اساسا فروتنى و تواضع يكى از فضايل اخلاقى است و نقطه مقابل آن كبر و خودپسندى قرار دارد كه مورد نهى و سرزنش است و در روايتى از امام صادق عليه السلام نيز آمده است كه مى فرمايند:
الكِبرُ رِدَاء اللّه فَمَن نَازَعَ اللّه رِدَاءَهُ لَم يَزِدهُ الا سفَالا(1186).
((كبريايى ، مختص ذات ذوالجلال الهى است و اگر كسى در اين منزلت با جايگاه خداوند به منازعه برخيزد، جز سفلگى و پستى براى او حاصلى به بار نخواهد آمد)).
در برابر آن تواضع و فروتنى است . رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در اين باره فرمودند:
انَّ التَّواضَع لا يَزيدُ العَبدَ الا رَفعَة فَتَوَاضَعُوا رَحِمَكُمُ اللّه (1187).
((تواضع در برابر ديگران موجب رفعت و علو مقام انسان است . پس تواضع كنيد)).
و در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم تاكيد شده است كه :
تَوَاضَعُوا لِمَن تتعلَّمون منه (1188).
((در برابر كسى كه از او علم مى آموزيد، موظف به تواضع و فروتنى هستيد)).
حرمت گذارى و تواضع براى استاد تا آن جا اهميت دارد كه در روايتى كه در مباحث قبل نيز به آن اشاره شد رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
مَن علَّم اَحَدا مَساءلَة مَلَكَ رِقَّه ، قيل : اءيَبيعُهُ و يَشتَرِيه ؟ قال صلى اللّه عليه و آله و سلم : لا بَل يَاءمُرُهُ و يَنهَاهُ(1189).
((اگر كسى به ديگرى يك مساءله بياموزد، يا سخنى از يك علم به او بياموزد، مالك او خواهد بود. رواى سوال كرد: آيا مالكيت او به نحوى است كه مى توان او را خريد و فروش كرد؟ حضرت فرمودند: خير، بلكه مى تواند بر او امر و نهى كند)).
نكته ديگر اين كه در گفتگو با استاد آداب و ادب را رعايت كند؛ به اين ترتيب كه هم در حضور او و هم در پشت سر او، وقتى مى خواهد از وى ياد كند نام او را با احترام ذكر كند؛ و اگر در حضور او سخن مى گويد، او را با صيغه جمع مورد خطاب قرار دهدو روش ها و سنت هاى متعارف و معمول ادبيات عاميانه را در گفتگو با او به كار نبرد.
مطلب چهارم اين كه هرگز بر خلاف راى استاد در حضور او اظهارنظرى نكند، بلكه اگر نظرى ، خلاف راءى او دارد، به عنوان سوال از او بپرسد نه اين كه به گونه اى مخالفت خود را با راءى استاد اظهار كند.
قرآن داستان مفصلى را از حضرت خضر و موسى عليه السلام آورده است كه وقتى آن پيامبر اولوالعزم الهى خضر عليه السلام را به معلّمى و استادى برگزيد، چگونه رعايت حرمت او را مى كرد.(1190)
حق ديگرى كه در كلام مرحوم شهيد ثانى ذكر شده اينست كه اگر استاد لغزشى يا سوءخلقى ، در برخورد با او يا ديگران دارد، براى علم آموزى تحمل كند و هرگز نسبت به آن اعتراضى به زبان جارى نكند. اساسا اگر بخواهد نسبت به اينگونه مسائل حساسيت نشان دهد، چه بسا توفيق علم آموزى از او سلب مى شود. در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده كه :
مَن لَم يَصبِر عَلَى ذُلِّ التَّعَلُّمِ سَاعَة بَقِىَ فِى ذُلِّ الجَهلِ اَبَدا(1191).
((هركس لحظه اى بر ذلت پرسش كردن صبر نكند، تا ابد بر ذلت نادانى بماند)).
نوعى ذلت در سوال كردن نهفته است ، آن هم از كسى كه داراى حسنات اخلاقى نيست ، يا فاقد بعضى از حسنات اخلاقى است . اما شرافت علم به گونه اى است كه انسان تشويق شده است كه با همه مشقت ها، عيوب استاد را تحمل كرده ، نسبت به آن اعتراض نكند.
