حج سير و حركتى است كه اگر انسان به واقعيت انجام دهد، او را از آلودگى باطن و خطاى ظاهر پاك مى كند.
آرى، انسان به هنگام اداى مناسك اين سفر معنوى، از غفلت گذشته خود پشيمان مى شود و آينده روشنى را در برابر ديده قلب براى خويشتن مى بيند.
با انجام اين چنين حج، انسان حاضر نخواهد شد روى از حق برگرداند و از حركت در راه الهى باز ايستد، عنايت و لطف و رحمت حق به چنين زائرى حتمى است.
امام عارفان در آخرين ساعات عمر خود چنين وصيت مى كند:
خدا را خدا را بر شما باد به مسئله حج، تا زنده ايد خانه حق را خالى نگذاريد كه اگر خلوت بگذاريد، با عذاب حق روبرو مى شويد و از عنايت خداوند محروم گشته شخصيت شما متلاشى خواهد شد .
ابان بن عثمان از مردى حديث مى كند كه مى گفت:
به امام باقر عليه السلام عرضه داشتم: چرا حج را حج مى گويند؟
فرمود: فلان كس حج گزارد يعنى رستگار شد .
آرى، كسى كه از نظر ظاهر به زيارت خانه و از نظر باطن به زيارت صاحب خانه مشرف شود، به رستگارى رسيده، كدام برنامه براى انسان در تمام طول زندگيش از اين مسئله عظيم تر است كه پروردگار بزرگ عالم اجازه ورود به حريم قدسش را به او بدهد و دلش را مهبط انوار خود كند و قلبش را هم چون آيينه صفا و جلا بدهد، در حدى كه از عمق قلب چشمه عشق بجوشد و انسان اين ذره بى مقدار، در مدار بى نهايت در بى نهايت موفق به طواف گردد و دست گدايى به دامن غناى او زند.
پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
كسى كه بميرد و قدرت بر حج داشته، ولى بجاى نياورده به مرگ يهودى يا نصرانى مرده .
امام صادق عليه السلام فرمود:
آن كس كه به خاطر فلاكت، يا نداشتن قدرت جسمانى، يا مانع شدن ستمگر، نتوانست حج كند معذور و در غير اين صورت به هنگام مرگ يا يهودى يا نصرانى از دنيا خواهد رفت .
شيخ طوسى در كتاب باعظمت «تهذيب» در حديث صحيحى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه:
شخصى به ديدن رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من براى انجام حج حركت كردم اما به مقصد نرسيدم و از اين بهره بزرگ محروم شدم، اكنون ثروت هنگفتى در اختيار من است، مال خود را در چه برنامه اى خرج كنم تا تلافى حج شود و سودى همانند ثواب حج ببرم؟
رسول اسلام صلى الله عليه و آله به او نگاهى كرد و فرمود: به كوه ابوقبيس بنگر، اگر اين كوه برايت طلاى احمر شود و آن را در راه خدا خرج كنى به ثواب يك حاجى نخواهى رسيد، حاجى به هنگام تدارك سفر هرچه از جاى بردارد و آنچه بر زمين بگذارد، براى او ده حسنه نوشته مى شود و ده گناه بخشيده مى گردد و ده درجه به او مى رسد و همين كه سوار مركب گردد، به هر گامى كه برمى دارد خداوند برايش به مثل آنچه گفتم مى نويسد.
همين كه طواف خانه حق كند از گناه خارج مى گردد و چون سعى صفا و مروه نمايد از معاصى پاك شود و به هنگام وقوف به عرفات از ذنوب خود خارج گردد و به خاطر رمى جمرات بى گناه مى شود.
در هر صورت رسول عزيز اسلام صلى الله عليه و آله در فرامين خود به يك يك از برنامه هاى حج و موقف ها اشاره فرمود و نظير ثواب و بهره هاى گفته شده را براى تمام مواقف بيان داشت، سپس به آن مرد گفت: آنچه براى يك حاجى فراهم مى شود، كجا براى تو بدست خواهد آمد .
