نكته ديگرى كه بايد بدان توجه شود، مساله مساوات در مهرورزى است . اگر پدر و مادرى داراى چند فرزند هستند، در اظهار محبت و علاقه به فرزندان خود، بايد مساوات را رعايت كنند. قبل از توضيح اين مطلب ، در روايتى از امام صادق عليه السلام كه آن حضرت از پدرش و او از امام سجاد عليه السلام و ايشان از سيدالشهدا عليه السلام و او از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل مى كنند آمده است كه :
نَظَرَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم الى رجل له ابنان اءحدهما و تَرَكَ الآخَرَ فقال له النَّبِىُّ صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فَهَلاّ وَاسَيتَ بَينَهُما(534).
((روزى پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ديدند پدرى كه داراى دو فرزند است ، يكى از آنها را مى بوسد و به ديگرى توجه نمى كند. پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به او فرمودند: چرا بين اين دو كودك مساوات را رعايت نمى كنى )).
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند پدرم عليه السلام فرمودند:
واللَّه انِّى لاُصانِعُ بعض وُلدى و اءجلِسهُ على فَخِذى ، و اءكثِرُ له المحبَّةَ و اءكثِرُ له الشُّكر، و انَّ الحقّ لغيرِهِ مِن وُلدى ، و لكن محافظَة عليه منه و من غيره ، لئلا يَصنَعُوا به ما فُعِلَ بيوسفَ و اخوته ، و ما اءنزل اللَّه سورةَ يوسف الا اءَمثالا لكى لا يَحسُدَ بعضنا بعضا كما حسد بيوسف اخوتُه ، و بَغَوا عليه ...(535).
((من با بعضى از فرزندانم ، با مصانعه (536) رفتار مى كنم . او را روى زانويم مى نشانم با اين كه حقّ با ديگرى است كه به او محبت كنم ، اما به اين يكى محبت مى كنم ، تا ديگرى را از شر او حفظ كنم ، مبادا ماجراى يوسف و برادرانش تكرار شود. خداوند، سوره يوسف را براى تذكر و و تنبه ما نازل فرموده است ، تا ما از روى حسادت ، ماجراى يوسف و برادرانش را تكرار نكنيم )).
از اين دو روايت كه يك روش صحيح تربيتى را دربر دارد، دو نكته مهم استفاده مى شود:
اولا در اظهار علاقه و محبت به فرزندان مساوات رعايت شود.
ثانيا عدم رعايت مساوات در اظهار محبت ، باعث مى شود كه در فرزندان ديگر، عقده حقارت ايجاد شود كه اولين ثمره اش - مثل داستان يوسف - حسادت نسبت به فرزندى است كه بيشتر مورد مهر و محبت واقع مى شود.
آثار منفى عدم مساوات بين فرزندان
پدر و مادر، با اتخاذ روش ناپسند و غيرصحيح تربيتى ، ناخواسته ، فرزند خود را دچار عقده روانى كرده اند و او را به دست خود به مرض روحى حسادت مبتلا ساخته اند. و با اين رنجورى و نگرانى ، از او يك انسان غمگين و افسرده مى سازند و دورانى كه روزگار شادابى ، نشاط و شكوفايى استعدادها و ملكات روحى او است ، با كسالت و ناراحتى هاى عصبى و روحى مى گذرد كه به تبع آن در سلامت جسمى كودك هم اثر مى گذارد. پدر و مادر بى خبرند كه اين مصيبت را خود به بار آورده اند.
در روايتى به نقل از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
الهَمُّ يُذِيبُ الجسد(537).
((نگرانى هاى روحى و درونى باعث ضعف جسمانى مى شود)).
اين نگرانى روحى كه در سايه تبعيض پدر و مادر براى كودك به وجود آمده است ، موجب نحيف شدن جسم او مى شود. كودك شاداب ، سالم و سرحال را به يك انسان رنجور، ضعيف و نگران تبديل مى كند؛ زيرا بين نگرانى و اضطراب هاى روحى ، با ناراحتى هاى جسمانى ، ارتباط مستقيم دارد.
