رب افحمتني ذنوبي ، و انقطعت مقالتي ، فلا حجة لي ، فأنا الاسير ببليتي ، المرتهن بعملي ، المتردد في خطيئتي ، المتحير عن قصدي ، المنقطع بي . قد اوقفت نفسي موقف الاذلاء المذنبين ، موقف الاشقياء المتجرين عليك ، المستخفين بوعدك . سبحانك ! اي جرأة اجترأت عليك ، و اي تغرير غررت بنفسي ؟ ! مولاي ارحم كبوتي لحر وجهي و زلة قدمي ، و عد بحلمك علي جهلي ، و باحسانك علي اساءتي ، فأنا المقر بذنبي ، المعترف بخطيئتي ، و هذه يدي و ناصيتي ، استكين بالقود من نفسي ، ارحم شيبتي و نفاد ايامي ، واقتراب اجلي و ضعفي و مسكنتي و قلة حيلتي . مولاي و ارحمني إذا انقطع من الدنيا اثري ، و امحي من المخلوقين ذكري ، و كنت من المنسيين كمن قد نسي . مولاي و ارحمني عند تغير صورتي و حالي إذا بلي جسمي ، و تفرقت اعضائي ، و تقطعت اوصالي ، يا غفلتي عما يراد بي . مولاي و ارحمني في حشري و نشري ، و اجعل في ذلك اليوم مع أوليائك موقفي ، و في احبائك مصدري ، و في جوارك مسكني ، يا رب العالمين .
(1) اي پروردگار من گناهانم ( بر اثر بسياري و بزرگي ) من را خاموش كرده ، و گفتارم گسيخته شده ( نمي توانم سخني بگويم ) از اين رو براي من ( درباره كردارم ) حجت و برهاني ( يا عذر و بهانه اي ) نيست ، پس من به رنج و سختي خود گرفتار ، به سبب كردارم در گرو ، در گناهم حيران ، از بيرون رفتن از راه راستم سرگردان و در راه خويش مانده ام
(2) نفس خود را در جايگاه خواران گناهكاران واداشته ام ، در جايگاه بدبختاني كه بر ( نافرماني از ) تو جرأت نموده اند ، آنان كه وعده ( پاداش و كيفر ) تو را سبك شمرده اند
(3) منزه و پاكي ( شگفتا ) به كدام جرأت و دليري بر تو جرأت كردم ، و به كدام هلاك و تباهي خود را هلاك ساختم ؟ !
(4) اي مولي و آقاي من بر افتادن من با تمام رخسارم و بر لغزيدن پايم ( در گناهان ) رحم و مهرباني فرما ، و به حلم و بردباريت بر نادانيم ، و به احسان و نيكيت بر بدكرداريم ببخش ، زيرا من به گناه خود اقراركننده ، و به خطاي خويش اعتراف كننده ام ، و اين دست من و اين موي جلو سر من است ( من در دست تو و تحت حكم و فرمان توام ) زاري مي كنم و خود را براي قصاص و كيفر كردارم تسليم نموده ام ، بر پيريم و به پايان رسيدن روزهايم و نزديك شدن مرگم و ناتوانيم و نيازمنديم ( به رحمتت ) و بيچارگيم ( توانا نبودنم بر به دست آوردن سود و جلوگيري از زيان ) رحم و مهرباني كن
(5) اي مولاي من و من را رحم نما چون نشان من از دنيا بريده ( نيست ) شود ، و يادم در ميان آفريدگان زايل گردد ، و مانند كسي كه فراموش شده در زمره و گروه فراموش شدگان باشم
(6) اي مولاي من و من را رحم فرما هنگام دگرگون شدن پيكرم ( يا رخسارم ) و حال و چگونگي كه بر آن هستم آنگاه كه تنم كهنه و پوسيده گردد ، و اندامم از هم بپاشد ، و مفاصل و پيوندهايم پاره شود ( مضمون اين فصل از دعا به آنچه حضرت اميرالمؤمنين - عليهم السلام - از پيغمبر اكرم - صلي الله عليه و آله - نقل فرموده به اين كه بدن آل محمد - عليهم السلام - پس از مردن نمي پوسد ، و ما آن را در كتاب ترجمه و شرح نهج البلاغه صفحه دويست و هفتم شرح نموديم منافات ندارد ، زيرا غرض امام - عليه السلام - در اينجا مانند يكي از افراد مردم خضوع و فروتني است ، نه بيان آنچه به خود اختصاص دارد ) اي واي از غفلت و بي خبري من از آنچه ( مرگ و سؤال در قبر و تنهايي و تنگي و فشار و تاريكي آن و زنده شدن روز رستاخيز و حساب و بازپرسي در آن كه ) درباره ام خواسته مي شود ( و سختي آن را نمي توان وصف نمود )
(7) اي مولاي من و من را در ( روز ) برانگيختن و زنده شدنم ( براي حساب و بازپرسي ) رحم كن ، و ايستگاهم را در آن روز با دوستانت ، و بازگشتم را ( به سراي جزا ) در ميان يارانت ، و منزل و جايم را در همسايگي ( رحمت ) خود قرار ده ، اي پروردگار جهانيان ( اي خدايي كه ايشان را به كمال شايسته خودشان مي رساني ) .