مطلب ديگرى كه مرحوم شهيد ثانى بيان مى فرمايند اين است كه اگر در مجلس درس شركت مى كند، قبل از حضور استاد، در مجلس او حاضر باشد و در انتظار استاد بماند و هرگز بعد از استاد وارد كلاس نشود كه در حقيقت اين خود نوعى احترام گذاشتن است كه وقتى استاد وارد مجلس درس مى شود، ديگران براى حرمت او از جاى برخيزند تا اجلال و تكريمى باشد براى استاد.
اگر مى خواهد به مجلس خصوصى استاد وارد شود، هرگز بدون اجازه و اذن او نباشد. البته اين يك دستور عام است كه اگر انسان مى خواهد به خانه ديگرى و به مجلس و محفل خصوصى ديگران وارد شود، حتما بايد اجازه بگيرد اما اين ويژگى براى استاد به خاطر حرمت بيشتر استاد است .
نكته ديگرى كه مرحوم شهيد ثانى مى فرمايند اينست كه انسان وقتى به حضور استاد وارد مى شود، چه در مجلس خصوصى يا در مجلس عمومى او، با لباس مرتب و تميز وارد شود و قلب و فكر خود را از آلودگى ها منزه كند، همان گونه كه به مكانى مقدس گام مى نهد. بايد محضر استاد براى او از قداست خاصى برخوردار باشد و همه آدابى را كه مثلا براى ورود به مسجد، يا ورود به يك زيارتگاه رعايت مى كند، براى درك محضر استاد نيز رعايت كند.
يكى ديگر از حقوقى كه در كتاب مرحوم شهيد ثانى آمده ، اينست كه اگر براى درس به محضر استاد مى رود و او هنوز به مجلس درس نيامده ، به خود اجازه ندهد كه استاد را از خلوت خود بيرون آورد اگر در حال استراحت است نبايد آرامش او را مختل كند؛ بايد صبر كند تا او استراحتش كامل شود، يا اگر خواب است صبر كند تا بيدار شود.
نكته ديگرى كه مرحوم شهيد ذكر مى فرمايد اينست كه به هنگام نشستن در محضر استاد، آداب نشستن در حضور بزرگان را كاملا رعايت كند؛ يا سكوت كامل و خشوع و حتى در بعضى از كلمات آمده است كه روى دو زانو بنشيند، تكيه ندهد و حتى در بعضى از تعبيرات آمده است كه پا را روى پاى ديگر نياندازد، هرگز در كنار استاد قرار نگيرد، بلكه روبروى او بنشيند.
نكته ديگرى كه در كلام مرحوم شهيد در شمار حقوق معلم و استاد آمده ايسنت كه هنگام سخن گفتن علاوه بر رعايت نكات قبل ، نبايد صدا را بلند كند، در محضر استاد بيش از ضرورت ، حرف نزند و سخنان مضحك و تعبيراتى كه شايسته نيست از او صادر نشود و تا مادامى كه استاد اجازه نداده است لب به سخن نگشايد و مراقب باشد در محضر استاد از كسى غيبت نكند و اين همان نكته اى است كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام آمده است ؛ كه حضرت فرمودند:
و لا تَغتَابَ عِندَهُ اَحَدا(1192).
علاوه بر اينكه نفس غيبت و بدگويى ديگران ممنوع و حرام است و در آيات كريمه قرآن و روايات معصومين عليهم السلام از غيبت مومن و مسلمان به شدت نهى شده است ، يك ويژگى خاصى براى ارتكاب اين گناه در محضر استاد ذكر شده است كه علاوه بر حرمت شرعى آن ، به نوعى موجب هتك حرمت معلم و استاد مى شود. مطلب ديگرى كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام آمده و مرحوم شهيد در زمره حقوق استاد بيان مى كند، اينست كه :
و لا تُحَدِّث فِى مَجلِس اَحَدا(1193).
((در محضر استاد با ديگرى سخن نگويد)).