در روايت ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
اَلهَمُّ نصف الهَرَم (538).
((هم و غم ، نصف پيرى است )).
در سايه فشارهاى روحى ، پيرى زودرس دامن گير كودك يا نوجوان مى شود. در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه مى فرمايند:
الحزن يهدم الجسد(539).
((محزون بودن ، موجب نابودى جسم است )).
علت آن هم بسيار روشن است ؛ حزن و اندوه ، اعتدال روحى كودك را به هم مى ريزد. يافته هاى جديد علمى نيز نشان مى دهد كه به هم ريختن تعادل روحى اثر مستقيم در جسم ايجاد مى كند كه اگر اين تعادل روحى ، با تنبه و توجه والدين بازگردد، ملامت جسمانى كودك هم برطرف مى گردد.
نكته مهم اين است كه چون دوران كودكى ، دوران لطافت روح انسان است و كودك در آن دوران ، فوق العاده اثرپذير است ، هر ناملايمتى او را مى رنجاند.
والدين نبايد با اتخاذ روش هاى نامناسب تربيتى چنين زمينه هايى را فراهم كنند. كودك در اين سنين لطافت روحى دارد و اثرپذيرتر و همچنين قدرت تدبير، تنظيم امور و تفكرش هم ضعيف است . در مواجهه با برخى مسائل ، به مشكلات روحى گرفتار مى شود و در دام ناراحتى ها و گرفتارى هاى روانى مى افتد.
وقتى در كودك حسادت ريشه دوانيد، در بزرگسالى به ديگران حسادت خواهد كرد. اين حسادت باعث خواهد شد كه به وادى گناهان ديگر نيز كشيده شود.
حسادت ، گناه قلبى و خطاى دل است كه اگر در محدوده قلب و دل بماند، فقط او را خواهد آزرد؛ اما معمولا از دل تجاوز كرده ، به زبان ، گوش ، دست ، انديشه و ساير اعضا سرايت مى كند و انسان حسود درباره كسانى كه مورد حسادت او واقع شده اند مرتكب گناه مى شود. گاه اولين قدم در ارتكاب به اين گناه ، بدگويى زبانى از او است . در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
انَّ الحسد ياءكُلّ الايمان كما تاءكُل النَّار الحَطَب (540).
((همان گونه كه آتش هيزم را مى بلعد، حسد هم ايمان انسان را مى سوزاند)).
نكته ديگرى كه در روايات به آن اشاره شده اين است كه حسد آرامش و آسايش را از انسان حسود سلب مى كند. رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
اءقَلُّ النَّاس لَذَّة الحسود(541).
((كم بهره ترين افراد از لذايذ زندگى ، حسودانند)).
خصيصه حسد، آرامش ، قرار و لذت را از انسان مى گيرد. اما درباره كودكى كه در خانواده و در كنار پدر، مادر، برادر و خواهر، آن هم با شرايط يكسان همگان زندگى مى كند، بى توجهى والدين ، آرامش ، قرار و لذت او را سلب مى كند. كودك بى قرار مى شود؛ نه از غذا خوردنش لذت مى برد، نه از همنشينى و مجالست با پدر و مادر و برادر و خواهرش ؛ و نه چيزى مى تواند او را خوشحال كند.
در سخنى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
الحاسد مُضِرّ بنفسه قبل اءَن يَضُرَّ بالمحسود(542).
((حسود، قبل از اين كه به فرد مورد حسادت ضررى برساند، به خود ضرر مى زند)).
حسود آرامش روحى را از خود سلب مى كند؛ چرا كه دائما در فكر نقشه كشيدن عليه ديگران است و تا آتش شعله ور درون خود را خاموش نكند آرام نمى گيرد.
كودك ، با ظرفيت كم و لطافت روحى كه دارد، وقتى با خطاى پدر و مادر، گرفتار آتش حسادت شد، آرام و قرار او سلب شده ، چه بسا فشار روحى او را وادر كند كه دست به كارهاى خطرناكى عليه نزديكان خود بزند.
