش رهنما
مرا باش و هرگز نسازم جدا
همان نيت پاك فرما عطا
كه با آن نگردم به شك مبتلى
چو عمرم رود در عبادت بكار
خدايا بدينسان مرا زنده دار
مبادا بدانسان شود عمر من
كه گردد چراگاه بر اهرمن
بخوان سوى خويشم تو اى كردگار
مبادا كه گردم به خشمت دچار
006 20 دگر همچنين خصلت ناپسند
ز جانم بگردان نگردم نژند
ز لطفت مرا نيك فرما منش
نباشم همى مايه ى سرزنش
همه نقص اين بنده را با عطا
به تكميل كامل مبدل نما
007 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بدل ساز آن دشمن كينه خواه
بر اين بنده چون دوستى سر براه
نورزند بر من حسودان حسد
ز خوبان بر اين بنده نيكى رسد
نباشند خوبان به من بدگمان
شوم مورد اعتماد كسان
بر اين بنده خويشان من يار دار
كه باشند وابستگان غمگسار
رها كن ز ياران ناپايدار
عطا كن مرا دوستان استوار
من از همنشينان بى اعتنا
رها ساز با يارى اقربا
نباشم ز بيم ستم تلخ كام
از آن ايمنم كن به لطف مدام
008 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مرا قدرتى ده به دفع ستم
زبانى سخنگوى فرما كرم
به پيروزيم بر عدو يار باش
به نيروى فكرم نگهدار باش
كه از حيله ى نابكاران دژم
نباشم در اين دهر بر بيش و كم
مخواهم تو مقهور از دشمنان
عطا كن بر اين بنده توش و توان
چو دشنام گويد مرا نابكار
دروغش خدايا بكن آشكار
به تهديد دشمن قوى كن دلم
كه آسان سلامت شود حاصلم
به فرمان آنكس مرا بر گمار
كه بر راه خيرم كن رهسپار
009 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مرا رستگارى چنان كن كرم
كه بر كجروان راست پاسخ دهم
بر آن كس كه دورى كند ناروا
بدو نيز با نيك بخشم جزا
همانى كه محروم خواهد مرا
به بخشش كنم حاجتش را روا
به نيكى كنم ياد آن بيوفا
كه بر بد نمودست ياد مرا
به بندم همان رشته را با وفا
كه يارى گسستست بر ناروا
به نيكى بگويم سپاس ترا
فرو بسته چشم از بدى هر كجا
010 20 خدايا مرا چهره ى صالحان
عطا كن ز تقوى لباسى بر آن
توانائيم بخش بر رسم داد
چنان كن كه خشمم نيايد بياد
هم از دشمنى ها بپوشم شرار
كنم دشمنان را بهم دوستدار
كنم فاش رسم و ره نيكوان
ز ياران كنم عيبها را نهان
شوم نرمخوى و فروتن براه
خدايا بده از غرورم پناه
به خوشخوئيم ساز ايثارگر
بدانسان كه باشم فضيلت اثر
نه بر ناسزايان دهم برترى
به حق هر كجا كرده افشاگرى
كم از خويشتن بشمرم نيكوئى
بدينسان گران بشمرم بدخوئى
خدايا مرا واجد اين صفات
بفرماى افزونتر از هر جهات
به طاعات خود هم سوى صالحان
روان كن ز بدعتگرانم رهان
011 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به پيرى مرا نيك روزى رسان
مگردان در آن زندگى ناتوان
تن آسا نگردم به طاعات تو
كنم كاهلى در عبادات تو
خدايا مكن ديدگانم چنان
كه راهت نبينند اين هر دوان
نصيبم مگردان شوم رهسپار
بسوئى كه مهرت ندارد قرار
به غفلت شوم يار بيگانگان
شوم دور از دوستانت چنان
012 20 خدايا چنان كن كه گاه نياز
به نيروى فضلت كنم تركتاز
به فقرم طلب از تو يارى كنم
به مسكينيم بر تو زارى كنم
مكن امتحانم تو در اضطرار
كه خواهم در آن تنگنا جز تو يار
در آن بينوائى كنم زار زار
به درگاه غير از تو اى كردگار
در آن آزمايش شوم خوار و زار
سزاوار اعراض پروردگار
خدايا توئى برتر از مهربان
رها سازم از ديو رشك و گمان
013 20 خدايا توئى برتر از مهربان
رها سازم از ديو رشك و گمان
چو شيطان مرا چيره گردد بجان
بتدبير ذكرت ز جانم بران
شوم سخت بر دشمنت چاره گر
نه دشنام گويم نه لغوى دگر
بدينسان نگردم به باطل گواه
نه غيبت كنم مومنان را براه
نگويم دگر ناسزا بر كسان
كه شيطان مرا افكند بر زبان
بدل كن تو فرمان ديو هوى
به ذكر سجاياى بارى خدا
014 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چنان كن نداند به من كس روا
ستم، با كرم دفع فرما جفا
مرا نيز خود بازدار از جفا
چو در قدرتت هست اين مدعا
هدايت چو كردى بدينسان براه
نيافتم به گمراهى از اشتباه
نيافتم به مسكينى اندر نياز
كه هستى توانمند اى چاره ساز
نه، گردنكشى پيشه سازم بجان
كه باشد مرا از تو قدر و توان
015 20 نهادم سرم را بر آن آستان
خدايا ز عفو تو جويم امان
به بخشايشت بسته ام دل كنون
كه احسان و فضلت شود رهنمون
به آمرزشت هستم اميدوار
نيم، گر چه شايسته اى كردگار
چو محكوم دانم همى خويشتن
پناهنده ام بر تو اى ذوالمنن
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به احسان و فضلت چو بردم پناه
به لطفت ببخشا در آن پيشگاه
016 20 زبانم به ارشاد، خود باز كن
به پرهيزكاريم، انباز كن
به الهام بگشاى راه درست
به كارى گمارم كه محبوب تست
017 20 خدايا مرا رهبرى كن براه
نيافتم به گمراهى از اشتباه
بميرم به دين تو در اينجهان
شوم زنده روز قيامت به آن
018 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مرا بهره ور ساز از اعتدال
چو پاكيزگانم نگهدار حال
مرا رهنماى طريق خدا
نگهدار با صالحان هر كجا
كه باشم بروز جزا رستگار
وز آن آتش دوزخت بر كنار
019 20 مرا نيز پاكيزه كن زان صفات
كه سازد گرفتار بر مشكلات
كرم كن مرا نيز آنسان صفات
كه رانندم اندر طريق نجات
ندارى اگر نفس من در امان
هلاكت نصيبش شود بى گمان
020 20 خدايا چو محزون شدم در نياز
به بى برگيم خود توئى چاره ساز
چو محروم دارندم اندر طلب
تو هستى به روزى رساندن سبب
مصيبت چو روى آورد جانگزا
به زارى كنم بر تو دست دعا
تو جبران آنى كه گردد تباه
به نيكى بدل مى كنى اشتباه
دگرگون كنى هر چه شد ناپسند
رهائى دهى بنده را از گزند
ترا بر نياورده دست دعا
بده مكنتم، عافيت كن عطا
هدايت كنم پيش از گمرهى
غم عيبجو دور ساز از رهى
به روز جزايم نگهدار جان
به من بخش ارشاد خير كسان
021 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به لطفت مساز از حوادث دژم
بپرور مرا خويش اى ذوالكرم
بدينسان بفرماى دردم دوا
بده نيز در سايه لطف جا
به خشنودى خود بياراى جان
در آشفتگيها به خيرم رسان
چو آميخت با يكدگر خير و شر
تو را هم نشان ده به پاكيزه تر
بدان مذهبم رهبرى كن درست
كه آن بيشتر مورد لطف تست
022 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بسر افسر بى نيازى گذار
مرا، ساز در كارها استوار
هدايت به صدقم بياموز حال
مسازم، تو شيدائى جاه و مال
عطا كن بر اين بنده آسودگى
به رنجم مياميز اين زندگى
مزن بر سرم بى اجابت دعا
كه من مى شناسم به وحدت ترا
نه همتا شناسم خدايا ترا
نه خواهش كنم از كسى جز خدا
023 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ز اسراف اين بنده را باز دار
نسازم تلف رزقت اى كردگار
بيافزا به دارائيم همچنان
به انفاق فرماى راهم نشان
024 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به رزقم تو از رنج كن بى نياز
فراوان بده روزى اى چاره ساز
نسازم عبادت رها از نياز
به دنبال روزى شوم چاره ساز
به دوشم شود سخت بار گران
ز غوغاى كسب و پى آورد آن
025 20 خدايا طلب مى كنم آنچه را
تو با قدرتت حاجتم كن روا
ز هر مشكلى بيمناكم براه
تو با عزتت باش بر من پناه
026 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به مالم مصون دار خود آبرو
كه در بينوائى نيافتم فرو
طلب كرده روزى ز روزيخوران
برم دست پيش ستمكارگان
ستايش كنم دست بخشنده را
نكوهش كنم باز دارنده را
و حال آن كه تنها تو باشى خدا
تو بر بخشش و منع باشى سزا
027 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مرا تندرستى بفرما عطا
كه فارغ پرستش نمايم ترا
گزينم همى گوشه اى زين جهان
بمن بخش علم و عمل تو امان
به پرهيزگارى قرين ساز حال
عنايت كن اين بنده را اعتدال
028 20 تو با عفو خود اى خداوندگار
قرين ساز عمرم به پايان كار
به رحمت قرين ساز از من اميد
بگردان ز خشنوديت رو سفيد
بهر حال هستم در اين روزگار
قرين ساز با نيكوئى كار و بار
029 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
در ايام غفلت تو آگاه دار
به فرصت تو بر طاعتم بر گمار
براى رسيدن بر آن آستان
ز مهرت بده راه صافى نشان
در آن راه خيرم تو اى كردگار
بفرما به هر دو جهان كامكار
030 20 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بدانسان كه بهتر بود آن درود
از اين پيش يا بعد از ين هر چه بود
ببخشاى خيرم به هر دو جهان
نگهدار از آتشت در امان
001 21 درباره ى توبه
001 21 خدايا به درمانده ى چاره ساز
پناهى تو در وحشت جانگداز
خطاها، مرا كرده بى غمگسار
به قهرت، توانم نيايد بكار
بدينسان ندارم دگر هيچ يار
به بيمم ز روى تو اى كردگار
از آن لحظه هستم به جان بيمناك
كه بينم لقاى تو اى ذات پاك
002 21 كه ميبخشدم از لقايت امان؟
چو بيمم بود از تو اى مهربان
چه كردى تو تنهايم اى كردگار
كه گردد بر اين بنده پيوند و يار
كه بخشد بر اين بنده توش و توان؟
در آنجا كه سازى توام ناتوان
003 21 كه بخشد پناهم در آن گير و دار؟
مگر ذات دانايت اى كردگار
به جز غالب از دام مغلوب را
چه كس مى تواند نمايد رها؟
004 21 پراكنده را هيچكس نيست يار
مگر طالبش اى خداوندگار
بدينسان نباشد مرا هيچكس
مگر آنكه گردى تو فرياد رس
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
پناهم ده اى پاك پروردگار
از اين بينوا بنده حاجت برآر
005 21 بگردانى ار روى خوش از برم
كنى نااميدم ز فضل و كرم
و يا روزيت بازگيرى ز من
و يا بگسلانى ز فيضت رسن
رود آرزوها يكايك به باد
چه كس مى رساند مرا بر مراد؟
به دست تو باشد ز من اختيار
بود از تو بر جان و دل و اقتدار
006 21 به حكمت نهادم سر اى كردگار
قضايت عدالت كند بر قرار
مرا نيست ياراى بيرون شدن
كه در سلطه ات هستم اى ذوالمنن
به جز سايه ى لطفت اى كردگار
نگردم ز خشنوديت كامكار
ندانم دگر چاره اى مهربان
مگر بر تو باشم ز فرمانبران
007 21 خدايا شبم صبح شد روز شام
كه بودم ترا عبد مسكين مدام
نبودم توانا به دفع زيان
كه سودم بود از تو اى مهربان
بدينسان در اين ذلتم خود گواه
ندارم در اين ناتوانى پناه
مگر خود تو بر وعده سازى وفا
بر اين بنده كامل نمائى عطا
منم زار و بى ارزش و بينوا
به خوارى بجويم پناه ترا
008 21 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مفرما به غفلت زيادت دچار
ز انعامت اى پاك پروردگار
مكن غافل از ياد احسان خويش
برآور تو حاجت مخواهم پريش
مكن نيز نوميدم اى كردگار
و گر چند شد دير، حاجت برآر
اگر در خوشى بودم ار در خطر
به صحت، و گر در بلا غوطه ور
تهى دست بودم و گر مالدار
خدايا از اين بنده حاجت برآر
009 21 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
نصيبم بفرماى حمد و ثنا
كه گويم بهر جا سپاس ترا
نه دلخوش شوم چون كنى بهره مند
نه چون بازدارى شوم دل نژند
دلم را بياراى تقوى شعار
تنم را به كار، پسندت گمار
روانم به طاعات خود بر گمار
ز انديشه ى نابجا باز دار
نگردم بر آن ناروا دوستدار
كه خشمت برانگيزد اى كردگار
رضاى تو بر هر چه گيرد قرار
همان را دگر ناپسندم مدار
010 21 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
دلم را به مهر خود آباد دار
بود شاد، با بيم پروردگار
به رغبت سوى خويشتن باز خوان
كه دل گردد از طاعتت پر توان
براه خوشايند خويشش بران
بهر حال در دست گيرش عنان
011 21 ز تقوى كرم كن تو زاد سفر
كه گردم سوى رحمتت رهسپر
به خشنوديت چونكه كردم ورود
بهشتم شود جايگاه فرود
به دوشم ببخشا توانى چنان
كه بار رضايت نباشد گران
گريزم به سويت به ميل و صفا
قرارم بده نزد خود اى خدا
دلم را بپوشان لباسى چنان
كه وحشت نمايد ز خودكامگان
به فرمانبرانت شوم مهربان
نباشد مرا منت كافران
012 21 به فرمانبرانت شوم مهربان
نباشد مرا منت كافران
به فاجر نيافتد نيازى مرا
انيسى نجويد دلم جز خدا
به پيوند اين بنده با بندگان
كه شايسته باشند نزدت بجان
013 21 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به آل محمد (ص) مرا يار دار
در اينكار بر بنده منت گذار
به شوقم بخوان سوى خود اى خدا
كه كار پسند تو آرم بجا
توانا توئى اى خداوندگار
كه آسان بود بر تو دشوار كار
001 22 به هنگام روى آوردن گرفتارى و گره خوردن كارها
001 22 خدايا مكلف نمودى كه من
به امرت منزه كنم خويشتن
به كاريكه مى خواهى انجام آن
توانا توئى بنده ام ناتوان
از اين رو به آنيكه باشى رضا
به تقدير خود رهنمائى نما
002 22 خدايا به سختى مرا نيست تاب
شكيبائيم نيست اندر عذاب
نباشد مرا صبر اندر بلا
تحمل ندارم بجان فاقه را
حوالت مكن بنده بر خلق خويش
مبر روزيم را ممانم پريش
خدايا به كارم تو شو عهده دار
از اين بنده تنها تو حاجت برآر
003 22 امورم تو بر لطف مشمول دار
مكن بنده ات را بخود واگذار
كه درمانم ارمانيم آنچنان
ز اصلاح نفسم شوم ناتوان
به مخلوق خود واگذاريم اگر
ترشروى بندند بر من نظر
و گر واگذاريم بر قوم و خويش
به محروميم كرده خاطر پريش
گرم نيز كردند اندك عطا
بود با گران منت ناروا
فراوان نكوهش كنندم به ناز
خدايا به فضلت مرا چاره ساز
004 22 فراوان نكوهش كنندم به ناز
خدايا به فضلت مرا چاره ساز
دو بازوى من با كفايت بگير
گشايش بدستم ده اى بى نظير
005 22 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
رهان از حسد وز گنه باز دار
مرا پارسا ساز و پرهيزگار
مده جراتم نيز بر ناروا
به سوى خودت سوق ده بنده را
به خشنوديت بازيابم قرار
شود رزقم از نعمتت بيشمار
به هر حال محفوظ و پوشيده دار
ز آسيب ايمن، ببخشم قرار
006 22 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به هر طاعتى هست واجب مرا
موفق بدارم كه گردد ادا
اگر نيز جسمم بود ناتوان
ز انجام طاعات گردد نوان
نگردد بر آن قدرتم كارگر
نگنجد مرا مال و ثروت اگر
فراموشم ار شد و گر بود ياد
به پايم نوشتى، ترا شد مراد
007 22 فراموشم ار شد و گر بود ياد
به پايم نوشتى، ترا شد مراد
بپرداز خود دين من با عطا
چو باشد فراوان بزرگى ترا
تو بردار از ذمه ام اينچنين
كه هستى به بخشندگى بى قرين
ممان آنچنانم كه روز جزا
ببينم بدهكار روى ترا
بكاهى ز اعمال نيكم وز آن
بديهايم افزون شود ناگهان
008 22 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا ببخشا مرا شوق كار
كه خالص شوم بر تو خدمتگذار
بدانسان دلم باز يابد درست
كه دل كندن از دهر محبوب تست
سوى كار نيكو شوم با سپاس
ز بد دور گردم به بيم و هراس
009 22 ترجمه اى براى فرازهاى 14-13-12-11-10-9وجود ندارد.
010 22 ترجمه اى براى فرازهاى 14-13-12-11-10-9وجود ندارد.
011 22 ترجمه اى براى فرازهاى 14-13-12-11-10-9وجود ندارد.
012 22 ترجمه اى براى فرازهاى 14-13-12-11-10-9وجود ندارد.
013 22 ترجمه اى براى فرازهاى 14-13-12-11-10-9وجود ندارد.
014 22 ترجمه اى براى فرازهاى 14-13-12-11-10-9وجود ندارد.