به نظر مى رسد كه ذكر بعضى از اين نكته ها، براى اينست كه محوريت استاد و معلم در مجلسى كه حضور دارد، حفظ شود و از طرفى گفتگوى افراد با يكديگر، يك نوع بى حرمتى به معلم و مربى است .
ديگر اينكه ، هرگاه از استاد سوال و استفتا مى شود، متعلم و شاگرد حق پاسخگويى به خود ندهد و پاسخ و جواب را به عهده استاد بگذارد.
اينها نكات بسيار ظريفى است كه بيانش در زمره مسائل اخلاقى و حقوقى يك مكتب ، حكايت از عمق انديشى مربيان و معلمان آن مكتب و تفكر دارد.
مطلب ديگرى كه در ضمن سخنان امام سجاد عليه السلام آمده و مرحوم شهيد هم در زمره حقوق معلم آورده است اينست كه :
و اءِن تَدفَع عَنه اءِذَا ذُكِرُ عندكَ بِسُوء(1194).
((اگر كسى در حضور تو از استاد و معلم به زشتى ياد كرد از او دفاع كنى )).
يعنى متعلّم و محصّل بايد آنچنان حريم استاد نگه دارد كه اگر در غياب او كسى به زشتى و بدى از او ياد مى كند، از او دفاع كند و حريم او را پاس دارد. البته اين يك دستور كلّى است كه هيچ مؤ منى نبايد اجازه دهد كه در محضر او از مؤ من ديگر غيبت و بدگويى شود و در برخى روايات دفاع از مؤ من ، به منزله صدقه است به خصوص كه اگر آن مؤ من ، حق استادى نيز بر ذمّه انسان داشته باشد.
دوستى با دوستان و دشمنى با دشمنان استاد
مطلب ديگرى كه در بيان امام سجاد عليه السلام آمده اينست كه :
و لا تُجِالُس لَهُ عَدوّا و لا تُعَادِى لَهُ وَلِيّا(1195).
((با كسانى كه با استاد و مربى دشمنى دارند، مجالست و مرافقت نداشته باشد، و با كسانى كه در زمره دوستان استادند، دشمنى نورزد)).
بايد گفت كه اين مطلب ، يك نكته بسيار ظريف و دقيق اخلاقى است كه به خاطر لطافت و حساسيت روح انسانى ، اگر كسى ببيند دوست او نسبت به دوستان و يارانش ، دشمنى و نسبت به دشمنانش ، دوستى مى كند، بالطبع آزرده مى شود. بنابراين بايد مراقب باشد هر نوع اقدام ، حركت و فعلى را كه باعث آزردگى مربى و استاد مى شود انجام ندهد. صرف نظر از سخنان گوهربار امام سجاد عليه السلام به روايتى كه در اين باره وارد شده توجه مى كنيم ؛ مى فرمايند:
اءصدِقَاؤُكَ ثَلاثَة و اءَعداؤُك ثَلاثة ، فاءصدقاؤُك : صديقُك و صديقُ صديقِك ، و عدوُّ عدوِّك ، و اءعداؤُك : عدوُّك ، و عدوُّ صديقِك و صديقُ عدوِّك (1196).
دوستان را سه قسم دانسته اند و دشمنان را هم سه قسم . دوستان : يكى كسانى كه به عنوان دوست ، رفيق و يار انسان اند؛ كه بدون واسطه با خود انسان ارتباط دوستى و صميميت دارند؛ ديگر كسانى كه دوست دوست انسان اند؛ و سوم كسانى كه دشمن دشمن انسان اند، دشمن دشمن انسان هم در زمره دوستان او به حساب مى آيد. اگر شاگرد نسبت به هر يك از اين گروه ها مخالفت كند، توهين به استاد و آزار او است و از نظر اخلاقى در صورت ارتكاب ، حق استاد رعايت نشده است و در ادامه روايت ، دشمنان را برمى شمارد و مى فرمايد: دشمن تو كسى است كه بى واسطه با تو دشمنى مى كند؛ ديگرى دشمن دوست توست و سوم دوست دشمن است كه او هم در زمره دشمنان انسان است . اگر دانش آموز و دانشجو با دشمن استاد دوستى كند، از نظر اجتماعى از دشمنان استاد تلقى شده و نوعى هتك حرمت و حق كشى استاد است .