گاهى در بعضى از خانواده ها ديده مى شود كودكى كه به دليل خطاى والدين يا عدم تربيت صحيح آنها، گرفتار حسد شده است ، اسباب بازى هاى برادر و خواهر خود را نابود مى كند، با چنگ و دندان به آزار ديگرى مى پردازد، يا حتى به خود آسيب مى رساند تا توجه والدين را جلب كند. حسد عوارض فراوان و مستقيم جسمانى دارد. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
الحسد يُضنِى (543) و الحِقد يُذرى (544).
((حسادت موجب مريضى است و كينه توزى موجب نابودى است )).
حسادت علت كينه توزى است و كينه توزى و حسد هر دو موجب نابودى انسانند. گاه اين مرض از درون ، كودك را آزار داده ، نابود مى كند و گاه او را به كارهايى وادار مى كند كه موجب نابودى او مى شود. رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
الحسد ياءكُل الجسد(545).
((حسد، جسم را مى خورد)).
حسد همان طور كه ايمان را مى بلعد، جسم انسان را هم نابود مى كند. در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه فرمودند:
العجب لِغَفلةِ الحُسَّاد عن سلامَةِ الاَجسَادِ(546).
((عجب از غفلت انسان هاى حسود! كه اين حسادت به سلامت جسمانى آنها لطمه مى زند)).
و باز در روايت مشابهى حضرت مى فرمايند:
صحَّة الجسد من قلَّةِ الحسد(547).
((سلامت جسم ، در گرو حسادت كمتر است )).
بر اساس اين گفته حضرت ، هر چه حسادت در انسان كمتر باشد، از سلامت جسمانى بيشترى برخوردار خواهد بود.
همه انسان ها از بدو ولادت داراى حس برترى طلبى اند. اين خلقى مطلوب است كه خداوند متعال در انسان ها قرار داده تا همه در سايه آن براى رسيدن به عالى ترين مدارج روحى ، معنوى ، جسمى و مادى تلاش كنند. اگر خداوند متعال ، اين احساس را در انسان ها ايجاد نكرده بود، سعى و كوشش در بشر وجود نداشت .
بنابراين اصل ، والدين وقتى در فرزند خود چنين حسى را درك كردند، بايد آن را در جهت صحيحى هدايت كنند و اگر از هدايت اين احساس و اين خلق وخو غفلت كنند، فرزند را به دام حسادت مبتلا كرده اند.
اگر والدين نكات مهم پيش گفته در مساله مهرورزى را مراعات كنند؛ همين كه كودك از محيط خانه به خارج از خانه در كوچه و بازار و يا مدرسه قدم گذارد و مشاهده كند كه هم سن و سالا نش به هر دليلى از ناحيه ديگران و يا معلم و مربى بيشتر مورد توجه قرار مى گيرند، و والدين هم نسبت به حال فرزند غافل باشند، كم كم در كودك خصلت ناپسند حسد و يا خودپسندى رشد مى كند؛ چون انسان دوست دارد برتر از ديگران باشد. اگر به اين مساله توجه نشود، كودك يا مبتلا به همان تشديد مرض كسالت و ناراحتى روحى حسد مى شود و آتش آن از درون شعله ور مى شود، يا اين كه در دام كبر و خودپسندى مى افتد. در روايتى نقل شده است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
انّ المؤ من يغبط و لا يحسد، و المنافق يحسد و لا يغبط(548).
((فرد مؤ من ، به حال ديگران غبطه مى خورد ولى حسادت نمى كند، ولى منافق در همه حال حسادت مى كند و غبطه نمى خورد)).
مؤ من حسود نيست ، اما غبطه مى خورد. غبطه چيست ؟ اهل لغت غبطه را اين گونه معنا مى كنند كه ديگرى نعمتى را در اختيار داشته باشد و او آرزو كند كه اى كاش او هم اين نعمت و امتياز را مى داشت ، بدون اين كه خواهان نابودى نعمت ديگرى باشد(549). حسد در برابر غبطه است ؛ يعنى اين كه انسان ببيند ديگرى نعمتى دارد و بخواهد اين نعمت از ديگرى سلب و فقط به او عنايت شود(550).