001 23 به هنگام درخواست عافيت و شكر بر آن
001 23 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بپوشان لباس سلامت مرا
به صحت نگهدارم از ابتلا
در آن عافيت هم گرامى بدار
نيازم نباشد، شوم خوار و زار
بمن عافيت را تصدق نما
ببخشا سلامت تو اين بنده را
سلامت بر اين بنده ميگستران
بدانسان كه شايسته باشم بر آن
بياميز جانم بر آن عافيت
به دنيا و از بعد آن آخرت
002 23 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ببخشا مرا عافيت دلنواز
شفابخش سازد مرا بى نياز
003 23 بود روز افزون و والا بمن
امان بخش و سالم به دين و بدن
بصيرت عطا كن مرا دلپذير
به تصميم در كار گردم دلير
به بيم و هراست ببخشم توان
كنم طاعتى را كه فرمودى آن
بدينسان شوم دور از هر گناه
كزان كرده اى نهى و باشى گواه
004 23 تشرف به حج و دگر عمره را
به توفيق كامل نصيبم نما زيارت كنم قبر پاك رسول
درود از تو گويم به باب بتول
درودت به پيغمبر و خاندان
بود نيز با رحمتت بيكران
بدينسان شوم سوى حج رهسپر
در امسال و هم سالهاى دگر
كه تا رشته عمر باشد بجا
مشرف شوم در همه سالها
پذيرا شو از بنده ات اين دعا
بدانسان كه مقبول افتد ترا
ذخيره بود نزدت اين خواستار
پسنديده و ز لطف منظور دار
005 23 به شكرت زبانم چنان كن روان
كه گويم سپاست به جان هر زمان
دلم را پذيراى ارشاد كن
به آئين و دينت دلم شاد كن
006 23 مرا نيز و اولاد من هر زمان
خدايا ز چنگال شيطان رهان
دگر نيز از شر هر جانور
اگر زهردار است و دارد ضرر
دگر نيز از شر ابليس پست
ز شر ستمگر اگر حاكمست
هم از شر خودكامه فرمانروا
اگر او ضعيفست يا پر جفا
هم از شر هر فرد عاليمقام
اگر شد فرومايه ى بد مرام
هم از شر كوچك و گر بد كلان
هم از شر دوران و اطرافيان
هم از شر آن كس كه جنگيد آن
به پيغمبرت يا كه با خاندان
چه از جن و از آدميزادگان
دگر نيز از شر جنبندگان
چو هستند در سلطه ات بى گمان
نگهدار اين بنده را در امان
مسخر چو باشد ترا كائنات
تو از هر بدى بخش جانم نجات
007 23 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
هر آنكس كه انديشه اش بود بد
ز جانم همان حيله اش ساز رد
بديهاى او را ز من ساز دور
شود گوش او كر بود چشم كور
008 23 بديهاى او را ز من ساز دور
شود گوش او كر بود چشم كور
به قلبش بنه قفل و بندى گران
چو يادم كند ساز لالش زبان
سرش كوفته عزتش خوار دار
به نيرنگ خويشش گرفتار دار
بنه طوق خوارى بر گردنش
اساسش بپاشان بهم بشكنش
هم از كينه و عيبجويى و شر
و گر باشدش دام و بند ضرر
و گر دشمنم داشت پيكار جو
سوار و پياده اگر داشت او
از او ايمنى بخشم اى بى نظير
چو پيوسته باشى عزيز قدير
001 24 براى والدين خويش
001 24 خدايا درودت بود بيكران
بر احمد (ص) كه شد ختم پيغمبران
دگر نيز بر خاندانش درود
درودى كزان نيز برتر نبود
002 24 درودى برحمت بود توامان
به باب و به مام من اى مهربان
خدايا تو آنان گرامى بدار
درودت بر آنان بود بيشمار
درودت بود ويژه بر جانشان
كه بخشنده باشى ببخشندگان
003 24 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مرا نيز تعليم كن آنچنان
به الهام بر من بياموز آن
كه دانم همان را كه باشد سزا
به ايشان درودى فرستم بجا
چو بخشيديم خود بصيرت به كار
بر آن كار خيرم تو مامور دار
بصيرت ببخشاى بر من دقيق
به انجام آن كار گردم عميق
نگردد ز من فوت انجام آن
نباشد بر اعضا و جانم گران
004 24 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو بخشيديم بر محمد (ص) نسب
چنين گشت ما را شرافت سبب حقى داده ئيمان تو بر بندگان
به نزديكى ختم پيغمبران
005 24 خدايا به لطفت بگردان چنان
كه بر باب و مامم بوم مهربان
بود بيم از والدينم چنان
كه ترسم ز سلطان جابر بجان
كنم نيز در حقشان كار نيك
به فرمانشان كرده رفتار نيك
ز فرمانشان كرده فرمانبرى
به نيكى چو مادر كند مادرى
به چشمم شود مهرشان چشمگير
چو خوابيكه بر ديده شد دلپذير
گواراتر از شربتى خوشگوار
كزان تشنه اى مى شود كامكار
دهم نيز رجحان به فرمانشان
به چيزى كه خواهد دلم آنچنان
بهر حال باشند آنان رضا
بود برتر از خواستم هر كجا
كنند ار كمى خير بينم زياد
و گر من نمودم نماند به ياد
006 24 خدايا صدايم نگردد رسا
بر آنان بود گفت من جانفزا
بود نرم خويم، شوم مهربان
بر آنان بوم، مشفقى كاردان
007 24 چو پرورده باشند آنان مرا
خدايا تو پاداششان كن عطا
بده مزدشان را كه در كودكى
نكردند غفلت ز من اندكى
008 24 گر آزارشان كرده بر ناروا
و گر كرده ضايع حق آن دو را
بر آنان ببخشاى پاداششان
بيامرز ز آنان گناهانشان
به نيكى بدل سازشان هر بدى
خدايا تو با رحمت سرمدى
009 24 اگر كرده با من به تندى سخن
و گر كرده تضييع حقى ز من
نكردند گر خود وظيفه ادا
گذشتم، ببخشيده ام آن دو را
طلب كردم از درگهت خيرخواه
كه برگيرى از دوش آنان گناه
نباشم چو در حقشان بد گمان
نبودند بر بنده نامهربان
010 24 خدايا بود حقشان بيكران
رسيدست بر بنده احسانشان بر اين بنده دارند منت زياد
نبردم غم و رنجشان را ز ياد
كشيدند از اين بنده رنجى گران
مرا پرورش داده آن هر دوان
كشيدند سختى ز من بردبار
نمودند خود تربيت در كنار
011 24 نه، هرگز نگردد چنين حق ادا
چگونه رسانم به حق آن دو را
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا به لطفت مرا باش يار
تو باشى مرا بهترين دستيار
به توفيق اين بنده شو رهنما
كه شد رهنمائى به ذاتت سزا
نباشم چو آنان كه گشتند آق
ز مادر، پدر، يا كه بالاتفاق
به روزى كه هر كس بگيرد جزا
نه بر كس ستم مى شود ناروا
012 24 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
عنايت بفرما به مادر، پدر
مرا از دگر بندگان بيشتر
تو اى مهربانتر ز هر مهربان
خدايا، مبر از نظر يادشان
013 24 تو اى مهربانتر ز هر مهربان
خدايا، مبر از نظر يادشان
بهر لحظه از روز يا تيره شب
ز دل يادشان را برآرم به لب
014 24 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا چو كردم به آنان دعا
بيامرز با رحمتت آن دو را
چو بودند آن دو بمن مهربان
خدايا به لطفت بيامرزشان
گرامى بدار آن دو اى مهربان
به سر منزل امن و راحت رسان
015 24 چو بخشى تو آن هر دو را پيشتر
شفاعت كنندم ز من درگذر
گذشتى اگر پيش از آنان ز من
شفاعت كنم من از آن هر دو تن
چنان كن كه در پرتوت جانفزاى
درآئيم با هم ترا در سراى
بمانيم با رحمتت گرد هم
به آمرزشت در سراى كرم
ازيرا كه از تست فضل عظيم
توئى مهربان نعمتت شد قديم
001 25 براى فرزندانش
001 25 خدايا بر اين بنده منت گذار
به نيكى ز اولاد من پاس دار
نگهدارشان بهر من كامكار
بمانند شايسته در روزگار
002 25 بر ايشان عطا كن تو عمر دراز
تو با پرورش كهتران را بساز
قوى ساز از اينان همه ناتوان
تن و دينشان را سلامت رسان
بر اعضا و جانهايشان كن عطا
سلامت بمانند در هر كجا
همان رزقشان نيز بر دست من
فزون ساز اى قادر ذوالمنن
003 25 بمانند روشندل و حق نيوش
نكوكار، حكم ترا كرده گوش
ترا دوست باشند پرهيزگار
مطيع تو باشند اى كردگار
به جان اولياى ترا بوده يار
عدويت برانند با انزجار
004 25 خدايا قوى كن ز من بازوان
از ايشان و كارم بپايان رسان
فزون ساز تعدادشان با كرم
به آنان بياراى خوش محضرم
همى نامم از بودشان زنده دار
به جايم نشينند با اعتبار
وسيله شوندم به انجام كار
بمن مانده چون مهربان دوستدار بمانند فرمانبرى پايدار
مخالف نگردند با من به كار
005 25 مرا ياورى كن تو در پرورش
به تاديب ايشان به بهتر روش
عطا كن مرا نيز آنسان پسر
كه بر من كند ياورى پر اثر
عمل كرده بر خواهشم پر توان
ز شيطان مرا حفظ كن دودمان
006 25 عمل كرده بر خواهشم پر توان
ز شيطان مرا حفظ كن دودمان
تو ما را عطا كرده اى جان و تن
به ما كردى از امر و نهيت سخن
به پاداش تشويق كردى به كار
هم از كيفرت گفتى اى كردگار
به ابليس دشمن تو دادى قرار
كه بر ما بود سلطه اش مرگبار
نكردى بر او سلطه ما را نصيب
ز هر سو گشودست دام فريب
تو در سينه ها جاى دادى بدو
روان گشته در خون ما جو بجو
اگر غافل از او شويم اى خدا
ولى ديو غافل نگردد ز ما
فراموش سازيم آن نابكار
ولى هست پيوسته او هوشيار
به ترفند ايمن كند از عقاب
ز غير تو ترساندم بى حساب
007 25 چو تصميم زشتى بگيريم ما
شود ديو با شوقمان رهنما
چو بر كار نيكى بياريم رو
كند عزممان سست در كار او
ز شهوت گشودست دام هوى
كشاند ز مكرش سوى شبهه ها
دروغست هر وعده اش بى گمان
نويد به نيرنگ شد توامان
نسازى اگر دور نيرنگ او
به گمراهيم مى كشد فتنه جو
بلغزاند ار خود ندارى نگاه
خدايا به ما سلطه اش كن تباه
008 25 بلغزاند ار خود ندارى نگاه
خدايا به ما سلطه اش كن تباه
تو با سلطه ات ديو مقهور دار
كه سويت شتابيم اى كردگار
به سويت چو گشتى به ما رهنمون
بدينسان شويم از فريبش مصون
009 25 خدايا همه خواستم كن عطا
مر اين بنده را ساز حاجت روا
مسازم تو محروم از مدعا
خدايا اجابت بفرما دعا ضمانت چو كردى اجابت نما
حجابى منه بين خود با دعا
تو دستور دادى مرا بر دعا
خودت مرحمت كن صلاح مرا
فراموش كردم و گر هست ياد
اگر آشكار است و گر در نهاد
010 25 به دنيا و عقبى صلاح مرا
به لطفت خدايا بفرما عطا
چو شد مسئلت از تو اى كردگار
قرارم بده در جهان رستگار
هم از كاميابان درگاه خويش
بخواهم، ممانم ز حرمان پريش
مگردان چو حرمان نصيبم، بجان
كه بسته است راه توكل بر آن
011 25 مرا ساز سوداگرى سر براه
كه خود سود بردست در آن پناه
پناهم بده تا به عزت قرار
بگيرم به درگاهت اى كردگار
گشايش بده روزيم را حلال
در آن سايه ى فضل وجود و كمال
چو آنان كه با لطف و بخشندگى
به عزت رساندى ز شرمندگى
رسيدند با بخششت بر مراد
رها گشته از ظلم با عدل و داد
به صحت بدل گشت از آنان بلا
رهانيدى از فقرشان بر غنا
نگهداشتى از گناه و خطا
مصون كردى آنان، ز لغزش رها
به توفيق در طاعتت راست راه
گزيدند و يكسو شدند از گناه
رسيدند بر سايه ى لطف وجود
رها كرده عصيانت اندر وجود
012 25 خدايا به توفيق اينسان خطا
به ما ساز و كن از جهنم رها
خدايا تو بر جمله ى مومنين
عطا كن به دنيا و عقبى چنين
تو نزديك و دانا و بخشنده اى
اجابت كننده، نيوشيده اى
غفورى تو اى مهربان كردگار
عطا كن به ما، آتشت دور دار
013 25 غفورى تو اى مهربان كردگار
عطا كن به ما، آتشت دور دار
به دنيا نكوئى، به عقبى نكو
عطا كن، برآور ز ما آرزو
001 26 براى همسايگان و ولايت پذيرفتگان
001 26 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
نصيبم كن اى پاك پروردگار
كه باشم بر اهل وفا دوستدار
عطا كن مرا بينشى آنچنان
كه باشم مددكار همسايگان
رعايت كنم نيز از دوستان
بهر حال باشم مددكارشان
كسانى كه بر حق شناسندمان
نباشند همراى با دشمنان
002 26 بر آنان خدايا تو يارى نما
كه دارند آداب و سنت بپا
كه باشند غم خوار درماندگان
مددكار باشند بر ناتوان
ز بيمار ديدن كنند از وفا
به ارشاد باشند خود رهنما
چنين نيز در مشورت نيكخواه
نگهدار اسرار و، عارف براه
به ديدار هر تازه وارد ز راه
شتابند و بر بى پناهان پناه
به هميارى از راه مهر و وفا
كمك كرده در حاجت خانه ها
رسانيده بر يكدگر نيز سود
به هميارى از بخشش لطف و جود
بپوشند عيب از كسان راز دار
به مظلوم و درمانده باشند يار ببخشند هر چيز باشد ضرور
به يكديگر از لطف و، از كبر دور
ببخشند با لطف از آن پيشتر
كه خواهند از آنان در اين رهگذر
003 26 بر ايشان توانم بده با صفا
كه بد را فرستم به نيكى جزا
ستمكارشان را ز راه كرم
به مهر و وفا چشم پوشى كنم
بر ايشان هميشه بوم نيك بين
بهر جا شوم با خوشى همنشين
به عفت به بندم بر ايشان نظر
به نرمى فروتن شوم مهرور
به درماندگانشان شوم مهربان
به اخلاص دائم شوم چاره ياب
كنم نعمت از بهرشان آرزو
هر آن چيز بر خويش دانم نكو
به خويشان خود هر چه خواهم همان
بخواهم ز يزدان بر آن دوستان
004 26 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بر اهل و لا هر چه كردم طلب
ز لطفت نصيبم كن اى پاك رب
از آنان نصيبم كن اى مهربان
بهين بهره هائى كه بد نزدشان
به حقم شوند آن موالى بصير
كه باشيم از يكدگر دستگير
سعادت بر آنان تو از من رسان
وز آنها شوم نيكبخت آنچنان
قرين بوده با يكدگر مهرور
به آئين دادآفرين دادگر
001 27 براى مرزداران كشور اسلامى
001 27 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو با عزتت مرز اسلام را
نگهدار و ايمن بدار از بلا
نگهبان آن مرز را همچنان
نگهدار باش از گزند زمان
بر ايشان عطاياى با افتخار
ببخشاى اى پاك پروردگار
002 27 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
فزون دار تعدادشان با عطا
همان تيغشان نيز بران نما
از آنان حراست بفرما بجان
نگهدار در امن همسنگران
كه باشند بر يكدگر دوستدار
به نيكى قرين دارشان كار و بار
همى رزقشان را پياپى رسان
ز هر مشكلى دارشان در امان
كه پيروز باشند و هم بردبار
بياموزشان چاره جويى به كار
003 27 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
شناسايشان كن به انجام كار
ز هر راز ناگفته آگاه دار
خدايا نديده به ايشان نماى
بهر جايشان باش خود رهنماى
004 27 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به دشمن چو شد روبرو مرزدار
ز دهر فريبنده اش باز دار
نه بندند دلها بدنبال مال
به مينو نظر دوزشان در خيال
به بينند آن منزل جاودان
همان غرفه هاى بهشتى نشان
همان حور زيبا و آن نهرها
شرابى گوارا بخوردن سزا
درختان پر ميوه خم كرده سر
به بندند اينسان به مينو نظر
چو ديدند مينوى نيكو سپس
ندارند پروائى از هيچكس
نه بندند بر دل خيال فرار
به دشمن بجنگند با افتخار
005 27 خدايا تو بر هم شكن دشمنان
ببخشاى بر مرزداران توان
جدا ساز شمشير از خصمشان
پريشان كن از دشمنان عزمشان
بيانداز با رزقشان فاصله
به سرگشتگيشان بفرما يله
بدينسان تو از مقصد آواره ساز
به قطع كمك خصم بيچاره ساز
از آنان خدايا تو كم كن شمار
بفرماى دلهايشان بيقرار
برو يالشان از گشودن بدار
زبانهايشان را فروبند خوار
هزيمت بياندازشان در سپاه
كه يابد به نيرويشان ضعف راه
نه بينند از هيچ سوئى نويد
كنند از مددكار قطع اميد
006 27 رحم هاى زنهايشان را نزا
بفرما، بخشگانشان نطفه ها
بدينسانشان ساز اسب و شتر
نبارد بر ايشان دگر ابر پر
زمينهايشان را بدانسان بدار
كه ديگر نرويد در آن برگ و بار
007 27 خدايا تو بر مسلمين يار باش
به تدبير ز ايشان نگهدار باش
همه قلعه هاشان بدار استوار
فزون دار اموالشان بيشمار چنان كن كه آسوده از دشمنان
عبادت كنند از تو اى مهربان
بدانسان كه در پهندشت زمين
پرستندت اى قادر بيقرين
نماند دگر مشركى در جهان
به خاكت بود چهره ى مردمان
008 27 خدايا تو پيروز كن مسلمين
بهنگام پيكار با مشركين
بفرما فرشته مددكارشان
كه يكدل برانند آن مشركان
و يا آنكه تسليم گشته به كين
به يكتائيت كرده با جان يقين
009 27 خدايا چنان خواه بر مشركان
بهر جا كه هستند در اين جهان
تو تعميم فرماى بر مصر و روم
به بحر خزر يا كه در ترك بوم
حبش بود يا نوبه و زنگبار
سقاليه يا خود به ديلم ديار
بهر گوشه بودند از مشركين
در آنجا تو پيروز كن مسلمين
010 27 بيانداز در مشركين اختلاف
شود مرز ما از تجاوز معاف
بكاهند خود مشركين يكدگر
شود مرز اسلام از آن بى خطر
تو بگسل از آن دشمنان اتحاد
نيارند از مرز اسلام ياد
011 27 ز دلهايشان دور كن ايمنى
تهى ساز از قدرت دشمنى
ز اقطارشان چاره جويى بدار
نسازند با مسلمين كارزار
بترسند از قهرمانان ما
شود سست در جنگشان جاى پا
فرشته به همكارى مسلمين
برانگيز در ياورى دلنشين
بدانسان كه در بدر كردى كمك
عطا كن به رزمندگان يك بيك
پراكنده كن لشگر مشركين
شوند اينچنين ريشه كن از زمين
012 27 بياميز با آبهاشان و با
تو در رزقشان جاى ده ابتلا
بر آن خاك نازل بفرما بلا
كه بر خشكسالى شود مبتلى بر آنان مده قلعه ى استوار
به بيمارى و رنجشان كن دچار
013 27 كسانيكه جنگند در راه دين
به پيروزى و فتحشان كن قرين
بر آنان همى باش پشت و پناه
تو آسان بكن كارشان روبراه
بياران يكدل سرافراز كن
در رزق بر رويشان باز كن
نشاطش بيافزاى دور از وطن
رهايش كن از غربت خويشتن
نجاتش ده از دورى دوستان
فراموش سازد غم خانمان
014 27 به جرات قرين دارش اى كردگار
رفاه و سلامت برو عرضه دار
بيافزاى اينسان تو تاب و توان
برايش به وسعت تو روزى رسان
رها سازش از شهوت و حرص و آز
رياكارى از جان او دور ساز
نباشد پى شهوت و مال و جاه
تو با لطف از بيم و جبنش بكاه
015 27 نشان ده بچشمش تو دشمن حقير
نترسد از او در صف دار و گير
چو عمرش بسر ميرسد اى جبيب
تو بر او شهادت بفرما نصيب
شهادت نصيبش كن اى كردگار
پس از مرگ دشمن شود كامكار
به حالى كه دشمن بود در فرار
و يا بر اسارت بگردد دچار
016 27 هر آنكس به رزمندگان بود يار
ببخشا بر او نعمت پايدار
چه در جبهه ها يا كه اندر وطن
كمك كرده با قدرت خويشتن
به مال ارنه در خدمت خانه اش
كمك كرده با اهل كاشانه اش
و گر ساز و برگش نمايد عطا
و گر كرد همراهيش با دعا
خدايا عطا كن به او احترام
شود آبرو دار بر خاص و عام
بسان مجاهد بفرما نظر
به همياراى مهربان دادگر
بر او باش همراه اى كردگار
كه گردد در اين زندگى كامكار
017 27 بر آنى كه نيت كند بر جهاد
و ليكن به او دهر فرصت نداد
ثواب مجاهد عطا كن بر او