اين ظرايف در كلام امام سجاد عليه السلام بيانگر اينست كه اگر در محضر استادى ، تعليم گرفته ايم و علم آموخته ايم براى رعايت حقوق آن معلم و مربى بايد به همه ظرايف و نكات دقيقى كه بيان شد، توجه داشته باشيم (1197).
خداوند متعال ، در سوره مباركه كهف ، درباره برخورد موسى بن عمران عليه السلام با خضر پيامبر عليه السلام ، داستانى را نقل مى فرمايد كه حاوى نكاتى دقيق و لطيفى است كه هم در بعضى از روايات به آنها اشاره شده است و هم مرحوم شهيد ثانى از آن استفاده هاى زيبايى براى بيان آداب تعليم و تعلم كرده است كه براى حسن ختام اين بحث بدان اشاره مى كنيم . قرآن اينگونه نقل مى كند:
فَوَجَدا عَبدا مِن عِبَادِنَا آتَينَاهُ رَحمَة مِن عِندِنَا و علَّمنَاهُ مِن لَدُنَّا عِلما# قال له موسى هَل اءَتَّبِعُكَ على اءَن تُعَلِّمنَ ممَّا عُلّمت رُشدا# قال انَّكَ لَن تَستَطيعَ مَعىَ صَبرا# و كَيفَ تَصبِرُ عَلى مَا لَم تُحِط بِهِ خُبرا# قال سَتَجِدُنِى اِن شاءَ اللّه صَابِرا و لا اَعصى لَكَ اَمرا(1198).
((در آن جا بنده اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت و موهبت عظيمى از سوى خود به او داده ، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم . موسى به او گفت : آيا از تو پيروى كنم تا از آن چه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است ، به من بياموزى ؟ گفت : تو هرگز نمى توانى با من شكيبايى كنى ، و چگونه مى توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى ؟! موسى گفت : به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت ؛ و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد)).
اين آيات ، مورد دقت اهل نظر، بويژه مرحوم شهيد ثانى قرار گرفته و درباره رعايت حرمت استاد نكات جالبى را از اين آيات استفاده كرده است ؛ يكى از آن نكات اينست كه حضرت خضر عليه السلام با اين كه از انبياى الهى است ، و موسى عليه السلام نيز پيامبر اولوالعزم و صاحب كتاب تورات است كه از جانب حق تعالى بر او وحى شده است ، و شرافت خود را نسبت به خضر مى داند، اما چون قرار است ، علومى را كه نمى داند و بر آنها وقوف ندارد از او بياموزد، بنابراين درخواست موسى از حضرت خضر عليه السلام در قالب اين عبارت بيان مى شود:
هل اءَتَّبِعُكَ على اءَن تُعَلِّمن ممَّا عُلِّمت رشدا(1199).
((آيا اجازه مى دهى كه من از تو پيروى و متابعت كنم ؟))
در اينجا خود را تبع و مطيع او قرار مى دهد، از اينرو وقتى انسان خود را پيرو و تابع ديگرى تلقى مى كند، بالطبع براى مطبوع و كسى كه مى خواهد از او متابعت كند، حرمت بيشترى قائل است ، شاءنى خاص براى او قائل مى شود كه خود را تبع او به حساب مى آورد.
اينست كه از او استيذان و استجازه مى كند و مى گويد: آيا اجازه مى دهيد از شما اجازه كنم ؟ در حقيقت اين يك نوع مبالغه در تواضع و فروتنى است .
مطلب سومى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اينست كه حضرت موسى عليه السلام خود را در مقابل مقام عالمى او جاهل به حساب مى آورد و مى گويد: آيا اجازه مى دهيد شما را متابعت كنم تا تو به من آنچه را نمى دانم ، بياموزى اينجا هم ناظر به اين نكته است كه خود را نسبت به دانش و علم استاد، بايد جاهل به حساب بياورد.