مؤ من مى تواند داراى روحيه غبطه باشد. وقتى مؤ من مى بيند كه افرادى ، مثلا در مسير تحصيل ، به رشد و كمال رسيده اند و مورد احترام جامعه هستند، آرزو مى كند اى كاش او هم مى توانست در سايه درس خواندن به اين مراحل برسد.
اما حسود مى گويد اى كاش من به اين مراحل مى رسيدم و او از اين مراحل بازمى ماند. اين حسادت است و خطرناك .
اگر پدر و مادر اين احساس را در طفل يافتند، بايد فورا آن را هدايت كنند و جهت بدهند؛ ضمن اين كه بايد او را براى رسيدن به مراتب كمال ديگران ترغيب و تشويق كنند كه اگر ديگران داراى نعمتى هستند، او خوشحال باشد.
اين جا در حقيقت ، پدر و مادر دو كار تربيتى انجام داده اند: يكى اين كه در فرزندان خود انگيزه تلاش و كوشش بيشتر ايجاد كرده اند؛ ديگر اين كه به او آموخته اند كه بايد همواره در دلش ، مهر و محبت ديگران را تقويت كند؛ نه اين كه در دل او كينه ، حسد و تكدر از ديگران وجود داشته باشد، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءبلغُ ما تَستَدِرُّ به الرَّحمَة اءن تُضمِرَ لجميع النَّاس الرحمةَ(551).
((رساترين وسيله جلب رحمت خدا اين است كه انسان هميشه خيرانديش و خيرخواه ديگران باشد)).
انسان وقتى از خدا خير و خوبى مى خواهد، براى همه بخواهد، نه اين كه مبتلا به يك ناراحتى و كسالت روحى شود كه همه خوبى ها را فقط براى خود بخواهد و براى ديگران نكبت و بدبختى آرزو كند. اگر انسان به اين مرحله برسد بيمار و عليل روانى است . در روايت ديگرى ، اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
ان اللَّه سبحانه يُحبُّ اءَن تكون نيَّةُ الانسان للناس جميلة (552).
((خداى سبحان دوست دارد هميشه نيت انسان ها براى ديگران خير و خوشى باشد)).
انسان بايد در دلش براى ديگران آرزوى موفقيت و خوبى كند. اين احساس كه در همه انسان ها هست ، احساس ناپسندى نيست ، احساسى است كه انسان ها را به كار، جديت و تلاش وادار مى كند. والدين با استفاده از اين احساس مى توانند هم كودك خود را به كار و كوشش بيشتر هدايت كنند و هم اين كه از همان آغاز كودكى در دل او بذر محبت ، صفا و صميميت بكارند. در نتيجه كودك هرچه بزرگ تر شود و رشد كند، درخت مهر و محبت در دل او بيشتر ريشه مى كند و در بزرگسالى ميوه و ثمر مى دهد. در نامه معروف حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به مالك اشتر آمده است :
اءطلق عن النَّاس عقدة كُلّ حقد(553).
((مالك ! تو بايد گره هاى حقد و كينه ديگران را از دل خود باز كنى )).
وقتى اين گره ها باز شد، طبعا نسبت به همه ، خيرانديش خواهى بود. اما اگر كينه ديگران را به دل بگيرى ، هم خود مبتلا خواهى بود و هم ديگران دچار آتش شعله ور درون تو خواهند شد. هنگامى كه اين آتش شعله ور شد، اول تو را مى سوزاند و بعد به ديگران سرايت مى كند. حال اگر غبطه جهت داده شد و از اين خلق خدادادى در جهت مثبت استفاده شد، نتايج بسيار ارزشمندى به بار مى آورد، اما اگر در مسير صحيح هدايت نشود، از همان آغاز، انسانى زياده طلب و برترى جو خواهد بود و در آينده در عين اين كه فاقد هرگونه امتيازى است ، بر ديگران فخرفروشى خواهد كرد، ديگران را ناچيز خواهد شمرد و مردم را كوچك خواهد ديد. در تعبيرى از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
الكبرُ اءن يَغمَصَ النَّاس و يسفُهَ الحقّ(554).