نگردد پريشان و آشفته خو
018 27 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى گرانمايه و بيشمار
كه پايان نگيرد بهر روزگار
بر آنان عطا كن تو آنسان درود
كه هرگز نه بينند اهل وجود
كه هستى به هر كار آغازگر
بپايان رسانيش اى دادگر
عطا كن بر ايشان ز فضل اى غنى
چو با قدرتت هر چه خواهى كنى
001 28 در راز و نياز با خداوند متعال
001 28 خدايا بريدم ز بند هوى
گزيدم ز هر چيز و هر كس ترا
002 28 به اخلاص گشتم به سويت روان
گذشتم ز دنيا و از اين و آن
003 28 ز خواهندگان روى برتافتم
ترا برتر از ما سوى يافتم
004 28 چو هستند محتاجت اى چاره ساز
نكردم به كس دست حاجت دراز
همه بندگانند خواهندگان
ز درگاهت اى ايزد مهربان
نگشتم به غير از تو منت پذير
چو ديدم كه هستند يكسر فقير
005 28 سفاهت بود پيش اهل نياز
كند بنده اى دست حاجت دراز
سفيه است در نزد اهل خرد
گدا گر به محتاج حاجت برد
006 28 چو بسيار ديدم كه اهل نياز
نمودند دست گدائى دراز
چو كردند از ديگرى آرزو
نجستند جز از درت آبرو
به ثروت نگشتند خود كامكار
چو جستند از غير پروردگار
نگشتند بر مدعا كامران
بهر در كه رفتند آن مردمان
007 28 خدايا ز هر سو چو ديدم چنين
از اين رو به خود گشته ام پيش بين
در اين آزمايش شدم كامران
به سويت روان گشتم اى مهربان
008 28 منم بنده، هستى تو مولاى من
نيازم تو ميباشى اى ذوالمنن
009 28 اميدم توئى بر منى منتهى
نباشد به غير از تو بر كس دعا
شريكى ندارى تو در اين دعا
در اين خواستن بر تو باشد ندا
010 28 توانا و يكتا و قادر توئى
به نيرو بهر ذره ناظر توئى
بلندى و رفعت ترا شد سزا
چو آن قدرتت هست بى انتها
011 28 به رحم تو محتاج بد ما سوى
همه كار باشد مسخر ترا
به تقديرت اى خالق بى نظير
همه كائناتند فرمانپذير
به امرت دگرگون شود هر چه هست
ز هر قدرتى قدرتت برتر است
012 28 بهر سو قرينى نباشد ترا
منزه بود ذات بارى خدا
001 29 به هنگامى كه روزى بر او تنگ مى شد
001 29 خدايا ز ما مى كنى امتحان
به عمر و به روزى چو بد شد گمان
طلب مى كنم از در اين و آن
كه هستند خود از تو روزيخوران
به پيران گشوديم چشم نياز
كه يابيم بر خويش عمر دراز
002 29 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
عطا كن به ما با درستى يقين
كه ما را كند با سعادت قرين
هم آسوده سازد ز رنج طلب
ز كوشش نيافتيم اندر تعب
003 29 تو در وحى تصريح كردى چنين
قسم خورده اى در كتاب مبين
معين بود عمر و رزق بشر
نه كم مى شود، نى شود بيشتر
چو بر عمر و روزى شدى عهده دار
به دلهاى ما خود عطا كن قرار
004 29 از ايرا كه گفتت بود حرف راست
بدانسان كه خود جاودانى بجاست
خدايا تو سوگند خوردى بر آن
كه خود عمر و روزيست از آسمان
005 29 به يزدان اين آسمان و زمين
كه حق است فرمانت اى بى قرين
001 30 در يارى خواستن براى پرداخت وام
001 30 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا بود بنده ات وام دار
رها سازش از دين اى كردگار
پريشان بود ذهنم از ياد او
بدهكاريم مى برد آبرو
پراكنده فكرم ز انجام كار
پناهنده ام بر تو اى كردگار
002 30 پراكنده فكرم ز انجام كار
پناهنده ام بر تو اى كردگار
غمش كرده اين بنده بى توش و تاب
ز چشمم گرفتست اين وام خواب
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
پناهنده ام بر تو اى كردگار
بدينسان كه گرديده ام وام دار
كند دين خوارم در اين روزگار
به مردن شوم بر و بالش دچار
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
توانگر كنم اى خداوندگار
رها سازم از دين اى كردگار
003 30 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ز اسراف اين بنده را باز دار
نگردم به افراط كارى دچار
رعايت كنم هر كجا اعتدال
بياموزم، آداب انفاق مال
رسان روزيم را ز راه حلال
كنم نيز انفاق با اعتدال
كنم نيز انفاق در راه خير
بمانم به دنيا هوا خواه خير
نگردم از آن بر تكبر دچار
ستمگر نگردم بپايان كار
اگر سركشى پيشه كردم بجان
تو بستان چنين مال را بى امان
004 30 مرا همنشين ساز با بى نوا
شود دلپسندم چنين مدعا
005 30 تجمل نخواهم به دار فنا
نگهدار بهرم به روز جزا
006 30 مرا هر چه كردى به دنيا عطا
سبب ساز باشند قرب ترا
عطا ساز بهبودى سرنوشت
ز قربت رهى باز كن بر بهشت
چو هستى خداوند فضل عظيم
ببخشا و انت الجواد الكريم
001 31 درباره ى توبه
001 31 خدايا فرومانده نطق و بيان
كه وصفت بگويند گويندگان
002 31 اميدى به دلهاى اميدوار
نسازى ز نيكان تلف مزدكار
003 31 اميدى به دلهاى اميدوار
نسازى ز نيكان تلف مزدكار
004 31 خدايا تو بر عابدى منتهى
به دل متقى بسته بيم ترا
005 31 هراس از تو دارند اى كردگار
به هر راه خوبان پرهيزكار
006 31 بود بنده ات در مقامى چنين
چو خواند ترا اى جهان آفرين
به چنگ گناهان درافتاده اى
عنان را به دست خطا داده اى
چو غالب شدش ديو بر جسم و جان
ز انجام امر تو شد سر گران
به سوى نواهى كشيدش غرور
ز نادانى از قدرتت گشت كور
007 31 به سوى نواهى كشيدش غرور
ز نادانى از قدرتت گشت كور
به احسان و فضل تو انكارگر
به نادانى خويش شد غوطه ور
فروغ هدايت چو تابنده شد
از او ابر كورى پراكنده شد
چو از ظلم خود ديد جان را تباه
به چشمش گران آمد اينك گناه
008 31 به سويت روان است جان شرمسار
به احسان و فضل تو اميدوار
طمع بسته بر بخششت با يقين
به اخلاص و با هول جان همنشين
نه بندد دگر بر كسى چشم آز
نترسد ز غير تو اى چاره ساز
009 31 سرافكنده بر پاست در پيشگاه
بزارى بود بر درت عذرخواه
به خواريست با عزتت روبرو
خطايا بيان مى كند مو بمو
اگر چند مى دانى از شرح كار
بگويد گناهان خود شرمسار
پريشان نشسته است از كار زشت
بجان گشته رسوا ز كردار زشت
تو بهتر شناسى از او شرح كار
ولى خود بيان مى كند آشكار
به خوارى بيان مى كند خود گناه
كه كردست و هستى بر آنها گواه
گذشتست آن لذت ناصواب
بجا مانده است از گناهان عقاب
گرفتار گشتست بر زشت كار
پناهش دگر نيست جز كردگار
010 31 اگر خود عقوبت كشى يا عذاب
ز داد تو داند همان را صواب
و گر رحمتت گشت شامل بر آن
عجب نيست از عفوت اى مهربان
بدانسان كريمى تو اى مهربان
كه كوچك شمارى گناه كلان
011 31 خدايا منم بنده اى ناتوان
اطاعت نمودم ترا اين زمان
خدايا تو خود وعده كردى مرا
اجابت كنى چون بخوانم دعا
طلبكار عفوت شدم با دعا
خداوندگارا ببخشا مرا
012 31 پس از آن بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بدينسان كه كردم گنه آشكار
بيامرزم اى پاك پروردگار
به خاك اوفتادم كنون شرمسار
تو دستم بگير اى خداوندگار
چو پستى گزيدم كنون خاكسار
تو هم چشم پوشى كن از اقتدار
چو كردى تو در انتقامم درنگ
به عفوت كنون دور سازم ز ننگ
013 31 بگردان تو در طاعتت استوار
همان نيتم اى خداوندگار
عبادت كنم از تو اى كردگار
بدين كار نيكو موفق بدار
شود پاك از اين بنده چرك گناه
به دين محمد (ص) شتابم براه
بميران به دين محمد (ص) مرا
درود است از من بدان پيشوا
014 31 بزرگست اگر يا كه كوچك گناه
خدايا تو هستى به آنها گواه
و گر بود پوشيده يا آشكار
خدايا تو دانى از آن شرح كار
به سوى تو باز آمدم شرمسار
خدايا تو اين بنده تائب شمار
015 31 به محكم كتابت بود اى خدا
كه بپذيرى از بندگان توبه را
تو گفتى كه بر تائبى دوستار
به احسان بر اين بنده توبه كار
016 31 در اينجا تعهد سپارم ترا
ندانم دگر ناپسندت روا
نگردم دگر باره گرد گناه
از اين پس شوم بنده سر براه
017 31 خدايا تو آگاهى از كار من
ببخشا گناهان بسيار من
چنان كن كه باشم بجان دوستدار
همان را كه خواهى تو اى كردگار
018 31 مرا هست بر ذمه چندين گناه
كه بر ياد ماندست و هستم گواه
فراموش كردم گناهان بسى
كه بهتر بدانى تو از هر كسى
به نزد تو باشد همه جلوه گر
كه رفتست اين بنده را از نظر
نبردست در ديده ات خواب راه
كمر بسته دانش در آن پيشگاه
خدايا بيامرز از من گناه
كه سنگينى اش كرد جانم تباه
019 31 از آن باز دارم كه بار دگر
شوم در گناهان خود غوطه ور
خدايا مرا نيست آن ادعا
كه بر توبه خويش سازم وفا
نيم از چنان قدرتى بهره ور
كه بر كار ناباب بندم نظر
خدايا تو با قدرت بيكران
ز تكرار اعمال زشتم رهان
عطا كن مرا عصمتى آنچنان
كه خود از گنه داردم بر كران
020 31 خدايا چو شد بنده ى توبه كار
بود بر تو آينده اش آشكار
كه آيا بر آن عهد سازد وفا
و يا آنكه خود بشكند توبه را
پناهنده ام بر تو زين ماجرا
كه من نشكنم هم چو او توبه را
بفرما چنان توبه ام استوار
كه بخشى گناهانم اى كردگار
نيازى نباشد كه بار دگر
كنم توبه از كرده اى دادگر
021 31 خداوندگارا منم عذر خواه
ز نادانى خود در آن پيشگاه
به كردار ناباب و عذر از گناه
به احسان و فضل تو بردم پناه
بپوشان مرا جامه ى عافيت
به فضلت پناهم ده از معصيت
022 31 اگر پا ز مهرت نهادم برون
خدايا از آن عذر خواهم كنون
خطا كردم از دل و گر از نگاه
كنون توبه كارم در آن پيشگاه
جداگانه اعضاى من شرمسار
به نزد تو گردند خود توبه كار
كه از آتش قهرت اى دادگر
شود ايمن اين بنده از هر نظر
از آن انتقامى كه بيدادگر
بلرزد بخود سخت پا تا به سر
023 31 ترحم كن اى مهربان دادگر
كه لرزد تنم ميطپد دل به بر
چنانم نمودست رسوا گناه
كه بر پاى ماندم در آن پيشگاه
بمانم اگر ساكت اى دادگر
كه مى گويد از بنده حرفى دگر
شفيعى طلب گر كنم اى خدا
نباشم چنان بر شفاعت سزا
024 31 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
شفيع خطايم، بفرما كرم
سزايم عقوبت مكن بيش و كم
بگستر تو دامان احسان بمن
ز عفوت بپوشان مرا پيرهن
تو آن كن كه هر شخص با اقتدار
كند با فرومانده ى خوار و زار
توانگر كند در مقام فقير
كه بر درگهش مانده زار و حقير
025 31 خدايا مرا نيست ديگر پناه
شفيعى ندارم در آن پيشگاه
مگر عزتت اندر آن پيشگاه
به فضلت پناهم دهد از گناه
چو فضلت بر اين بنده گردد شفيع
شوم ايمن از كرده هاى شنيع
دلم در هراسست اى دادگر
به عفوت شوم ايمن از هر نظر
026 31 نمى گويم اين گفته ها با زبان
از آنجا كه هستم گنهكار جان
از آن گويم اى پاك پروردگار
كه گردد ندامت از آن آشكار
همه بندگان تو اندر زمين
دگر نيز در آسمان همچنين
پريشانيم ديده اى دادگر
به بندند با رحم بر من نظر
027 31 پريشانيم ديده اى دادگر
به بندند با رحم بر من نظر
چو كردند آنان به رافت دعا
اجابت كنى آن دعا اى خدا
شفاعت كنند از من اى كردگار
بود كان شفاعت شود استوار
رها گردم از خشمت اى مهربان
رضايت شود حاصلم زان ميان
028 31 خدايا، پشيمان بود توبه كار
مرا برتر از هر پشيمان شمار
و گر هست قرب تو ترك گناه
منم باز گردنده بر پيشگاه
029 31 خدايا تو بر توبه دادى صلا
ضمانت نمودى قبول دعا
پس اكنون بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو با توبه از بنده ريزد گناه
بپايم، سرافكنده در پيشگاه
تو بپذير اين توبه از بينوا
مكن نااميدم در اين مدعا
از ايرا كه بخشنده اى بر گناه
خطاپيشگان را تو باشى پناه
030 31 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بدانسان كه دادى بدو رهبرى
بما كرد با جان هدايتگرى
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى چنان در صف رستخيز
كه سرشار باشد ز لطف تو نيز
محمد (ص) شفاعت نمايد ز ما
به نزد خداوند روز جزا
چو آسان بود بر تو اى دستگير
و انك على كل شى ء قدير
001 32 درباره خود پس از بجاى آوردن نماز شب و اعتراف گناه
001 32 خدايا توئى قادر جاودان
كه بر جا بود نيرويت پر توان
002 32 بجايست آن سلطنت بى سپاه
عزيز است بى پشتوان فر و جاه
003 32 بجايست آن سلطنت بى سپاه
عزيز است بى پشتوان فر و جاه
004 32 به فرمانروائى توئى جاودان
نه آغاز پيدا نه پايان آن
005 32 فرومانده در فر و جاهت خرد
نه گوينده بر شوكتت ره برد
006 32 بود ويژه بر ذات پاكت منش
زبان آورى را نباشد كشش
007 32 ندارد كشش لطف انديشه ها
كه نقش آفريند بزرگيت را
008 32 ز آغاز بودى خدايا چنين
به شاهى توئى جاودان بعد از اين
009 32 خدايا منم بنده ى كم عمل
در اين ضعف بسيار دارم امل
گسستست زين بنده تدبير كار
مگر رحمتت سازد آن استوار
بريدست زنجيرهاى نويد
به عفوت دگر بسته دارم اميد
010 32 بود طاعتم كم گران شد خلاف
هم اينك كنم بر گنه اعتراف
گنه كرده ام گر چه اى دادگر
ترا نيست دشوار از آن درگذر
011 32 خدايا تو آگاهى از شرح كار
كه نزدت نهانها بود آشكار
012 32 بمن گشته پيروز آن اهرمن
كه دائم بود دشمن جان من
تو دادى بدو مهلت بى امان
كه در رستخيز است پايان آن
چنين خواست فرصت براه خلاف
كشد بندگان جانب انحراف
013 32 چو فرصت بدو دادى اى بيقرين
مرا كرد آواره زد بر زمين
به سوى تو مى آمدم ناتوان
به دوشم گناهان خرد و كلان
مرا كرد تشويق بر زشت كار
همان ديو و خود كرد از من فرار
از آن حيله گشتم به خشمت دچار
بدينسان شدم در بلا ماندگار
به كفرم درافكند ابليس پست
به دامم رها كرد آن ديو جست
مرا كاشت در ساحت انتقام
بمن پشت كرد و نهادم به دام
014 32 كنون چون فرارى منم تلخكام
به تنهائى خويش كردم مقام
هم اينك گرفتار كار شنيع
ندارم بدرگاهت اكنون شفيع
نباشد مرا قلعه اى آنچنان
كه در آن ز خشمت بيابم امان
به پا مانده ام وز تو جويم پناه
خدايا پناهم بده از گناه
015 32 به پا مانده ام وز تو جويم پناه
خدايا پناهم بده از گناه
كنم بر گناهان خود اعتراف
مبادا ز فضل تو گردم معاف
مبادا كه عفوت نگردد پناه
بر اين بنده ى غوطه ور در گناه
مبادا كه اين بنده ى توبه كار
شود نااميد از تو اى كردگار
خدايا بيامرز اين زشتكار
چو هستى تو بخشنده آمرزگار
016 32 خدايا نكردم به حكم تو كار
ز نهيت نرفتم ز بد بر كنار
بياراست در چشم من كار زشت
همان ديو آن دشمن پر كنشت
017 32 خدايا نه از روز جويم پناه
كه بر روزه ام روز گردد گواه
نه زنهار مى جويم از تيره شب
كه گردد گواهم به نزديك رب
نه آورده ام سنتى را بجا
كه اكنون ثنائى بگويد مرا
نكردم ز حكم تو جز واجبات
كه هر كس نسازد نيابد نجات
018 32 نه از نافله بر تو اى بى نياز
كنم زار دست توسل دراز
به غفلت گذر كردن از واجبات
حدودت رها كرده در منكرات
دريدم به بى حرمتى پرده ها
بسر برده ام زندگى در خطا
كنون توبه شد پرده ى عافيت
كه رسوا نگردم در اين معصيت
019 32 بدينسان مقامم بود آن مقام
كه از شرمسارى بود تلخ كام
به جان هستم از خويشتن خشمگين
ولى راضيم از تو اى بيقرين
سر افكنده لرزان دلم از خطا
به پشت گرانبار ماندم بپا
پريشان دلم بين بيم و اميد
به پا مانده بر درگهت اى حميد
020 32 به اميد بستن تو هستى سزا
روا هست بر بنده بيم ترا
عطا كن همان را كه اميدوار
شوم ايمن از بيمت اى كردگار
كريمى تو اى پاك پروردگار
به رحمت تو اين بنده مشمول دار
021 32 چو با عفو مستور كردى مرا
به فضلت شدم جلوه گر ايدرا
خدايا از اين پس به باقى سرا
نسازى تو رسواى آنسو مرا
در آنجا كه هر سو تماشاچيان
بيايند و شايسته پيغمبران
ملائك، شهيدان، دگر صالحان
چنين نيز حضار و همسايگان
هم آنان كه از رازهاى نهان
نبودند آگاه در اين جهان
نكردم به آنان بدى آشكار
كه گردم به نزديكشان شرمسار
022 32 نكردم بدان دوستان اعتماد
ولى بر تو بد اعتمادم زياد
كه از هر كريمى تو بخشنده تر
تو از مهربان بيشى اى مهرور
023 32 مرا خلق كردى ز يك قطره آب
كه از پشت گيرد به زهدان شتاب
روان گشت از مهره ى استخوان
سرازير گرديد زى بچه دان
بياسود در تنگناى رحم
در آن پرده ها بود چندى دژم
رساندى بدينصورت دلربا
برآورده بر پيكرش دست و پا
ز نطفه به علقه به مضقه سپس
چنين گشت انسان صاحب نفس
تو روياندى اش استخوان در ميان
بپوشيدى از گوشت آن استخوان
دگر كردى از آفرينش چنان
كه انسان شد آن نطفه در بچه دان
024 32 برون از نهانخانه شد با نياز
به رزق تو محتاج اى چاره ساز
كنيزت ز مازاد رزقش بجان
مرا پرورش داد در بچه دان
پس از آن به امر تو اى دستگير
كنيزت مرا ميزبان شد به شير
025 32 نميدادى ار رزق من بى گمان
چه تدبير مى كردم اى مهربان
نكردى بخود يك زمانم رها
خوراندى به فضلت بهر جا غذا
026 32 نكردى بخود يك زمانم رها
خوراندى به فضلت بهر جا غذا
بدين پايه پروردى اى چاره ساز
بهر حال كردى تو رفع نياز
ز خيرت نكردى مرا بر كنار
نكردى به خويشم دمى واگذار
عجبتر كه اين بنده را در نهاد
نگرديده محكم هنوز اعتماد
كه مصروف كوشش كنم بر مفيد
براهى كه يزدان مرا آفريد
027 32 گرفتست شيطان ز جانم مهار
به بدبينى و ضعف دارد دچار
از اين رو كنم شكوه از دست ديو
زدم چنگ بر لطف كيهان خديو
028 32 همى خواهم اى ايزد مهربان
به تحصيل روزى شوم شادمان
به احسان فراهم كنى روزيم
فراهم كنى نيز بهروزيم
سپاس از تو گويم به آغاز كار
كه نعمت فرستاديم بيشمار
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو آسان رسان روزيم بعد از اين
قناعت شود بنده را دلنشين
به اندازه ى سهم كردى عطا
شوم نيز اينسان به قسمت رضا
به عمرم گذشتست گر هر شمار
تو در طاعت خويش محسوب دار
خدايا تو بر بنده ى مهربان
رسانى تو روزى به روزيخوران
029 32 خدايا همى از تو جويم پناه
از آن آتش سخت اهل گناه
كه خود وعده فرموده اى در عذاب
به آنان كه رفتند بر ناصواب
پناهم ده از آتش پر شرر
كه تاريكيش ميزند نيشتر
ملايمترش مى كشد دردناك
ز دور است نزديك و سازد هلاك
پناهم ده از آتش پر محن
كه از تابشش مى خورد خويشتن
030 32 پناهم ده از آتش جانستان