نكته چهارم در اين آيه شريفه اينست كه وقتى شاگرد درخواست مى كند و اجازه مى گيرد كه از علوم استاد استفاده كند؛ همانگونه كه خدا به او عنايت كرده و او را عالم قرار داده است ، او نيز اجازه تحصيل علم به شاگرد داده و همان رفتارى را با شاگرد بكند كه خداوند با او كرده است ؛ يعنى همانگونه كه خداوند اين لياقت را در استاد ديده است كه او را عالم قرار داده است ، استاد نيز اين لياقت را در متعلم ببيند و اجازه دهد كه از سرچشمه علوم او بهره مند شود. مطلب ديگرى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اينست كه حضرت موسى عليه السلام مى گويد: من اين علوم را براى كمال و رشد از تو فرامى گيرم ؛ يعنى توجه به اين جهت داشته باشد كه يادگيرى ، براى رشد و كمال نفسانى متعلم و محصل باشد. با يادگيرى علم ، خود را تربيت كند و رشد كند؛ نه اينكه علم را براى رسيدن به جاه و مقام و احيانا مال و ثروت بياموزد.
نكته ديگرى كه از اين آيه شريفه استفاده شده است اين كه ممّا علمت يعنى بعضى از علوم تو را بياموزم ؛ كه اين خود نوعى تواضع و فروتنى است ؛ و تعريض به اينكه من نمى خواهم در تعالى و تكامل به اندازه تو رشد كنم ، مى دانم كه اين مقدار قدرت ندارم بنابراين مى گويد: آيا اجازه مى دهيد كه بعضى از آنچه را كه تو مى دانى ، فرابگيرم ؟ و اهل ادب مى دانند كه يكى از معانى ((من )) تبعيض است . نكته ديگرى كه از اين آيات استفاده مى شود اينست كه مى گويد: درخواست مى كنم به من اجازه بدهيد من با فراگيرى علم از محضر تو به مرتبه رشد برسم ؛ يعنى اگر اين علم را از تو نياموزم ، رشد نخواهم كرد و اين يعنى گمراهى و ضلالت . خلاصه ، اينكه موسى بن عمران عليه السلام ، پيامبر اولوالعزم است و لياقت هاى شخصى و نفسى موسى او را به اين مرتبه و جلالت قدر رسانيده كه خدا او را شايسته پيامبرى ، اولوالعزم و كليم اللّه قرار داده است ، اما وقتى با خضر عليه السلام در مقام مربى برخورد مى كند، اينگونه از خود خضوع ، فروتنى و تواضع نشان مى دهد تا جلال و مقام استاد رعايت شود.
به وضوح مى بينيم امام سجاد عليه السلام به همه اين نكاتى كه از آيات مذكور استفاده شد اشاره يا تصريح كرده اند.
نيت خالص در فراگيرى علم
امام سجاد عليه السلام در پايان عبارات خود در اين حق ، تعبيرى دارند كه بسيار قابل توجه است ؛ مى فرمايند:
فاِذَا فَعَلتَ ذَلِكَ شَهِدَ لَكَ مَلائِكَةَ اللّه عزَّوجَل بِاَنَّكَ قَصَدتُهُ و تَعَلَّمتَ عَلَّمَهُ للّه جلَّ اسمُهُ لا لِلنَّاس (1200).
اگر در علم آموزى ، حقوق استاد و معلم را رعايت كردى ؛ يعنى صدايت را به روى او بلند نكردى ، به هنگام سوال ديگران از او، تو پيش جوابى نكردى ، در محضر و مجلس او از كسى سخن نگفتى ، از غيبت ديگران در محضر او خوددارى كردى ، عيوب احتمالى او را پوشيده داشتى ، مناقب و كمالات او را ابراز و اظهار داشتى ، با دشمنان او همنشينى نكردى ، دوستان او را دشمنى نكردى ، و ساير دقايقى كه در كلام امام آمده است ، ملائكه شهادت مى دهند كه قصد تو از آموختن ، فقط خدا بوده است نه مردم ؛ يعنى اين كار تو به منزله يك عمل عبادى در پرونده تو ضبط شده است . به عبارت ديگر، تزكيه دل از همه شوائب و داشتن نيت خالص در فراگيرى تاءثير مستقيم دارد؛ امام عليه السلام فرمودند:
و تُزَكَّى له قَلبَكَ و تُجَلِّى له بَصَرَك بِتَركِ اللَّذَّاتِ و نَقصِ الشَّهَوَات .