((كبر آن است كه انسان همواره ديگران را كوچك ببيند و نسبت به حقّ جاهل باشد)).
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است :
ما مِن رجل تَكَبَّرَ اءَو تَجَبَّرَ الا لِذِلَّة وَجَدَها فى نفسه (555).
((هيچ انسانى گرفتار كبر و خودبزرگ بينى و همچنين ستمگرى و آزار رساندن به ديگران نمى شود، مگر به خاطر ذلتى كه در خود مى بيند)).
فرد متكبر و ظالم براى جبران اين احساس حقارت و كوچك ديدن خود، دست به چنين اعمالى مى زند.
بنابراين ، والدين كه نزد پروردگار ماجورند، بايد راه و رسم صحيح تربيت فرزند را بياموزند و از اين نكات دقيق غفلت نكنند.
تربيت فرزند براى آينده
از امور ديگرى كه در تعليم و تربيت فرزند قابل توجه است ، مساله زمان و مكان است . والدين بايد بدانند كه فرزندشان براى زندگى در ميان نسل ديگرى آماده مى شود. به اين معنا كه عبور از دوران كودكى ، نوجوانى و حتى جوانى ، يعنى زندگى با نسلى متفاوت از نسل موجود.
بنابراين ، در انتخاب اصول ، آداب و رسومى كه كودك مى آموزد، بايد وسواس و دقت كافى به خرج داد. والدين تصور نكنند كه شرايط پانزده يا بيست سال آينده ، از نظر آداب و سنن ، با امروز يكسان خواهد بود و يا اگر قرار است والدين تغيير محيط و مكان بدهند و براى زندگى آينده فرزندشان جاى ديگرى را در نظر گرفته اند، بايد توجه داشته باشند كه آداب حاكم بر محيط جديد، با محل سكونت فعلى متفاوت است . با توجه به اين نكته است كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده اند:
لا تَقسِروا اءولادكم على آدابِكم ، فانَّهم مخلوقون لزَمان غيرِ زمانكم (556).
((فرزندانتان را با اخلاق و آداب خود تربيت نكنيد؛ زيرا براى زندگى در زمانى غير از زمان شما خلق شده اند)).
فهم كلام اميرالمؤ منين عليه السلام مستلزم اين است كه به معنى و مفهوم كلمه اخلاق توجه شود. اخلاق به معناى وسيعش علاوه بر شمول سجايا و كرامت هاى اخلاقى و اصول غيرقابل تغيير انسانى ، آداب ، سنن و التزام به عرفيات حاكم بر هر زمان و مكان را نيز شامل مى شود.
تحقيقا فرمايش امام عليه السلام ناظر به جهت اخير در معنى اخلاق است ؛ وگرنه آموزش و تعليم زيبايى ها و كرامت هاى اخلاقى ، مثل صداقت ، راستگويى ، وفادارى و پايبندى به قول و قرار و مواعيد و عادت هايى مثل تواضع ، فروتنى و بسيارى از زيبايى هاى ديگر اخلاق انسانى ، از اصولى است كه غيرقابل تغيير است و آموزش آنها به فرزندان يك ضرورت است ؛ چرا كه اين اصول ، امورى نيستند كه در گذر زمان و يا تغيير مكان ، دستخوش تغيير و تحول شوند. دروغ براى هميشه و در هر زمان ، نسل ، مكان و براى هر كسى زشت است ، و صداقت در هر زمان و مكانى پسنديده است .