كه پوشاند از گرمى اش استخوان
به حلقوم هر دوزخى آب جوش
بريزد پس آنگاه گويد بنوش
نه ابقا نمايد به زارى كنان
نه رحم آورد نيز بر مهربان
نه تخفيف در اوست بر خاشعين
چو تسليم باشى بود اينچنين
كند ساكنينش به شدت عقاب
به برخورد او هست مدهش عذاب
031 32 پناهم ده از كژدم انتقام
كه بر اهل دوزخ گشودست كام
و زان مار بد هيبت سهمناك
كه نيشش كند دوزخى را هلاك
پناهم ده از آب آتش مزاج
كه بر هم درد روده ها لاعلاج
خدايا از آن آتش پر شرار
رهايم كن اى پاك پروردگار
032 32 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به فضلت ز آتش مرا دور دار
به اغماضت اين بنده مستور دار
خدايا مسازم تو رسوا و خوار
پناهم ده اى پاك پروردگار
033 32 تو بر ناخوشايند هستى گواه
عطا مى كنى با نكوئى پناه
بجاى آورى آنچه خود خواستى
توانا توئى بى كم و كاستى
034 32 خدايا ز نيكان چو كردى تو ياد
درودت به پيغمبر و آل باد
بدينگونه خود تا شب و روز بود
تو بفرست بيحد به احمد (ص) درود
دگر نيز بر عترتش آنكه بود
بود از تو تا روز محشر درود
درودى كه پايان نگيرد بكار
درودى فزاينده و بيشمار
درودى پراكنده بر بيكران
زمين كرده پر، رفته بر آسمان
035 32 بود بر محمد (ص) درود خدا
بدانسان كه راضى شود مصطفى
پس از او به اهل و عيالش درود
درودى كه پايانش هرگز نبود
درود از تو اى ايزد پر توان
كه بالاترستى ز هر مهربان
001 33 در طلب خير
001 33 خدايا مرا رخصتى كن عطا
كه خيرى ز علمت رسد بنده را
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
002 33 به الهام بنماى راه درست
پذيرم همان را كه تقدير تست
چو تسليم امرت شدم با يقين
نگردم پريشان به شك همنشين
003 33 شناساى تقدير باشم به راه
نگردم ز درماندگيها تباه
ندانم رضاى ترا ناپسند
شمارم مقام ترا ارجمند
مگردم بدان مايل اى مهربان
كه هرگز سلامت نباشد در آن
بر آن چيز هرگز نه بندم نظر
كه پايان نيكش شود دورتر
004 33 چنان كن كه اكراه ما از قضا
شود دور و محبوب گردد به ما
تو آسان كن انجام امرت به ما
ندانيم دشوار بر ناروا
005 33 به الهام بنماى راه درست
بدانسان كه در لوح تقدير تست
نخواهيم تعجيل آن رويداد
كه امرت بر آن حكم تاخير داد
نجوئيم تاخير آن ماجرا
كه تعجيل آن مصلحت شد ترا
تو تاييد فرما مرا بر يقين
بدانسان كه فرمودى از مخلصين
ندانيم محبوب حق ناپسند
پسندت شناسيم بس ارجمند
نسازيم مكروه حق انتخاب
پسندت بدانيم بر خود صواب
006 33 به پايان رسان كار ما با ثمر
كه پايان پذيرد پسنديده تر
تو نعمت فرستى بزرگ و كلان
عطايت نفيس است بر مردمان
كنى هر چه خواهى تو اى بى نظير
و انت على كل شى ء قدير
001 34 هر گاه گرفتار رسوائى يا گناهى را مشاهده مى فرمود
001 34 سپاس از تو اى پاك پروردگار
كه هستى به دانستنى راز دار
تو آگاه باشى ز هر معصيت
ببخشى خطاكار را عافيت
چو شد بنده ات در خطا استوار
نكردى تو رسوائيش آشكار
تو آگاه بودى ز هر ناروا
كه او كرد و رازش نشد بر ملا
چو در پرده شد مرتكب هر بدى
بپوشيدى اسرارش از ايزدى
002 34 نبرديم فرمانت از اشتباه
شديم از خطا غوطه ور در گناه
تو آگاه بودى ز هر ناروا
نكردى گناهان ما بر ملا
حجابى كشيدى بهر چشم و گوش
بدينسان شدى بر خطا پرده پوش
003 34 در اين پرده پوشى چنان كن براه
كه اندرز گيريم از اشتباه
نگرديم گرد گنه ز اشتباه
زدائيم با توبه از خود گناه
براه پسنديده كن رهبرى
جدا سازمان زود از خود سرى
004 34 مفرماى ما را به غفلت دچار
به توفيق در توبه نزديك دار
خداوندگارا ترا راغبيم
به امر تو از هر گنه تائبيم
005 34 خدايا تو بر احمد (ص) و خاندان
كه هستند از بهترين بندگان
چو ممتاز كردى به احمد (ص) درود
روان ساز و بر عترتش آنكه بود
تو تقدير فرما كه ما بندگان
بمانيم در خط فرمانشان
001 35 در مقام رضا هنگامى كه به دنياداران مى نگريست
001 35 سپاس از خداوند و هستم رضا
به درگاه يزدان به حكم قضا
گواهم كه يزدان با عدل و داد
بهر بنده اى سهمى از رزق داد
به احسان نظر كرد بر بندگان
به مخلوق خود هست روزى رسان
002 35 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو بخشيدى از لطف بر ديگران
مسازم تو آشفته از بهر آن
ز من منع كردى گر اى كردگار
بر آن، ديگران را مفرما دچار
نورزم حسد نيز بر ديگران
سبك نشمرم حكمت اى مهربان
003 35 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
رضايم بفرما به حكم قضا
گشايش بده سينه ام با صفا
وثوقم بيافزا كنم اعتراف
كه هرگز قضايت نباشد خلاف
بود خير بر بنده حكم قضا
بدينسان بگويم سپاس ترا
و گر منع سازى كنم، شكر بيش
به چيزى كه بخشيده باشى ز پيش
004 35 نگهدارم اى پاك پروردگار
كه هرگز ندانم تهيدست خوار
برم نيز خود بر توانگر گمان
كه او هست والاتر از ديگران
چه، آنكس بود برتر از همگنان
كه طاعت كند از تو اى مهربان
عزيز است در نزد صاحبنظر
كه بخشد همى عزتش دادگر
005 35 پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
عطا كن به ما ثروتى مستدام
بدانسان كه هرگز نگردد تمام
كرم كن به ما عزتى بيزوال
كه بر جا بود از تو اى ذوالجلال
ازيرا كه هستى تو يكتا خدا
نه زائى، نه زائيده ديگر ترا
نه همدوش و همتا ترا اى صمد
چو هستى تو يكتا و بيتا احد
001 36 هنگام ابر و رعد و برق
001 36 خدايا بود ابر و برق، جهان
نشان از تو بر پهنه آسمان
به فرمانت اى پاك پروردگار
شدند اين دو شايسته خدمتگزار
به فرمان شتابند هر سو روان
رسانند ناچار سود و زيان
خدايا بدان هر دو خدمتگذار
بر اين بندگانت بلا را مبار
002 36 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
نيايد از اين ابر بر ما زيان
خدايا از آن سود بر ما رسان
خدايا اگر ابر را در عذاب
برانگيختى راهش از ما بتاب
003 36 به زارى طلب مى كنم اينچنين
كه خشمت شود جانب مشركين
طلب مى كنم از تو اى مهربان
عقوبت فرستى براى ملحدان
ز خشمت همى در تو جويم پناه
ز ابر بلا خود بگردان تو راه
004 36 تو ساقيگرى كن بر اين سرزمين
به رزقت قوى كن دل مومنين
شود بر طرف خشگى از اين زمين
بدل ساز وسواس ما بر يقين
مگردان سوى غير دلهايمان
مكن قطع احسانت اى مهربان
چه، آنكس بود در جهان بى نياز
كه باشى تو بر حاجتش چاره ساز
كسى از سلامت بود بهره ور
كه باشى نگهدارش اى دادگر
005 36 نه از سطوتت هست كس را گريز
نه كس مى تواند دفاع از تو نيز
بود حكم، حكم تو بر بندگان
كنى هر چه خواهى به فرمانبران
006 36 بگوئيم از جان سپاس ترا
نگهداشتى بندگان از بلا
چنين نيز گوئيم شكر ترا
كه نعمت فرستاده اى بنده را
خدايا بگوئيم حمدت چنان
كه برتر بود از همه همگنان
بگوئيم حمدت ز جان با يقين
كه پر سازد از آسمان تا زمين
007 36 توئى منعم اى پاك پروردگار
تو بخشيده اى نعمت بيشمار
تو از بندگان ميپذيرى سپاس
و گر چند اندك بود در قياس
نكوكار و بد نيكوئى خوى تو
بود بازگشت همه سوى تو
001 37 در اعتراف به تقصير از اداى شكر
001 37 خداى بدانسان كه باشد سزا
كجا مى توان گفت شكر ترا
مگر آنكه احسانت اى دادگر
كند ملزمم بر سپاسى دگر
002 37 چو در طاعتت بنده شد استوار
به اقرار تقصير گردد دچار
ازيرا كه آن طاعت استوار
به ميزان فضلت نيايد بكار
003 37 بدينگونه شاكرترين بندگان
بود عاجز از شكرت اى مهربان
چنين است عابدترين بندگان
ز تقصير كى باشد اندر امان؟
004 37 نباشند بر رستگارى سزا
چو قادر نباشند شكر ترا
005 37 بلى، هست احسانت اى كردگار
كه فضلت كند بندگان رستگار
006 37 از ايشان پذيرى تو اندك سپاس
به احسان دهى مزدشان بى قياس
شناسى تو خود طاقت بندگان
چو بر كار كم مزد بخشى كلان
از آنجا كه طاعت كند بى سبب
بديشان گران اجر بخشيد رب
007 37 خدايا تو شاهى بر اهل وجود
از آن بيش كاين بنده شكرت نمود
تو آماده كردى بر ايشان جزا
جلوتر كه گويد شكر ترا
كه انعام و احسان و عفو گناه
تو را زيبد اى شاه گيتى پناه
008 37 عقوبت چو كردى نباشد ستم
چو بخشش كنى زيبدت از كرم
به تقصير اقرار داريم ما
نكرديم شايسته شكر ترا
009 37 نميزد اگر ديو از بنده راه
كى اين بنده مى رفت گرد گناه
نشان مى دهد راه حق بر خلاف
كشد بندگان جانب انحراف
010 37 منزه بود ذاتت اى كردگار
بود بخششت هر زمان آشكار
عطاعت كند گر كسى بنده وار
خدايا تو ميبخشى اش مزدكار
چو عصيان كند بنده اى كردگار
تو مهلت بدو مى دهى آشكار
011 37 خدايا بدين هر دو كردى عطا
نبودند اگر چند بر آن سزا
012 37 به فرمانبران داده اى از كرم
كلان مزد و پاداش با كار كم
بپاداش طاعت تو در اينجهان
عطا مى كنى مينوى جاودان
به كوتاه مدت اگر كرد كار
به پاداش شد جاودان رستگار
013 37 بخوردند از نعمتت هر زمان
نمودند طاعت به نيروى آن
چو بودند بر سفره ات ريزه خوار
گرفتند آن بندگان مزد كار
به نعمت اگر خواستى خود بها
نمى ماند پاداش، ديگر سرا
نكردى چنين نيز بر بندگان
تو پاداش دادى به فرمانبران
014 37 ولى آنكه شد مستحق بر عذاب
نكردى تو در انتقامش شتاب
و گر نه چو او رفت راه خطا
در آن لحظه شد بر عقوبت سزا
015 37 به تاخير افكندى از او جزا
گذشتى تو از حق خود بارها
016 37 خدايا كه باشد به گيتى دگر؟
كه باشد ز ذات تو بخشنده تر؟!
كه بدبخت تر باشد از آن بشر؟
كه مرگش رسد، در گنه غوطه ور
خدايا تو والاترستى از آن
كه ذكرت به احسان رود بر زبان
منزه تر از آنى اى دادگر
مگر آنكه ترسد ز عدلت بشر
گنهكار را نيست بيم ستم
خدايا، كه هستى تو صاحب كرم
نه بيم است آن را ز قطع عطا
خدايا چو باشى تو از وى رضا
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا برآور مرا آرزو
هدايت بفرمايم اى نيكخو
بدانسان كه توفيق يابم به كار
كريمى و بخشنده اى كردگار
001 38 در پوزش از كوتاهى در حقوق بندگان و طلب رهائى از آتش
001 38 طلب مى كنم پوزش اى كردگار
نگشتم اگر بر ستمديده يار
نياورده ام شكر احسان بجا
نپذرفته ام نيز عذر خطا
نكردم روا حاجت تنگدست
نگفتم كز ايدر ز من برتر است
نكردم همى حق مومن ادا
كه بر گردنم مانده دينش بجا
نپوشيده ام عيب مومن اگر
چو آن عيب شد نزد من پرده در
002 38 خدايا بدينسان منم عذرخواه
كه دورى نكردم بجان از گناه
پشيمانم اى پاك پروردگار
ازين پس مرا از خطا باز دار
003 38 پس اكنون بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
پشيمانم از لغزش اى كردگار
كه گشتم از ين بيش بر آن دچار
مصمم به ترك گناهم بجان
خدايا، پشيمانيم توبه خوان
پشيمانيم توبه اينك شمار
چو بر توبه كاران توئى دوستدار
001 39 در طلب عفو و رحمت
001 39 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
جدا كن ز من شهوت از هر حرام
بگردان ز حرص گناهم زمام
نگردم به آزردن كس دچار
ز آزار هر مومنم باز دار
002 39 كسى را كه كردست بر من ستم
دريدست او پرده ى حرمتم
و گر مرتكب گشته بر من حرام
نكردست حقم ادا بالتمام
اگر زنده يا مرده است اى عزيز
خدايا به عفوت گناهش بريز
بيامرز او را تو اى كردگار
مفرما به رسوائيش شرمسار
چو درباره اش عفو دانم روا
تو نزديك بر خويش گردان مرا
003 39 گذشتم از او اى خداوندگار
در اينكار عفوم تصدق شمار
چو كردم به حق ستمگر دعا
تو با رحمتت عفو فرما مرا
فراهم بفرما مرا موجبات
كه از انتقامت بيابم نجات
004 39 و گر من نمودم كسى را ستم
نكردم حقوقش ادا بيش و كم
ز من ديد اگر صدمه ى بنده اى
و گر كردم آزار جنبنده اى
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو خشنود گردانش اى كردگار
بپرداز اين دين و شادش بدار
005 39 سپس عفو كن بنده را از كرم
به عدلت مگيرم تو بر بيش و كم
نباشد مرا طاقت انتقام
چو خشمت كند كار بر من تمام
به حق گر مكافات دانى روا
هلاكم رسد بيگمان ايدرا
نگردد اگر رحمتت چاره گر
هلاكم كند عدلت اى دادگر
006 39 به چيزى كه خواهانم اى دادگر
چو بخشى نكاهد ترا جاه و فر
سبكسازى ار بارم اى كردگار
نگردى گرانبار زين رهگذار
007 39 طلب مى كنم از تو كاين نفس دون
ببخشى بمن تا نمانم زبون
تو خلقت نفرمودى اى دادگر
پى سود خود يا ز بيم ضرر
از آن آفريديش اى كردگار
كه از آن شود قدرتت آشكار
008 39 بيامرز پروردگارا گناه
كه سنگينى اش كرده جانم تباه
009 39 پس اكنون بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ببخشا بر اين خسته از نفس خويش
سبكساز بارم ممانم پريش
چه بسيار از رحمتت پر گناه
رها گشته از روزگار سياه
بسا عفوت اى پاك پروردگار
نمودست اهل ستم رستگار
010 39 پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بگردان به آنان مرا پيشوا
كه عفوت رها كردشان از خطا
كشيدند در سايه ى عفو رخت
ز خشمت رها گشته جان نيكبخت
به احسانت اى پاك پروردگار
نگشتند بر عدل و دادت دچار
011 39 ببخشى گر اين بنده اى دادگر
نيم آن گنهكار انكارگر
شناسم سزاوار خود بر عذاب
نكوهش بر اين بنده باشد صواب
012 39 ببخشى كسى را تو اى دادگر
كه بيمش ز آزش بود بيشتر
بود نيز نوميديش بيش از آن
كه دارد اميد رهائى بجان
ولى نيست از رحمتت نااميد
بدينسان ندادست آزش نويد
بود نااميد از خودش بى گمان
كه طاعت نكردست چون بندگان
بر او هست بار گنه استوار
دليلش بود سست و بى اعتبار
013 39 سزاوار آن است اى مهربان
نگردند مغرور جان راستان
نگردد گنهكار هم نااميد
چو احسان و فضلت به هر كس رسيد
بهر بنده كردى به احسان گذر
گذشتى ز حق خود اى مهرور
014 39 چو ياد تو از يادها برتر است
همى نامت از نامها افسر است
سپاس از تو وان نعمت بيكران
كه هستى خداوند هر دو جهان
001 40 هنگامى كه خبر مرگ كسى را مى شنيد يا از مرگ ياد مى كرد
001 40 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو كوتاه كن آرزوى دراز
به توفيق كار درستم بساز
بدانسان كه چون بگذرد لحظه ها
جدا مانم از تخته بند هوى
بهر ساعتى ياوه گردد زمان
بهر گام گردد هوسها عيان
002 40 پياپى شود روزها از ميان
تو از آرزوها رها سازمان
بماند به خاطر دمادم اجل
بكوشيم شايسته اندر عمل
003 40 بماند به خاطر دمادم اجل
بكوشيم شايسته اندر عمل
چو بر بازگشتن شويم استوار
به سوى تو سازيم اسباب كار
بدانسان شتابيم هر دم براه
اجل را شناسيم آرامگاه
بمانيم هر لحظه بر ياد مرگ
به كار نكو گشته دلشاد مرگ
بگيريم الفت ز جان با اجل
بكوشيم اندر صفاى عمل
چنين مرگ بر جان بدانسان نكوست
كه انسان شتابد به ديدار دوست
004 40 به ديدار آن مرگ، خوشحال دار
به او انس گيريم اى كردگار در آن ميهمانى نباشيم خوار
درى باشد از رحمت كردگار
005 40 چو اهل هدايت بميرانمان
ز آمرزشت خوشدل اى مهربان
نباشيم گمراه و ناخوش عمل
ندانيم مكروه روى اجل
چو آن توبه كاران دور از گناه
نه اصرار ورزان گمكرده راه
چو باشى به پاداش نيكان ضمان
تبهكار گشت از تو پاكيزه جان
001 41 در طلب پرده پوشى از ذات مبارك خداوند متعال
001 41 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به عزت مرا بر سريرى نشان
كه باشد در آن رحمتت جاودان
به آبشخور رحمتت شادمان
به مينويم آور ز خويشم مران
مخواهم تو محروم اى كردگار
ممانم گرو رفته بر زشت كار
002 41 مخواهم تو محروم اى كردگار
ممانم گرو رفته بر زشت كار
به ناباب كارم تو خورده مگير
مكن راز فاش از من اى دستگير
تو كارم به ميزان عدلت مسنج
مبادا كه افتد به اندوه و رنج
مفرما نهان مرا آشكار
خدايا به ننگم مفرما دچار
003 41 مفرما نهان مرا آشكار
خدايا به ننگم مفرما دچار
بپوشان گناهانم اى بى نياز
مرا پيش حضار رسوا مساز
004 41 ببخشم شرافت تو اى كردگار
به آمرزشت نيز دلشاد دار
بده عزتم نيك اى بيقرين
كه باشم ز اصحاب پاك يمين
بده جايم اندر صف ايمنان
همان رستگاران پاكيزه جان
تو آباد كن جرگه صالحان
ز من اى خداوندگار جهان
001 42 به هنگام ختم قرآن كريم
001 42 خدايا تو بودى مرا يار جان
كه بر ختم قرآن شدم كامران
كتابى به تاييد روشنگرى
كه دارد به ديگر كتب مهترى
فرستادى آن را تو بر رهبرى
چو دارد به هر گفته اى برترى
002 42 از اين رو بخوانديش فرقان بنام
كه تفكيك سازد حلال از حرام
شرايع بيان مى كند جاودان
از اين شد كه قرآن بود نام آن
به تفصيل سازد حقيقت عيان
كند شرح هر نكته بر بندگان
به پيغمبرت وحى فرمودى آن
كه باشد درودت بر او هر زمان
دگر نيز بر جان پاكش درود
به پيغمبر و آل او آنكه بود
003 42 تو او را برانگيختى هم چو نور
شفا بخش دل، نور چشمان كور
چو تصديق كردندش از فرهى
ز نورش رها گشته از گمرهى
رسيدند بر نور و ميزان داد
كه سنجد به حق نى كم و نه زياد
بر آن عصمتش هر كه يازيد چنگ
ز نورش رها گشت از چنگ ننگ
004 42 چو خوانديم قرآن و بودى تو يار
گشودى از آن عقده ها بيشمار
خدايا تو ما را بدار آنچنان
كه شايسته باشيم بر حفظ آن
بكوشيم بر محكماتش به جان
بمانيم بر درگهت بندگان
گماريم همت به روشن دليل
كه يكتاست پروردگار جليل
005 42 تو قرآن فرستاده اى بر رسول
هم او گشت سر بسته بر وى نزول
عجايب نمودى بدو آشنا
به الهام و او گشت ميراث ما
عطا شد به او علم تفسير آن
كه ميراث ما گشت نى، اين و آن
عطا كرده اى علم روشنگرى
به قرآن و از ماست اين برترى
006 42 خدايا بدينسان چو كردى عطا
تو آموختى علم قرآن به ما
به دلهاى ما داده اى آن شرف
كه دانيم از علم قرآن هدف
تو بفرست بر جان احمد (ص) درود
كه او نيز بر خواندنش لب گشود
پس از آن درود تو بر خاندان
كه هستند دائم نگهبان آن
خدايا بفرماى ما را چنان
كه دائم نمائيم تصديق آن