((بايد كه با چشم پوشى از تمنيات نفسانى ، قلب را پاكيزه كنى تا در يادگيرى مومن باشى ؛ زيرا نيت خالص و قلب پاك علاوه بر اينكه انسان را به آداب صحيح اخلاقى مودب مى سازد؛ به گونه اى كه حقوق واجب را مراعات نمايد، در روح دادن و حيات بخشيدن به تعليم و علم آموزى نيز نقش به سزايى ايفا مى كند. نيت خالص موجب مى شود كه در محكمه قيامت و دادگاه عدل الهى ، ملائكه اين شاهدانى كه امروز براى ما قابل رؤ يت نيستند و بر اساس ناموس آفرينش بر همه اسرار و ضمائر انسان ها آگاهند بر اين نيت خالص و پاك شهادت دهند و اين شهادت ، ميزان و ترازوى اعمال خير انسان را سنگين مى كند؛ زيرا بر اساس معارف اسلامى ، همه نعمتها و عطاياى الهى در قيامت محاسبه دقيق شده و از همه آنها سؤ ال مى شود و اگر حاكم و قاضى قيامت كه ذات ذوالجلال الهى است با انكار زبانى انسان ها مواجه شود، هر يك از اعضا و جوارح را به شهادت مى طلبد.
اليَوم نَختِمُ عَلى اءفواهِهِم و تُكَلِّمُنَا اءَيدِيهِم و تَشهَدُ اءَرجلهم بما كانوا يَكسِبون (1201).
((امروز بر دهانشان مهر مى نهيم ، و دستهايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى دهند)).
و براى پاسخ ها و مدعاهاى ديگر نيز مطالبه برهان و شاهد مى كند و گاه علاوه بر شهادت اعضا و جوارح ، مكان و زمان را به سخن مى آورد، گاهى ملائكه و نيروهاى نامرئى خلقت را به شهادت مى طلبد و گاه نيز خود شهادت مى دهد كه امام جواد عليه السلام در اين باره فرمودند:
اتَّقُوا مَعَاصِىَ اللّه فى الخَلَوَات فانَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحاكم (1202).
((در خلوت از خدا بترسيد؛ زيرا كسى كه الان شاهد همه اتفاقات است ، در روز قيامت ، خود قاضى خواهد بود)).
در مواردى تصريح شده كه ملائكه ، شهادت بر صدق نيت و راستگويى مدعى مى دهند؛ مثلا وقتى سوال مى شود:
عن شَبَابك فيما ابلَيتَهُ و عن عُمرك فيما اَفنَيتَهُ(1203).
((جوانى خود را چگونه به پيرى رساندى و عمر خود را در چه راهى صرف كردى )).
اگر بگويد: مشغول تحصيل و يادگيرى و تعلم بودم ؛ مى گويند: براى چه آموختى و چه آموختى ؟ اينجا ملائكه شهادت مى دهند كه ما شاهديم كه او در يادگيرى نيّتش خالص ، منزه و دور از همه شوائب و آلودگى ها بود.
علم و عالم حقيقى از ديدگاه روايات
اگر علمى كه براى خود و ديگران و جامعه انسانى بالغ باشد، با نيت خالص ، تحصيل شود، يكى از بزرگترين عبادات در پرونده انسان است . امام سجاد عليه السلام در پايان اين حق مى فرمايند:
اگر قصد تو از آموختن علم فقط خدا بود و علم را براى او آموختى نه براى مردم ، و خودنمايى و قدرت طلبى و كسب مال و ثروت ، اين كار قيمت و ارزش پيدا مى كند و در پيشگاه الهى به خصوص در قيامت ؛ همان روزى كه به چيزهاى كمتر و كوچك تر از آن محتاجيم ، براى انسان نافع خواهد بود. البته درباره شهادت ، نكات دقيق ديگرى نيز وجود دارد كه از حوصله بحث ما خارج است .