انس گرفتن با عدل و رعايت توازن در زندگى ، يك سنت صحيح خلاقى است . تجاوز و تعدى و ظلم ، يك زشتى اخلاقى است و هيچ كدام با تغيير زمان و مكان تغيير نمى كند. ولى گاهى مصاديق اين اصول اخلاقى در جوامع و يا زمان هاى مختلف فرق مى كند؛ مثلا موضوع تواضع و فروتنى كه امرى مستحسن است ، در زمانهاى مختلف و يا در مكان هاى مختلف داراى مصاديق گوناگونى است ؛ ممكن است زمانى نشانه فروتنى و تواضع ، فقط سلام و احترام و برخاستن از محل جلوس باشد، ولى در مكان و زمان ديگرى علاوه بر اين كار چند قدم به استقبال رفتن هم جزئى از يك ضرورت باشد. بسيارى از آداب و سنن در بزرگداشت و حرمت گزارى به مهمان ، احترام گذاشتن به بزرگترها از مصاديق تواضع است و در محيطهاى مختلف و در جوامع گوناگون ، متفاوت است .
ممكن است در كشورهاى شرقى ، احترام به ديگران را به صورتى رعايت كنند كه در غرب به آن شكل متداول نباشد، ولى هرگز اصول اساسى و پذيرفته شده عقلى در موازين اخلاقى تفاوت نمى كند. يا مثلا روش هاى تحصيلى كه والدين مى خواهند به فرزند بياموزند متفاوت است . راه وصول به مدارج علمى گاهى جمع آورى كتاب و دقت در متون علمى و فراگيرى علوم است ؛ و گاهى استفاده از ابزار و وسايل پيشرفته اى است كه سرعت يادگيرى را چند برابر مى كند.
حال اگر والدين از اين نكات مهم غفلت كنند و فرزند را از يادگيرى ، استفاده و يا كار كردن با اين ابزار جديد منع كنند، يا هيچ اقدامى براى تشويق او به آشنايى با اين ابزار جديد نكنند و فقط همان روش هايى را كه خود استفاده مى كرده اند توصيه كنند، اين همان تحجر و قشرى نگرى است كه در فرمايش امام عليه السلام از آن نهى شده است .
لا تقسروا اءولادكم على آدابكم (557).
((فرزندانتان را، با اخلاق و آداب خود تربيت نكنيد)).
يعنى آداب و سنن حاكم زمان شما با روش هاى متداول آينده و يا زمان يادگيرى كودك متفاوت است . شما هرگز نبايد كودك را به شيوه تحصيل گذشته خود تشويق كنيد، بلكه بايد او را به آداب و سنن جديد اجتماعى آشنا كنيد. يا اگر مكان شما تغيير كرده است ، وى را به آداب و سنن مكان جديد آشنا سازيد و بر اساس شيوه هاى جديد او را آموزش دهيد و تربيت كنيد.
در تبيين اين كلام اميرالمؤ منين عليه السلام لازم است به نكته ديگرى نيز توجه شود.
رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
انَّمَا بُعِثتِ لاُتَمِّمَ مكارم الاخلاق (558).
((همانا من براى كامل كردن سجاياى اخلاقى مبعوث شدم )).
ابن گفته حضرت ، حكايت از اين مى كند كه اصول و ارزش هاى اخلاقى غيرقابل تغيير است .
در مورد همه انسان ها، در هر جا و هر زمانى كه زيست كنند، اصول ثابت و پذيرفته شده اى بايد وجود داشته باشد، تا گوياى خصلت هاى انسانى باشد؛ وگرنه انسان ها بدون اين خصلت ها، انسان نيستند؛ مثلا انسان در غرائز خشم ، شهوت و بسيارى از امور ديگر، با حيوانات مشترك است ؛ اما آنچه انسان را از ساير حيوانات متمايز مى كند، سلسله اى از كرامت هاى اخلاقى است كه به هيچ وجه دستخوش تغيير و تحول زمانى و مكانى نمى شود.
مراد اميرالمؤ منين عليه السلام از اين توصيه عميق و دقيق ، يقينا اخلاق به معناى وسيع آن است . آداب و سنن حاكم بر يك مكان يا يك زمان خاص نيست .