به تصديق قرآن بفرما كمك
به ما تا نيافتيم هرگز به شك
به تاييد او كرده خود اعتراف
به خاطر نپوئيم راه خلاف
007 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به آيات قرآن ببخشا امان
كه بر ريسمانش بود چنگمان
به قرآن بمانيم اميدوار
پناهنده در سايه اش استوار
هم از نور قرآن بجوئيم راه
از او پيروى كرده بى اشتباه
به نورش فروزيم دلها ز نور
وزين نور هرگز نگرديم دور
008 42 خدايا محمد (ص) بود رهنما
به سوى تو با لطف و مهر و صفا
تو كردى بدان خاندانش عطا
كه جويند هر جا رضاى ترا
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
كرم كن به وى بهترين جايگاه
كه قرآن بود نردبانش براه
سلامت بجوئيمش از معجزات
وز او جسته اندر قيامت نجات
شود نيز قرآن وسيله ورود
به نعمت سرايت كه جاويد بود
009 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا به قرآن رها سازمان
ز بار گناهان كه باشد گران
به ما بخش خوشخوئى صالحان
به قرآن بفرماى مانوسمان
بخوانيم قرآن به هر صبح و شام
كز آلودگى پاك سازم مدام
بمانيم دنبال آنان روان
كه دلشاد ماندند از نور آن
ممانيم يك لحظه غافل از او
فرو رفته در لجه آرزو
010 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
انيسم شود نيز قرآن به شب
رها سازد از ديو مطرود رب
شود نيز قرآن نگهبان راه
برد گامهامان به دور از گناه
نگهدار باشد هم او از زبان
به باطل نگردد دگر يكزمان
نه آنسان كه افتد زبان را ملال
گزندش رسد يا شود گنگ و لال
نگدارد اعضايمان از گناه
نه از غفلت انديشه گردد تباه
به درك عجايب شويم آشنا
بفهميم قرآن پر محتوا
كه پندش كند از گنه بر كنار
بگيريم عبرت از او بيشمار
بود كوه از حمل آن ناتوان
شود خرد از او كوههاى كلان
011 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به قرآن بياريم ايمان مدام
از او ساز آرايش ما تمام
ز باطن شود شك و چرك گناه
بشويد، كند كارمان روبراه
به محشر ز سوز عطش در امان
بمانيم با جامه ى صالحان
012 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو در ظل قرآن به ما چاره ساز
تو با فقر مگذارمان در نياز
به وسعت به ما نيك روزى رسان
ز اخلاق ناباب كن دورمان
نگهدار از دره كفر و ننگ
نباشيم چون مردم چند رنگ
شود نيز قرآن به ما رهنما
به روز جزا سوى جنت سرا
به دنيا نگهدارد از منكرات
كه يابيم از دست خشمت نجات
فراتر ز حدت نرانيم گام
گواهى دهد بر حلال و حرام
013 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
هم از يمن قرآن به نزع روان
ز جان كندن سخت ما را رهان
نفسها چو افتند اندر شمار
نيافتيم در ناله ى زار زار
فرشته چو آيد پى قبض جان
شود تيرهاى جدائى روان
شرنگش چو بر كام گردد روان
رسد نوبت كوچ از اينجهان
به گردن فتد طوق اعمالمان
شود گور تا روز محشر مكان
014 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
مبارك بفرماى آن تيره خاك
كه پوسد همه جسم در آن مغاك
بده گورمان جاى راحت قرار
لحد را تو بگشاى و معمور دار
مكن نيز رسوا به روز جزا
به نزديك حضار ديگر سرا
015 42 چو صف ها شود بسته در پيشگاه
خدايا تو رسوا مكن با گناه
چو لرزد پل دوزخ از زير پا
ز لغزش نگهدارمان اى خدا
016 42 در آنجا كه روى ستمگر سياه
شود، بركشد از پشيمانى آه
تو ما را در آن روز كن روسفيد
مكن نيز از رحمتت نااميد
بنه مهر ما در دل مومنان
مكن زندگى نيز دشوارمان
017 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بدانسان كه آورد از تو پيام
ز جان بود او رحمت خاص و عام
018 42 به روز قيامت بفرما چنان
كه نزديكتر باشد از ديگران
بود برتر از جمله در فر و جاه
شفاعت كند بر درت از گناه
019 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو والائى اش بخش در دار و گير
دليلش قوى كن شفاعت پذير
همان رتبه اش بيش كن اى خدا
هم از نور خود روسفيدش نما
020 42 بر آئين آن رهبر نامدار
تو ما را بميران و زنده بدار
خدايا تو ما را به روز شمار
به پيغمبر خويش محشور دار
بدينسان خدايا به حوضش رسان
ز جامش بفرماى سيرابمان
021 42 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى سزاوار فضل و كرم
كه دارد اميد از تو اى محتشم
درودى كه از رحمتت در خور است
كه احسان و فضل تو پهناورست
022 42 به پاداش ابلاغهاى پيام
كه او كرد از حضرتت مستدام
هم او بود بر بندگان خيرخواه
بدانسان كه او جهد كردت براه
تو پاداش او را بفرما چنان
كه دادى تو بر بهترين بندگان
همان رحمتت باد او را به جان
درودت بر او باد و بر خاندان
001 43 به هنگام رويت هلال
001 43 تو اى آفريده به امر خدا
به فرمانبرى در فلك تيز پا
به تقدير چرخنده اى تيز پر
به تدبير اندر فلك رهسپر
002 43 به آنكس كه در ظلمت بيكران
تو را نور بخشيد در آسمان
به الهام شد پرتوت آشكار
نشانى تو از قدرت كردگار
زمانى به نقصى گهى بر كمال
گهى در طلوعى گهى در زوال
درخشى دمى گاه پژمرده حال
به فرمان آن ايزد لا يزال
مرا هست ايمان به پروردگار
كه هستى به حكمش تو فرمانگزار
003 43 شگفتست تدبير آن دادگر
به دقت ترا كرده خوش جلوه گر
تو را كرد مفتاح هر ماه نو
به فرمان يزدان شدى پيشرو
004 43 بخواه از خدائى كه كردت پديد
بصورت مرا و ترا آفريد
كه بر احمد (ص) و آل گويد درود
ز فيضش ببخشد بر اهل وجود
ببخشد چنان رحمتى زين هلال
كز ايام هرگز نه بيند زوال
كند پاك آنسان كه هرگز گناه
نسازد ز آلودگى جان تباه
005 43 ببخشد در اين مه به ما عافيت
نباشد در او زشتى معصيت
نحوست نگردد در او آشكار
نگرديم هرگز به مشكل دچار
به خيرش نباشد نهان نحس شر
كه ايمن بمانيم زين رهگذر
هلالى به ايمان و احسان قرين
به اسلام و با عافيت همنشين
006 43 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا بفرماى خشنودمان
در اين ماه برتر ز بينندگان
سعادت عطا دار و برتر رفاه
چو كرديم اين ماه تو را نگاه
دگر نيز توفيقمان كن عطا
كه بر توبه گرديم حاجت روا
نگهدارمان دور از معصيت
بمانيم در شكر بر عافيت
007 43 نگهدارمان دور از معصيت
بمانيم در شكر بر عافيت
بپوشانمان جامه ى عافيت
عبادت كنيم از تو بى معصيت
به طاعت نمائيم يكسر قيام
شود نعمتت بر همه مستدام
چو بخشنده اى بر محمد (ص) درود
روان ساز و بر عترتش آنكه بود
درودت به پيغمبر آخرين
بر آلش همان طيبين، طاهرين
001 44 به هنگام فرا رسيدن ماه رمضان المبارك
001 44 ستايش كنم ذات پاك خدا
كه شد بر سپاسش به ما رهنما
برانگيخت ما را ز اهل سپاس
كه شكرش بگوئيم يزدان شناس
بر احسان او شكر گوئيم ما
بدين شكر پاداش سازد عطا
002 44 سپاس است از ايزد بيقرين
كه ما را عطا كرد آئين و دين
به احسان او گشته ايم از خواص
چو بر ملتش دادمان اختصاص
به خشنوديش رهنورديم ما
پذيراى حمد است و گردد رضا
003 44 دگر شكر گويم ز يزدان تمام
كه از ماهها كرد ماه صيام
همان ماه اسلام و پاكيزگى
به پا خاستن هستش از ويژگى
دگر نيز يزدان به ماه صيام
به حق آزمايش كند خاص و عام
در اين ماه آمد ز قرآن ورق
نشان هدايت به تشخيص حق
004 44 فرستاد قرآن پر محتوا
كه اين ماه شد برتر از ماهها
بدينسان چو مى خواست پروردگار
فضيلت بر اين ماه شد آشكار
حلال دگر ماهها ز احترام
در اين ماه فرمود يزدان حرام
همان خوردنيها و نوشابه ها
به روزش حرام است بر كام ما
مشخص بود خوردنى را زمان
نه، زودش روا هست نى دير آن
005 44 گراميست شبهاى اين مه، به جاه
كه يك شب بود برتر از الف ماه
شب قدر ناميده پروردگار
فرشته روان كرد بر هر كنار
روانند تا صبح از آسمان
سلامت رسانند بر بندگان
روانند يكسر به امر خدا
فرستند رحمت بحكم قضا
006 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
شناسايمان كن به فضلت مدام
گرامى بداريم ماه صيام
تو الهام فرما به ماه صيام
كه پرهيز داريم از هر حرام
نگهدار، اعضايمان از گناه
كه تا روزه گيريم بى اشتباه
به خشنوديت در سپاريم هوش
به بنديم بر لغو و بيهوده گوش
به بنديم بر لهو چشمانمان
نگرديم دنبال لغوى روان
007 44 نه دستى گشائيم خود بر حرام
نه، گوئيم جز ذكر حق در صيام
نسازيم كارى به غير از ثواب
نگهدارمان ز آنكه دارد عقاب
نگهدارم، از جمله اى پاك رب
نباشم، رياكار و شهرت طلب
شريكى به ذاتت نگيريم ما
نخواهيم مقصود غير از خدا
008 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
دگر آنكه ما را تو خود با نماز
بدانسان كه خير است مانوس ساز
بدانسان كه فرموده اى واجبات
رعايت كنيم از جميع جهات
به اوقات و شرط و به ميزان آن
حدودش شناسيم با صدق جان
009 44 خدايا تو ما را چو آنان بدار
كه بودند در حفظ آن رستگار
كه تشريع فرموده در راه دين
محمد (ص) كه بر جان او آفرين
كه كامل بود آن ركوع و سجود
بدانجا رساند كه برتر نبود
010 44 در اين ماه ما را موفق بدار
كه باشيم بر بستگان دوستدار
به ارحام و وابستگان مهربان
بدينسان به ياران و همسايگان
ز ثروت مظالم مبرا كنيم
زكاتش به پاكى مجزا كنيم
ز ما هر كه دورى گزيند بجان
بدو باز گرديم دل مهربان
هر آنكس كه بر ما ستم كرده است
به انصاف از وى بگيريم دست
به دشمن مدارا بود كار ما
مگر آنكه دشمن بدارد، ترا
نباشد به خصمت مدارا سزا
نگيريم دستى ز خصم خدا
011 44 تو توفيق نزديكيم كن عطا
تقرب بجوئيم با جان ترا
به اعمال شايسته كن رهبرى
كه جان را كند از معاصى برى
بدانسان به توفيقمان كن كمك
كه كمتر نباشيم خود از ملك
012 44 خدايا بدين ماه خوانم ترا
قسم بر ملائك دگر انبيا
دگر نيز بر بهترين بندگان
كه كردند اين مه عبادت بجان
تو بفرست بر آل و احمد (ص) درود
بدانسان كه بر اوليا وعده بود
سزاوارمان ساز اى كردگار
كه باشيم در طاعتت استوار
بگيريم در ظل رحمت قرار
چو آنان كه خود خواستى رستگار
013 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو ما را بگردان ز راه خلاف
به توحيد دور از همه انحراف
نگرديم با شك ز دين تو دور
به راهت نباشيم مانند كور
نباشيم بر حرمتت سرگران
ز شيطان بمانيم جان در امان
014 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
در اين ماه عفوت چو سازد رها
دگر بندگان ياد فرما ز ما
015 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا چو اين ماه با فر و جاه
به كاهش رود از گناهان بكاه
چنان كن كه پايان ماه صيام
ببخشى گناهان و لغزش تمام
016 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
و گر منحرف گشتم اندر صيام
خدايا تو تعديل فرما تمام
و گر نيز گشتم به سستى دچار
خدايا بفرما مرا استوار
و گر چيره گرديد شيطان بجان
تو ما را ز چنگال او وارهان
017 44 بمانيم هر روز او روزه دار
شبش در تضرع سوى كردگار
نه روزش شود غفلتم را گواه
نه، بيند شبش جانم اندر گناه
018 44 چنان كن كه در زمره ى زندگان
بمانيم، شايسته چون بندگان
خدايا تو ما را بفرما چنان
كه باشيم در زمره ى صالحان
كه ميراث بردند آن مردمان
بهشت خدا مينوى جاودان
بمانيم بخشندگانى كريم
به، ياد خداوند دل پر ز بيم
شتابنده بر نيكوئى بى امان
كه پيشى بگيريم بر ديگران
019 44 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به هر حال و هر لحظه بر وى درود
بدانسان كه بالاتر از آن نبود
درودى كه هر دم شود بيشمار
كنى، هر چه خواهى تو اى كردگار
001 45 در وداع با ماه مبارك رمضان
001 45 خدايا تو آنى كه هرگز جزا
نخواهى ز كس چونكه كردى عطا
002 45 پشيمان نگردى تو از بذل جود
چو بخشش نمودى بر اهل وجود
003 45 ندادى تو پاداش هم ارج كار
بود نعمتت، رايگان، بيشمار
004 45 ندادى تو پاداش هم ارج كار
بود نعمتت، رايگان، بيشمار
بود عفوت از منتهاى وداد
مجازات اگر مى كنى هست داد
قضايت بود خير، اى بهترين
عطايت نسازى به منت قرين
005 45 قضايت بود خير، اى بهترين
عطايت نسازى به منت قرين
اگر منع سازى، نباشد ستم
به شكرت كنى شكر اى محتشم
006 45 هر آنكس كه شد بر درت شكر گو
تو آن شكر الهام كردى بدو
007 45 سپاست هر آنكس بجاى آورد
ز جود تو مزد سپاسش برد
تو آموختى بندگان را سپاس
بگيرند از آن مزد خود بى قياس
008 45 خدايا تو بر بنده اى پرده پوش
به رسوائى كس نكردى خروش
بجاى مجازات بخشى عطا
نبودند هر چند بر او سزا
به بخشش نهادى تو بنياد كار
گذشت، است آئينت اى كردگار
009 45 به عصيانگران بوده اى بردبار
چو مهلت دهى بر ستمكار زار
بدو مى دهى مهلت بازگشت
كند توبه، و آنگاه سازى گذشت
نخواهى كه گردند آنان هلاك
به بدبختى افتند تن در مغاك
بهانه كنى قطع و حجت تمام
بود اين همه بخششت لطف عام
كريمى و بر بندگان بردبار
در، از عفو بگشوده اى هر كنار
010 45 كريمى و بر بندگان بردبار
در، از عفو بگشوده اى هر كنار
بود توبه بر بندگان نام در
به وحيت از آن در، تو دادى خبر
چه والاست آن در، كه گمكرده راه
كند توبه پس از تو جويد پناه
دوروئى ندارد در آن توبه راه
كه آن توبه باشد بنام اله
گناهان كند محو و اندر بهشت
شود توبه گر در پى سرنوشت
بهشتى كه انهار دارد روان
بود جاى پاكان و پيغمبران
011 45 بهشتى كه انهار دارد روان
بود جاى پاكان و پيغمبران
نگردند در مينوى پاك، خوار
كه جارى بود نور از هر كنار
بخواهند از پاك پروردگار
ز ما در گذر نور بسيار دار
به عفوت از اين بندگان دستگير
و انك على كل شى ء قدير
نباشد بر آن بنده عذرى روا
كز اين در نشد وارد آن ناسزا
012 45 توئى آنكه افزوده اى بر عطا
كه خواهنده از آن برد سودها
تجارت بود با تو سودش زياد
به سويت چو شد ميرسد بر مراد
شود بهره ى بنده ات بيشمار
بزرگست نام تو اى كردگار
تو گفتى هر آنكس كند نيك كار
تو ده بار مزدش دهى در شمار
و گر مرتكب گشت او كار بد
به اندازه ى كار كيفر رسد
013 45 دگر گفتى اى پاك پروردگار
به راه تو انفاق شد زين قرار
بدانسان كه يكدانه را برزگر
كند موسم كشت بر خاك در
برويد از آن هفت خوشه جدا
كه هر خوشه صد دانه دارد بجا
دگر گفته اى هر كه قرض الحسن
دهد بر تو اى ايزد ذوالمنن
به چندين برابر فرستى عطا
به قرآن خود دادى اين وعده را
تو دستور دادى به كردار نيك
كه باشيم هر جا خريدار نيك
014 45 هدايت نمودى به چيزى كه بود
نمى ديد چشمان اهل وجود
تو گفتى حديثى كه از بندگان
نهان بود و نشنيده بودند آن
نمى كردى آن را اگر آشكار
كى انديشه را بود آن سو گذار
تو فرموده اى نيز بر بندگان
كه، يادم كنيد و كنم يادتان
نورزيد كفرم، سپاسم بجا
بگوئيد و افزون فرستم عطا
چو كفران كنيدم، عذابست سخت
مهيبست بر كافر شور بخت
015 45 تو گفتى، بخوانيدم اندر دعا
اجابت كنم بى گمان از شما
عبادت كنيدم، تكبر بكار
كند دوزخى بنده را خوار و زار
نيايش عبادت بخواندى به نام
كه تركش تكبرشناسى تمام
هر آنكس كه او كرد ترك ترا
به دوزخ شود خوار و بى محتوا
016 45 از اين است كاين بنده از نعمتت
كند ياد و شاد است از رحمتت
تصدق دهد تا در آن پيشگاه
رها گردد از خشمت اندر پناه
017 45 اگر ديگرى بود خود رهنما
همى بود شكرش به مردم روا
از اين رو به ما واجب آمد سپاس
كه شكرت بگوئيم با اين قياس
ندانم، همى واژه اى آنچنان
كه با آن سپاست رود بر زبان
018 45 توئى آنكه احسان و فضل و عطا
روانست از درگهت سوى ما
بود نعمتت نزد ما بيشمار
چه سرشار نعمت دهى آشكار
به دينت برآورده اى از خواص
به ما داده اى نيكيت اختصاص
019 45 به دينت برآورده اى از خواص
به ما داده اى نيكيت اختصاص
بدين راه آسان كنى رهبرى
به نزديكيت ميدهى برترى
020 45 تو آگاه كردى ز جود تمام
از آن ويژگيهاى ماه صيام
بدين ماه بخشيده اى برترى
به شرح وظايف كنى رهبرى
در اين ماه قرآن فرستاده اى
ز نورش تو ايمان به ما داده اى
كه واجب بود روزه اندر صيام
نمازش به شب هست لازم تمام
شب قدر او هست در اوج جاه
به حرمت بود برتر از الف ماه
021 45 بدينسان به ما داده اى برترى
به هر امتى داده اى سرورى
گرفتيم در روز آن روزه را
شبش را ثنايت نموديم ما
بدين هر دو خواهيم از رحمتت
ثوابى كه باشد در آن قربتت
تو بخشنده ى اى خداوندگار
خزائن ترا هست بيش از شمار
به نزديكيت هر كه شد مفتخر
تو باشى بر آن بنده نزديكتر
022 45 ستوده به ما بود همدم صيام
پسنديده بگذشت بر خاص و عام
به ما داد اين ماه بسيار سود
چو پايان پذيرفت و رفت از وجود
023 45 وداعش غم انگيز باشد به ما
چو يارى كه گردد ز ياران جدا
به ذمت نهاديم پيمان او
بدينسان بود ارج شايان او
بود بر تو اى ماه يزدان درود
كه ماهى دگر از تو برتر نبود
024 45 بود ماه يزدان پرستان صيام
از آن است به لحظه هايش سلام
025 45 برآورده او آرزوهاى دور
كه نزديك گشتند اندر حضور
026 45 چو يارى بود، صحبتش دلنشين
فراقش بود سخت و سازد غمين
027 45 چو آئى به دل نيك بخشى نويد
چو رفتى، شود همدمت نااميد
چو رفتى به وحشت شود دل دچار
كه سخت است بر عاشقان هجر يار
028 45 ز همسايه ات مى كنى نرم دل
نگردد دگر از گناهان خجل
029 45 تو در رزم شيطان، شدى نيك يار
كه هموار كردى ز ما رهگذار
030 45 بود بر تو اى ماه يزدان سلام
كه آزاد كردى بسى، خاص و عام
چه خوشبخت آنى كه كرد احترام
به فرمان يزدان ز ماه صيام
031 45 ز دودى گناهان بسى اى صيام
چو پوشيديم عيب بادت سلام
032 45 به چشم گنهكار بودى بلند
عزيزى، تو بر مومنان ارجمند
033 45 به روزت ندارد سر همسرى
دگر روزها، چون تو والاترى
034 45 تو بخشى به هر همنشين عافيت
جدايش كنى از ره معصيت
035 45 ترجمه اى براى فراز 35 وجود ندارد.