صدوق بزرگوار در «من لا يحضره الفقيه» در باب حج نقل مى كند:
مسافرى كه مسير سفرش به سر حد حرم برسد، در صورتى كه فرود آيد و غسل كند و نعلين خود را بدست گرفته با پاى برهنه در حالت تواضع، به خاطر خداى عزوجل و عزت و جلال او داخل حرم شود، پروردگار صد هزار حسنه به او عنايت كرده و مشابهش گناه از او محو مى كند و صد هزار درجه به او مى دهد .
در اخبار حج آمده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
هر مالى در مصرفش سؤال و جواب هست و براى خرج كننده مسؤوليت دارد، مگر مالى كه در راه حج و يا جهاد در راه خدا خرج شود .
امام صادق عليه السلام بنا به نقل صدوق در «من لا يحضره الفقيه» مى فرمايد:
يك درهم خرج كردن در راه حج بهتر است از صد هزار درهم در راه ديگر كه آن هم حق باشد و يك درهم حق امام را به امام پرداختن بهتر است از هزار درهم در راه حج «3».
حاجى بايد به اين واقعيت توجه داشته باشد كه: مسلمان بايد هميشه درآمدش از راه حلال باشد و هرگز اجازه ورود درهمى حرام به اموال خود ندهد و اگر خداى نكرده به هنگام آماده شدن براى سفر حج به مال خود اطمينان ندارد، يا حق امام، يا حق ديگران در مال اوست، مال خود را پاك كند و حقوق مردم را به مردم برگرداند؛ زيرا اگر به اين مسئله مهم توجه نكند، از ثواب هايى كه براى حج شمرده شده محروم خواهد شد، بلكه به هنگام لبيك گفتن در جوابش «لالبيك و لاسعديك» خواهند گفت، چنانچه در روايت آمده:
كسى كه با مال حرام سفر كند به هنگام لبيك به او جواب رد داده خواهد شد .
محدث خبير، صدوق بزرگوار در «من لا يحضره الفقيه» از طريق صحيح از كتاب حسن بن محجوب از كتاب محمّد بن قيس روايت كرده اند كه محمّد بن قيس مى گويد: شنيدم از ابوجعفر محمّد بن على الباقر عليهما السلام كه در مكه اين حديث را براى مردم مى فرمود:
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نماز صبح را با مردم خواند، سپس با آنان به گفتگو نشست تا آفتاب طلوع كرد، مردم يك يك از مجلس برخاسته و رفتند بجز دو نفر يكى از انصار و يكى از اعراب باديه از طايفه ثقفى.
رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن دو نفر فرمود: مى دانم شما را حاجتى است و آن پرسش از يك مسئله است، اگر بخواهيد من قبل از سؤال شما به پاسخ اقدام كنم، اگر نه بپرسيد تا به شما جواب بگويم.
گفتند: شما ما را خبر ده؛ زيرا گفتن شما بدون پرسش ما بهتر چشم كور را روشنى است و از شك و ترديد دورتر و ايمان ما را نسبت به آنچه بايد مؤمن باشيم راسخ تر مى كند.
رسول اسلام صلى الله عليه و آله از آن مرد انصارى خواست تا نوبتش را به آن مرد بيابانى بدهد و فرمود: اى برادر انصارى! شما نوبت خود را به دوستت واگذار؛ زيرا تو از قومى هستى كه ديگران را برخود مقدم داشته و ايثار مى كنند.