در انتها، لازم است به اين نكته هم توجه شود كه در علم ، سرّ عمل مستتر است . چون علم يك گوهر از مقوله معنا و از معنويات است ، اگر با عمل به آن از آن گوهر قدرشناسى شود و حرمت آن پاسدارى شود، به انسان فايده و منفعت مى رساند بنابراين امام صادق عليه السلام فرمودند:
العلم مقرون الى العمل فمَن علم عمل و مَن عَمل عِلم و العلم يهتف بالعمل فانَّ اَجابه و الا ارتَحل عنه (1204).
((علم همراه با عمل است پس هركس علم پيدا كرد عمل مى كند و هر كه عمل داشت از روى علم است . علم ، عمل را صدا مى زند، اگر او صحيح پاسخ گويد؛ يعنى به علمش عمل كند، ماندگار و مفيد است ؛ و اگر به علمش عمل نكند، اين علم براى او منفعتى نخواهد داشت )).
علم بايد مقرون به عمل باشد كه در اين صورت ارزش خواهد يافت . علم ، نورى از انوار الهى است كه خدا در دل هر كس كه استعداد آن را داشته باشد، مى تاباند؛ و منتها اگر عالم اين نور را به زينت عمل بيارايد، ماندگار است .
اَوحى اللّه تبارك و تعالى الى داود عليه السلام : انَّ اَهون ما اَنَا صانِع بِعالِم غَيرِ عامِل بِعِلمِهِ اَشَدُّ مَن سَبعِينَ عُقوبَة اَن اَخرَج مِن قَلبِهِ حَلاوَةَ ذِكرِى (1205).
((خداوند به داوود عليه السلام وحى كرد كه كمترين و كوچك ترين كارى كه من نسبت به عالم بى عمل انجام مى دهم ، شدت و اهميتش از هفتاد عقوبت بالاتر است و آن عقوبت اين است كه از قلب او شيرينى ياد خود را مى گيرم )).
در ادامه روايت آمده است :
والعالم حقّا هوَ الَّذى يَنطِقُ عنه اَعمالَهُ الصَّالِحَة ، و اءَورادَهُ الزَّاكية و صَدَقُهُ و تقواهُ، لا لسانه و تَصَاوله و دَعواه (1206).
((عالم كسى است كه رفتار و اعمالش به دانش و دانايى او شهادت مى دهند و پاكيزگى و تقواى او بايد گواه علم و دانش او باشد؛ نه ادعا، هيمنه و شكل و قيافه او)).
در روايات مى خوانيم :
انَّ العالِمُ اذا لم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظِتِه على القلوب كما يَزِلُّ المَطَرِ عن الصَّفا(1207).
((عالمى است كه به علمش عمل نكند، مواعظ و سخنانش ، در دلها بى اثر است ؛ مانند بارانى كه بر سنگ سخت ببارد)).
و در نكوهش علم بدون عمل آمده است :
العِلم الَّذى لا يعمل به كَالكَنزُ الَّذى لا يُنفَقُ منه ، اَتعَب صاحبه نفسه فى جَمعِهِ و لم يَصِلُ الى نَفعِهِ(1208).
((علمى كه به آن عمل نشود مانند گنجى است كه از آن انفاق نمى شود. صاحب و مالك آن گنج ، خود را در جمع آورى اين گنجينه به زحمت و تعب انداخته ، اما نمى تواند از منافع آن گنج بهره مند شود)).
و يا در احاديث آمده است :
مثل الَّذى يَعلَم الخَير و لا يَعمل به مثل السِّراج يُضِيى ء للنَّاس و يُحرِقُ نَفسِه (1209).
((كسى كه عالم است اما به علم عمل نمى كند، مانند چراغى است كه مى سوزد و ديگران از نور او بهره مى برند، اما خود را نابود مى كند)).
بنابراين ؛ علم مفيد آن است كه هم به ديگران روشنايى مى بخشد و هم دل خود انسان را روشن مى كند.