036 45 به يمنت ز ره ميرسد ارمغان
گنه را فرو شوئى از جسم و جان
037 45 نباشد وداعت ز روى ملال
كه بخشيده اى شهر جان را جلال
038 45 چو مى آمدى بوديم آرزو
چو رفتى بود بغضم اندر گلو
039 45 بود بر تو اى ماه هر دم سلام
سلامى ز مبناى جان بالتمام
تو كردى به ما نيكوئيها روان
بديها بسى كردى از ما نهان
040 45 ز ما باد بر شام قدرت سلام
كه برتر شد از الف ماه تمام
041 45 سلامى ترا باز گويم ز جان
كه مشتاق هستم ترا هر زمان
042 45 دگر باره گويم فراوان درود
به ماهى كه دنيا ز دستم ربود
043 45 خدايا به ما داده اى آن شرف
كه دانيم زين ماه نيكو هدف
ندانست گر ارزشش تيره بخت
بدينسان ز فضلش جدا ماند سخت
044 45 تو بودى ز فضلش به ما رهنما
هدايت نمودى تو ما را بجا
به توفيقمان داشتى كامكار
نمازش بخوانديم خود روزه دار
ولى ما نكرديم بسيار كار
از اين اعترافيم دل شرمسار
045 45 پشيمان از آنيم اى كردگار
كه بوديم از آن به غفلت دچار
كنونيم بر درگهت عذرخواه
به دلهاى درمانده و بى پناه
تو مزدى ده اى پاك پروردگار
كه دلخواه باشد بر اين شرمسار
046 45 تو عمرى عطا ساز اى دادگر
كه ببينم در آن صيامى دگر
رساند چو ما را به ديگر صيام
چنان كن كه تا كار گردد بكام
عبادت كنيم از تو شايسته تر
كه باشد سزاوارت اى دادگر
در آن ماه روزه موفق بدار
تو بر كار شايسته مان برگمار
047 45 در اين ماه اگر كرده باشم گناه
از آنم كنون بر درت عذرخواه
اگر بود كوچك گنه يا كلان
ببخشايم اى ايزد مهربان
اگر كرده ام نيز بر خود ستم
و گر ديگرى شد ز دستم دژم
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خطائى كه كرديم اى دادگر
تو با پرده پوشى ز ما درگذر
شماتت نه بينيم از اين و آن
نباشد به ما طعنه ى ديگران
به آن مهربانى و فضلت قسم
به كارى گمارم تو اى محتشم
كه بخشى گناهان ما بالتمام
نباشيم شرمنده اندر صيام
048 45 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
چو اين ماه رفتست از دست ما
به جبران تو عيدش مبارك نما
در اين عيد آنسان بفرما قرار
كه عفوت كند از گنه بر كنار
گناهان بيامرز اى كردگار
اگر بوده پنهان و گر آشكار
049 45 سرامد چو اين ماه از سرمدى
تو از جانمان دور كن هر بدى
تو خوشبختمان كن به پايان آن
بود سودمان بيش از ديگران
050 45 خدايا هر آنكس در اين نيك ماه
از او داشت شايسته حرمت نگاه
به پرهيز، از هر گنه شد جدا
به نيكى ترا كرد از خود رضا
چو بخشى بر او رحمت بيكران
خدايا بفرماى ما را چو آن
به ما بخش چندين برابر عطا
كه خود كاستى نيست فضل ترا
نه نقصان پذيرد ترا جاه و مال
نه در ثروتت راه يابد زوال
نه انبارهايت پذيرد فنا
گوارا بود بخششت نزد ما
051 45 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بده مزدمان را بدانگونه نيز
كه از روزه داريست تا رستخيز
052 45 در اين عيد فطرى كه شد برقرار
از امروز هستيم، ما توبه كار
ز انديشه ى بد، ز فعل حرام
كنم توبه بر درگهت بالتمام
بمانيم، در توبه بى اشتباه
نه بنديم بر دل خيال گناه
نباشد در اين توبه شك و ريا
تو بپذير با عفوت اين توبه را
طلب مى كنم از تو اى كردگار
كه ما را در اين توبه ثابت بدار
053 45 خدايا تو بيم از عذاب وعيد
به دلها درآميز در روز عيد
دگر اشتياقم بده بر ثواب
كه خود وعده كردى به ام الكتاب
بدينگونه با بيم و لذت قرين
به ياد تو باشيم اى بهترين
054 45 پناهنده ات گشته دل، توبه كار
بگيريم، در ظل عفوت قرار
كه گفتى بر آنان شدى دوستدار
تو عادل ترين هستى اى كردگار
055 45 خدايا ببخشايمان سر بسر
به عفوت گذر كن ز مادر، پدر
اگر در گذشتند، ور، زنده نيز
ز امروز تا موعد رستخيز
056 45 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى كه گفتى به افرشتگان
سزاوار شايسته پيغمبران
دگر باره بفرست آنسان درود
كه بر بندگان تو شايسته بود
درودى بدانگونه با احترام
كه نفعش شود عايد خاص و عام
درودى كه سازد دعا مستجاب
به ما نيز سودش رسد با ثواب
ازيرا كه هستى تو برتر كريم
توئى صاحب جود و فضل عظيم
ز درمانده بينوا دستگير
و انت على كل شى ء قدير
001 46 در روز فطر و جمعه چون از نماز باز مى گشت رو به قبله مى فرمود
001 46 توئى آنكه رحمت فرستى بر آن
كه با او جهانيست نامهربان
002 46 پذيرى همان را كه در اين جهان
بود، بسته درها همه سوى آن
003 46 ندارى، پناهنده را هيچ خوار
نه، نوميد سازى پريشان زار
004 46 ندارى، پناهنده را هيچ خوار
نه، نوميد سازى پريشان زار
005 46 نه، بر سينه اش ميزنى دست رد
چو چشم توقع به سويت برد
006 46 پذيرى، از او هديه ى بى بها
سپاسش بجاى آورى با عطا
007 46 ترجمه اى براى فراز 7 وجود ندارد.
008 46 هر آنكس كه باشد به سويت روان
تو نزديكتر مى شوى سوى آن
009 46 و گر از تو تابيد رخ يكزمان
بخوانيش بر خويشتن مهربان
010 46 نه تغيير نعمت دهى از مقام
نه، باشى شتابنده در انتقام
011 46 نهال نكوئى نشانى ببار
گذشتت، بديها كند بر كنار
012 46 چو شد آرزو سويت اى محتشم
روا مى كنى حاجتش از كرم
و گر آرزو با تو دمساز گشت
بره بود و حاجت روا بازگشت
ز فيضت همه جامهاى طلب
شد از بخششت رايگان لب به لب
صفت ها گرت نقش توصيف ريخت
نبسته همه نقشش از هم گسيخت
ز توصيف والاترى وز گمان
بزرگى ترا ويژه شد در جهان
013 46 بزرگيست در پيشگاه تو خوار
شرافت ترا زيبد اى كردگار
بجز درگهت، گر كسى كرد رو
زيان ديد و برگشت بى آبرو
به درگاه ديگر چو شد ز اشتباه
از آن گشت نوميد و خاطر تباه
014 46 در رحمتت بر همه سائلان
گشودست و باشد عطا، رايگان
نه نوميد شد از درت هيچكس
كه بر آرزوئى، تو فرياد رس
015 46 نه خواهنده شد از درت نااميد
نه، خود توبه كارى عذابت چشيد
016 46 بود سفره ات پهن بر بيكران
نه بندى بر وى گنهكارگان
شكيبا و بر دشمنان بردبار
بود شيوه ات نيكى اى كردگار
به بدكار، نيكى كنى از كرم
رها كرده بر خويش اهل ستم
بدانسان مدارا كنى با گذشت
كه غافل ستمگر شد، از بازگشت
017 46 از آن داده اى مهلت اى مهربان
كه خود باز گردند، بدكارگان
ببخشى به بدكار مهلت تمام
چو اين سلطنت از تو باشد مدام
به اهل سعادت توئى مهربان
به خود واگذارى شقاوتگران
018 46 همه سر به فرمانت اى دادگر
سپردند و بر سوى تو رهسپر
حكومت كند هر كس، از آن تست
نگردد از او، سلطه ات هيچ سست
چو تاخير فرمودى، از بازخواست
نه، برهان تبه شد، نه قدر تو كاست
019 46 بود سلطه ات جاودان استوار
كه واى است، بر غافل از كردگار
چو مغرور گرديد هر زشتكار
عذابش كنى بى گمان برقرار
020 46 زمان عذابش شود بس دراز
نه بيند درى بر سوى خويش باز
به نوميدى خويش گردد دچار
كه اينست، عدل خداوندگار
ز انصاف باشد چنين ماجرا
تو هرگز، ندانى ستم را روا
چو مغرور گرديد هر زشتكار
عذابش كنى بى گمان برقرار
021 46 چو اتمام حجت نمودى تمام
به ارشاد و اندرز، گفتى كلام
به تشويق و تهديد از هر كران
مثل راندى او را به لطف بيان
بدو دادى از لطف مهلت وسيع
كه برگردد از راه زشت و شنيع
مدارا نمودى، بدو مهربان
نگشتى شتابنده در كار آن
022 46 نه آن مهلتت بود از باب آن
كه بودى تو از كيفرش ناتوان
ز تاخير گرديد، برهان رسا
فراگير شد نعمتت هر كجا
چنين است و اينسان بود همچنان
نه توصيف از حجتت مى توان
023 46 چنين است و اينسان بود همچنان
نه توصيف از حجتت مى توان
عظيمى و والاترى از صفات
نداند ترا هيچكس وصف ذات
بود نعمتت نيز بيش از شمار
فزونست احسانت اى كردگار
024 46 نه شكرت توان گفت اى مهربان
كه هست از سپاست زبان ناتوان
توانائيم هست در بندگى
چو اقرار كردم به درماندگى
025 46 به درگاهت اكنون منم مستمند
پذيرائيم كن تو اى ارجمند
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو نجواى من بشنو اى بى نظير
مرانم از آن در، دعايم پذير
مبادا به بى حاصلى روزمان
به پايان رسانى تو اى مهربان
اگر رفتم، ار بازگشتم براه
خداوندگارا، عزيزم بخواه
توانائى، اى قادر مهربان
نباشى تو از خواستها ناتوان
بود قدرتت بيش بر بيكران
ندارد كسى با تو تاب و توان
001 47 در روز عرفه
001 47 ستايش سزاوار شد بر خدا
كه بر هر دو گيتيست فرمانروا
002 47 ترا شكر مى زيبد اى بى قرين
چو كردى پديد آسمان و زمين
تو پروردگارى و صاحب جلال
چو اندر بزرگى ندارى مثال
به پروردگانى تو پروردگار
عبادتگرانت بود بيشمار
توئى آفريننده كائنات
نه چيزى ترا هست همتاى ذات
ز دانائيت نيست چيزى نهان
محيط است علمت بهر دو جهان
به چشمت نهانها بود آشكار
تو معبودى اى پاك پروردگار
003 47 به يكتائيت نيست چيزى قرين
كه بى مثل و مانندى اى برترين
004 47 كريمى و بخشنده و الا بجاه
بزرگى و بر كل هستى پناه
005 47 خدائى و بيتا و والامقام
عظيمى و معبود و سخت انتقام
006 47 نباشد به غير از تو ديگر خدا
كه دانا، حكيمى و صاحب عطا
007 47 به غير از تو معبود در كار نيست
كسى چون تو بينا و بيدار نيست
008 47 كريمى و افزونى اندر كرم
نه آغاز دارى، نه انجام هم
009 47 كريمى و افزونى اندر كرم
نه آغاز دارى، نه انجام هم
010 47 به دورى تو نزديك و از ديد دور
در اوجى و دارى بهر جا حضور
011 47 خدائى دگر نيست غير از خدا
كه معبود و زيباست با كبريا
012 47 نباشد به غير از تو ديگر خدا
كه هستى پديد آورى از فنا
تو صورتگرى كرده اى بى قياس
بود نقش هاى تو بى اقتباس
013 47 همه نقش ها بسته اى بيمثال
دقيق است كار تو اى ذوالجلال
همه چيز را كرده اى روبراه
قيامت دقيق است بى اشتباه
به سامان رسانيده ى ما سوى
به خلقت شريكى نباشد ترا
014 47 به سامان رسانيده ى ما سوى
به خلقت شريكى نباشد ترا
به فرمانروائى ندارى وزير
نه دارى تو ناظر، نه دارى نظير
015 47 اراده چو كردى رقم شد وجود
پديدار شد بودها از نبود
ترا داورى ها بود عين داد
بهر كار حكم تو انصاف داد
016 47 توئى آنكه بالاترى از مكان
تو شاهنشهى بر تمام جهان
نه در سلطه ات كس كند ادعا
تو شاهى و شاهان به نزدت گدا
نه برهان بكاهد ترا، نى بيان
كه والاترى از تمام جهان
017 47 همه بودنى ها ترا آشكار
به پايان هر چيز دارى قرار
018 47 نه، پندار بر كنه ذاتت رسد
به دركت بود راه انديشه سد
بود ديده از ديدنت نااميد
ندارى حريمى كه گردد پديد
019 47 بود ديده از ديدنت نااميد
ندارى حريمى كه گردد پديد
نه، گنجى به خاطر نه، دارى حدود
كه بالاترى ز آنچه دارد وجود
نه، زائى نه ديگر بزايد ترا
از آنى به كون و مكان مهترا
020 47 تو آنى كه ضدى نباشد ترا
كه داند تعارض به ذاتت روا
نه دارى تو همتا و همسان به كار
كه باشد برابر به پروردگار
021 47 توئى مخترع، خالق، آغازگر
پديدار كردى جهان سر بسر
ز صنعت نمودى تو محكم بنا
بزرگست شانت بلندست جا
022 47 ز صنعت نمودى تو محكم بنا
بزرگست شانت بلندست جا
همه فر و جاهت بود آشكار
ز حكمت چنين است حق استوار
023 47 بزرگست لطفت توئى مهربان
فزونست مهرت به نزديك جان
شناسائيت ژرف و حكمت روان
منزه توئى، پادشاه جهان
024 47 شناسائيت ژرف و حكمت روان
منزه توئى، پادشاه جهان
تو والا مقامى، توانگر، كريم
تو صاحب جلالى، منزه، عظيم
025 47 به نيكى گشودى خدايا تو دست
هدايت شود هر كه دل بر تو بست
به دنيا و دين هر كه سويت شتافت
همان را، خدايا به نزد تو يافت
026 47 جهانيست بر درگهت با خشوع
بود ويژه بر پيشگاهت خضوع
همه رشته بر گردن استاده اند
به تسليم امر تو سر داده اند
027 47 منزه توئى زانكه كس با حواس
ز دركت بود عاجزاى بى قياس
نه، لمست كند دست و پندارها
به دركت نباشند هرگز سزا
نه با حيله و مكر يا كشمكش
ندارد كسى در نزاعت كشش
028 47 منزه توئى زنده ى جاودان
توئى مرجع حاجت بندگان
029 47 بود حكم و فرمانت اى كردگار
ازل تا ابد جاودان استوار
030 47 مشيت چو فرمودى اى كردگار
نگردد به تغيير هرگز دچار
031 47 منزه توئى هست روشن نشان
كه از تست پيرايش آسمان
032 47 به حكم تو شد زنده اين جان ما
سپاست بود دين و ايمان ما
033 47 سپاسى كه دائم بود با دوام
بپايد بدان، نعمتت مستدام
034 47 سپاسى به كردار پروردگار
برابر، بود دائم و ماندگار
035 47 سپاسى كه خشنود سازد ترا
بيافزايد آن را تو باشى رضا
036 47 سپاسى كه هر دم شود بى قياس
فزون گردد از شكر اهل سپاس
037 47 سپاسى كه باشد سزا بر خدا
نباشد سزاوار غير ترا
038 47 سپاسى فزاينده در هر زمان
پديدار گردد فزونى در آن
039 47 سپاسى فزاينده در هر زمان
پديدار گردد فزونى در آن
040 47 سپاسى كه گردد فزون از حساب
فزون گردد از آنچه باشد كتاب
041 47 سپاسى برابر به عرش برين
ثوابش شود كامل و دلنشين
042 47 سپاسى برابر به عرش برين
ثوابش شود كامل و دلنشين
043 47 سپاسى كه با صدق نيت قرين
بود، بر تو گوئيم اى برترين
044 47 سپاسى كه هيچ آفريده چنان
نگفتست تا حال اى مهربان
سپاسى كه فضلش نداند بجا
به دنيا درون هيچكس جز خدا
045 47 سپاسى كه يارى شود هر زمان
سپاسى كه دارد بسى پشتوان
046 47 سپاسى كه در او بود هر سپاس
كه گفتست، هر زنده ى حق شناس
047 47 سپاسى كه هرگز نگفتست كس
ندارد كسش بيش در دسترس
048 47 سپاسى برابر ترا با جلال
بيافزائيش خود، رسد بر كمال
049 47 سپاسى برابر ترا با جلال
بيافزائيش خود، رسد بر كمال
050 47 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
تو كاملترين رحمتش كن عطا
خدايا بدو مهربانى نما
051 47 درودى فزاينده و تابناك
روان ساز بر احمد و آل پاك
052 47 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى كه خشنود گردد، بدو
درودى پسنديده و مهرجو
درودى كه باشد بجانش سزا
درودى كه، راضى نمايد ترا
درودى كه، جز او نگردى رضا
درودى كه، شد بر محمد (ص) سزا
053 47 درودى فراگيرتر از رضا
كه پيوند گيرد، لقاى ترا
054 47 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى كه گويند افرشتگان
بود، خاص بر پاك پيغمبران
درودى كه گويند آن بندگان
پذيرند آن را به جان انس و جان
درودى كه خود آفريننده را
ببر گيرد آسان به ارض و سما
055 47 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
درودى، پسنديده پر محتوا
كه افزون كنى خويشتن اى خدا
درودى كه غير از خداوندگار
حسابش نداند به وزن و شمار
056 47 دگر نيز بر عترتش سر بسر
درودى تو بفرست اى مهرور
كه خود برگزيدستى آن دودمان
عزيزان و پاكان روشنروان
تو گنجورشان كردى اندر جهان
نگهدار از علم و از بندگان
گزيدى هم اينان پى حفظ دين
تو فرمودى ايشان به خود جانشين
تو فرمودى اينان ز هر رجس پاك
كه گشتند چون گوهران تابناك
سپردى به ايشان تو دستور كار
وسيله توسل به پروردگار
كه هستند خود حجتت در زمين
نگهدار دانش، نگهدار دين
جدا كردى اينان ز هر كار زشت
كه گشتند بر خلق راه بهشت
057 47 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بفرما ز جودت بر اينان عطا
تو در حقشان نيك بخشش نما
تو سرشار كن سودشان در شمار
بر اين جمع خود بخششى ويژه دار
058 47 تو سرشار كن سودشان در شمار
بر اين جمع خود بخششى ويژه دار
برابر به عزمت بود آن درود
به ميزان و پهناى ملك وجود
059 47 تو نزديكشان ساز بر خويشتن
كه خشنود گردند آن انجمن
060 47 خدايا تو در هر زمان ز ابتدا
به دينت فرستاده اى پيشوا
همان را چو مشعل به پاداشتى
چراغى به راهت فرا داشتى
بدانسان كه شد مرشد بندگان
چو پيمان حق گشت پيمان آن
چو شد طاعتش فرض بر بندگان
رضاى تو آمد به فرمان آن
اطاعات از او گشت واجب بجان
كه باشند در خدمتش بندگان
نگردند از حكم او سرگران
پذيرند فرمان وى را بجان
061 47 تو الهام فرما بدان نور راه
كه شكرش بجاى آورد اى اله
به نيروى خود بر ولى باش يار
كه گردد در آن رهبرى كامكار
برويش در مرحمت باز دار
تو پشت و پناهش شو اى كردگار
به چشم عنايت در او كن نظر
فرشته بدو ساز امدادگر
فزون ساز خود نيرويش بى قياس
كه گويد به درگاه يزدان سپاس
062 47 بپادار دينت از او آشكار
رها ساز از بدعت نابكار
حدود و شرايع بدو زنده ساز
كه راهت كند بر همه خلق باز
ز دينت بپرداز زنگ ستم
ستمگر ندارد شريعت دژم
ره دين خود بر ولى باز دار
كند كجروان را ز ره بر كنار
063 47 دل دوستانت بدو نرم دار
به دشمن شود چيره در كارزار
ولى تو گردد به ما مهربان
به ما رحمتش را بفرما روان
اطاعت كنيمش ز جان بيريا
بدانسان كه گردد رسولت رضا
بمانيم در يارى اش استوار
رضاى تو جوئيم اى كردگار
درودت بر او باد و بر خاندان
دگر نيز بر اوليا همچنان
064 47 درودت به پيغمبر و دوستان
بود نيز بر خاندان جاودان
همان دوستانى كز آل رسول
روشها نمودند با جان قبول
كه اقرار دارند بر خاندان
بدامان ايشان بود چنگشان
به فرمانشان گشته كوشا بجان
تمسك بجان جسته بر خاندان
نشستند در پيروى استوار
به راه امامند چشم انتظار
درودى فزاينده و مستدام
تو بفرستشان بامدادان و شام
065 47 روان ساز بر جان ايشان درود