در هر صورت آيا حاضرى او حاجتش را بر تو مقدم بدارد، چون تو اهل شهرى و او از باديه؛ مرد انصارى گفت: با كمال رغبت حاضرم.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله روى به آن بيابان نشين كرد و فرمود: اما تو آمده اى از من درباره وضو و نماز بپرسى كه چه اندازه بهره دارد، جوابش را گفت و سپس به مرد انصارى فرمود: اما پرسش تو درباره حج و عمره است كه براى آن چه اندازه ثواب قرار داده شده، آگاه باش چون عزم حج كردى و توجهت به زيارت خانه حق قرار گرفت و خود را براى رفتن آماده كردى و بر مركب سوار شدى و به نام خدا آغاز سفر نمودى، به هر قدمى كه مركب از زمين بر مى دارد و بر زمين مى گذارد، خداى بزرگ براى تو حسنه اى نوشته و سيئه اى محو مى كند و همين كه احرام بستى و لبيك گفتى، خداوند به هر لبيك ده حسنه قرار داده و ده سيئه دور مى كند.
چون طواف بيت كردى براى تو نزد حق به خاطر آن، عهد و پيمانى ذخيره شده كه حضرت حق از عذاب تو حيا خواهد داشت و همين كه در مقام ابراهيم به دو ركعت نماز قيام كردى، به خاطر آن دو ركعت ثواب دو هزار ركعت نماز قبول شده به تو عنايت مى شود.
و چون به سعى صفا و مروه برآمدى و هفت بار آن راه را طى كردى، برايت نزد حق اجر كسى است كه از شهر خود پياده به حج آمده باشد و همانند كسى است كه هفتاد بنده مؤمن را از بردگى رهانده باشد.
و چون وقوف به عرفات را تا غروب انجام دادى، اگر خطايت به عدد ريگ صحراى عالج عربستان و به عدد كف درياها باشد خدايت مى آمرزد و همين كه به منى آمدى و سنگ ريزه ها را به جمرات زدى براى تو به خاطر هر ريگ ده حسنه نوشته مى شود و اين ثواب براى تو در بقيه عمرت همواره ثبت مى گردد.
و چون سر تراشيدى براى تو به عدد هر مويى كه جدا شود، حسنه اى نوشته و اين ثواب در آينده عمر نيز برايت محفوظ خواهد بود.
و چون قربانى كردى، يا به نحر شتر برخاستى به عدد هر قطره خونى كه از او به زمين مى رسد برايت حسنه اى ثبت و مشابه آن هم براى آينده عمرت هست.
و همين كه از منى بازگشتى و طواف بيت را به جا آورده و در مقام ابراهيم نماز خواندى ملكى به پشت شانه ات زده مى گويد: اما از گذشته عمرت هر چه بود آمرزيده شد، پس عمل خود را از سر گير اكنون تا صد و بيست روز «1».
آرى، خداوند عزيز براى مهمانش اينگونه تدارك ديده و اين از آقايى صاحب بيت است و اين ثواب ها براى عموم مردم است، اما آنان كه اهل معرفت هستند و عاشق وار به ديار معشوق آمده اند براى آنان ثواب لقاى حق است و كسى از عهده بيان يا شمارش اينگونه ثواب بر نمى آيد.
عاشق، حركتش و سفرش و حالش و ديد باطنش و اعمال و مناسكش با همه فرق مى كند.
عارف فرزانه فقيه، عماد كرمانى مى گويد:
هر كه بر لوح بصر نقش خيال تو كند |
هوس عمر به اميد وصال تو كند |
|
چشم بى خواب مرا كى دهد اين دولت دست |
كه شبى دست در آغوش خيال تو كند |
|
ظاهر آن است كه از دست بلا جان نبرد |
مرغ دل گر هوس دانه خال تو كند |
|
طوطى روح من آن دم كه بود طالب قوت |
گذرى برشكرستان مقال تو كند |
|
طاير قدسى جانم چو شود تشنه وصل |
ميل خاك در چون آب زلال تو كند |
|
آه كز دست رقيبان تو مى ترسد دل |
گر نسيم سحرى پرسش حال تو كند |
|
گر گذارى بسر تربتم آرى روزى |
ديده در خاك تماشاى جمال تو كند |
|
هر نفس گر ندهد خاك درت بوسه عماد |
سبب آنست كه فكرى زملال تو كند |
|
منبع : پایگاه عرفان