جامعه همانند یک کشتی بزرگ است که ساکنان خود را از دریای زمان عبور می دهد و به جزیره آیندگان می رساند. ساکنان این کشتی گاهی چنان آرام و راحت بر روی عرشه آن خوش می گذرانند که گویی آب در دل هیچ کدامشان تکان نمی خورد. اما در مقابل جوامعی هم هستند که چنان پرتلاطم و ناامن و مصیبت زده اند که زندگی در آن بیشتر به یک ریاضت شبیه است.
بنابراین اگر قرار باشد زندگی آرام و متعادلی را تجربه کنیم باید جامعه ای سرشار از آرامش داشته باشیم و از قدم زدن بر روی عرشه آن لذت ببریم.
اسلام, در حوزه روابط اجتماعی آموزه های کارا و پراهمیتی دارد که اگر جامعه ای بتواند به سوی عملیاتی شدن آنها پیش رود, گوی سبقت را از جوامع دیگر خواهد ربود و به سوی مدینه فاضله نزدیک و نزدیک تر خواهد شد.
یکی از این دستورات اجتماعی, مدارا و تحمل نابخردان جامعه است که می تواند آرامش جامعه را تضمین کند. اگر قرار باشد که با اندک اصطکاکی میان افراد جامعه, آتش درگیری و اختلاف, روشن شود و گُر بگیرد, زندگی در چنین اجتماعی غیر ممکن خواهد بود. همه ما با چشمان خود دیده ایم که آتش, قوه تشخیص ندارد و خشک و تر را با هم می سوزاند. آتش اختلافات هم اگر روشن شد به هیچ بنی بشری رحم نخواهد کرد و ریشه های مهر و محبت را در جامعه خشک خواهد نمود.
در این میان عاقل کسی است که همتایی برای سنگ آتش زنه دیگران نشود و با دستان خود درخت سر سبز مهربانی را به آتش نکشاند. به همین خاطر است که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله می فرماید:
أعقَلُ الناسِ أشَدُّهُم مُداراةً للناسِ(1)؛ خردمندترین مردم، با مداراترین آنها با مردم است.
برخی از افراد جامعه درست مثل سنگ آتش زنه یا چخماق می مانند. به دنبال درد سر می گردند و بدشان نمی آید که برای تنوع هم که شده با دیگران درگیر شوند. اما اگر به این نکته توجه داشته باشیم که سنگ آتش زنه هیچ گاه به تنهایی نمی تواند کاری از پیش برد و تولید آتش کند, خود را آلت دست چنین افرادی نخواهیم کرد.
گاهی با اندکی صبر و تحمل می توان از بروز یک قائله لا ینحل جلوگیری نمود و طوفان نابخردی برخی از افراد جامعه را با رفتاری عاقلانه و مسالمت آمیز فرونشاند.
اصطکاک با چنین افرادی مسلما جرقه درگیری را ایجاد می کند و آتش کینه و کدورت را بر پا می سازد. بنابراین عاقل کسی است که از اساس, مسایل ایمنی را رعایت کند و مراقب باشد تا هیچ اصطکاکی رخ ندهد.
پیامبر خدا و اهل بیت آن حضرت(علیهم السلام آیینه تمام نمای این مساله اند. ابن شهاب زهرىّ که یکی از فقها, محدّثان و سخنوران عامی مذهب مرتبط با دستگاه بنی امیه بوده است, درباره امام سجاد علیه السلام می گوید:
«من تا به حال با کسی برتر از او برخورد نكرده ام. به خدا سوگند, من برای او نه دوستی در نهان سراغ دارم و نه دشمنی آشکارا می شناسم.»
به او گفته شد: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ او پاسخ داد:
«زیرا هر كس که به او علاقه زیادی داشت و به او عشق می ورزید, وقتى مقام و شخصیت و فضیلتش را مشاهده می كرد بر او رشک می برد. هر كس هم که با او دشمن بود از شدت مدارایى كه داشت با او مدارا می کرد و دوستانه برخورد می نمود.»(2)
بدین ترتیب دوستداران امام سجاد(علیه السلام) شیفته او بودند و دشمنانش اسیر کارهای عاقلانه او. اگرچه برخی از افراد جامعه با او دشمن بودند و نمی خواستند سر به تن او بماند, اما برخورد توام با مدارای امام سجاد هیچ بهانه ای به دست آنان نمی داد و آنان را خلع سلاح کرده بود.