درودى كه بسيار شايسته بود
تو احوالشان نيز نيكو بدار
كه باشند در كار پرهيزكار
دگر آنكه باشند خود توبه كار
بگيرند در قرب رحمت قرار
همان توبه بپذير اى كردگار
رحيمى، و بر خلق آمرزگار
در آن قرب رحمت بده جايشان
در آنجا تو ما را به ايشان رسان
066 47 به روز عرفه تو دادى شرف
گشودى در آن رحمت از هر طرف
به عفوت هم امروز منت گذار
عطايت بيافزاى اى كردگار
067 47 من آن بنده ات هستم اى كردگار
كه انعام كردى مرا بيشمار
پس از آفرينش دگر پيش از آن
بمن كرده اى رحم اى مهربان
به دستم سپردى همان ريسمان
كه باشم به دينت بتوفيق آن
مرا داده اى در كسانى قرار
كه هستند در حزب پروردگار
068 47 كه بر دوستانت شوم دوستدار
شوم دشمن خصم پروردگار
بسم كرده اى لطف اى مهربان
و ليكن نبودم چو فرمانبران
خدايا به امرت شدم سرگران
به نهيت شتابنده گشتم بجان
نبودم، به طغيان و گردنكشى
مرا نفس افكند در بيهشى
تو دادى مرا، بيم از آتشت
نگردم ز دستور گردنكشت
ولى دشمنم، خصمت اى كردگار
براه هوى گشت بر بنده يار
مرا ياورى كرد بر ناروا
مرا كرد او با گنه آشنا
چو بودم به عفو تو اميدوار
نبايد ز فرمان شوم بر كنار
069 47 كنونم در آن پيشگه خوار و زار
ذليلم بدرگاهت اى كردگار
به دوشم بود سخت بار گناه
به اقرار، بردم به عفوت پناه
كنون برده بر درگهت التجا
خدايا به عفوت امان ده مرا
امانم، چه كس مى دهد جز خدا
كجا از تو كس باز دارد مرا
070 47 خدايا همان جامه پوشان مرا
كه بر هر گنهكار دانى روا
و عفوى كه بخشى بهر توبه كار
مرا بخش اى پاك پروردگار
به من بخش آمرزشى رستگار
كه بخشى بهر شخص اميدوار
نباشد گران نزدت اى كردگار
بر اين بنده با عفو منت گذار
071 47 كرم كن مرا بهره اى از عطا
كه خشنود گردى ز من اى خدا
به خيرى كه بخشى به فرمانبران
تهيدست مگذارم اى مهربان
072 47 چو آنان نكردم عبادت گرت
ولى بنده اى بوده ام بر درت
ندانسته ام خود شريكى ترا
نكردم همى درگهت را رها
از آن در به سوى تو گشتم روان
كه بر بنده دادى تو فرمان آن
به سويت روان گشته ام توبه كار
كنونم در اين پيشگه خوار و زار
073 47 به سويت روان گشته ام توبه كار
كنونم در اين پيشگه خوار و زار
وثوقم بود بر تو وان اعتماد
كه گردد پياپى به عفوت زياد
كنون بر درت ايستادم بپا
امان خواهم از درگهت اى خدا
074 47 چو خواران نه مانند مستكبران
ز عفوت بجويم خدايا امان
075 47 بر آن در چو يكذره ناچيز و خوار
ترا خوانم اى پاك پروردگار
توئى آنكه هرگز نسازى شتاب
به كيفر گنهكار را در عذاب
نميرانى از خويشتن بى گمان
تو مى بخشى از عفو لغزندگان
تو مهلت دهى بر خطاكارگان
منم در خطا غوطه ور بى گمان
076 47 تو مهلت دهى بر خطاكارگان
منم در خطا غوطه ور بى گمان
077 47 نبودم به حكم تو فرمانگزار
خطا كرده ام بر درت آشكار
078 47 نبودم به حكم تو فرمانگزار
خطا كرده ام بر درت آشكار
079 47 گنه كردم از بندگانت نهان
نترسيدم از داور مهربان
080 47 گنه كردم از بندگانت نهان
نترسيدم از داور مهربان
081 47 نترسيدم از خشمت اى كردگار
جنايت بخود كرده ام بيشمار
082 47 نترسيدم از خشمت اى كردگار
جنايت بخود كرده ام بيشمار
083 47 گرفتاريم بيش و آزرم كم
بود، اى خداوند صاحب كرم
084 47 گرفتاريم بيش و آزرم كم
بود، اى خداوند صاحب كرم
085 47 گرفتاريم بيش و آزرم كم
بود، اى خداوند صاحب كرم
086 47 بدانكس قسم مى دهم مر ترا
كه خود برگزيديش از بين ما
تو بخشيديش بر جهان مهترى
تو او را گزيدى به پيغمبرى
سپردى بدو كارت اى كردگار
پسنديدى او را به انجام كار
تو گفتى كه از او اطاعت بجان
بود فرض بر توده ى بندگان
بفرمان او هر كه شد سرگران
نبردست فرمانت اى مهربان
تو گفتى كه هر كس ترا داشت دوست
همه جسم و جانش بفرمان اوست
بود دشمنش نيز خصم خدا
بدو نيك او هست يكسر ترا
بپوشان مرا جامه ى آنچنان
كه بر توبه كاران بپوشى همان
087 47 چنان سرپرستى كن اى كردگار
كه گردم به آمرزشت رستگار
088 47 چو آنان كه در راهت اى مهربان
بحكم وفا كردى از ويژگان
089 47 مفرماى بر كرده هاى خطا
مجازات اين بنده را اى خدا
090 47 مده مهلتم بر ره ناصواب
چو اسرافكاران مگيرم بخواب
091 47 مده مهلتم بر ره ناصواب
چو اسرافكاران مگيرم بخواب
092 47 بر آن راه فرما مرا رهبرى
كه بردى عزيزان به طاعتگرى
بدان ره كه بردى عبادتگران
هدايت بفرمايم اى مهربان
093 47 از آنى كه سازد مرا از تو دور
بر اين بنده بربند راه عبور
بر اين بنده بگشاى آن رهگذر
كه راهم رسد بر تو اى دادگر
094 47 مرا سوى خيرات كن راه باز
به بى طاعتيها تباهم مساز
095 47 مرا سوى خيرات كن راه باز
به بى طاعتيها تباهم مساز
096 47 مرا سوى خيرات كن راه باز
به بى طاعتيها تباهم مساز
097 47 تو مگذارم اندر طريق خلاف
بگردانم از جانب انحراف
098 47 حلالم كن از تنگناى بلا
رها سازم از لجه فتنه ها
099 47 ميان من و دشمن خيره سر
تو حائل شو اى مهربان دادگر
100 47 مگردان تو از سوى اين بنده چشم
رضا باش تو دور گردم ز خشم
101 47 مفرماى از رحمتت نااميد
ببخشم بخشنودى خود نويد
102 47 عطا كن بدانسان كه دارم توان
مبادا شود بخششت بيش از آن
103 47 تو هرگز مفرما به خويشم رها
ز چشمت ميانداز اين بنده را
104 47 تو هرگز مفرما به خويشم رها
ز چشمت ميانداز اين بنده را
چو آنان كه غرقند اندر گناه
به رسوائى افتاده در پرتگاه
تو دستم بگير اى خداوندگار
ممانم به گرداب لغزش دچار
105 47 بفرما بمن با عنايت نظر
سلامت بدارم به دور از خطر
106 47 ترجمه اى براى فرازهاى 111-110-109-108-107-106وجود ندارد.
107 47 ترجمه اى براى فرازهاى 111-110-109-108-107-106وجود ندارد.
108 47 ترجمه اى براى فرازهاى 111-110-109-108-107-106وجود ندارد.
109 47 ترجمه اى براى فرازهاى 111-110-109-108-107-106وجود ندارد.
110 47 ترجمه اى براى فرازهاى 111-110-109-108-107-106وجود ندارد.
111 47 ترجمه اى براى فرازهاى 111-110-109-108-107-106وجود ندارد.
112 47 بپوشان مرا خلعتى پر بها
كه باشد فراگير سر تا به پا
113 47 تو با فضل و نعمت مرا شاد كن
سزاوار بر كار ارشاد كن
پسنديده گفتار و كردار دار
خدايا مرا نيك پندار دار
114 47 برانگيزيم چون بروز شمار
مكن پيش ياران مرا شرمسار
مكن آنكه شكرت شود از نظر
بتوفيق طاعت مرا راه بر
خدايا چنانم بده پرورش
كه جانم به سوى تو يابد كشش
115 47 بده قوتم بيش از ديگران
كه برتر شوم از ستايشگران
116 47 مكن خوارم اندر مقام نياز
به انجام منكر هلاكم مساز
مرانم ز در همچنان دشمنان
چنين سر سپرده، از آن در مران
به احسان و بخشش توئى مستدام
بود بخششت بيش از انتقام
چو حجت بود از تو اى دادگر
كه خود پرده پوشى، نئى پرده در
117 47 مرا پاك و پاكيزه كن روزگار
كه از منهياتت شوم بر كنار
بميرانم، آنسان كه تا بيكران
ز رخساره ام نور گردد روان
118 47 چو در پيشگاهت شدم خوار و زار
تو بر بندگانت عزيزم بدار
مرا بى نيازى ده، اى چاره ساز
از آنى، كه باشد ز من بى نياز
چنان كن كه، مانم گدايت به در
مكن دشمنم شاد، اى دادگر
119 47 چنان كن كه، مانم گدايت به در
مكن دشمنم شاد، اى دادگر
پناهم ده از درد و رنج و بلا
بپوشان ز حلمت گناه مرا
تو آن كن كه قادر كند در كرم
مدارا نمايد بجاى ستم
120 47 به تقدير چون فتنه آيد ز راه
خدايا بده با نجاتم پناه
به دنيا نكردى چو رسوا مرا
به فردا چنين كن مدارم بپا
121 47 تو نعمت فرستاديم در جهان
چنين ساز با آخرت توامان
مده مهلتم تا شوم سنگدل
مكن چهره ام در مصيبت خجل
ز قدرم مكاه و مده كاستى
مترسان كه برگردم از راستى
122 47 ز قدرم مكاه و مده كاستى
مترسان كه برگردم از راستى
بده بيم تا من عبادت كنم
چنان كن كه قرآن تلاوت كنم
123 47 بخلوت شوم شاد و شب زنده دار
شبم را بدينگونه آباد دار
ترا انس گيرم بخلوت نكو
بيارم ترا بار حاجت فرو
برآرم به سوى تو دست نياز
كه باشى بر آن آتشت چاره ساز
پناهم ده اى پاك پروردگار
از آنى، كه بر دوزخى شد دچار
124 47 به گرداب نادانيم مبتلا
مگردان، به طغيان مسازم رها
مگردان مرا عبرت ديگران
نگردند گمره ز من اين و آن
خدايا مسازم به مكرت دچار
مده ديگرى را به جايم قرار
مكن نامم از نيكبختان جدا
تنم را مگردان دچار بلا
نسازم بجان سخره ى آن و اين
بخشنودى خويش دارم قرين
به زحمت ميانداز خود را تمام
كه گيرى از اين بينوا انتقام
125 47 ز عفوت ببخشاى بر من چنان
كه در خلد گردم بجان كامران
پسندى اگر چيزى اى مهربان
خودت طعم آن چيز بر من چشان
شود تحفه هايت به سويم روان
بده سود و دورم بدار از زيان
126 47 شود تحفه هايت به سويم روان
بده سود و دورم بدار از زيان
بده بيم اين بنده را زان مقام
به ديدار خود بخش شوقم تمام
شوم از گناهان خود توبه كار
اگر بود پنهان و گر آشكار
گناهان كوچك، گناه كلان
تو مگذار بر دوشم اى مهربان
127 47 بمن باش پروردگارا چنان
كه هستى به جمعيت صالحان
به پرهيزكارى گمارم، چنان
كه يادم شود خوش بر آيندگان
بيارايم آنگونه پرهيزكار
كه ماند ز من در جهان يادگار
قرارم بده در صف پيشتاز
به تكميل نعمت مرا چاره ساز
128 47 قرارم بده در صف پيشتاز
به تكميل نعمت مرا چاره ساز
كرم كن پياپى بر اين بنده ات
به سويم روان كن گران موهبت
مرا ساز همسايه با دوستان
به شادى تو در مينوى جاودان
بپوشان مرا خلعتى پر بها
كه بر دوستانت شناسى روا
129 47 عطا كن مرا خوابگاهى چنان
كه در قرب رحمت بود جاودان
شود ديده ام روشن از آن مقام
به آرامش آنجا شوم مستدام
مسنجم، تو با آن گناه كلان
كه ناچار باشد هلاكم در آن
دلم را بپرداز از شبه ها
سوى رحمت خويش راهم گشا
تو سرشار كن بهره ام از عطا
نصيبم ز احسان فراوان نما
130 47 خدايا به كارى مرا برگمار
كه خاصان بدان كرده اى رستگار
خرد چونكه گردد به غفلت دچار
خدايا دلم را به طاعت گمار
توانگر شوم، پاكدامن بجان
سلامت نصيبم كن اى مهربان
131 47 ثوابم مياميز اندر گناه
به خلوت مساز از مفاسد تباه
نگهدار خود آبرويم چنان
كه چيزى نخواهم از اين و از آن
مرا نيز از فاسقان باز دار
بخواهش مسازم به آنان دچار
132 47 مكن بر ستمكاره ام دستيار
به محو كتابت موفق مدار
چنانم نگهبان شو اى مهربان
كه خود دانى اى پاك پاكيزه جان
در توبه با رحمتت باز كن
تو بر نيك رزقم سرافراز كن
به انعام و احسان شوم روبرو
بد آنها كه شد از درت آرزو
133 47 بخشنوديت عمرم اى كردگار
به حج و به عمره شود برگزار
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بر آن پاك جانان با احترام
بود تا ابد جاودانى سلام
001 48 در عيد قربان در روز جمعه
001 48 خدايا دگر باره روزى رسيد
كه بر هر مسلمان بود روز عيد
بود فرخ امروز و با ميمنت
ز فيضت مسلمان كند مسئلت
به انبوه بر درگهت رهسپار
ز فضلت طلبكار و اميدوار
تو ناظر بر اين جمع اميدوار
كه جمعند با بيمت اى كردگار
حوائج چو باشد ترا آشكار
كرم كن تو حاجات ايشان برآر
ز جود تو اين بنده خواهشگرم
كه آسان كنى خواهشم با كرم
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
002 48 خدايا تو شاهى ستايش تراست
كه ذات تو پيوسته معبود ماست
بزرگى و هم مهربان بردبار
بود نعمتت بخش بر هر كنار
تو صاحب جلالى به عزت قرين
پديد آور آسمان و زمين
بده بهره ام را ز نعمت نكو
مرا ساز با عافيت روبرو
هدايت كن اى پاك پروردگار
به توفيق طاعت موفق بدار
چو انعام بخشى تو بر مومنين
خدايا بدان خير، دارم قرين
اگر خير دنياست يا آخرت
هدايت اگر هست يا مغفرت
و گر رتبه اى هست بر من رواست
خدايا تو شاهى ستايش تراست
003 48 و گر رتبه اى هست بر من رواست
خدايا تو شاهى ستايش تراست
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
نباشد چو معبود ديگر مرا
چنين خواهم از درگهت ايدرا
تو بفرست خود بر محمد (ص) درود
دگر نيز بر عترتش آنكه بود
فرستاده ات بود و راهش صواب
پسندت چو گرديد شد انتخاب
تو از جمع عالم گرفتيش دوست
درود تو بر اوى و بر آل اوست
كه هستند پاكان نيكومنش
همه منشاء خير و نيكو روش
بدانسان درود تو بر جانشان
كه جز تو ندانست مقياس آن
بفرما مرا در دعاها شريك
كه امروز خوانند پاكان نيك
بيامرز ايشان و ما را بجان
چو هستى تو پروردگار جهان
004 48 برآورده ام بر تو دست دعا
توانا و يكتا توئى اى خدا
به فقر آمدم بر درت بينوا
نهادم به دربارى از فاقه را
وثوقم به آمرزش كردگار
بود بر عمل نيست اميدوار
وسيع است آمرزشت اى خدا
چو بيش است او از گناهان ما
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
بر انجام هر حاجتى عهده دار
كه سهل است بر جودت اى كردگار
بود قدرتت نيز بى انتها
بود بر تو آسان مهمات ما
چو در بى نيازى شدى چاره ساز
دراز است سوى تو دست نياز
رسيدم به هر چيز در اين جهان
ز جود تو بر من رسيدست آن
نگردانده كس نيز از من زيان
زيانم تو گردانده اى بى گمان
ندارم به غير از تو بر كس اميد
بود از تو هر خير بر من رسيد
005 48 خدايا به بندند مخلوق بار
چو دارند از كس عطا انتظار
من امروز آورده ام بر تو بار
عطاى ترا گشته چشم انتظار
006 48 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا ز خواهنده ات دستگير
ببخشم، خدايا اميدم مگير
نكاهد ترا هيچ بخشندگى
وثوقم بود بر تو در بندگى
نباشم به مخلوق اميدوار
نكردم از اين بيش شايسته كار
بجز احمد (ص) و آل آن مهربان
شفاعت نمى خواهم از ديگران
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
007 48 به سويت روان گشته ام بينوا
چو اقرار دارم كه كردم خطا
به عفوت نهادم دل بينوا
كه بر هر خطا كار دانى روا
به عفوى كه هرگز گناه كلان
نگردانده راهش ز بد كارگان
كه گشتند مشمول بر رحمتت
نگشتند محروم از نعمتت
008 48 وسيع است آن رحمتت يا عظيم
عظيمى، عظيمى، كريمى، كريم
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به عفوت تفضل كن اى رهنما
به فضلت بر اين بنده شفقت نما
خدايا كرم كن گشايش به كار
در اينجا بر اين بنده منت گذار
009 48 بود اين مقام از بزرگان دين
كه خود برگزيدى ز اهل يقين
چو بودند آنان به نزدت امين
تو فرمودى آنان بخود جانشين
مقامى چنين گشت مخصوصشان
كه اكنون ربودند اين غاصبان
كنون نيز در چنگ تقدير تست
به فرمان حكم فراگير تست
نه مغلوب كس گشت، تقدير تو
از آنجا كه قطعيست تدبير تو
تو بهترشناسى صلاح جهان
چنين بود پيوسته در هر زمان
كنون جانشينانت اى كردگار
نشستند از حق خود بر كنار
نشستند مغلوب و مقهور زور
كتابت در افتاده مهجور و دور
به تبديل گرديده حكمت دچار
بود واجباتت همه بر كنار
چو متروك شد سنت احمدى (ص)
نهاندن يكسو ره ايزدى
010 48 خدايا تو لعنت كن اين كجروان
كه هستند بر اوليا دشمنان
011 48 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
ستوده توئى بر محمد (ص) درود
تو بفرست و تاييد فرما به جود
تو نصرت عطا كن بر آن اوليا
تو تعجيل فرما در اين مدعا
بر ايشان تو بفرست آنسان درود
كه مخصوص آل براهيم بود
012 48 تو توحيد و ايمان عطا كن به من
بتصديق پيغمبر اى ذوالمنن
به تصديق از آن امامان گمار
كه يابم به توحيد و ايمان قرار
اطاعت كنم از امامان دين
به اجراى امر تو اى بيقرين
013 48 نگردانده جز حلم خشم ترا
كه عفوت ز خشمت بود بر ترا
بود رحمتت زينهار عقاب
تضرع نجاتم دهد از عذاب
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
به آن قدرتى كارم آسان نما
كه با آن كنى زنده هر مرده را
چو شد قدرتت زندگى بخش خاك
خدايا ز حسرت مسازم هلاك
014 48 چو شد قدرتت زندگى بخش خاك
خدايا ز حسرت مسازم هلاك
همى تا دعايم كنى مستجاب
اجابت كنى بازگوئى جواب
به عمرم شفاى سلامت چشان
مسلط بجانم مكن دشمنان
پناهنده ام بر تو اى كردگار
مكن دشمنم روى گردان سوار
015 48 گرم برفرازى، كه پستم كند؟
و گر نيست سازى، كه هستم كند؟
عزيزم چو فرمودى اى كردگار
چه كس مى تواند مرا كرد خوار؟
و گر خوار دارى كه سازد عزيز!؟
ز حكم تو هرگز نباشد گريز
كه رحمم كند گر فرستى عذاب؟
هلاكم چو كردى كه شد چاره ياب؟
چنين دانم اى قادر ذالكرم
كه هرگز به امرت نباشد ستم
ندارى از آن در عقوبت شتاب
كه پيوسته باشى بر آن كامياب
كسى را نياز است اندر ستم
كه خود ناتوان است بر بيش و كم
بود بيمش از جاه گردد برى
خدايا تو بسيار بالاترى
016 48 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا مسازم نشان بلا
مرا مهلتى ده غمم ميزدا
خدايا تو از لغزشم درگذر
به دفع بلا دور دار از خطر
تضرعگرم بر درت خوار و زار
ز خشمت خدايا مرا دور دار
017 48 در اين روز جويم ز خشمت پناه
نشستم به درگاه و چشمم براه
پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
018 48 پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
طلب مى كنم از درت زينهار
خدايا ز خشمت مرا دور دار
019 48 ترجمه اى براى فراز 19 وجود ندارد.
020 48 دگر ره بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
هدايت طلب مى كنم از درت
عطا كن مرا، جان پيغمبرت
021 48 خدايا بر اين بنده ات يار باش
تو با رحمت خود نگهدار باش
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
022 48 ترجمه اى براى فراز 22 وجود ندارد.
023 48 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا بفرما مرا بى نياز
تو رزقم عطا ساز اى چاره ساز
024 48 خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
خدايا بفرما مرا بى نياز
تو رزقم عطا ساز اى چاره ساز
025 48 پس اكنون بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
كمك كن بمن از گنه درگذر
بيامرزم اى مهربان دادگر
026 48 ترجمه اى براى فراز 26 وجود ندارد.
027 48 پس اينك بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
طلب مى كنم عصمت اى كردگار
نگردم به سوى گنه رهسپار
028 48 خدايا، خدايا، توئى مهربان
تو صاحب جلالى، خداى جهان
خدايا بجان محمد (ص) درود
تو بفرست و بر عترتش آنكه بود
سويت روى آورده ام اى خدا
كه گردانيم، زود حاجت روا
مقدر كن اى پاك پروردگار
كه در موضع خير يابم قرار
تفضل بفرماى اندر عطا
به خوشبختيم ساز حاجت روا
بيفزاى بر نعمتت هر زمان
كريمى و بالاتر از مهربان
001 49 در رفع شر دشمنان و رهائى از فشارشان
001 49 خدايا هدايت نمودى مرا
ولى، من پى دل شدم ناروا
به اندرز گشتى مرا رهنما
نپذرفته رفتم براه هوى
عطايم نكو دادى اى مهربان
ولى من، نبودم چو فرنبران
به نهيت شدم آشنا بعد از آن
طلب كردم آمرزشت را بجان
گذشتى ز من عفو كردى عطا
ولى باز افتادم اندر خطا
مرا هست بار گناهان به دوش
خدايا، تو هستى بر آن پرده پوش
002 49 براه خطا گام بنهاده ام
به عمق هلاكت در افتاده ام
نبودم به فرمانبرى راست گام
سزاوارم ار مى كنى انتقام
003 49 به توحيد باز آمدم بر درت
بجان گشتم اينك ستايشگرت
ندانسته ام من شريكى ترا
نخواندم به غير از تو كس را خدا
گريزم به سوى تو اى كردگار
چو بد كار درمانده ى بيقرار
زيان ديده چيزى ندارم بدست
بدرگاهت اينك نشستم به بست
004 49 به سويت گريزانم از دشمنان
كه گشتند در خصميم هم عنان
به شمشير و با نيزه جانستان
به قصدم نشستند تا پاى جان
كه زهرم بريزند در كام جان
نخفتست چشمانت اى مهربان
005 49 خدايا بزرگى و والا بجاه
توئى بر ستمديده پشت و پناه
چو مى دانى انديشه دشمنان
در اين جنگ ديدى مرا ناتوان
006 49 تو گشتى مرا يار اى كردگار
به نيروى خويشم شدى دستيار
سپاهش پراكندى اى دادگر
كه گشتم به پيكار پيروزگر
به تير عدو بود جسمم هدف
نگرديد جانم ز دشمن تلف
همان تير بر سوى او پر كشيد
بدانسان كه از خشم دستش گزيد
ز پيكار برگشت آن خصم چير
سپاهش پراكنده شد ناگزير
007 49 چه بسيار دشمن به راهم نشست
ز مكرش بهر گوشه اى دام بست
كمين بست بر من چو درندگان
به اغفال من گشت شيرين زبان
008 49 چو انديشه اش خواندى اى مهربان
در آن دام افكنديش ناگهان
گرفتار آن دام شد خويشتن
كه گسترد با مكر در راه من
نمى بود اگر رحمتت دستگير
گرفتار بودم بدان خصم چير
009 49 حسد برد بسيار بر من حسود
دهان را به غيبت به طعنم گشود
به نيش زبان باز آن ياوه گو
هدف ساخت زين بنده ات آبرو
صفاتى به من بسته بود آن حسود
كه خود داشت آن عيبها در وجود
به من خرده بگرفت آن نابكار
ولى من ترا خواندم اى كردگار
010 49 به من خرده بگرفت آن نابكار
ولى من ترا خواندم اى كردگار
چنين بود از درگهت ملتمس
خداوندگارا به فرياد رس
يقينم چنين بود اى مهربان
دعايم اجابت كنى بى گمان
ستمديده هرگز نماند بجا
پناهنده بر درگه كبريا
هر آنكس برد بر درت التجا
بر او بيم هرگز نباشد روا
تو هستى نگهدار آن بى گمان
تو محفوظ داريش از دشمنان
011 49 نجاتم تو بودى ز ابر بلا
بدل كردى او را به ابر عطا
بباريد از نعمتت بيكران
بمن ساخت انهار رحمت روان
012 49 تحقق پذيرفت هر حسن ظن
جدا گشت اندوه و حيرت ز من
تهى دستيم چاره شد آن زمان
نشاطم عطا كردى اى مهربان
013 49 تو بخشيدى انعامم اى دادگر
در آنجا كه بودم به غم غوطه ور
نگرديد احسانت از من جدا
چو بودم به كردار بد مبتلى
سزاوار خشمت شدم با خطا
خطاكاريم را نكردم رها
نباشى تو مسئول اى كردگار
به هر جا بود بخششت آشكار
014 49 چو درخواست گردد فرستى عطا
و گر كس نخواهد تو دانى روا
ز فضلت اگر بنده شد خواستار
تو اندك نبخشى بود بى شمار
ابا كردى از لطف مولاى من
به احسان و فضلت بده جاى من
خدايا از اين پس كنم من ابا
كه افتم دگر ره به دام خطا
خدايا توئى قادر مهربان
نگردى تو مغلوب كس بى گمان
تو بر بنده مهلت دهى از عذاب
نسازى تو در انتقامت شتاب
015 49 به اقرار مى گويم اندر مقام
فراوان بود نعمتت مستدام
خطا كرده ام غرقه ام در گناه
بدينسان بتقصير خويشم گواه
016 49 به جاه محمد (ص) به مهر على (ع)
تقرب به من بخش با خوشدلى
نشستم به درگاهت اى مهربان
پناهم ده از دشمن بى امان
چو اين كار مشگل نباشد ترا
نيفتى از اين راه در تنگنا
017 49 نه بر قدرتت سخت باشد همان
بر اين بنده از لطف رحمت رسان
بسازم از آن رحمتت نردبان
برآيم به خشنوديت آن زمان
بيابم بدان از عقوبت امان
تو بخشنده باشى ببخشندگان
001 50 در مقام ترس از خداوند متعال
001 50 خدايا تنم ساختى تندرست
مرا پرورش داده اى از نخست
همان روزيم از تو شد برقرار
به قرآن خود گفتى اى كردگار
002 50 همان روزيم از تو شد برقرار
به قرآن خود گفتى اى كردگار
به اسرافكاران تو دادى نويد
نگردند از رحمتت نااميد
سرودى به قرآن پر محتوا
كه عفوت شود چاره گر بر خطا
خدايا گنهكار گشتم ترا
تو داناتر از بنده اى بر خطا
بود ثبت در نامه ى ايزدى
چو رسوائيم، واى از آن بدى
003 50 نمى بود اگر عفوت اى دادگر
من از دست مى رفتم از هر نظر
كسى را اگر بود پاى فرار
گريزان شد از وحشت كردگار
چو بر درگهت نيست پوشيده راز
محاسب كجا خواهى اى بى نياز
004 50 نباشد گريز از تو اى كردگار
كه مى يابيم چون شوم در فرار
عذاب ار فرستى به آنم سزا
كه عدل است خود كيفرت بر خطا
به عفوت اگر بگذرى چاره ساز
فراگير گرديده از ديرباز
چو پوشيديم جامه ى عافيت
ببخشاى بر بنده ات معصيت
005 50 به جاهت كه در پرده باشد نهان
به نامت كه مخفيست از اين و آن
ترحم كن اى پاك پروردگار
مكن جان بى تاب من شرمسار
مرا هست يكمشت سست استخوان
تنم هست رنجور و بى تاب، جان
نباشد مرا طاقت آفتاب
به دوزخ كجا باشدم، توش و تاب
ز تندر گريزم، همى كو به كو
چگونه به خشمت شوم روبرو
006 50 به من رحم كن اى خداوندگار
تو فردى و اين بنده ناچيز و خوار
عذابم، نيافزايدت فر و جاه
به مقياس يك ذره، اى پادشاه
گر افزوده ميشد ترا جاه و فر
تحمل طلب كردم اى دادگر
تو شاهى و در سلطنت جاودان
نيافزايدت طاعت بندگان
نكاهد خطاى گنهكار از آن
چو باشد ترا سلطه بر بيكران
007 50 به من رحم كن اى خداى جهان
چو بخشنده باشى به ببخشندگان
به اكرام بگذر از اين ناتوان
ز من توبه بپذير اى مهربان
001 51 در تضرع و زارى به درگاه خداوند متعال
001 51 خدايا سپاست بگويم بجان
برابر به احسانت اى مهربان
چه بسيار نعمت فرستاده اى
بر اين بنده داد عطا داده اى
برحمت تو اين بنده بنواختى
كه شايسته ى برترى ساختى
عطايت چه سرشار و پهناورست
بدانسان كه شكرم از آن قاصر است
002 51 نمى بود احسانت ار بيكران
به اصلاح خود كى شدم كامران
تو روزى فرستاديم چاره ساز
كه گرديدم از هر نظر بى نياز
بگرداندى از بنده رنج و بلا
ز من دور گرديد هول قضا
003 51 بلاهاى جانكاه شد بر كنار
فرستاديم نعمت بيشمار
چه نعمت، كه چشمم بدان روشن است
عطايت عظيم است و نزد من است
004 51 اجابت نمودى، دعاى مرا
گذشتى ز هر لغزشم با عطا
گرفتى حقم، از ستمكارگان
چو خواهنده گشتم از آن آستان
005 51 نهادم چو بر آستان تو رو
نه، بودى بخيل و نه آشفته خو
شنيدى دعايم، نمودى عطا
برآورديم آرزو اى خدا
عطا كرده اى نعمتم هر زمان
ستايش ترا زيبد اى مهربان
006 51 سپاست بجان و زبان و خرد
از اين بنده بر درگهت مى سزد
سپاسى كه باشد به شكرت قرين
كه خوشنود گردى از اين كمترين
خدايا ز خشمت رها كن مرا
تو هستى پناهم در اين مدعا
007 51 خدايا چو درمانده گشتم به راه
در آن خستگى از تو جويم پناه
نپوشيدى عيبم گر اى مهرور
ز رسوائيم بود هر جا خبر
ز يارى نبودى گرم دستگير
شدم خوار و مغلوب خود ناگزير
شهان چونكه بر درگهت رو نهند
به خوارى همه يوغ برگردنند
نهادند شاهان همه رخ بخاك
از آن سطوت و شوكتت بيمناك
تو هستى سزاوار پرهيزگار
بود نام نيك از تو اى كردگار
خدايا بيامرز و بگذر ز من
گر آلوده ام بر گنه جان و تن
نباشم توانا، نيم بيگناه
كه معذور باشم در آن پيشگاه
008 51 تو ناديده انگار از من خطا
چو آلوده ام بر گنه اى خدا
منم آن گنهكار بيزار جان
كه با توبه گشتم بسويت روان
پناهنده ام درگذر از گناه
بسويت روان گشته زنهار خواه
مگردان به نوميديم واگذار
رهايم مكن اى خداوندگار
009 51 هراسان و مسكين و خواهنده ام
خدايا بدان در پناهنده ام
010 51 شتابنده ام بر درت ناتوان
بر آن وعده هاى تو بر دوستان
گريزنده ام ز آنچه بر دشمنان
به هر كار خود داده اى بيمشان
خدايا شكايت نمايم ترا
غمم هست بسيار و غالب هوى
011 51 خدايا نكردى تو رسوا مرا
به پندار بد يا گنه يا خطا
چو خواندم ترا نيك دادى جواب
به هر حاجتم گشته اى چاره ياب
كنم كاهلى چونكه خواندى مرا
سپارم همه رازهايم ترا
نخوانم كسى را جز از كردگار
نباشم به غير از تو اميدوار
012 51 تو لبيك ها بشنوى بى گمان
كنى روى خود سوى گويندگان
بدامانت آورد هر كس پناه
عنايت كنى ز آنكه هستى تو شاه
013 51 اگر ناسپاسم مكن نااميد
بيامرز اين بنده را اى حميد
014 51 ستمكار و تقصيركارم بجان
كه دادم ز كف بهره ام رايگان
عذاب ار كنى مستحقم بدان
بيامرز اين بنده اى مهربان
001 52 در مقام اصرار در درخواست از خداوند متعال
001 52 خدايا نبود از تو چيزى نهان
اگر در زمين بود يا آسمان
چگونه شود از تو چيزى نهان؟
كه خود آفريديش اى پر توان
شمارش بدانى چو خود ساختى
نهان كى شود آنكه پرداختى
چگونه نهان گرددت از نظر؟
كه رزقش رسانى به آئين و فر
نجات از تو كى يابد اى كردگار؟
كه در پادشاهيت دارد قرار
002 52 تو پاكى و داناترين آن بود
كه دائم ز جاهت هراسان بود
فروتن كسى باشد از بندگان
كه باشد به حكمت ز فرمانبران
دنى آنكه رزقش رسانى به خوان
بجايت پرستش كند ديگران
003 52 هر آنكس به حكمت نباشد رضا
نگرداند از جان قضاى ترا
گر از قدرتت گشت انكارگر
كجا از توانت تواند گذر
و گر كس پرستد به غير از ترا
نگردد ز تقدير و حكمت رها
و گر خوش ندارد لقاى ترا
به ناچار بيرون رود زين سرا
004 52 بزرگى و پاكى تو اى كردگار
بود پادشاهى ترا برقرار
بود نيرويت محكم و لا يزال
به غير از تو هر چيز يابد زوال
005 52 اگر بود كافر و گر رستگار
چشد مرگ را، نيست كس پايدار
سويت باز گردند بعد از زوال
بزرگى و بيتائى و لا يزال
تو بالا و والائى اى دادگر
خدايا ندارى شريكى دگر
006 52 خدايا ترا مى پرستم به جان
به تصديق قرآن و پيغمبران
نه معبود غير از تو باشد مرا
ترا مى پرستم، خدايا ترا
007 52 بهر صبح و شب هست اينم نظر
بود طاعتم اندك اى دادگر
كنم بر گناهان خود اعتراف
خطا كردم، اسراف كردم، خلاف
هلاكم نمو دست كار گناه
هوى و هوس كرده جانم تباه
چو گشتم ز شهوت به حرمان دچار
بخواهش شدم سويت اى كردگار
008 52 چو گشتم ز شهوت به حرمان دچار
بخواهش شدم سويت اى كردگار
به لهوم كشيدست طول امل
به تن پرورى مانده ام از عمل
دلم شد گرفتار، مولاى من
ز خود بيخبر ماندم، آقاى من
اگر چند هستم به نعمت قرين
ز فرجام كارم شدم دل غمين
009 52 به من چيره گرديده دنياى دون
هوى و هوس كرده جانم زبون
كنون مرگ بر من گشودست پر
گناهم زياد است اى دادگر
كنون معترف گشته ام بر خطا
هم اينك به درخواست خوانم ترا
ندارم به غير از تو كس سرپرست
پناهت خدايا رهاننده است
010 52 بر آن حق كه دارى به پيغمبران
بدان حق كه دارى به خلق جهان
به ذاتت كه دائم بود پرتوان
به حكم تو گفتند تسبيح آن
كنم مسئلت تا فرستى درود
به پيغمبر و آل او آنكه بود
كنى با عبادت مرا بى نياز
به بيمت خدايا مرا چاره ساز
دلم سرد گردان به دنياى دون
مرا باش بر رحمتت رهنمون
نصيبم كن از نعمتت بيكران
كرم كن پناهم ده اى مهربان
011 52 گريزم به سوى تو اميدوار
ترا خوانم اى پاك پروردگار
مدد از تو مى جويم اى مهربان
كرم كن كه باشد وثوقم بر آن
001 53 در عرض ذلت بدرگاه خداوند متعال
001 53 مرا كرده خاموش اى كردگار
گناهان و حجت ندارم به كار
گرفتار خويشم دچار بلا
به كردار ناباب خود مبتلى
فرومانده، سرگشته ام در خطا
چو درماندگانم ز مقصد جدا
در آن جايگه مانده ام خوار زار
كه ماند، گنه كار بد روزگار
002 53 در آن جايگه مانده ام خوار زار
كه ماند، گنه كار بد روزگار
بود موقفم، موقف اشقيا
كه آسان شمردند خشم ترا
سبك خوانده، هر وعده ى كردگار
ذليلند و بر درگهت خوار و زار
003 53 ترجمه اى براى فراز 3 وجود ندارد.
004 53 به من رحم كن سرورم بيش از اين
مهل، تا ز صورت خورم بر زمين
به نادانيم، حلم كن اختيار
به بدكاريم، لطف كن برقرار
به كردار بد، گشتم اقرارگر
قصاصم كن، اينك ز من دست و سر
ترحم كن، اى مهربان دادگر
كه پيرم، رسيدست عمرم به سر
به بينم، پريشان و بى خويشتن
ترحم كن، از لطف مولاى من
005 53 به مرگم، نشانم شود از جهان
رود يادم از خاطر زندگان
006 53 فراموش گردم به نام و نشان
دگرگون شود صورتم بى گمان
بپاشند اعضا، بپوسد تنم
شود قطع پيوندها، بشكنم
چو آيد بسر، غافلم خويشتن
ترحم كن، اى واى مولاى من
007 53 چو برخيزم، از گور روز شمار
ترحم كن، از دوستانم شمار
تو در سايه ات جايگاهم بده
به نزديك ياران پناهم بده
قرارم بده با دگر دوستان
كه هستى خداوند هر دو جهان
001 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
001 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
002 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
003 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
004 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
005 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
006 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
007 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
008 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.
009 54 ترجمه اى براى فرازهاى 9-8-7-6-5-4-3-2-1 وجود ندارد.