«من و مصادف در خدمت حضرت صادق بودیم که منصور دوانیقى حاکم ستمکار عباسی, به ایشان اجازه داد تا از حیره (شهری در نزدیکی کوفه) خارج شود. ما به همراه امام از حیره خارج شدیم تا به نزدیکی بغداد رسیدیم. سر شب بود که به پاسبانان گشتی برخوردیم و یكى از مالیات چیان که در میان آنان بود جلوی آن جناب را گرفت و گفت: نمی گذارم رد شوى.
یکی از این دستورات اجتماعی, مدارا و تحمل نابخردان جامعه است که می تواند آرامش جامعه را تضمین کند. اگر قرار باشد که با اندک اصطکاکی میان افراد جامعه, آتش درگیری و اختلاف, روشن شود و گُر بگیرد, زندگی در چنین اجتماعی غیر ممکن خواهد بود. همه ما با چشمان خود دیده ایم که آتش, قوه تشخیص ندارد و خشک و تر را با هم می سوزاند. آتش اختلافات هم اگر روشن شد به هیچ بنی بشری رحم نخواهد کرد و ریشه های مهر و محبت را در جامعه خشک خواهد نمود.
هر چه امام به او اصرار كرد و خواهش نمود, او سر باز زد و قبول نكرد.
مصادف كه در خدمت امام بود به حضرت عرض كرد: آقا! اجازه بده این را كه باعث ناراحتى شما است, بكشم. مى ترسم شما را نزد منصور برگرداند و نمى دانم این بار منصور با شما چه خواهد كرد. من با مرازم هر دو حاضریم كه اگر اجازه دهى گردن او را بزنیم و جسد او را به رودخانه بیفكنیم.
اما امام به او فرمود: اى مصادف! خویشتن دار باش و دست نگهدار.
امام پیوسته از آن مرد مالیات چی می خواست تا مزاحم نشود و بگذارد به راهمان ادامه دهیم. اما او امتناع می کرد. تا اینکه پاسی از شب گذشت و او بالاخره اجازه گذر داد و رفت.
حضرت به راه خود ادامه داد و رو کرد به ما و فرمود: ای مصادف! این بهتر است یا آنچه شما می گفتید؟ عرض كردم: این بهتر است. امام فرمود: گاهى انسان از یک ناراحتى کوچک بیرون مى آید ولى در ناراحتى بزرگترى قرار می گیرد.»(3)
بنابراین گاهی با اندکی صبر و تحمل می توان از بروز یک قائله لا ینحل جلوگیری نمود و طوفان نابخردی برخی از افراد جامعه را با رفتاری عاقلانه و مسالمت آمیز فرونشاند.
درست است که تحمل چنین افرادی بسیار مشکل است انسان به طور عادی نمی تواند از کنار کارهای ناشایست و نابخردانه آنها بگذرد, اما مسلما ناراحتی اندک بهتر از اندوه فراوان است. اندک ناراحتی درونی که به خاطر تحمل چنین افرادی برای انسان پیش می آید, بهتر از به تلاطم در آوردن کشتی اجتماع است. چرا که در نهایت زندگی در کشتی متلاطم و ناآرام غیر ممکن خواهد شد.
البته باید توجه داشت که برخورد ما با چنین افرادی باید عاقلانه باشد و مسالمت آمیز, نه اینکه ذلیلانه باشد و حقارت آمیز. انسان تیزهوش کسی است که بتواند مرز میان این دو را بیابد و فضا را به سوی صلح و صفا سوق دهد. چراکه خداوند به هیچ مومنی اجازه نداده که خود را خوار و ذلیل کند. بلکه از او خواسته تا در برابر نابخردی دیگران خردمندانه عمل کند و بی عقلی خود را به نابخردی آنها ضمیمه نکند.
1- أمالی شیخ صدوق, ص 73.
2- علل الشرائع، ج 1، ص 230.
3- الكافی، ج 8، ص 87.